بررسی آخرین و برترین آراء و نظریه ها پیرامون ارث زوجه از زمین

مشخصات کتاب

سرشناسه : فاضل لنکرانی، محمدجواد، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور : بررسی آخرین و برترین آراء و نظریه ها پیرامون ارث زوجه از زمین : بر اساس تقریرات بحث بررسی ارث زوجه از زمین...حضرت آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی دامت برکاته/ تحقیق و تحریر محمدحسن دانش.

مشخصات نشر : قم: مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، 1390.

مشخصات ظاهری : 463ص.

شابک : 80000 ریال:978-600-5694-14-7

یادداشت : ص. ع. به انگلیسی : Muhammad Hasan Danesh .Studing most prominent and last opinions about a wife inheriting the land...

یادداشت : کتابنامه :ص.[427] -446 ؛همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : زنان (فقه)

موضوع : ارث (فقه)

شناسه افزوده : دانش، محمدحسن، 1348 -

رده بندی کنگره : BP197/ف2ب4 1390

رده بندی دیویی : 297/378

شماره کتابشناسی ملی : 2537124

ص :1

اشاره

ص :2

بررسی آخرین و برترین آراء و نظریه ها پیرامون ارث زوجه از زمین

بر اساس تقریرات بحث بررسی ارث زوجه از زمین...حضرت آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی دامت برکاته

تحقیق و تحریر محمدحسن دانش

ص :3

ص :4

مقدمه نگارنده

ارتحال ملکوتی، عالم وارسته و عارف پیوسته «حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی (رحمه الله)» که چند صباحی، شیرینی اشراب علمی و اشراق معنوی آن مرجع عالیقدر - حشره اللّه مع الأئمۀ الطاهرین (علیه السلام) - را درک نموده بودم، چنان سنگین بود که جبران آن محال می نمود، تا اینکه ماه مبارک رمضان سال هزار و چهار صد و سی ه - ق مصادف با تابستان یکهزار سیصد و هشتاد و هشت ه - ش از طریق صدیق ارجمند جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی خادم زاده - دام عزه - اطلاع یافتم که خلف مرحوم استاد (رحمه الله) حضرت آیت الله جناب آقای حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی - ادام الله ظله الشریف - قصد بررسی فرع فقهی «ارث زوجه از زمین» را دارند؛ بنابراین عزم را جزم کرده و این فرصت را مغتنم شمرده و توفیق شرکت در محضر علمی ایشان، نصیبم شد.

آنچه در ضمن حضور، به تکرار آن لذت وصف ناشدنی در ذائقه ام انجامید و در خلال درس بر یقین سابقم افزود این بود که مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (رحمه الله) همان طور که خود از خاندان علم و فضیلت و از بهترین شاگردان مکتب

ص:5

فقهی و اصولی روح خدا (رحمه الله) بود، همان طور نیز از برترین اساتید حوزه ی مبارکه یعلمیه ی قم بشمار می رفت؛ تربیت شاگردانی که اکنون جزء بزرگان علمی حوزه اند خود سندی معتبر و شاهدی گواه بر این ادّعاست؛ از جمله ی این شواهد فرزند گرامی ایشان است که بحمدالله به سلاح علم مسلح اند و به صلاح عمل نیز مستظهر؛ و این خود به حکم روایات، نیکوترین صدقه ی جاریه ای است برای آن عزیز سفر کرده و صد البته مناسب ترین جبرانی است برای جامعه ی علمی شیعه در دوران غیبت امام عصر (عج)

فرع فقهی «ارث زوجه از زوج و محرومیّت وی در برخی موارد»، به عنوان یکی از مهم ترین مسائل مورد ابتلاء جامعه ی دینی و علمی بشمار می رود و از دیر زمانتاکنون مطمح انظار علماءِ صالحینِ سلف و محط افکار فقهاءِ عاملینِ خلف - کثر الله امثالهم - قرار داشته و دارد.

کتاب پیش روی شما محقق ارجمند، حاصل حضور نگارنده در بیست و دو جلسه ی درسی است که در ماه مبارک رمضان، فرع فقهی یاد شده مورد مداقه ی عالمانه و محاجه ی استادانه ی معظم له - دامت تأییداته - قرار گرفت و پس از تقریر و تحقیق توسط اینجانب، اینک در اختیار پژوهشگران محترم می باشد و امید است مورد استفاده قرار گیرد. ان شاءالله.

پر واضح است که استاد معظم - حفظه الله تعالی - با تأسی به سیره ی سلف صالح و با جدّ و جهد تمام و البته با تحقیقات عمیق و تتبّعات دقیق خود، در نشر معارف اسلام و معالم اهل بیت (علیه السلام)، این موضوع را نیز، - همانند موضوعات دیگر - مورد کنکاش محقّقانه و کاوش اجتهادانه قرار داده اند؛ از این رو، تمام تلاش و کوشش نگارنده در این اثر، بر این مطلب استوار بود که با حفظِ اصالتِ درس گفتارهای ارائه شده، به نقل های مطروحه و نقدهای منقوله پرداخته و از مرز ساده نویسی مباحث و روان نویسی مطالب، تجاوز ننماید؛ البته تنظیم سیر منطقی بحث، تخریج مصادر و ارجاعات، تبویب ساختار کتاب، تبیین استدلالات و تفکیک آن ها از یکدیگر و برخی مسائل دیگر، همگی در نگارش، مدّ نظر نگارنده قرار داشت

تا مخاطب به سادگی بتواند به عمق ابحاث پی ببرد؛ به هر حال ارزیابی توفیق و

ص:6

ارزشیابی تحقیق آن، به نظر خوانندگان معزّز بستگی دارد و دعاوی فوق، به هیچ وجه نافی اشکالات محتمل نخواهد بود.

جبهه سپاس به درگاه خداوند متعال (جل جلاله) برای چنین موفقیتی می سایم و به روان پاک مطهر همه اولیاو انبیاالهی از آدم (علیه السلام) تا خاتم (صلی الله علیه و آله) و نیز شهدای والامقام از ابتدای خلقت تا روز بعثت مجدد سلام و درود می فرستیم خصوصا به روح مطهر و نورانی مجدِّد اسلام حضرت امام خمینی (قدس)؛ او که همه ما را از ظلمتِ طاغوت رهانید و به عزتِ یاقوت مفتخر گردانید.

در پایان ضمن دعا برای تعجیلدر فرج حضرت بقیۀ الله الاعظم - روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء - از پروردگار علیم و حکیم (تعالی) طول عمر همراه با سلامتی رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سیّد علی حسینی خامنه ای - ادام الله ظله علی رئوس المسلمین - و همه ی علماء و فقهای معاصر به ویژه استاد مکرم - دام ظله الوارف - را مسئلت می نمایم.

و السلام علی عباد الله الصالحین

حوزه ی مبارکه ی علمیه ی قم. محمد حسن دانش

42 /شوال المکرم 1431/10 قمری، مطابق با 10 /مهر (علیه السلام) / 1389 شمسی

ص:7

مقدمه ی استاد آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانیدامت برکاته

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاۀ و السّلام علی نبیّنا ابی القاسم محمّد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین».

امّا بعدبر اهل فقه و فقاهت و جویندگان احکام واقعی دین - که فقط از طریق اغتصام به کتاب مبین و تبعیّت از اهل بیت طاهرین میسور است، - پوشیده نیست که حرکت در این اقیانوس عظیم و وصول به درر احکام، فقط از طریق اجتهاد عمیق و صحیح ممکن است و زنده بودن فقه و مجموع دین، در پرتو همین امر است.

وجود اختلاف انظار و فتاوی، نه تنها دلیلی بر ضعف و فتور نیست؛ بلکه نشانی بزرگ، از قوّت، استقامت و استواری است؛ و به تعبیری دیگر، اختلاف در استنباط، با وجود مدارک متعدّد و مهم - و خصوصاً در موردی که روایات کثیره و متعدّده که بر یک نسق واحد نیستند و به طوائف متعدّدتقسیم می شوند، - امری است طبیعی، که حاکی از مشقّت فراوان در تحصیل احکام شرعیّه است.

ص:8

بحث بسیار مهم «ارث زن از شوهر و محرومیّت او در برخی از موارد»، ازجمله مباحثی است که لازم است فقیه، با غور عمیق در قرآن و توانی محکم و رصین در جمع روایات، به سراغ آن برود و نتیجه ای صحیح را دریافت نماید تا از اتهام مخالفت با قرآن که توسط برخی از غیر آشنایان به این کتاب، در این بحث وارد می شود، خود را مبرّا سازد.

کتاب بسیار وزین «بررسی آخرین و برترین آراءو نظریه ها درباره ارث زن (زوجه) از زمین» که محصول بحثهای فقهی این حقیر است و به خامه و قلم توانای فاضل ارجمند جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمّد حسن دانشدامت

تأییداته - آراسته گردیده، می تواند ابعاد وسیع اجتهادی این بحث را روشن نماید؛ ضمن تشکر فراوان از ایشان، آرزو می کنم خداوند متعال هر چه بیشتر ما را به احکام واقعی خویش آشنا فرماید. بحق محمد و آله الطاهرین.

محمّد جواد فاضل لنکرانی

12/28 اسفند/ 1389 هجری شمسیمطابق با 4/14 ربیع الثانی/ 1432 ه ق

ص:9

ص:10

1 تحریر محل نزاع

ص:11

آنچه در این فصل می خوانید:

بیان محل نزاع و پیشینه بحث؛

تحریر نزاع اول و دوم؛

بررسی فتوای مشهور و مخالفین؛

بررسی و پاسخ به شبهات اهل سنّت؛

یادآوری چند نکته مهم.

ص:12

فصل اول: تحریر محل نزاع مقدمه ی اول

اشاره

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاة وَ السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین (علیه السلام)» از مسائل بسیار مهم، مفید و مورد ابتلاء در فقه اهل بیت (علیه السلام) که روایات متعددی درباره آن وارد شده و منشأ اقوال زیادی گردیده و طبیعتاً برخی از مسائل اصولی را نیز با خود به دنبال داشته است، بحث «ارث زوجه از زمین» است.

در این کتاب، ابتداء به تحریر محل نزاع و پیشینه یبحث پرداخته، آنگاه به نقل و بررسی اقوال وارده و اجماع در مقاممی پردازیم و سپسبه تحقیق حول سه طائفه از روایات منقوله از ائمه ی اطهار (علیه السلام) خواهیم پرداخت و در ادامهبه تعدادی از تاییدات و تردیدات مطرح شده در موضوع مورد بحث، اشاره کرده و برخی از آنها را پاسخ میدهیم تا در نهایت بتوانیم از سلسه یاین بحثها، به نتیجه گیری صحیح، منطقی و مورد رضایت خداوند متعال (تعالی)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و خاندان با کرامت ایشان رهنمون شویم. «ان شاءالله»

ص:13

بیان محل نزاع

قبل از اینکه از اقوال متقدّمین و متأخّرین وکمیّت و کیفیّت آراء ایشان و نیز بیان صحّت و عدم صحّت آن ها در بحث حاضر اطلاع حاصل نماییم، بایسته است ابتداء به «دو» نزاعی که در مسئله جریان دارد، پرداخته شود.

تحریر نزاع اول

در اینکه «زوج» از «جمیع ما ترک زوجه» ارث می برد، هیچ اختلافی بین علمای امامیّه وجود ندارد؛ امّانزاع و اختلاف بین علمای امامیّه در طرف مقابل این بحث، وجود داردکه:

- آیا «زوجه» نیز از جمیع ما ترکِ زوج، ارث می برد؟

و یا اینکه:

- آیا «زوجه» از ارث بعضِ ما ترکِ زوج، محروم است؟

از این رو، اختلاف و نزاع اول در میان فقهاء چنین جاری است که: زوجه از کدامین اموالِ زوج، محروم است؟ و به عبارت دیگر، نزاع اول در «فیما تحرم من الزوجۀ» است.

البته روشن است که، زوجه «فی الجملۀ» از بعضِ میراث زوج محرومیّت دارد و درباره ی این مطلب هیچ اختلافی میان فقهای امامیّه وجود ندارد؛ به عنوان مثال در این زمینه به کلام دو تن از فقهای ماضی می توان استشهاد نمود:

- مرحوم آیت الله محمد باقر سبزواری (رحمه الله) در کتاب «کفایة الاحکام» در این باره میفرمایند:

«المشهور بین علمائنا حرمان الزوجة عن شیء من میراث الزوج فی الجملة»(1) بین علمای امامیّه مشهور است که زوجه فی الجمله از بعض میراث [ما ترک] زوج محروم است.

و نیز:

- مرحوم محمد بن مکی عاملی معروف به شهید اول (رحمه الله) نیز در کتاب

-

ص:14


1- (1) . ر. ک. به: کفایة الاحکام، محمد باقر سبزواری، ج 2، ص 853.

«غایة المراد فی شرح نکت الارشاد» با تأیید «اجماع»(1) در این باره میفرمایند:

«فإنّ أهل البیت (علیه السلام) أجمعوا علی حرمانها من شیء ما و لم یخالف فی هذا من علماء الامامیّة... و قد اختلفت عنهم الروایات فی کمّیّة ذلک الشیء و فی کیفیّة الحرمان و بحسبها اختلفت أقوال الامامیّة (علیه السلام)»(2) بدرستی که اهل بیت (علیه السلام) اجماع دارند بر اینکه زوجه از بعضِ ما ترک زوج حرمان دارد و در این موضوع... هیچ کدام از علمای امامیّه مخالفتی ندارند؛ البته روایات در کمیّت و کیفیت حرمان، اختلاف دارند؛ منشأ اختلاف اقوال امامیّه (علیه السلام) نیز همین است.

بنابراین، همان طور که از عبارات فوق بر می آید، نزد علمای امامیّه، در اصل اینکه زوجه «فی الجمله» از بعض میراث زوج حرمان دارد، اختلافی وجود ندارد؛ امّا در اینکه زوجه از کدام یک از اموالِ زوج، محروم است، بحث و نزاع جریان دارد.

تحریر نزاع دوم

اختلاف دیگری کهبین علمای امامیّه در مسئله «ارث زوجه» وجود دارد این است که کدامین زوجه از میراث زوج محروم است؟ به عبارت دیگر، زوجه ی محرومکیست؟ و یا «مَنْ تُحرَم» از زوجات چه کسی است؟ از این رو، بعد از قبول «حرمان فی الجمله»، در نزاع دوم، این سؤال به وجود می آید که:

- آیا مطلق زوجه از ارث محروم است؟ بدین معنا که فرزند دار بودن یا نبودن او از زوج، در محرومیّتش تأثیری ندارد؟

و یا اینکه:

- آیا محرومیّت زوجه از ارث، صرفاً مخصوص زوجه ای است که از زوج فرزند ندارد؟

-

ص:15


1- (1) . «اجماع» در لغت به معنای: 1. عزم و قصد 2. اتفاق، متفق شدن، آمده است و در اصطلاح اصولییّن به اتفاق خاصی گفته می شود و به طور خلاصه، اجماع، اتفاق نظری است که دلالت بر رأی امام معصوم (علیه السلام) نماید، یعنی از اتفاق علماء و فقهایی به دست می آیدکه رأی اجماع کنندگان در برگیرنده ی رأی معصوم (علیه السلام) باشد؛ بدیهی است حجیتاجماع نیز، به کاشفیت آن، از قول معصوم (علیه السلام) است. لازم به ذکر است اجماع، دلیل لُبّی است نه لفظی.
2- (2) . ر. ک. به: غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد، شهید (رحمه الله) اول، ج 3 ص 583.

فتوای ابن جنید اسکافی و قاضی نعمان مصری (رحمه الله)، خلاف فتوای مشهور امامیّه

بعد از نقل کلام شهید اول (رحمه الله) و مرحوم سبزواری (رحمه الله) حول اجماع علمای امامیّه و تفحص در اقوال علمای متقدّم به این نتیجه می رسیم که، تنها «دو» نفر از فقهای امامیّه در این باره همانند مذهب اهل سنّت فتوا داده اند، یعنی قائل شده اند به اینکه: «زوجه نیز از جمیع ما ترک زوج ارث می برد». این دو بزرگوار عبارتند از:

1. مرحوم ابن جنید اسکافی (رحمه الله)(1)

ایشان، در طول حیاتشان، تقریباً «پنجاه» عنوانکتاب در زمینه های مختلف تألیف نموده اند،(2) که از میان آن ها، تنها «دو» کتاب ذیل الذکر از اهمّیّت فقهی بالایی برخوردار است:

- کتاب «تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة» کهظاهراً در بیست جلد تألیف شده است.

- کتاب «المختصر الاحمدی للفقه المحمدی».

نکته ی مهمی که درباره ی این دو کتاب وجود دارد اینکه، در حال حاضر، هر دو کتاب «مفقود» است، لکن ظاهراً کتاب دوم، در اختیار مرحوم علامه ی حلی (رحمه الله)(3) بوده، زیرا ایشان در کتاب «مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة»، با استناد به کتاب یاد شده، فتوای ابن جنید (رحمه الله) را نقل می نمایند.

2 مرحوم قاضی نعمان مصری (رحمه الله)(4)

ایشان، در طول حیات خود، تقریباً «چهل و هفت» عنوان کتاب تألیف نموده که «یازده» مورد آن ها در زمینه فقه است و در میان آن ها، مهم ترین شان کتاب

ص:16


1- (1) . شیخ أبو علی محمد بن أحمد بن جنید اسکافی بغدادی متوفای 381 ه - ق.
2- (2) . ر. ک. به: موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج 4، ص: 348
3- (3) . شیخ جمال الدین أبو منصور حسن بن سدید الدین یوسف بن علی بن مطهر معروف به علامه حلیمتوفای 726 ه - ق.
4- (4) . قاضی أبو حنیفه نعمان بن أبی عبد الله محمد بن منصور بن أحمد بن حیّون تمیمی مغربی (ولادت 259 ه - ق متوفای 363 ه - ق)..

«دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام»(1) است که در «دو» جلد تدوین یافته و در مجموع حاوی «سی و سه» کتاب است.

نکته ی قابل توجهی که درباره ی کتاب قاضی نعمان (رحمه الله) وجود دارد این است که، خوشبختانه امروزه کتاب ایشان در دسترس قرار دارد؛ لذا ما می توانیم به آن استناد کرده و از آن استفاده نماییم.

پس از فحص پیرامون مسئله ی مورد بحث، به نظر مرحوم قاضی نعمان مصری (رحمه الله) دربخش کتاب الفرائض یا کتاب الارثدر کتاب «دعائم الاسلام» بر می خوریم که، ماحصل عبارت ایشاناین است که می فرماید: «ما نمی توانیم با عموم قرآن مخالفت کنیم» یعنی ایشان می خواهند بگویند که: «زوجه از جمیع ما ترک زوج ارث می برد».

اصل فتوای قاضی نعمان (رحمه الله) چنین است:

«و من ذلک ما روی عن أبی جعفر و أبی عبد الله (علیه السلام) أنهما قالا: لا یرث النساء من الارض شیئا إنما تعطی المرأة قیمة النقض فهذا أیضا لو حمل علی ظاهره و علی العموم لکان یخالف کتاب الله جل ذکره و السنة و إجماع الائمة و الامة...»(2) و از این رو آنچه روایت شده از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: اینکه زوجات از زمین چیزی را ارث نمی برد و صرفاً قیمت ساختمان و بنا به او داده می شود

و نیز اگر این روایت را به ظاهر و عمومیّتش حمل کنیم، هرآینه مخالف کتاب، سنّت و اجماع ائمه و امت [اسلامی] خواهد بود.

ص:17


1- (1) . درباره ی کتاب دعائم الاسلام ذکر دو نکته لازم است:نکته اول: همان طور که ذکر شد این کتاب از دومجلد تشکیل یافته است: جلد اول آن درباره عبادات است و شامل بحث ولایت، طهارت، صلات، زکات، صوم، حج و جهاد می باشد و جلد دوم نیز درباره معاملات است و شامل بحث های وصایا، ارث، نکاح، طلاق و... است.نکته دوم: اکثر روایات نقل شده در این کتاب، مرسل اند و به سند آن ها اشاره ای نشده است؛ این شیوه یعنی عدم نقل سلسله سند از روشهای قاضی نعمان (رحمه الله) است و ایشان فقط در کتاب الایضاح به راویان اشاره نموده است.
2- (2) . ر. ک. به: دعائم الاسلام، قاضی نعمان مصری (رحمه الله)، کتاب الفرائض، ج 2 ص 397.

و نیز فتوای منقوله از مرحوم ابن جنید (رحمه الله) چنین است:

«وقال ابن الجنید: وإذادخل الزوج أوالزوجة علی الولدوالأبوین، کان للزوج الربع، وللزوجة الثمن من جمیع الترکة عقاراًأوأثاثاو... غیر ذلک...»(1) ابن جنید می گوید: اگر زوج یا زوجه با فرزندان و والدین جمع شوند؛ در اینجا سهم زوج یک چهارم و سهم زوجه یک هشتم از همه ی ما ترک است چه ما ترک زمین باشد و چه ما ترم اثاث البیت و... غیر از آنها باشد.

مخالفت ابن جنید و قاضی نعمانبا اجماع سابق و لاحق

مهم ترین اشکالی که فقهاء بر فتوایمرحوم ابن جنید و قاضی نعمانقدسوارد دانسته اند، این است که، این دو بزرگوار در مسئله ی ارث زوجه، فتوایی خلاف «اجماع» امامیّه صادر کرده اند؛ یعنی ایشان، در حالی چنین فتوایی صادر کرده اند که: «قدسبقه الاجماع و تأخر عنه» یعنی هم قبل از ایشان «سَبِقَهُمَ الاجماع» و هم بعد از آن ها «لَحِقَهُمَ الاجماع».

به عبارت دیگر، همان طور که قبل از این دو فقیهقدس، بین امامیّه در محرومیّت فی الجمله ی زوجه از میراث زوج، اجماع حاکم بوده است؛ همان طور نیز بعد از ایشان در این مسئله بین امامیّه، «اجماع» حکم فرما بوده است؛ لذا این دو شخصیّت با اجماع سابق و لاحق، مخالفت کرده اند.

نقض و ابرام صاحب جواهر (رحمه الله) در مسئله

مرحوم آیت الله محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر (رحمه الله) در کتاب گرانسنگ «جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام» ابتداء با فتوای این دو فقیه موافقت نموده و فرموده است:

«فدعوی سبقه بالاجماع و لحوقه به لاتخلو من نظر، بل عن دعائم الاسلام أن إجماع الامة و الائمة علی قول ابن الجنید.»(2)

ص:18


1- (1) . ر. ک. به: مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، علامه حلی (رحمه الله)، ج 9، ص: 53
2- (2) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن بن باقر نجفی (رحمه الله)، ج 39 از ص 207 تا 210.

پس ادّعای سابق بودن اجماعقبل از او و لاحق بودن آن بعد از او، خالی از اشکال نمی باشد، بلکه بنابر [نقل صاحب کتاب] دعائم الاسلام، اجماع امت اسلامی و ائمه طاهرین (علیه السلام) موافق با قول ابن جنید (رحمه الله) است.

امّا در ادامه، از استدلال خویش برگشته و با اعلام اینکه هم «اجماع منقول (مَحکی)» و هم «اجماع مُحصّل»(1) بر اصل حرمان دلالت می کند؛ به نقدِ کلام ابن جنید و قاضی نعمان رحمه الله پرداخته و می فرماید:

«و هو کما تری من غرائب الکلام، بل هو کلام غریب عن الفقه و الفقهاء و الرواة و الروایات و إنما نقلناه لیقضی العجب منه و إلا فهو لایقدح فی دعوی سبق الاجماع ابن الجنید و لحوقه المستفاد ذلک من تسالم النصوص علیه التی هی فوق مرتبة التواتر و الفتاوی التی لاینافیها عدم تعرض بعض الکتب للمسألة و لعله لوضوحه و ظهوره، بل العامة تعرف ذلک من الامامیة... کما یتجه تخصیص العمومات بالمتواتر من النصوص و الاجماع المحکی، بل و بالاجماع المحصل...»(2)

و هم چنانکه می بینید این ادعا از عجائب و شگفتی های کلام است، بلکه کلامی عجیب از فقه، فقها، روات و روایات است و ما این کلام را نقل کردیم تا تعجب از او قضاوت شود؛ و گرنه این کلام ضرری نمی رساند در دعوای اجماع قبل از ابن جنید و بعد از ایشان که [البته] این اجماع از توافق نصوص استفاده می شود؛ توافق نصوصی که فوق مرتبه تواتر و فتاوای فقهاست؛ و این فوق مرتبه تواتر بودن، منافاتی ندارد که بعضی از [بزرگان] در برخی از کتابهایشان به این مساله نپرداخته اند و البته شاید این عدم تعرض بخاطر وضوح و ظهور این مساله بوده است، بلکه اهل سنت هم نظر امامیه را در این

مورد می دانستند؛ هم چنانکه تخصیص عمومات [قرآنی] به وسیله نصوص متواتر و اجماع محکی بلکه اجماع محصل امر وجیهی است.

اشکال اهل سنّت بر امامیّه

از قدیم الایام، بحث ارث زوجه، با قطع نظر از جهات علمی و فقهی آن، از

ص:19


1- (1) . هرگاه فقیهی یکی از اقسام اجماع را بدست آورد و آن گاه آن را برای فقیه دیگری نقل نماید؛ در این صورت اجماع به نسبت کسی که آن را بدست آورده و تحصیل کرده «اجماع محصّل» نامیده می شود و برای آن دیگری که به وسیله ی نقل آن، از اجماع اطلاع حاصل کرده «اجماع منقول» خوانده می شود.
2- (2) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن بن باقر نجفی (رحمه الله)، ج 39 از ص 207 تا 210.

جمله موارد نزاع و اختلاف بین امامیّه و اهل سنّتبوده است؛ اشکالی که اهل سنّت به امامیّه وارد کرده و می کنند این است که می گویند:

«امامیه در مسئله ی ارث زوجه «خلاف نص» « قرآن کریم» فتوا داده اند»؟!

استدلال اهل سنّت این است که:

از فراز مِمَّا تَرَکْتُمْ « قرآن کریم» استفاده می شود که: زوجه از «جمیع ما ترک» زوج ارث می برد؛ از این رو، به امامیّه اشکال می گیرند که، فتوای شما خلاف عموم کتاب خداست [؟!].

شیخ مفید (رحمه الله) اولین شخصیّت پیشرو در پاسخ به شبهات اهل سنّت

احتمالاً اولین شخصیّتیکه از میان علمای امامیّه در مسئله یمورد مناقشه، مترصّد پاسخ دادن به شبهات وارد شده از سوی اهل سنّت بوده و پیرامون محرومیّت زوجه از ارث زمین، بحث نموده، مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب «المسائل الصاغانیة» است.

اطلاع شیخ مفید (رحمه الله) از این شبهات، بدین جهت بود که ایشان، با علمای مذاهب مختلف، از طریق وکلای خود که در اطراف و اکناف کشور پهناور اسلامی ساکن بودند، ارتباط وسیعی برقرار کرده بود؛ این ارتباط باعث شده بود که مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در جریان بسیاری از شبهات عقیدتی و کلامی و نیز ایرادات علمی و دینی علمای سایر بلاد قرار گیرد.

جریان یکی از این ارتباطات، که منجر به نگارش کتاب «المسائل الصاغانیة» گردیده این بوده است که، یکی از وکلای شیخ مفید (رحمه الله)

- که در صاغانِ یا طاغان(1) نیشابور سکونتداشته است، - «ده» اشکال و سؤال فقهی عالمی از

علمایِحنفیِاهل سنّت، بنام «ابوالعبّاس حنفی» - که ظاهراً در زمان خود، شخصیّت بسیار بزرگی در میان أحناف بوده است - را برای مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) ارسال می نماید؛ شیخ مفید (رحمه الله)

ص:20


1- (1) . صاغان معرب طاغان از قریه های نیشابور و مرو است؛ البته گاهی جاغان کوه هم خوانده شده است. ر. ک. به: معجم البلدان، ج 3 ص 441.

نیز در مقابل، جواب شبهات یاد شده را با تألیف کتاب «المسائل الصاغانیة» می دهند.

یکی از شبهات و سؤالاتی که مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب مذکور به آن پرداخته و پاسخ آن را می دهند، مربوط به نظر شیعه ی امامیّه در مسئله «ارث زوجه» است.

شبهه یابوالعباس حنفی چیست ؟

همان طور که گفته شد، یکی از شبهات و خرده گیری های عقیدتی اهل سنّت علیه امامیّه، پیرامون ارث زوجه است؛ حاصل شبهه ی ابوالعباس در این زمینه چنین است، او می گوید:

با وجودی که:

* از یک طرف، خداوند متعال (جل جلاله) در «قرآن کریم» به صورت عام می فرماید: وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ (1)

و:

* از طرف دیگر، چون فرازِ مِمَّا تَرَکْتُمْ در آیه عمومیّت را می رساند.

بنابراین، «زوجه» از «جمیع ما ترک زوج» ارث می برد؛ امّا امامیّه، خلاف این عموم قرآنی فتوا داده اند!

لازم به ذکر است، اصل شبهه ی مطرح شده توسط این عالم سنّی، در خلال پاسخ هایشیخ مفید (رحمه الله) در کتاب «المسائل الصاغانیة» آمده است.

اشکال ابو العباس چنین است، او می گوید:

«وَ مِمَّا خَالَفَتْ بِهِ هَذِهِ الْفِرْقَةُ الضَّالَّةُ الْأُمَّةَ [؟!] کُلَّهَا سِوی ما حَکَیناه عَنها فی النکاحِ وَ الطَّلاقِ وَ الظِّهارِ قَوْلُهُمْ فِی الْمَوَارِیثِ؛ فَمِنْ ذَلِکَ أَنَّهُمْ مَنَعُوا الزَّوْجَاتِ مَا فَرَضَهُ اللَّهُ

تَعَالَی لَهُنَّ فِی کِتَابِهِ بِقَوْلِهِ : وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ فعمجَمِیعَ التَّرَکَةِ بِمَا یَقْتَضِی لَهُنَّ الْمِیرَاثُ مِنْهَا. فَقَالَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ إِنَّ الزَّوْجَاتِ لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ شَیْئاً فَحَرَمُوهُنَّ مَا أَعْطَاهُنَّ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ خَرَجُوا

ص:21


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12.

بِذَلِکَ مِنَ الْإِجْمَاعِ وَ خَالَفُوا مَا عَلَیْهِ فُقَهَاءُ الْإِسْلَامِ»(1) از جمله مواردی که شیعه با امت اسلامی [؟!] مخالفت کرده - غیر از بحث نکاح و طلاق و ظهار - فتوایی است که فقهای آنان در ارث دارند؛ این مخالفت از آن جهت است که آن ها زوجه را از آنچه خداوند در کتابش برای زنان قرار داده منع کرده اند چون آیه می فرماید: «و برای زنان شما، یک چهارم میراث شماست، اگر فرزندی نداشته باشید و اگر برای شما فرزندی باشد، یک هشتمش مال آنهاست»

بنابراین قول خداوندمتعال (تعالی) عمومیّت دارد و شامل همه ی ترکه یعنی هر آنچه که میراث برای آن ها اقتضا می کند؛ در حالیکه شیعه می گویند: زوجات از رباع ارض یا خانه ی مسکونی چیزی را ارث نمی برد پس آن ها آنچه که خداوند در «قرآن مجید» به زنان اعطاء نموده محروم کرده و بواسطه این فتوا از اجماع امّت خارج شده و با آنچه فقهای اسلام [اهل سنّت؟!] اتّفاق داشتند مخالفت نموده است.

پاسخ شیخ مفید (رحمه الله) به شبهه ی ابوالعباس حنفی

مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در «المسائل الصاغانیة» ابتداء با شناساندن چهره ی واقعی شخصیّت ابوالعبّاس حنفی بوسیله ی این عبارت که: «قالَ الشَّیْخُ النَّاصِبُ» به ره پویان حقیقت، این پیام را ابلاغ می کنند که، این عالم نما از نواصب و دشمنان اهل بیت (علیه السلام) بوده و اساس شبهات وی به خاطر حقد، کینه و جهلِ نسبت به مکتب اهل بیت (علیه السلام) است، نه از روی تتبّع حقیقت و جستجوی واقعیت!

از این رو، در ادامه پس از نقل سخنان سخیف این شخص، در «پنج فصل» به رویارویی علمی و فقهی با او می پردازد؛ حاصل جواب شیخ (رحمه الله) در فصل اول چنین

است:

ای ابوالعبّاس! شما اهل سنّت از کجا می گوییدکه شیعه با امّت اسلامی در این مسئله به مخالفت برخاسته؛ در حالیکه همه ی پیروان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این مسئله را از

ص:22


1- (1) . ر. ک. به: المسائل الصاغانیة، شیخ مفید (رحمه الله)، ص 97.

وجود شریفایشان روایت کرده اند؛ امامیّه روایاتیاز ائمه ی طاهرین (علیه السلام) در دست دارد که می فرمایند: «زوجه از بعض ما ترک زوج ارث نمی برد»؛ البته این روایات را ائمه ی ما (علیه السلام) از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کرده و به آن عمل کرده اند؛ لذا آل پیامبر (علیه السلام) در این مسئله، با نظر شما ناصبیون و حنفیون مخالف اند و اساساً این چه نوع اجماعی است که در میان امّت اسلامیمنعقد شده و شیعه از آن خارج است؟!

اصل پاسخ شیخ (رحمه الله) چنین است:

«فیقال له: لسنا نحصل منک إلا علی الاحالات الباطلة و الحکایات المدخولة، مِنْ أَیْنَ زَعَمْتَ أَنَّ الشِّیعَةَ خَالَفَتِ الْأُمَّةَ فِی مَنْعِهَا النِّسَاءَ مِنْ مِلْکِ الرِّبَاعِ عَلَی وَجْهِ الْمِیرَاثِ مِنْ أَزْوَاجِهِنَّ وَ کَانَ آلُ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) یَرْوُونَ ذَلِکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ یَعْمَلُونَ بِهِ [وراثة لسنته فیه] فَأَیُّ إِجْمَاعٍ یَخْرُجُ مِنْهُ الْعِتْرَةُ [الطَّاهِرَةُ (علیه السلام)] وَ شِیعَتُهُمْ لَوْلَا عِنَادُکَ وَ عَصَبِیَّتُک».

پس به او [ابوالعباس حنفی] گفته می شود: از سخنان تو برای ما هیچ نفعی حاصل نشد مگر ارجاعات باطله و احادیث جعلی داخل شده در دین؛ شما از کجا گمان کردی که شیعه در مسئله ی ممنوعیت ارث زنان از ملک رباع و زمین از همسرانشان با امت اسلامی مخالفت کرده؛ در حالیکه اهل بیت (علیه السلام) و شیعیان این مطلب را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت کرده و به آن عمل می کنند [همان گونه که سنّت ایشان نیز چنین بوده است] پس اگر دشمنی و تعصب نداری؟ [بگو که] این چه اجماعی است که اهل بیت پیامبر (علیه السلام) و شیعیان ایشان از آن خارج می شوند؟! [و در دائره آن قرار ندارند؟!]

همان طور که از استدلال این عالم حنفی بر می آید آن هامی گویند: «شیعه خلاف عموم قرآنی، در این آیه شریفه فتوا داده است»؟!

نکته ی مهم اینکه، استدلال ابوالعبّاس حنفی حاوی «دو سؤال» است که هر چند هر دو سؤال مربوط به «علم اصول» است، امّا شایسته است در اینجا به آن پرداخته

شود؛ البته در مباحث آتی به تفصیل پیرامون آن بحث خواهدشد.

سؤالات برگرفته از شبهه ابوالعباس حنفی

- سؤال اول: آیا «خبر مُتواتر» می تواند «مخصصِ عامِ قرآنی» باشد؟ یا خبر متواتر نمی تواند مخصص عام قرآنی باشد؟

-

ص:23

سؤال دوم: آیا در مسئله یتخصیص عام قرآنی بوسیله ی خبر متواتر، بین علمای عامه و خاصه، اختلافی وجود دارد یا خیر؟

جواب

اولاً: در اینکه خبر متواتر می تواند، مخصص عموم قرآنی باشد، بین علمای اصولیِ عامه و خاصه اختلافی وجود ندارد؛ یعنی این مسئله، مورد قبول شیعه و سنی است.

ثانیاً: در ما نحن فیه (مسئله ی ارث زوجه) اخبار متواتری وجود دارد که، می توان بوسیله آن ها عموم « قرآن کریم» را تخصیص زد؛ نه اینکه به زعم اهل سنّت، در مسئله ی مورد بحث، امامیّه با «خبر واحد شاذی» روبرو باشد تا بخواهد بوسیله ی آن، عام قرآنی را تخصیص بزند.

بنابر تصریح مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) و بعضی دیگر از فقهای بزرگ، روایاتِ حول این مسئله، در حد تواتر است؛ لذا بدونِ هیچ شک و تردیدی، بوسیله ی چنین روایاتِ متواتری، می توان عموم « قرآن مجید» را تخصیص زد.

توجه به حاصل پاسخ شیخ مفید (رحمه الله) در این زمینه راهگشاست؛ ایشان می فرمایند:

عجیب این است که، شما اهل سنّت و حنفیّون « قرآن کریم» را با «خبر واحد شاذ» تخصیص می زنید؟! و یا در مواردی « قرآن» را با «خبر مُرسل» تخصیص زده اید؟! و بالاتر از این، ما موارد فراوانی از شما سراغ داریم که «قرآن» را با «قیاس» تخصیص زده اید؟!

پس چگونه است که «قرآن» را با «خبر واحد شاذ» یا «خبر مرسل» و یا «قیاس» می توان تخصیص زد، اما، با «خبر متواتر» نمی توان تخصیص زد؟!

لذا، پاسخ شایسته این است که: نه تنها چنین تخصیصی مورد قبول عامه است،

بلکه با این استدلال، بطریق اولی، «قرآن» را می توان با «خبر متواتر» تخصیص زد.

اصل پاسخ شیخ مفید (رحمه الله) در این زمینه چنین است:

«فأما ما تعلقت به من عموم القرآن فلو عری من دلیل خصوصه لتم لک الکلام لکن دل

ص:24

علی خصوصه تواتر الشیعة عن أئمة الهدی من آل محمد (صلی الله علیه و آله) بأن المرأة لا ترث من رباع الارض شیئا لکنها تعطی قیمة البناء و الطوب و الخشب و الالات إذ ثبت الخبر عن الائمة المعصومین (علیه السلام) بذلک و یجب القضاء بخصوص العموم من الایة التی تعلقت بها. و لیس خصوص العموم بخبر متواتر منکرا عند أحد من أهل العلم لا سیما و أصحابک یخصون العموم و ظاهر القرآن بأخبار الاحاد الشاذة و منهم من یخصه بالمراسیل من الاحاد و جماعة من أصحابک یخصونه بالظن الفاسد الذی یسمونه قیاسا فکیف تنکر أیها الجاهل خصوص عموم القرآن بخبر ثبت عن النبی (صلی الله علیه و آله) من جهة عترته الصادقین (علیه السلام) لو لا العدول عن الصواب.»(1)

اما آنچه تعلق گرفته به آن یعنی عموم قرآن اگر از دلیل مخصص خالی بود کلام برای تو تمام می شد؛ لکن بر مخصص داشتن آن تواتر شیعه از ائمه ی هدی از آل محمد (علیه السلام) دلالت می کند و اینکه زن از رباع زمین چیزی را به ارث نمی برد ولی قیمت ساختمان و آجر و چوب و آلات را به او می دهندو این به دلیل آن است که خبر بر این مطلب از ائمه معصومین ثابت است؛ و این گونه واجب می شود که به تخصیص عموم آیه ای که متعلق به زن است حکم شود و تخصیص عموم قرآن به خبر متواتر، منکری در میان اهل علم ندارد و به خصوص اصحاب تو عموم ظاهر قرآن را با خبر واحد شاذ هم تخصیص می زنند و از آنها برخی عمومات قرآن را با مرسلات از خبر واحد تخصیص زده اند و جماعتی از اصحاب تو با ظن فاسدی که قیاس نام دارد آن را تخصیص می زنند [؟!] پس چگونه تو ای جاهل منکر آن می شوی که عموم قرآن با خبری که از پیامبر ثابت شده و از طریق عترت او [امام صادق و امام باقر (علیه السلام)] رسیده تخصیص می خورد؛ البته به شرط آنکه از مطلب حقی عدول نشده باشد.

شیخ مفید (رحمه الله) در فصل دوم در پاسخ به ابو العبّاس می فرماید:

«مع أن للشیعة أن یقولوا إن الرباع لیست مما ترکها الازواج لجمیع الورثة و إنما قضی عموم القرآن لاستحقاق الزوجة الربع من ترکات الازواج و الثمن علی ما بینه الله عزو جل و إذا لم یثبت من جهة الاجماع و لا دلیل قاطع للعذر أن التربة و الرباع من ترکات

ص:25


1- (1) . ر. ک. به: المسائل الصاغانیة، شیخ مفید (رحمه الله)، ص 97.

الازواج للزوجات بطل التعلق بالعموم فی هذا الباب»(1)

مضاف بر اینکه شیعه می تواند بگوید که رباع از آنچه زوج ها برای همه ورثه باقی بگذارند نیست فقط عموم قرآن به استحقاق زوجه به ربع و ثمن به بیان خدا از ترکه زوج حکم می کند و چنانچه از طریق اجماع و یا دلیل دیگری که عذر را بر طرف کند اثبات نشد که نفس زمین و رباع از ترکه زوج برای زوجه است، تعلق به عموم ارث در این باب باطل می شود.

سپس شیخ مفید (رحمه الله) در فصل سوم، جوابی نقضی به این عالم حنفی داده که حاصل آن چنین است:

* مگر در « قرآن مجید» این آیه وجود ندارد که: لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً(2) برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند، سهمی است و برای زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند، سهمی است، خواه آن مال، کم باشد یا زیاد، این سهمی است تعیین شده و پرداختنی.

و:

* مگر شیعیان و اهل سنّت قبول ندارند که: اگر والدین از دنیا بروند، برای پسران و دخترانشان، ارث وجود دارد.

لذا مطابق عموم این آیه ی شریفه، در صورت درگذشت پدر، همان گونه که به «پسران»، ارث می رسد، همان گونه به «دختران» هم ارثمی رسد؛ در حالیکه شما قائلید: در این صورت، برای دختر هیچ ارثی وجود ندارد؟!؛ دلیل شما این است که عموم این

آیه، بوسیله یخبر «غیر صحیح السندی» که تا آن زمان هیچ یک از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آنرا نشنیده بود، تخصیص می خورد؟! و آن همان خبری است که ابوبکر آنرا به تنهایی؟! از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل می کند و می گوید: از پیامبر (صلی الله علیه و آله)

ص:26


1- (1) . ر. ک. به: همان ص 97
2- (2) . سوره مبارکه ی نساء، آیه ی شریفه 7.

شنیدم که ایشان فرمود: «

إنّا نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ [؟!] »(1) () ملاحظه می کنید که شما چگونه با چنین خبرِ بی پایه و اساسی، عموم آیه ی مذکور را تخصیص زده اید؟!

شیخ مفید (رحمه الله) در ادامه با خطاب قراردادن اهل سنّت، می فرماید:

اساساً چه فرقی میان:

* استدلال شما که می گویید: این روایت را تنها ابوبکر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است؟!

و:

* استدلال امامیّه که می گویند: تمام روایاتِ در مسئله ی ارث زوجه را اهل بیت پیامبر: از وجود گرامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند، وجود دارد؟!

البته حقیقتاً یک فرق اساسی وجود دارد و آن اینکه: اخبار امامیّه در «حد تواتر» است واخبار شما در «یک خبر واحد غیر صحیح السند» خلاصه می شود، که شما بواسطه ی چنین خبر غیر صحیح السندی که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت داده اید، عموم « قرآن» را تخصیص زده اید؟!

البته، مقصودناقلین از نقل حدیث جعلی فوق، این بود که می خواستند حضرت صدیقه ی طاهره (علیه السلام) را از فدک، که ارث پدر بزرگوارشان بود منع کنند؛ یعنی هدفشان این بود که بگویند همان طور که فرد قاتل، ذمی و کافر، از ارث والدین، ممنوع است، همان طور نیز، دختر گرامی پیامبر اسلام و سیّده ی زنان عالم (علیه السلام) از ارث والدین ممنوع است؟! آیا شما غیر از این هدفی داشته اید؟

آری، حقیقت این است که شما دختر پیامبر (علیه السلام) را در گروه «قاتلان»، «ذمیان» و «کافران» قرار دادید و هدف اصلی تان غیر از این چیز دیگری نبود!؟ با این وجود، شما نگران عموم « قرآن» و تخصیص آن بوسیله اخبار شده اید؟!

ص:27


1- (1) . ر. ک. به: الموطأ، 2:27، 993 و صحیح مسلم 3:51، 1379 و سنن ابی داوود 3:2963، 139.

واقعیت این است که شما نه حقِ اعتراضِ به شیعیان را دارید و نه صلاحیّت آنرا و نه در جایگاهی هستید که بگویید: شیعه به « قرآن کریم» عمل نمی کند؛ خیر، امامیّه هیچ مخالفتی با کتاب خدا نکرده است؛ بلکه این شما هستید که مخالفت های شدیدی با نصوص « قرآن کریم» کرده اید و مخالفت های شما نمونه های فراوان، غیر قابل انکار و غیر قابل توجیهی دارد.

متن جواب شیخ مفید (رحمه الله) چنین است:

«علی أنک أیها الشیخ قد خصصت و أئمتک من قبلک عموم هذه الایة بل رفعتم

حکمها فی أزواج النبی (صلی الله علیه و آله) و حرمتموهن من استحقاق برکات میراثه جملة و حرمتموهن شیئا منها بخبر واحد ینقضه القرآن و هو ما رواه صاحبکم عن النبی (صلی الله علیه و آله) أنه قال: نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة فرد علی الله قوله : وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ و قوله: فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا [و] یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِیَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا و خصص عموم قوله تعالی: لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاًو قوله تعالی: وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ.

وقصد بذلک منع سیدة نساء العالمین (علیه السلام) میراثها من أبیها (صلی الله علیه و آله) مع ما بیناه من إیجاب عموم القرآن ذلک و ظاهر قوله تعالی : یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ

وجعل هذه الصدیقة الطاهرة (علیه السلام) فی معنی القاتلة الممنوعة من میراث والدها لجرمها و الذمیة الممنوعة من المیراث لکفرها و المملوکة المسترقة الممنوعة من المیراث لرقها فأعظم الفریة علی الله عزوجل و رد کتابه و لم تقشعر لذلک جلودکم و لا أبته نفوسکم. فلما ورد الخبر عن النبی (علیه السلام) من جهة عترته الصادقین الابرار بمنع الزوجات ملک الرباع و تعویضهن من ذلک قیمة الطوب و الالات و البناء جعلتم ذلک

خلافا للقرآن و خروجا عن الإسلام جرأة علی الله و عنادا لاولیائه (علیه السلام).

ص:28

هذا مع أنا قد بینا أنه یجب علیکم إثبات الرباع فی الترکات المعروفات للازواج حتی یصح احتجاجکم بالعموم فأنی لکم بذلک و لن تقدروا علیه إلا بالدعاوی المعرات من البرهان».(1)

ای شیخ تو تخصیص عموم قرآن را انجام داده ای و امامان تو قبل از تو این چنین کردند بلکه حکم آیه ارث را در مورد ازواج پیامبر رفع نمودید و انسان را از برکات میراث او محروم کردید؛ بطور کلی و همه چیز را بر آنها حرام کردید آن هم به خبر واحدی که قرآن آن را نقض می کند و آن چیزی است که صاحب شما از پیامبر نقل کرده که پیامبر فرموده: «ما پیامبران، چیزی به ارث نمی گذاریم و آنچه باقی می گذاریم صدقه است»؛ پس با این، قول خداوند را رد کردند که فرمود: و سلیمان وارث داوود شد و نیز فرمود: مرا از نزد خود فرزندی عطا کن و نیزاز خاندان یعقوب ارث ببرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان و برای فرزندان ذکور سهمی از ما ترک ابوین و خویشان است و برای فرزندان اناث نیز سهمی از ترکه، چه مال اندک باشد و چه بسیار نصیب هر کسی از آن ترکه (در کتاب حق) معین گردیده است و فرمودسهم ارث زنان ربع ترکه شما مردان است اگر دارای فرزند نباشید و چنانچه فرزند داشته باشید ثمن خواهد بودو با این کار قصدشان منع فاطمه زهرا بود که از پدرش ارث ببرد؛ در حالیکه ما روشن نمودیم: عموم قرآن این ارث بری را ایجاب می کند و ظاهر قول خداوندچنین حکم می کند: حکم خدا در حق فرزندان شما این است که پسران دو برابر دختران ارث برند و آنها صدیقه طاهره راهم ردیف قاتلی قرار داده است که از پدرش به خاطر جرمش ممنوع شده؟! و [هم ردیف] ذمیه ای [قرار داده] که بخاطر کفرش ارث نمی برد و [هم ردیف] برده ای [قرار داده] که به بندگی در آمده و بخاطر برده بودنش ممنوع از میراث شده؛ پس چه افتراء عظیمی است بر خدا؟ و رد کتاب اوست؟! در حالی که از این، هیچ گونه لرزشی بر اندام شما نیفتاد و.... پس چون از

پیامبر از طریق عترت او چنین خبر رسید به اینکه زوجه ها از مالک شدن رباع منع شوند و بجای آن قیمت آجر و آلات بناء را به آنها بدهند شما آن را خلاف قرآن قرار دادید و آن را خروج از اسلام قرار دادید؟! که جرات بر خدا و عناد بر اولیاء او کرده باشید.

ص:29


1- (1) . ر. ک. به: المسائل الصاغانیة، شیخ مفید (رحمه الله)، ص 100.

بنابر نقل شیخ مفید (رحمه الله) ابوالعبّاس حنفی در قسمت دیگری از اشکال خود می گوید:

«ثم قال هذا الشیخ الضال: فأدی قولهم هذا إلی أن الرجل یخلف ضیاعا و بساتین فیها أنواع من الشجر و النخیل و الزروع تکون قیمتها من مائة ألف دینار إلی أکثر من ذلک فلا یعطون الزوجات منها شیئا فهذا قول لم یقله کافر فضلا عن أهل الاسلام»(1)

سپس این شیخ گمراه گفت: گفته امامیه به این انجامید که مردی که می مُرد و ضیاع و باغ هایی که در آن درختان متنوع و نخل ها و زرع ها بود از خود باقی می گذاشت که قیمت آن از صد هزار دینار تا بیشتر از آن می شد، ولی به زوجه ها چیزی از آن مال را نمی دادند؟! این کلامی است که هیچ کافری هم آن را معتقدند نمی شود چه رسد به مسلمانان؟!!

از این رو شیخ نهایتاًبا جوابی استدلالی و قاطعانه، ابوالعبّاس حنفی را مورد خطاب قرار داده و می فرماید:

«فیقال له زادک الله ضلالا علی ضلالک و أعمی عینیک کما أعمی قلبک من أین أدی قولهم إلی ما وصفت إما لان الضیاع عندک و الاشجار و النخیل و النبات هی الرباع أم لغیر ذلک فإن کان یؤدی إلی ما وصفت لان الضیاع من الرباع و الاشجار و الاثمار منها فهذا بلغة الترک لعله أو الزنج و أما بلغة العرب فلیس ذلک فیها بل لیس ذلک لغة من اللغات و أنت بتهمتک ظنت أن الرباع سمة لما ذکرت من الضیاع. و لو عرفت فائدة هذه اللفظة و ما وضعت له لما أوردت ذکر الضیاع و الاشجار و البساتین فیما أنکرته علی القوم من منع الزوجات تملک الرباع.

وقد کان ینبغی أن تسأل بعض أهل اللسان عن معنی هذه اللفظة و علی ما وضعت ثم

تتکلم علی بصیرة لکنک لم توفق لذلک و أراد الله تخییبک و إیضاح جهلک خذلانا منه لک لعنادک فی الدین. و الرباع عند أهل اللغة هی الدور و المساکن خاصة فلیس إلی سواها مدخل فیها. فافهم ذلک إن کان لک عقل تفهم به الاشیاء»(2)

ص:30


1- (1) . ر. ک. به: همان ص 101
2- (2) . ر. ک. به: همان، ص 102.

به او گفته می شود: «خدا گمراهیت را بیشتر کند و چشمانت را کور کند همان طور که قلبت را کورکرده؛ از کجا قول ایشان به آنچه توصیف نمودی انجامید یا بخاطر آن که ضیاع نزد تو و درختان و نخل ها و گیاهان همان رباع است، یا بخاطر غیر این مسئله؛ پس اگر به آنچه توصیف نمودی انجامید چون ضیاع یعنی رباع و درختان و میوه های آن؛ پس این شاید به زبان ترکی یا زنگی است؛ اما به زبان عربی نیست، بلکه اصلا کلمه ای از کلمات نیست و تو به اتهامی که زدی خیال کردی که رباع اسمی است برای آنچه ذکر کردی یعنی ضیاع و چنانچه فایده این لفظ را می شناختی و می دانستی برای چه آن را وضع کردی، هیچگاه وارد نمی کردی ذ کر ضیاع و باغ ها و درختان در آنچه آن را بر قوم انکار می کردی؛ یعنی منع زوجات از تملک رباع؛ و شاید شایسته باشد که از معنای این لفظ آنچه وضع کردی [را] از اهل لغت سؤال کنی و سپس با بصیرت سخن بگویی؛ لکن تو موفق نشدی این کار را بنمایی و خدا اراده کرد که تو را مأیوس کند و اینکه جهلت آشکار شد برای عنادی که در دین داری؛ رسوایی از جانب خدا بود. و رباع در نزد اهل لغت همان خانه ها و مساکن خاص است پس غیر از اینها دخلی در رباع ندارد این را بفهم اگر عقلی برایت مانده که اشیاء را بفهمی.

در پایان این بحث و پس از تحریر محل نزاع و بیان پیشینه ی مسئله، لازم است پیرامون موضوع مورد نظر، چند نکته ی مهم را یادآوری کرده و سپس به ادامه بحث، که همان بررسی اقوال متقدّمین و متأخّرین در دو نزاع، بپردازیم.

یادآوری چند نکته ی مهم

1. همان طور که بیان شد، مسئله ی ارث زوجه از زوج، یکی از نزاع های مهم بین شیعه و سنی و از مسائل با اهمّیّت اعتقادی است که جنبه های علمی و عملی فراوانی دارد.

اهمیت این بحث از آن جهت است که، در روایاتی که - در محل خود به آن ها خواهیم پرداخت - اصحاب امام باقر و صادق (علیه السلام) از ایشان راجع به ارث زوجه سؤال می نمایند، پاسخ می شنوند که: «زوجه از زمین ارث نمی برد» در این حال، راویمجدداً از امام (علیه السلام) می پرسد: اگر این نظر را برای مردم مطرح کنیم و آن ها قبول نکنند چه باید کرد؟ که حضرت (علیه السلام) با تأکید می فرمایند:

ص:31

«إِذَا وُلِّینَا فَلَمْ یَرْضَوْا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَقِیمُوا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ»(1) اگر حکومت دست ما بود با تازیانه حکم خدا را بر مردم تثبیت می کردیم

این تعبیراز سوی امام (علیه السلام) حاکی از آن است که این مسئله، از آنچنان اهمیتی برخوردار بوده که امام (علیه السلام) از تعابیر صریحی همچون: « ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ» و « ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْف» استفاده فرموده و روی این مسئله تأکید فراوانی داشته اند.

2. اکثر فقهاء - غیر از مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در دو کتاب «المقنع» و «الهدایة فی الاُصول و الفروع» و مرحوم سلاّر (رحمه الله) در کتاب «المراسم العلویة و الأحکام النبویة» - زمانی که به مسئله ی ارثزوجه در کتابالفرائض رسیده اند، بحث مفصلی راجع به آن مطرح کرده اند، که این مطلب نیز، خود حاکی از اهمیت بالای این مسئله است و اساساًهمین نکته باعث شده است که برخی از فقهاءرساله ی مستقلی در این زمینهبنگارند، که ذیلاً به نام تعدادی از مولِّفین بزرگوار و مولَّفینآن ها اشاره می گردد:

- «رسالة فی ارث الزوجة» نوشته ی مرحوم شهید ثانی (رحمه الله)؛ که در ضمن کتاب «رسائل» آن را نگاشته اند.

- «رسالة فی ارث الزوجة من العقار أو ثمنه» نوشته ی مرحوم میرزا محمد تقی نوری والد مرحوم حاجی نوری (قدس) متوفای 1263 قمری.

- رساله ی «المحاکمة بین علمین فی فرع عدم ارث الزوجة من

- الاراضی» نوشته ی مرحوم آیت الله شیخ عبد اللّه مامقانی (رحمه الله) که در بررسینظریات بعض معاصرین شان یعنی مرحوم آخوند خراسانی (رحمه الله) و شیخ الشریعة اصفهانی (رحمه الله) در برخی فروع ارث زوجه به نگارش در آمده است.

ص:32


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 208.

«رسالة فی ارث الزوجة من الثمن و العقار» نوشته ی مرحوم آیت الله سیّد محمد کاظم یزدی (رحمه الله) صاحب کتاب «العروة الوثقی».

- «رسالة فی ارث الزوجة و حرمانها من العقار» نوشته ی مرحوم شیخ علی طُریحی (رحمه الله) صاحب کتاب «الوسیلة السعادة».

- «رسالة فی ارث الزوجة من الزوج» نوشته ی مرحوم آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله) صاحب کتاب «مستمسک العروة الوثقی».

- رساله ی «ابانة المختار فی ارث الزوجة من ثمن العقار بعد الأخذ بالخیار» در رد نظریه ی مرحوم آیت الله سیّد محمد کاظم یزدی (رحمه الله) صاحب کتاب « العروة الوثقی» توسط مرحوم آیت الله میرزا فتح الله نمازی شیرازی اصفهانی نجفی مشهور به شیخ الشریعة اصفهانی (رحمه الله) (م 1339) نگاشته شده است.

- رساله ی « صیانة الإبانة عن وصمة الرطانة» که توسطمرحوم شیخ الشریعة اصفهانی (رحمه الله) در رد حاشیه ی مرحوم محقق خراسانی (رحمه الله) بر « ابانة المختار» نوشته اند به نگارش در آمده است.

- رساله ی «تقریرات ثلاث، بحث میراث الازواج» آیت الله العظمی سیّد حسین طباطبایی بروجردی (رحمه الله) که توسط مرحوم حاج شیخ علی پناه اشتهاردی (رحمه الله) تقریر شده است.

- رساله ی «نخبة الافکار فی حرمان الزوجة من الاراضی و العقار» نوشته ی مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بروجردی (رحمه الله) که با

- قلمی روان و سلیس به نگارش درآمده است .

- «رسالة فی إرث الزوجة من قیمة العقار» نوشته مرحوم آیت الله محمد بن عاشور کرمانشاهی (رحمه الله).

3. برای تحقیق بیشتر حول رساله هایی که پیرامون این مسئله نوشته شده، مراجعه

4.

ص:33

به کتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعة»(1) مرحوم آقا بزرگ تهرانی (رحمه الله) سودمند است.

ص:34


1- (1) . ر. ک. به: الذریعة الی تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی (رحمه الله)، ج 11، ص 55.

2 بررسی اقوال

ص:35

آنچه در این فصل می خوانید:

بررسی اقوالِ اربعه در نزاع اول؛

تقسیم نظر مشهور از دیدگاه شهید ثانی (رحمه الله) و مناقشه در آن؛

رد برخی شبهات پیرامون نظر سید مرتضی (رحمه الله)؛

بررسی اقوال در نزاع دوم و تحقیق پیرامون چند نظر؛

بررسی اجماع و شهرت قدمایی در نزاع اول و دوم؛

بررسی مؤیدات اربعه صاحب جواهر (رحمه الله) بر عدم وجود اجماع قبل از ابن جنید (رحمه الله) و مناقشه پیرامون آن ها؛

بررسی نظریه ی عدول شیخ طوسی و پاسخ به چند شبهه؛

بررسی دو ادّعای اجماع از سوی صاحب ریاض (رحمه الله) و مؤیدات اربعه برای معقد اجماع؛

نتیجه ی اقوال و نظر نهایی در نزاع اول و دوم.

ص:36

فصل دوم: بررسی اقوال

الف: بررسی اقوال در نزاع اول

اشاره

همان طور که در بحث پیشین بیان شد، بعد از قبول «حرمان فی الجمله»، نزاع اول در این است که: زوجه از کدامیک از اموال زوج محروم است؟

از این رو، برای تبیین این مسئله، ابتداء لازم است که: از کمیّت و کیفیّت اقوال و آراء در این نزاع، اطلاع حاصل نماییم؛ لذااین موضوع در این مبحث پی گیری خواهد شد.

مقدمه ی دوم

در اینکه فتوای مرحوم ابن جنید و قاضی نعمان مصری (رحمه الله) قول غیر صحیحی است، تردیدی وجود نداردآیا مشهور قدما پیرامون نزاع اول، نظری داده اند یا خیر؟

- آیا مشهور متقدّمین و متأخّرین در نزاع اول، قول واحدی دارند یا خیر؟

- آیا غیر از فتوای مرحوم ابن جنید و قاضی نعمان)، اقوال مخالف

-

ص:37

دیگری در مسئله وجود دارد یا خیر؟

همه، از جمله سؤالاتی شمرده می شوند، که مقتضی است پاسخ مناسبی به آن هاداده شود، زیرا، در نتیجه ی بحث، تأثیر مهم و بسزایی دارد.

به هر روی، شایسته است ابتداء به بیان و بررسی اقوالفقهاءالبته غیر از قول ابن جنید (رحمه الله) و قاضی نعمان (رحمه الله) - در نزاع اول پرداخته شود؛ که پس از تفحص در اقوال، در این زمینه به چهار قول اساسی بر می خوریم.

بیان و بررسی اقوال چهارگانه در نزاع اول

الف: نظر مشهور

این نظریه، که اولین قول در مسئلهو فتوای مشهور فقهای شیعه است حاوی سه نکته زیر است؛ ایشان قائلندکه زوجه:

- اولاً: از عین و قیمت «زمین» مطلقاً(1) ارث نمی برد؛

- ثانیاً: از عین «آلات و ابنیه» ارث نمی برد ولی از قیمتآن ها ارث می برد؛

- ثالثاً: از عین و قیمت «سایر اموال» ارث می برد.

مرحوم زین الدین عاملی معروف به شهید ثانی (رحمه الله) در کتاب «رسائل» در دو موضع، این بحث را مطرح کرده و دیگران همچون مرحوم سبزواری (رحمه الله) در کتاب «کفایة الاحکام» عیناً مطالب خود را، از ایشان اخذ و نقل کرده اند.

مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) در کتاب یاد شده، ادّعا می فرمایند که: «این نظر را بسیاری از متقدّمین و متأخّرین دارند»؛ ایشان از میان هر دو طائفه از فقهای متقدّم و متأخّر به شخصیّت های گرانقدری اشاره می نمایند که ذیلاً به نام آن ها اشاره می گردد:

* طائفه ی متقدّمین: که در میان آن ها شخصیّت های پر عظمتیوجود دارند، همانند:

أ. مرحوم شیخ طوسی 1 در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی»؛

ص:38


1- (1) . یعنی چه زمین خالی باشد چه دارای بنا و یا چه مزروعی باشد و یا چه غیر مزروعی..

ب. مرحوم ابن براج (رحمه الله) در کتاب «المهذب»؛

ج. مرحوم ابوالصلاح التقی (رحمه الله) در کتاب «الکافی فی الفقه»؛

د. مرحوم ابن حمزه طوسی (رحمه الله) در کتاب «الوسیلة الی نیل الفضیلة».

* طائفه ی متأخّرین: که در میان آن ها شخصیّت های بزرگواری وجود دارند، همچون:

أ. مرحوم علامه حلی (رحمه الله) در دو کتاب «قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام» و «تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیة»؛

ب. مرحوم فخرالمحققین (رحمه الله) فرزند علامه حلی (رحمه الله) در کتاب «ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد»؛

ج. مرحوم شهید اول (رحمه الله) در کتاب «غایة المراد فی شرح نکت الارشاد»؛

د. مرحوم فاضل مقداد (رحمه الله) در کتاب «التنقیح الرائع لمختصر الشرایع».

(رحمه الله) (رحمه الله) کلام شهید ثانی (رحمه الله) در کتاب «رسائل» چنین است:

«أحدها: و هو المشهور بینهم حِرمانُها من نفسِ الارضِ، سَواء کانت بَیاضاً أم مشغولةً بشجرٍ و زرعٍ و بِناءٍ و غیرها عَیناً و قِیمةً و من عین الانهار و أبنِیتها و أشجارها و تُعطی قِیمةَ ذلک، ذهب إلی ذلک جِلّة المتأخّرین و من المتقدّمین الشیخُ فی النهایة و ابنُ البرّاج و أبوالصلاح التقیّ و ابن حمزة علی ما هو المشهور عنهم.»(1) اولین بحث و آن این است که آنچه مشهور است بین علمای امامیّه اینکه زوجه از اصل زمین نه عیناً و نه قیمتاً ارث نمی برد چه این زمین بیاض (خالی) باشد و یا آنکه

مشغوله باشد یعنی در آن درخت و کشاورزی و یا ساختمانی باشد و نیز از عین

ص:39


1- (1) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 1 ص 449.

رودخانه ها [اگر در آنجا وجود دارد] و خود ساختمان و درختانی که در آن زمین است محروم است امّا از قیمت اینها ارث می برد؛ به این قول بسیاری از متأخّرین قائل شده اند و از متقدمین مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «النهایة» و ابن براج (رحمه الله) و ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) و ابن حمزه (رحمه الله) به این قول قائل شدند [البته] بنابر آنچه از ایشان مشهور است.

ب: نظر شهید ثانی (رحمه الله) بر مبنای تفکیک قول مشهور

مرحوم آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (قدس سره) در کتاب «رسالة فی ارث الزوجة» هنگام نقل نظریه ی مشهور، به «نظر تفکیکی شهید ثانی (رحمه الله)» در کتاب «مسالک الافهام(1) و رسائل» اشاره کرده و می فرماید:

«فما نسبه الشهید (رحمه الله) ... الی بعض اهل هذا القول... وجعل القول المذکور قولین»(2)

«شهید ثانی (رحمه الله) قول مشهور را به دو نظر تقسیم کرده است»

بنابراین، قول دوم، مربوط به شهید ثانی (رحمه الله) است که، نظر مشهور را «بنابر ادّعای خود» به «دو جمع» تقسیم می کنند؛ شهید (رحمه الله) قائل است به اینکه:

«... أنّ هذا القول أمتنُ الاقوال دلیلًا و أظهرها من جهة الروایة»(3) این قول از جهت دلیل، متین ترین اقوال و از جهت روایت اظهر اقوال است.

تقسیم نظر مشهور بنابر دیدگاه شهید ثانی (رحمه الله)

أ. نظر علامه حلی، فخر المحققین، و کثیری از متأخّرین (قدس سره)

این جمع بنابر نقل شهید (رحمه الله) قائلند به اینکه زوجه:

- اولاً: از عین «آلات و ابنیه» ارث نمی برد، ولی از قیمت آن هاارث می برد؛

ص:40


1- (1) . ر. ک. به: مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، شهید ثانی، (رحمه الله) ج 13، ص: 187
2- (2) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله)، نقل شده از مجله فقه اهل بیت (علیه السلام)، شماره 43
3- (3) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 1 ص 466

ثانیاً: ازعین «اشجار و نخل» ارث نمی برد، ولی از قیمت آن ها ارث می برد.

ب. نظر شیخ طوسی، ابوالصلاح، ابن حمزه، ابن براج و شهید ثانی (قدس سره)

این جمع بنابر نقل شهید (رحمه الله) بین «نخل و شجر» از یک طرف و «آلات و ابنیه» از طرف دیگر فرق قائلند، لذا مطابق این نظر، زوجه:

- اولاً: از عین «آلات و ابنیه» ارث نمی برد، ولیاز قیمت آن هاارث می برد؛

- ثانیاً: از عین «اشجار و نخل» ارث می برد.

بررسی عبارات فقهای متقدم (رحمه الله)

أ. مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی»

ایشان می فرمایند:

«و المرأة لا ترث من زوجها من الارضین و القری و الرّباع من الدّور و المنازل، بل یقوّم الطّوب و الخشب و غیر ذلک من الالات و تعطی حصّتها منه و لا تعطی من نفس الارض شیئا.»(1) زوجه از زمین ها و قریه ها و رباع [جمع ربع به معنای منزل] و خانه ها و منازل شوهرش ارث نمی برد، بلکه آجر (طوب) و چوب [و امروزه آهن] و آلات دیگر را قیمت می کنند و سهم و حصه زوجه را از این ها پرداخت می نمایند، امّا زوجه از خود زمین نه عیناً و نه قیمةً ارث نمی برد.

و نیز شیخ طوسی (رحمه الله) نظیر این عبارت را در کتاب «المبسوط فی فقه الامامیة» آورده است.

حال سؤال این است که آیا می توان از عبارت شیخ طوسی (رحمه الله) چنین استفاده کرد که «شجر»، حکم «ابنیه و آلات» را دارد؟

مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) در پاسخ به این سؤال می فرمایند:

ص:41


1- (1) . ر. ک. به: النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، شیخ طوسی (رحمه الله)، باب میراث الازواج، ص 642.

خیر، از عبارت شیخ طوسی (رحمه الله) چنین استفاده و برداشتی نمی شود؛ زیرا، در کلام شیخ (رحمه الله) کلمه ی «آلات» نه از لحاظ «لغت» و نه از لحاظ «عرف»، شامل «شجر» نمی شود؛ از این رو، شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی» سخنی از حرمان زوجه نسبت به «شجر» نزده است؛ لذا بنابر نظر شیخ (رحمه الله)، زوجه از «عین شجر» ارث می برد.

شهید ثانی (رحمه الله) می فرماید:

«إلا أنْ یُتَکَلّفَ لقول الشیخ (رحمه الله): «و غیر ذلک من آلات البِناء» بإرادة ما یعمّ الشجرَ و فیه بُعْد شدید؛ لأنّ إطلاق الآلة علی الشجر غَیرُ معروفٍ لغةً و لا عرفاً و إنّما المتبادِرُ منها آلاتُ البِناء کما هو ظاهر الأخبار»(1) مگر اینکه بازحمت از قول شیخ (رحمه الله) استفاده شود: [که فرمود:] «و غیر از آن از آلات بناء» به اینکه شیخ [با این عبارت] آنچه شامل درخت شود را اراده کرده و [لکن] این مطلب بسیار بعید است؛ چون اطلاق آلت بر درخت لغةً و عرفاً غیر معروف است و فقط از آلات آنچه به ذهن می آید آلات ساختمان (بناء) است، چنانکه ظاهر اخبار [نیز] همین است.

مرحوم ابن براج (رحمه الله) در کتاب «المهذب»

ایشان نیز، نظیر عبارت شیخ طوسی (قدس سره) را آورده و می فرماید:

«و المرأة... لم یورث من الارضینو الرباع و الدور و المنازل و القری شیئاً بل یقوم الاخشاب و الطوب و جمیع آلات ذلک و یدفع إلیها بحقها منه و لا یدفع

إلیها من نفس ذلک شیء.»(2) و زوجه اگر از شوهرش فرزند نداشته باشد و شوهرش بمیرد، زن از زمین ها و زمین خانه مسکونی و منازل و قریه های شوهرش هیچ چیز ارث نمی برد، بلکه چوب ها و آجر و همه وسائل آن را قیمت می کنند و حق او را از آن می دهند

ص:42


1- (1) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 1 ص 462
2- (2) . ر. ک. به: المهذب، ابن البراج (رحمه الله)، ج 2، ص 141.

و از خود آن ها چیزی به او نمی دهند.

ب. مرحوم ابوالصلاح التقیقدسدر کتاب «الکافی فی الفقه»

ایشان می فرمایند:

«و لا ترث الزوجة من رقاب الرباع و الارضین شیئا و ترث من قیمة آلات الرباع من خشب و آجر کسائر الارث.»(1) زوجه از زمینِ خانه و سایر زمین ها هیچ چیز - عیناً و قیمتاً - ارث نمی برد و از قیمت آلاتِ خانه ی مسکونی از چوب و آجر مانند سایر چیزها ارث می برد. مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) درباره ی عبارت مرحوم ابن حمزه (رحمه الله) می فرماید:

چون، عبارت ایشان، از کلمه ی «شجر» خالی است؛ لذا زوجه از عین شجر ارث می برد و «آلات»، شامل «شجر» نمی شود.

د. مرحوم ابن حمزه طوسی (رحمه الله) در کتاب «الوسیلة الی نیل الفضیلة»

ایشان می فرمایند:

«و... لم یکن لها حق فی الارضین و القری و المنازل و الدور و الرباع»(2) زوجه، از زمین، قرا و منازل و خانه های مسکونی ارث نمی برد.

مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) درباره ی عبارت مرحوم ابن حمزه (رحمه الله) می فرماید:

چون، عبارت ایشان، از کلمه ی «شجر» خالی است؛ لذا زوجه از عین شجر ارث می برد و «آلات»، شامل «شجر» نمی شود.

تلاش مرحوم آیت الله حکیمقدس برای تثبیت قول شهید ثانی (رحمه الله)

تمام تلاش مرحوم آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (قدس) در

«رسالة فی ارث الزوجة من الزوج» این است که بگویند آلات شامل شجر نیز

ص:43


1- (1) . ر. ک. به: الکافی فی الفقه، ابوالصلاح التقی (رحمه الله)، ص 374
2- (2) . ر. ک. به: الوسیلة إلی نیل الفضیلة، ابن حمزه (رحمه الله)، ص 392.

می شود.

به عبارت دیگر مرحوم ایت الله حکیم قدس می فرماید:

شخص، عنوان عامی دارد و از ماده شَخِص است و شخص نیز آن شبهی است که از راه دور می آید و چون شجر هم از راه دور سواد، سیاهی و شبه دارد، لذا از آن به شخص تعبیر شده است.

به همین جهت، ایشان می فرماید: لغویون کلمه ی، «آلت» را بگونه ای معنا می کنند که، شامل «شجر» هم می شود.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«من دخول الشجر فی الالات لغة، کما عن القاموس، ان الالة: الخَشَبُ والشَّخْصُ وعَمَدُ الخَیْمَةِ وقال ایضا: الشخص سواد الانسان وغیره».(1)

از داخل شدن درخت در معنای لغوی آلات هم چنانکه از کتاب قاموس بر می آید که آلت به معنای چوب و شخص و عمود خیمه آمده است و همچنین صاحب قاموس می گوید: شخص سیاهی انسان و غیر انسان است [که از دور می آید] همان طورکه ملاحظه می شودایشان، برای اثبات این نکته بهدو مطلب از کتاب

«قاموس المحیط» فیروزآبادی استشهاد می کنند؛ فیروزآبادی در آنجا «آلت» را به «چوب»، «شخص» و «ستون خیمه» معنا کرده و در این باره آورده است که:

«... الخَشَبُ والشَّخْصُ وعَمَدُ الخَیْمَةِ کالآلَةِ»(2) «الشَّخْصُ: سَوَادُ الانْسَانِ وغیرِهِ تراهُ من بُعْدٍ»(3) «چوب و شخص و ستون خیمه همچون آلت است» «شخصهمان سیاهی انسانو غیر انسان است که از دور دیده می شود».

ص:44


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله)، نقل شده از مجله فقه اهل بیت، (علیه السلام) شماره 43
2- (2) . ر. ک. به: قاموس المحیط، فیروزآبادی، ج 3، ص 52
3- (3) . ر. ک. به: همان، ج 1، ص 802.

مناقشه نسبت به تلاش مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) به خلاف نظریه یمرحوم آیت الله حکیمقدس، به نظر می رسد حق مطلب این است که، چنین معنایی برای کلمه «آلت» صحیح نیست؛ زیرا معنای روایتی که در آن کلمه ی «آلت» بکار رفته است، هیچ گاه به معنای لغوی آن تعبیر نشده و نمی شود؛ یعنی عرف هیچ گاه «آلت» را به معنای «شجر» اطلاق نکرده و نمی کند و به عبارت بهتر، عرف از اطلاق لفظ «آلت»، «شجر» را نمی فهمد.

صحت یا عدم صحت تفکیک شهید ثانی (رحمه الله)

(رحمه الله) قول به صحت: طبق نظر این عدّه، چنانچه ادّعای شهید ثانی (رحمه الله) صحیح باشد، لذا شایسته است میان قول متقدّمین و متأخّرین تفکیک نمائیم، یعنی همان کاری که مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) انجام داده است.

- قول به عدم صحت: طبق نظر این عدّه، چنانچه ادّعای شهید ثانی (رحمه الله) صحیح نباشد، از این رودیگر نمی توانیم تفکیکی بین قول متقدّمین و متأخّرین قائل شویم؛ در این صورتتفکیک شهید ثانی (رحمه الله) نیز، کأن لم یکن خواهد شد.

رد تفکیک مرحوم شهید ثانی (رحمه الله)

برای رد نظر تفکیکی شهید ثانی (رحمه الله) ابتداء باید به این سؤال پاسخ دهیم که:

- آیا مستند فتوایی متقدّمین غیر از مستند فتوایی متأخّرین است؟

یا اینکه:

- آیا مستند فتوایی هر دو گروه یکی است؟

- با تتبّع در عبارات متقدّمین و متأخّرین روشن می شود که، به همان روایاتی که مرحوم علامه حلی (رحمه الله) و تابعین ایشان استناد و استدلال کرده اند، به

-

ص:45

همان روایات نیز، مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب

النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی» «المبسوط فی فقه الامامیة» «من لا یحضره الفقیه»» استناد کرده و مستند فتوای خویش قرار داده اند.

از جمله روایاتی که در این باره می توان یاد کرد، روایتی است که در کتاب «

وَ فِی رِوَایَةِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْأَحْوَلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: لَا یَرِثْنَ النِّسَاءُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً وَ لَهُنَّ قِیمَةُ الْبِنَاءِ وَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ »(1) و در روایت حسن بن محبوب از احول از امام صادق (علیه السلام) آمده که احول می گوید از امام (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: زنان چیزی از زمین ارث نمی برند ولی از قیمت بنا و شجر و نخل ارث می برند.

«لَهُنَّ قِیمَةُ الْبِنَاءِ وَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ»

زوجه از قیمت بناء و شجر و نخل ارث می برد

غیر قابل پذیرش است.

ج: نظر شیخ مفید، ابن ادریس و علامه حلیقدس در «مختلف الشیعة فی احکام الشریعة»

قول سوم در مسئله که ناظر بر فرق بین «رباع» و «سایر اراضی» می باشد، این

ص:46


1- (1) . ر. ک. به: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق (رحمه الله)، ج 4 ص 348، باب نوادر المواریث.

است که، زوجه:

- اولاً: از عین و قیمت «رباع» (خانه مسکونی) ارث نمی برد؛

- ثانیاً: از عین «سایر اراضی» همچون زمینِ باغ، زمینِ مزرعه، زمینِ تجاری و... ارث می برد؛

- ثالثاً: از عین «آلات و ابنیه» ارث نمی برد، ولی از قیمت آن ها ارث می برد.

بررسی عبارات و اقوالِ مؤیّد قول سوم

أ. مرحوم شیخ مفیدقدسدر کتاب «المقنعه»

ایشان می فرمایند:

«... و لاترث الزوجة شیئاً مما یخلفه الزوج من الرباع و تعطی قیمة الخشب و الطوب و البناء و الالات فیه و هذا هو منصوص علیه عن نبی الهدی (صلی الله علیه و آله) و عن الائمة من عترته (علیه السلام) و الرباع هی الدور و المساکن...»(1)

زوجه از منزل مسکونی زوج هیچ ارثی نمی برد و قیمت چ - وب و آجرها و آلاتی که در این خانه و زمین بکار رفته از قیمتشان ارث می برد و این حکم مورد تصریح پیامبر هدایت (صلی الله علیه و آله) و ائمه از عترت پیامبر (علیه السلام) است و رباع همان منزل و خانه ها است.

ب. مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) در کتاب «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی»

ایشاننیز، نظر مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) را قائل است و می فرماید:

«و الصحیح انها لا ترث من نفس التربة و لا من قیمتها، بل یقوّم الطوب و الالات و تعطی قیمته»(2)

و صحیح این است که زوجه نه از نفس زمین و نه از قیمتش ارث نمی برد بلکه آجر و آلات را باید قیمت کنند و سهمش را پرداخت نمایند.

ج. مرحوم محقق حلی (رحمه الله) در کتاب « المختصر النافع فی فقه الامامیة»

ایشان نیز همین فتوا را داده و می فرماید:

ص:47


1- (1) . ر. ک. به: المقنعه، شیخ مفید (رحمه الله)، ص 687
2- (2) . ر. ک. به: السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ابن ادریس، (رحمه الله) ج 3، ص: 259.

«و یرث الزوج من جمیع ما ترکته المرأة و کذا المرأة عدا العقار و ترث من قیمة الالات و الابنیة و منهم من طرد الحکم فی أرض المزارع و القری...»(1)

زوج از همه ی ما ترک همسرش ارث می برد و هم چنین زوجه نیز از همه چیز غیر از زمین ارث می برد و او از قیمت آلات و ابنیه ارث می برد و برخی از فقهاء این حکم را به زمین مزارع و زمین قرا نیز تعمیم داده اند.

البته لازم به ذکر است که، محقق حلی (رحمه الله) در کتاب «شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام» به نظر مشهور، قائل شده اند.

د. مرحوم شیخ حسن یوسفیمعروف به فاضل آبی (رحمه الله) صاحب کتاب « کشف الرموز فی شرح مختصر النافع»

ایشان، از شاگردان و شارحین کتاب محقق حلی (رحمه الله) است و در این زمینه با تأیید نظر مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) می فرماید:

«و یرث الزوج من جمیع ما ترکته المرأة و کذا المرأة عدا العقار و ترث من قیمة الالات و الابنیة و فی المسألة خلاف بین الاصحاب علی أربعة أقوال... و قال المفید (رحمه الله): لا تمنع الّا من الرباع و المساکن و تعطی قیمة الخشب و الطوب و البناء و الالات... و

إذا تقرّر هذا، فالذی یجب العمل علیه، هو اختیار المفید، لانه أکثر فی الروایات...»(2)

و زوج از جمیع ماترک همسرش ارث می برد و همچنین زوجه نیز از همه ی ما ترک شوهرش غیر زمین ارث می برد ولی از قیمت آلات و ابنیه ارث می برد؛ و در مساله بین اصحاب بنابر چهار قول اختلاف است... شیخ مفید (رحمه الله) می گوید زوجه محروم نیست مگر از زمین خانه مسکونی و به او باید قیمت چوب و آجر و بنا و آلات داده شود... حال که این اقوال بیان شد آنچه که واجب است بر طبق آن عمل شود همان چیزی است که شیخ مفید (رحمه الله) اختیار کرده اند زیرا قول ایشان دلیل روایی بیشتری دارد.

ص:48


1- (1) . ر. ک. به: المختصر النافع فی فقه الامامیة یا النافع فی مختصر الشرائع، ابوالقاسم جعفر بن حسن محقق حلی (رحمه الله) یا محقق اول، ج 2، ص: 272
2- (2) . ر. ک. به: کشف الرموز فی شرح المختصر النافع، شیخ حسن یوسفی معروف به فاضل آبی یا آوی (رحمه الله)، ج 2 ص 462 و 463

ه. مرحوم علامه حلیقدس در کتاب «مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة»

ایشان نیز، به این قول تمایل پیدا کرده، لکن در مقام «فتوا»، طبق قول مشهور نظر داده است؛ کلام ایشان در کتاب یاد شدهچنین است:

«قول شیخنا المفید (رحمه الله) جیّد...، لما فیه من تقلیل التخصیص... و بعد هذا کلّه فالفتوی علی ما قاله الشیخ [الطائفة] (رحمه الله)»(1)

نظر شیخ مفید (رحمه الله) بخاطر کم کردن تخصیص، خوب است... و بعد از همه ی این مطالب، فتوا همان است که شیخ طوسی (رحمه الله) فرموده است.

د: نظر سیّد مرتضی قدس در کتاب «الانتصار فی انفرادات الإمامیة»

(2)

قُّول چهارم در مسئله این است که، زوجه:

- اولاً: از عین زمین «رباع» (خانه مسکونی) ارث نمی برد، ولی از قیمت آن ارث می برد؛

- ثانیاً: از عین «سایر اراضی» همچون زمینِ باغ، زمینِ مزرعه، زمینِ تجاری و... ارث می برد؛

- ثالثاً: از عین «آلات و ابنیه» ارث نمی برد، ولی از قیمت آن ها ارث می برد.(3) عبارت سیّد مرتضی (رحمه الله) در کتاب یاد شده، چنین است:

« وممّا انفردت به الامامیة انّ الزوجة لا ترث من رباع المتوفی شیئاً بل تعطی قیمة حقّها من البناء و الالات دون قیمة العراص،... و ان الرباع و ان لم تسلّم الی الزوجات فقیمتها محسوبة لها.»(4)

از مسائل اختصاصی امامیّه این است که زوجه از نفس منزل زوج متوفا ارث نمی برد بلکه باید حقش را از قیمت بناء و آلات پرداخت نمایند یعنی با قطع

ص:49


1- (1) . ر. ک. به: مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، علامه حلی (رحمه الله)، ج 9، ص: 55
2- (2) . علم الهدی سید أبوالقاسم علی بن الحسین معروف ب - «شریف مرتضی (رحمه الله) یا سید مرتضی»
3- (3) . ر. ک. به: الانتصار فی انفرادات الامامیة، سید مرتضی (رحمه الله);، ص: 4
4- (4) . ر. ک. به: همان، ص: 585 مسألة 319 إرث الزوجة من رباع المتوفی.

نظر از قیمت زمین، زوجه فقط از قیمت آلات و بناء ارث می برد... و اینکه رباع (زمین خانه مسکونی) اگر چه از عین آن به زوجات داده نمی شود لکن باید از قیمتشان برای او محسوب نموده و به او پرداخت کنند.

اشتباه مرحوم ابن ادریس درباره ی سیّد مرتض (قدس)

مرحوم ابن ادریس حلی (رحمه الله) پس از بیان رأی مختار خود، می فرماید: «مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله) نیز قائل به قولسوم است» یعنی همان قولی که خود ایشان به آن قائل شده استو این از اشتباهات مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) است؛ چون، همان طور که روشن است مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله) به هیچ کدامیک از اقوال ثلاثه ی قبلی، قائل نیست، بلکه نظر ایشان در مسئله، قول چهارمی است، که بیان آن گذشت.

عبارت جناب ابن ادریس (رحمه الله) چنین است:

«و ذهب بعض أصحابنا إلی أنه یحتسب علیه بقیمته من سهمه، لیجمع بین ظواهر القرآن و ما أجمعت الطائفة علیه و هو تخریج السید المرتضی (رحمه الله)، ذکره فی الانتصار... و کذا ذهب السیّد المرتضی فیما رواه أصحابنا و اجمعوا علیه من ان الزوجة التی لا یکون لها من المیت ولد، لا ترث من الرباع و المنازل شیئا و الحق بعض أصحابنا جمیع

الارضین من البساتین و الضیاع و غیرها... و الاجماع علی انها لاترث من نفس تربة الرباع و المنازل شیئاً... و هو ظاهر قول شیخنا المفید فی مقنعته و السیّد المرتضی فی انتصاره»(1)

و بعضی از اصحاب متمایل شده اند به اینکه بر زوجه قیمت زمین از سهمش حساب می شود و آنچه که علماء بر آن اجماع پیدا کردند همانی است که سید مرتضی (رحمه الله) استفاده کرده است؛ سید (رحمه الله) این فتوا را در کتاب انتصار بیان کرده و همچنین ایشان متمایل شده به اینکه آنچه که اصحاب آن را روایت کردند و نسبت به آن اجماع دارند و آن اینکه: زوجه ای که دارای فرزند از میّت نیست، از زمین خانه ی مسکونی و منازل میّت ارث نمی برد؛ و برخی دیگر از اصحاب، بقیه ی اراضی همچون زمین باغ ها و

ص:50


1- (1) . ر. ک. به: همان، ص: 585، مسألة 319 إرث الزوجة من رباع المتوفی.

مزارع و... را به آن الحاق کردند و اجماع بر این است که زوجه از نفس زمین خانه مسکونی و منازل ارث نمی برد.... و این ظاهر نظریه ی شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب مقنعه و سید مرتضی (رحمه الله) در کتاب انتصار است.

رد نظر ابن ادریس (رحمه الله) و منشأ اشتباه ایشان

البته شاید، منشأ اشتباه جناب ابن ادریس (رحمه الله) توجه به ابتدای فراز سخن سیّدمرتضی (رحمه الله) یعنی از قسمت «و ممّا انفردت به الامامیة...» تا عبارت «... دون قیمة العراص» باشد، که ایشان را به اشتباه انداخته و نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) را با نظر شیخ مفید (رحمه الله) یکی دانسته؛ امّاچنانچه مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) به فراز بعدی سخن شریف مرتضی (رحمه الله) که عبارتست از: «و ان الرباع و ان لم تسلّم الی الزوجات فقیمتها محسوبة لها» توجه می نمود، شاید هیچ گاه نمی فرمود که نظر سیّد (رحمه الله) با نظر شیخ مفید (رحمه الله) فرقیندارد.

مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله): به قول سیّد مرتضی (رحمه الله) کسی قائل نیست.

یکی از سؤالاتی که در ادامه ی بحث بوجود می آید این است که، آیا فقیه دیگری غیر از مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله) فتوایی همانند فتوای او صادر کرده است یا خیر؟

پاسخ صحیح به این پرسش را باید در کلام مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) در «رسالة فی ارث الزوجة» جستجو کرد.

ایشان در کتاب یاد شده، سید مرتضی (رحمه الله) را در این قول، «وحید» دانسته و فرموده اند: «کسی با نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) موافق نیست».

عبارت ایشان چنین است:

«و لم یوافقه علیه احد من الاصحاب»(1) هیچ یک از فقهاء امامیّه با نظر سیّد (رحمه الله) موافقت نکرده است.

ص:51


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله);، نقل شده از مجله فقه اهل بیت (علیه السلام)، شماره 43.

ادّعای بعض الفقهاء؛(1) شیخ صدوق و ابوالصلاح (رحمه الله) قائل به قول سیّد مرتضی (رحمه الله)

برخی از فضلای معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)»(2) ادّعا فرموده اند که: «دو تن از فقهای ماضی با قول سیّد مرتضی (رحمه الله) موافقت کرده اند» که عبارتند از:

أ. مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب «من لایحضره الفقیه»؛

ب. مرحوم ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) در کتاب «الکافی فی الفقه».

طبه اصل کلام ایشان توجه فرمایید:

«وهذا هو المستفاد ایضا من عبارات الصدوق (رحمه الله) فی الفقیه، حیث قال فی ذیل روایة ابن ابی یعفور الصریحة فی ارث الزوجة من الارض مطلقا: «قال مصنف هذا الکتاب: هذا اذا کان لها منه ولد، فاذا لم یکن لها منه ولد فلا ترث من الاصول الا قیمتها...» فان ظاهره انها ترث من قیمة الاصول جمیعا ومنها الارض والعقار.

وکذلک هذا القول هو صریح ابی الصلاح الحلبی فی الکافی حیث قال: «ولا ترث الزوجة من رقاب الرباع والارضین شیئا وترث من قیمة الرباع والارضین کسائر

الالات»(3)

این همان چیزی است که همچنین از عبارات شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب من لایحضره الفقیه استفاده می شود؛ چه اینکه ایشان ذیل روایت ابن ابی یعفورکه صراحت در ارث زوجه از مطلق زمین دارد می نویسد: مصنف این کتاب می گوید: این در صورتی است که زوجه از زوج دارای فرزند باشد و اگر برای زوجه فرزندی از زوج نباشد، از اصول غیر از قیمتشان، ارث نمی برد...» پس ظاهرش این است که زوجه از قیمت همه اصول از جمله زمین و عقار ارث می برد.

و هم چنین این قول همان نظر صریح ابو الصلاح حلبی در کتاب الکافی فی الفقه است؛ چه اینکه وی می گوید: و زوجه از نفس زمین خانه و زمین ها چیزی ارث نمی برد ولی از قیمت زمین خانه و سایر زمین ها مانند سایر آلات ارث می برد.

ص:52


1- (1) . منظور آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی دامت برکاته است.
2- (2) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، (علیه السلام) رسالة فی میراث الزوجة من العقار، سید محمود شاهرودی، شماره 45
3- (3) . ر. ک. به: همان.

بررسی و رد ادّعای مذکور

برای بررسی نظر فقیه معاصر - دامت برکاته -، ابتداء شایسته است، به نقل کلام دو بزرگواری که ایشان چنین نسبتی را به آن ها داده، یعنی مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) و ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) بپردازیم، تا سپس، پیرامون صحت و سقم ادّعای مذکور بحث نماییم.

أ. مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب «من لایحضره الفقیه» پس از نقل روایات، به نقل روایتیکه معروف به روایت «ابن ابی یعفور» است، می پردازد.

اصل روایت چنین است:

«وَ رَوَی أَبَانٌ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ أَوِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ یَرِثُ دَارَ امْرَأَتِهِ وَ أَرْضَهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً أَوْ یَکُونُ فِی ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْمَرْأَةِ فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً [؟]

فَقَالَ (علیه السلام): یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ

قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ هَذَا إِذَا کَانَ لَهَا مِنْهُ وَلَدٌ أَمَّا إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهَا مِنْهُ وَلَدٌ فَلَا

تَرِثُ مِنَ الْأُصُولِ إِلَّا قِیمَتَهَا وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ»(1) در این روایت سائل به امام (علیه السلام) عرض می کند:

آیا همان طور که زوج از همه ما ترک زوجه ارث می برد، زوجه نیز از ما ترک زوج ارث می برد؟

امام (علیه السلام) در جواب او می فرمایند:

زوج از همه ما ترک زوجه ارث می برد و زوجه نیز از همه ما ترک زوج ارث می برد.

سپس مرحوم صدوق (رحمه الله) بعد از نقل این روایت می فرماید:

اینکه امام (علیه السلام) فرموده: زوجه از همه ی ماترک زوج ارث می برد، در صورتی است که او از شوهرش فرزندی داشته باشد، امّا در صورتی که او

ص:53


1- (1) . ر. ک. به: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق (رحمه الله);، ج 4، ص 349، باب نوادر المواریث.

از شوهرش فرزندی نداشته باشد از زمین ها چیزی به غیر از قیمتشان ارث نمی برد.

در ادامه مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) مؤیّد سخن خویش را مقطوعه ی ابن اذینه دانستهو می فرماید:

«وَتَصْدِیقُ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ»

و تصدیق آن [روایت ابی یعفور]، همان چیزی است که روایت شد [یعنی روایت ابن اذینه]

ظاهر مقطوعه ی ابن اذینه، بیان می کند که: «زوجه اگر از زوج فرزند داشته باشد از عین رباع ارث می برد وگرنه از عین رباع ارث نمی برد.

به این مقطوعه توجه نمایید:

«مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ: فِی النِّسَاءِ إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِینَ مِنَ الرِّبَاعِ»(1) محمد بن ابی عمیر از ابن اذینه: درباره ی زنان اگر دارای فرزند باشند از زمین

به آنها داده می شود [کنایه از اینکه ارث می برند]

بنابراین، با عنایت به ظاهر این مقطوعه و در پاسخ به ادّعای فقیه معاصر - دامت برکاته - گفته می شود که:

اولاً: از هیچ جای ظاهر این روایت، نمی توان استفاده کرد که کلام شیخ صدوق (رحمه الله) با فتوای سیّد مرتضی (رحمه الله) سازگار است.

ثانیاً: مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) نظر خویش را با عبارت: «فَلَا تَرِثُ مِنَ الْأُصُول» یعنی زوجه از «مطلق زمین» ارث نمی برد؛ بیان می کنند؛ امّا در مقابل سیّد مرتضی (رحمه الله) قائل است که: زوجه فقط از «زمین رباع» ارث نمی برد.

ثالثاً: در مقطوعه ی ابن اذینه، بین ام ولد و غیر آن، فرق گذاشته شده است، امّا سیّد مرتضی (رحمه الله) در کلام خود، چنین فرقی قائل نشده است!

ص:54


1- (1) . ر. ک. به: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق (رحمه الله);، ج 4، ص 349، باب نوادر المواریث.

ب. مرحوم ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) در کتاب «الکافی فی الفقه» نظر خود را به روشنی بیان نموده و می فرماید:

«و لا ترث الزوجة من رقاب الرباع و الارضین شیئا و ترث من قیمة

آلاتالرباع من خشب و آجر کسائر الارث.»(1)

زوجه از نفس زمین خانه ی مسکونی و سایر زمین ها چیزی ارث نمی برد ولی از قیمت آلات زمین همچون چوب و آجر مانند سائر آلات ارث می برد.

اما تعجب در این است که فقیه معاصر - دامت برکاته -، عبارت ابوالصلاح (رحمه الله) را در «مجله ی فقه اهل بیت: » به صورت ناقص [؟!] نقل کرده و کلمه ی «آلات» را از قلم انداخته اند؟!

به نقل قول ایشان توجه فرمایید:

«هذا القول هو صریح ابی الصلاح الحلبی فی الکافی حیث قال: «ولا ترث الزوجة من رقاب الرباع والارضین شیئا وترث من قیمة الرباع والارضین

کسائر الالات»(2)

این قول، همان نظرصریح ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) درکتاب الکافی فی الفقه است؛ چه اینکه وی می گوید: وزوجه ازنفس زمین خانه وزمین ها چیزی ارث نمی برد ولی ازقیمت زمین خانه وسایر زمین ها مانند سایر آلات ارث می برد.

و صد البته با حذف کلمه ی مذکور از کلام ابوالصلاح (رحمه الله)، نظر ایشان مطابق با نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) می گردد؟! پس، بدیهی است که، نظر مرحوم ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) نیز، با نظر مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله) مطابقت ندارد.

بنابراین، ادّعای فقیه معاصر، از اساس غیر قابل قبول است.

نتیجه؛ تأیید استدلال مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله)

بنابر آنچه گذشت، نتیجه گیری درست چنین می شود که: «هیچ یک از فقهاء

ص:55


1- (1) . ر. ک. به: الکافی فی الفقه، ابوالصلاح حلبی (رحمه الله);، ص 374
2- (2) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، (علیه السلام) رسالة فی میراث الزوجة من العقار، سید محمود شاهرودی، شماره 45

مطابق با نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) فتوا نداده اند».

از این رو، ادّعای مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) در اینکه سیّد مرتضی (رحمه الله) فتوایی داده که احدی از اصحاب با او موافقت ننموده،(1) صحیح بوده و حق با ایشان است.

خداوند همه ی آن ها را غریق رحمت واسعه ی خویش قرار دهد. «ان شاءالله»

ص:56


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله);، نقل شده از مجله فقه اهل بیت (علیه السلام)، شماره 43.

ب: بررسی اقوال در نزاع دوم

اشاره

در فصل اول، بیان شد که نزاع دوم - البته بعد از قبول حرمان فی الجمله - این است که بدانیم: کدامین زوجه از میراث زوج محروم است؟

مقدمه ی سوم

همان طور که ذکر شد، نزاع دوم در «من تُحرَم» از زوجات است؛ به عبارت دیگر بررسی سؤالاتی، از قبیل اینکه:

- آیا عموم زوجه - چه دارای فرزند و چه بدون فرزند از زوج - از ارث محروم است؟

و یا:

- آیا خصوص زوجه ای که از زوج فرزندی ندارد از ارث محروم است؟

در این مجال نیز مطابق روال این بحث، ابتداء شایسته و بایسته است به بیان و بررسی اقوال فقهاءدر موضوع مورد بحث پرداخته شود، تا با یاری خداوند متعال (تعالی) و فهم آن مطالب، بتوانیم به نتیجه گیری صحیح و منطقی هدایت شویم. «ان شاءالله»

ص:57

بیان و بررسی اقوال در نزاع دوم/ اقوال در مسئله

الف: نزاع عام است.

یعنی محرومیّت، شامل همه ی زوجه ها (دارای فرزند و بدون فرزند از زوج) می شود؛ از میان قائلین به این قول می توان به شخصیّت های زیر اشاره نمود:

- مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب «المقنعة»؛

متن عبارت ایشانچنین است:

«و لا ترث الزوجة شیئا مما یخلفه الزوج من الرباع و تعطی قیمة الخشب و الطوب و البناء و الآلات فیه و هذا هو منصوص علیه عن نبی الهدی علیه و آله السلام و عن الأئمة من عترتهو الرباع هی الدور و المساکن دون البساتین و الضیاع»(1) زوجه از چیزی از زمین که زوج از خود باقی می گذارد ارث نمی برد و به او قیمت چوب و آجر و بناء و آلات در زمین را می دهند؛ این همان نظر تصریح شده از پیامبر هدایت (صلی الله علیه و آله) - که بر او و خاندانش درود باد - و نظر ائمه طاهرین (علیه السلام) از عترت پیامبر است و رباع همان خانه ها و مسکن ها غیر از باغ ها و بوستان ها و مزارع است.

- مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله) در کتاب «الانتصار فی انفرادات الامامیة»؛

متن عبارت ایشانچنین است:

«و ممّا انفردت به الامامیة انّ الزوجة لا ترث من رباع المتوفی شیئاً بل تعطی قیمة حقّها من البناء و الالات دون قیمة العراص،... و ان الرباع و ان لم تسلّم الی الزوجات فقیمتها محسوبة لها.»(2)

از مسائل اختصاصی امامیّه این است که زوجه از نفس زمین زوج متوفا ارث نمی برد بلکه باید حقش را از قیمت بناء و آلات پرداخت نمایند یعنی با قطع نظر از قیمت زمین، زوجه فقط از قیمت آلات و بناء ارث می برد... و اینکه رباع (زمین خانه مسکونی) اگر چه از عین آن به زوجات داده نمی شود لکن باید از قیمتشان برای او

محسوب نموده و به او پرداخت کنند.

-

ص:58


1- (1) . ر. ک. به: المقنعة، شیخ مفید (رحمه الله);، ص: 687
2- (2) . ر. ک. به: الانتصار فی انفرادات الامامیة، ص: 585 مسألة 319 إرث الزوجة من رباع المتوفی.

مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار»؛

عبارت ایشان چنین است: «بَابُ أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ وَالدُّورِ وَالْأَرَضِینَ شَیْئاً مِنْ تُرْبَةِ الْأَرْضِ وَلَهَا نَصِیبُهَا مِنْ قِیمَةِ الطُّوبِ وَالْخَشَبِ وَالْبُنْیَان...»(1) باب اینکه زوجه از زمین و خانه ها و سایر زمین ها چیزی از نفس آنها ارث نمی برد و نصیب او قیمت آجر و چوب و بناهاست.

- مرحوم ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) در کتاب «الکافی فی الفقه»؛

عبارت ایشان چنین است:

«و لا ترث الزوجة من رقاب الرباع و الارضین شیئا و ترث من قیمة آلات الرباع من خشب و آجر کسائر الارث.»(2) زوجه از زمینِ خانه و سایر زمین ها هیچ چیز - عیناً و قیمتاً - ارث نمی برد و از قیمت آلاتِ خانه ی مسکونی از چوب و آجر، مانند سایر چیزها ارث می برد.

- مرحوم ابن زهره حلبی (رحمه الله) در کتاب «غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع»؛

عبارت ایشان چنین است:

«الفصل السابع:... و من أصحابنا من قال یحتسب بقیمة ذلک علیه من سهمه، لیجمع بین ظاهر القرآن و ما أجمعت علیه الطائفة، و کذا قال فیما رواه أصحابنا: من أن الزوجة لا ترث من الرباع و الأرضین شیئا، فحمله علی أنها لا ترث من نفس ذلک بل من قیمته»(3) فصل هفتم:... و از جمله اصحاب ما کسانی قائلند که بنابر سهم زوجه، قیمت زمین

برای او محسوب می شود برای اینکه بین ظاهر قرآن و آنچه که علماء بر آن اجماع جمع می شود و همچنین در مورد آنچه که اصحاب روایت کرده اند به اینکه: زوجه از نفس زمین خانه مسکونی و سایر زمین ها چیزی ارث نمی برد؛ پس حمل شده بر اینکه

ص:59


1- (1) . ر. ک. به: الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی (رحمه الله);، ج 4، ص: 151
2- (2) . ر. ک. به: الکافی فی الفقه، ابوالصلاح التقی (رحمه الله);، ص 374
3- (3) . ر. ک. به: غنیة النزوع إلی علمی الاصول و الفروع، ابن زهره حلبی (رحمه الله);، ص: 324.

زوجه از نفس زمین ارث نمی برد ولی از قیمتش ارث می برد.

- مرحوم محقق حلی (رحمه الله) در کتاب «المختصر النافع فی فقه الامامیة»؛

عبارت ایشان چنین است:

«و یرث الزوج من جمیع ما ترکته المرأة و کذا المرأة عدا العقار و ترث من قیمة الالات و الابنیة و منهم من طرد الحکم فی أرض المزارع و القری...»(1)

زوج از همه ی ما ترک همسرش ارث می برد و هم چنین زوجه نیز از همه چیز غیر از زمین ارث می برد و او از قیمت آلات و ابنیه ارث می برد و برخی از فقهاء این حکم را به زمین مزارع و زمین قرا نیز تعمیم داده اند.

- مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) در کتاب «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی»؛

ایشان نه تنها قائل به این قول است، بلکه می فرماید: «بر این نظر اجماع داریم که بین زوجه ی ذات ولد و غیر آن، فرقی وجود ندارد».

عبارت ایشان چنین است:

«و الاجماع علی انها لاترث من نفس تربة الرباع و المنازل شیئا، سواء کان لها من الزوج ولد أو لم یکن»(2) و اجماع وجود دارد بر اینکه زوجه از نفس زمین خانه ی مسکونی و سایر منازل چیزی را ارث نمی برد چه از زوج دارای فرزند باشد و چه نباشد.

- شهید ثانی (رحمه الله) در کتاب «رسائل»

ایشان قائل است به اینکه: زوجه چه از زوج دارای فرزند باشد، چه نباشد، فی الجمله از بعض ما ترک زوج، محروم است.

متن عبارت شهید ثانی (رحمه الله) چنین است:

«... أنّ هذا المنع عامّ فی کلّ زوجةٍ سَواء کان لها ولد من المیّتِ أم لا».(3)

ص:60


1- (1) . ر. ک. به: المختصر النافع فی فقه الامامیة یا النافع فی مختصر الشرائع، ابوالقاسم جعفر بن حسن محقق حلی (رحمه الله); یا محقق اول، ج 2، ص: 272
2- (2) . ر. ک. به: السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ابن ادریس حلی (رحمه الله);، ج 3 ص 259
3- (3) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله);، ج 1 ص 467.

این منع عمومیّت دارد و شامل همه ی زوجه ها می شود چه از میّت دارای فرزند باشد چه نباشد.

- مرحوم سید علی طباطبایی (رحمه الله) معروف به صاحب ریاض در کتاب «ریاض المسائل»

ایشان در میان متأخّرین نیز، ادّعای اجماع نمودهو می فرماید:

«و اعلم أن مقتضی إطلاق العبارة و غیرها من عبائر الجماعة مما أطلق فیه الزوجة عدم الفرق فیها بین کونها ذات ولد من زوجها أم لا و هو الاقوی وفاقا لکثیر من أصحابنا»(1) و بدان مقتضای اطلاق عبارت و سایر عبارت های اصحاب [نیز] که در آنها اطلاق وجود دارد؛ بر این است که فرقی بین اینکه زوجه از زوج صاحب فرزند باشد و یا نباشد، نیست؛ و این نظر مورد اتفاق بسیاری از اصحاب امامیه بوده و اقوی است.

- مرحوم فاضل نراقی (رحمه الله)(2) در کتاب «مستند الشیعة فی احکام الشریعة»

ایشان نیز در مانحن فیه ادّعای اجماع کرده و می فرماید:

«اعلم أنه انعقد الاجماع من علمائنا... علی حرمان الزوجة عن شیء من میراث الزوج فی الجملة،...»(3) بدان که بین علمای امامیه بر حرمان فی الجمله زوجه از اشیایی از میراث زوج، اجماع منعقد شده است.

ب: نزاع خاص است.

یعنی محرومیّت، فقط مخصوص زوجه ای است که از زوج فرزند ندارد؛ از

میانقائلین به این قول می توان به شخصیّت های زیر، اشاره نمود:

- مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب « من لا یحضره الفقیه»

ص:61


1- (1) . ر. ک. به: ریاض المسائل، چاپ دو جلدی، ج 2، ص: 365
2- (2) . مولی احمد بن محمد مهدی نراقی، معروف به فاضل نراقی (رحمه الله); (ولادت 1185 ق و متوفای 1245 ق)
3- (3) . ر. ک. به: مستند الشیعة فی أحکام الشریعة، نراقی (رحمه الله);، ج 19، ص: 360.

همان طور که قبلاً بیان شد، مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در ما نحن فیه، بهمقطوعه ابن اذینه تمسک کرده و در ذیل روایت ابن ابی یعفور می فرماید:

«هَذَا إِذَا کَانَ لَهَا مِنْهُ وَلَدٌ أَمَّا إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهَا مِنْهُ وَلَدٌ فَلَا تَرِثُ مِنَ الْأُصُولِ إِلَّا قِیمَتَهَا وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ»(1)

این در صورتی است که زوجه از زوج دارای فرزند باشد و امّا اگر دارای فرزند نباشد چیزی از اصول ارث نمی برد و تصدیق آن [روایت ابی یعفور]، همان چیزی است که روایت شد [یعنی روایت ابن اذینة] که می فرماید: «

فِی النِّسَاءِ إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِینَ مِنَ الرِّبَاعِ»(2)

- مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی»

کلام ایشان چنین است:

«و المرأة لا ترث من زوجها من الارضین و القری و الرّباع من الدّور و المنازل، بل یقوّم الطّوب و الخشب و غیر ذلک من الالات و تعطی حصّتها منه و لا تعطی من نفس الارض شیئا... و هذا الحکم الذی ذکرناه، إنّما یکون إذا لم یکن للمرأة ولد من المیّت.»(3) و زن از زمین ها و قرا و زمین خانه ی مسکونی و منازل همسرش ارث نمی برد بلکه باید آجر و چوب و غیر آن از آلات زمین را قیمت کنند و حق او را از آنها پرداخت کنند و هیچ چیزی از نفس زمین به او داده نمی شود... و این حکمی که ما ذکر کردیم در موردی است که زن از میّت فرزند نداشته باشد.

- مرحوم ابن برّاج (رحمه الله) در کتاب «المهذب»

ایشان می فرماید:

«و المرأة إذا لم یکن لها ولد من زوجها و مات عنها، لم یورث من الارضینو الرباعو الدور و المنازل و القری شیئاً بل یقوم الأخشاب و الطوب و جمیع آلات ذلک و یدفع إلیها

ص:62


1- (1) . ر. ک. به: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق (رحمه الله);، ج 4، ص 349، باب نوادر المواریث
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 4، ص 349، باب نوادر المواریث
3- (3) . ر. ک. به: النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، شیخ طوسی (رحمه الله);، ص: 642.

بحقها منه و لا یدفع إلیها من نفس ذلک شی»(1) و زن اگر از همسرش فرزند نداشته باشد و همسرش بمیرد چیزی از زمین ها و زمین خانه مسکونی و خانه ها و منازل و قرای شوهرش ارث نمی برد بلکه باید چوب ها و آجر و همه ی آلات آن را قیمت کنند و نسبت به حقش به او پرداخت کنند و چیزی نباید از نفس آن به او بدهند.

- مرحوم ابن حمزه طوسی (رحمه الله) در کتاب « الوسیلة الی نیل الفضیلة»

ایشان می فرماید:

«فان کانت الزوجة ذات ولد من زوجها المتوفی عنها لزم میراثها فی جمیع ترکاته و ان لم تکن ذات ولد منه لم یکن لها حق فی الارضین و القری و المنازل و الدور و الرباع»(2) اگر زوجه از همسر متوفایش فرزند آورده باشد لازم می باشد از جمیع ما ترک همسرش ارث ببرد و اگر از همسر متوفایش دارای فرزند نباشد حقی در زمین ها و قرا و منازل و خانه ها و زمین خانه مسکونی شوهرش ندارد.

- مرحوم محقق حلی (رحمه الله)(3) در کتاب « شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام»

ایشان می فرماید:

«إذا کان للزوجة من المیت ولد ورثت من جمیع ما ترک و لو لم یکن لم ترث

من الارض شیئا و أعطیت حصتهامن قیمة الالات و الابنیة»(4) اگر زوجه از میّت فرزند داشته باشد از همه ما ترک شوهرش ارث می برد و اگر از میّت فرزند نداشته باشد چیزی از زمین ها ارث نمی برد و سهم او را از قیمت آلات و ابنیه پرداخت کنند.

ص:63


1- (1) . ر. ک. به: المهذب، ابن براج (رحمه الله);، ج 2، ص: 140
2- (2) . ر. ک. به: الوسیلة إلی نیل الفضیلة، ابن حمزه (رحمه الله);، ص: 391
3- (3) . شیخ أبوالقاسم نجم الدین جعفر بن الحسن بن یحیی بن الحسن بن سعید الهذلی مشهور به محقق حلی; (م 676 ه -) لازم به ذکر است که ایشان دایی علامه حلی (رحمه الله); و استاد ایشان نیز هست.
4- (4) . ر. ک. به: شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، محقق حلی (رحمه الله)، ج 4، ص: 29.

- مرحوم نجیب الدین یحیی حلی (601-690) [پسر عموی مرحوم محقق حلی (رحمه الله)] در کتاب « الجامع للشرائع»

ایشان می فرماید:

«و یرث کل وارث من جمیع ترکة الموروث إلا زوجه لاولد لها منه، فإنها لا ترث فی الارض و ترث فی ما عداهاو یعطی قیمة حصتها من الحیطان و النخل و الشجر و السقوففان کان لها منه ولد ورثت کغیرها».(1) و هر وارثی از جمیع ما ترک به ارث گذاشته شده از میّت ارث می برد مگر همسری که دارای فرزند از زوج نیست؛ پس چنین زنی از زمین ارث نمی برد و از غیر آنها ارث می برد و قیمت سهم او از حیاطها و نخل و درخت و [چوب] سقف ها به او اعطاء می شود و اگر برای آن زن، فرزندی از همسرش باشد او نیز مانند سایر وراث ارث می برد.

- مرحوم علامه حلی (رحمه الله) در دو کتاب «قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام» و «إرشاد الأذهان إلی أحکام الإیمان» و نیز پیروان ایشان، همچون شهید اول (رحمه الله) در کتاب «الدروس الشرعیة» و ما بقی متأخّرین(2) ایشان قائل اند به اینکه : «ان ذلک مخصوص بغیر ذات الولد منه» یعنی [محرومیت زوجه از بعض ما ترک زوج] مخصوص جایی است که او ذات ولد نباشد، [اما اگر زوجه ذات ولد باشد هیچ محرومیّتی ندارد و از

تمام ماترک زوج ارث می برد].

علامه (رحمه الله) در «قواعدالاحکام» می فرماید:

«أمّا الزوجة، فإن کان لها ولد من المیّت فکذلک و إن لم یکن لها ولد فالمشهور أنّها لا ترث من رقبة الأرض شیئا و تعطی حصّتها من قیمة الآلات و الأبنیة و النخل و الشجر»(3)

ص:64


1- (1) . ر. ک. به: الجامع للشرائع، یحیی حلی (رحمه الله)، ص: 509
2- (2) . همچون فخر المحققین; در ایضاح الفوائد و فاضل مقداد (رحمه الله) در التنقیح الرائع
3- (3) . ر. ک. به: قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، علامه حلی (رحمه الله)، ج 3، ص: 376.

اما زوجه اگر دارای فرزند از همسرش باشد همچنین [مانند زوج] ارث می برد و اگر دارای فرزند از همسرش نباشد مشهور این است که وی از ذات زمین چیزی ارث نمی برد و به او قیمت آلات و ابنیه و نخل و شجر اعطاء می شود.

و نیز علامه (رحمه الله) در «ارشاد الاذهان» می فرماید:

«و ذات الولد من زوجها ترث منه من جمیع ترکته، فإن لم یکن لها منه ولد لم ترث من رقبة الأرض شیئاً، و أعطیت حصتها من قیمة الآلات و الأبنیة و النخل و الشجر علی رأی»(1) و زوجه ای که از همسرش دارای فرزند شده است از همه ی ما ترک شوهرش ارث می برد و اگر زوجه از همسرش فرزند نداشته باشد از نفس زمین چیزی ارث نمی برد و حصه او از قیمت آلات و ابنیه و نخل و درخت بنابر نظری پرداخت می شود.

همچنین شهید اول (رحمه الله) در «الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة» می فرماید:

«الثالث: لو خلت الزوجة عن ولدلم ترث من رقبة الأرض شیئاً، و تعطی قیمة الآلات و الأبنیة و الشجر»(2) سوم: اگر زوجه از شوهرش فرزند نداشته باشد از نفس زمین چیزی را ارث نمی برد و قیمت آلات و ابنیه و درخت را به او اعطا می کنند.

نتیجه ی اقوال متقدّمین و متأخّرین

با احصاء انظار فقهاءدر نزاع دوم، به این نتیجه می رسیم که: «بین نظر متقدّمین و متأخّرین در این زمینه فرق وجود دارد»؛ از این رو، و بر اساس نظر فقهاء، به تفکیک زیر رهنمون می گردیم:

1. فقهای متقدّم: این بزرگان به دو مجموعه ی اکثریّت و اقلیّت تقسیم می شوند:

- مجموعه ی اکثریّت: این جمع، شامل «هفت» نفراز فقهاء

ص:65


1- (1) . ر. ک. به: ارشاد الاذهان الی احکام الایمان، علامه حلی (رحمه الله)، ج 2 ص 12
2- (2) ر. ک. به: الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة، شهید اول (رحمه الله)، ج 2 ص 358.

می شود کهقائل اند به اینکه: «بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرقی نیست».

- مجموعه ی اقلیّت: این جمع شامل «شش» نفراز فقهاءمی شودکه قائل اند به اینکه: «بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرق است» .

2. فقهای متأخّر: ایشان اکثراً قائل اند به اینکه: «بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرق است» .

ص:66

پیوست یکم فصل دوم

اشاره

بررسی اجماع در هر دو نزاع

بعد از بررسی اقوال، در نزاع اول و دوم و قبل از نتیجه گیری، لازم است پیرامون «اجماع» و یا «شهرت قُدمایی»(1) و نیز قَدح و جَرح آن، به تحقیق بپردازیم؛ از این رو، یقیناً پاسخ

ص:67


1- (1) . اجمالاً شهرت عبارت است از فتوا یا روایتی که بین علماء، مشهور است؛ شهرت گرچه خود حجّت نیست ولی در شرائطی و طبق نظر برخی از فقهاء می تواند مرجّح یکی از دو روایت متعارض بر روایت دیگر گردد. به هر حال شهرت بر دو قسم است:الف: «شهرت روایی»: به روایتی که بین علمای امامیّه مشهور باشد اطلاق می گردد؛ اگر چه عمل بر طبق آن و فتوای بر وفق آن، مشهور نباشد؛ چنین شهرتی از منظر علماء می تواند موجب ترجیح روایتی بر روایت دیگر شود و مقبوله ی عمر بن حنظلة دلالت بر آن دارد.ب: «شهرت فتوایی یا عملی»: به فتوای مشهور اطلاق می شود که مطابق با مفاد یک روایت است؛ چنین شهرتی دلیلی ندارد که موجب ترجیح روایتی بر روایت دیگر شود مگر اینکه دو شرط داشته باشد؛ شرط اول: اینکه دانسته شود فتوای اصحاب مستند به آن روایت است نه مستند به دلیلی دیگر؛ شرط دوم: اینکه شهرت فتوایی باید قدیمی باشد یعنی در عصر ائمه یا نزدیک به آن عصر باشد، لذا شهرتی که در عصرهای متأخر بهم رسیده باشد موجب ترجیح نیست..

به دو سؤال ذیل الذکر، بحث را به نقطه اشتراکی خواهد رساند؛ در این پیوست این موضوع، پیگیری خواهد شد.

بررسی اجماع در هر دو نزاع

1. آیا در نزاع اول و دوم، «اجماع» یا حداقل «شهرت قدمایی» وجود دارد یا خیر؟

2. آیا در نزاع اول و دوم مخالفت ابن جنید و قاضی 0 نعمان «قادح اجماع» است یا خیر؟

در پاسخ به دو سؤال فوق، شایسته است به کلاممرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) اشاره نماییم و همان طور که ذکر آن گذشت، ایشان ابتداء با عبارت: «لکن و مع ذلک قد یقال»(1) و با استمداد از چهار مؤیّد، بر «عدم وجود اجماع» قبل از مرحوم ابن جنید (رحمه الله) استدلال کردند و در ذیل مؤیّدات اربعه فرمودند: «فدعوی سبقه بالاجماع و لحوقه به لا تخلو من نظر»(2) از این رو، لازم است به نقل چهار مؤیّدی که ایشان بر «عدم وجود اجماع» ذکر می کنند، بپردازیم، تا وجه صحّت یا عدم صحّت هر کدام از آن هانیز، روشن گردد.

مؤیّدات اربعه ی صاحب جواهر (رحمه الله) بر عدم وجود اجماع قبل از ابن جنید اسکافی (رحمه الله)

1. خالی بودن کتب فقهاء بزرگاز قول ابن جنید (رحمه الله)

مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله)، خالی بودن کتبِ بزرگانِ اصحاب، از مسئله ی حرمان زوجه را، مشعر بر ظهور موافقت این بزرگان، با نظر مرحوم ابن جنید اسکافی (رحمه الله) و مؤیّد بر عدم وجود اجماع قبل از ایشان دانسته و می فرماید: خالی بودن کتب بزرگان از مسئله ی حرمان، در حالی است که در تمام این کتاب ها تصریح به یک چهارم و یک هشتم ارث زوجه شده است.

ص:68


1- (1) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن بن باقر نجفی (رحمه الله)، ج 39، ص 208
2- (2) . ر. ک. به: همان.

عبارت ایشان چنین است:

«إن خلو جملة من کتب الاصحاب علی ما قیل کالمقنع و المراسم و الایجاز و التبیان و مجمع البیان و جوامع الجامع و الفرائض النصیریة عن هذه المسألة مع وقوع التصریح فی جمیعها بکون إرث الزوجة ربعَ الترکة أو ثُمنَها الظاهر فی العموم ربما یؤذن بموافقة الاسکافی»(1) بدرستی که خالی بودن بسیاری از کتب بزرگان - طبق آنچه گفته شده همچون کتب مقنع و مراسم و ایجاز و تبیان و مجمع البیان و جوامع الجامع و فرائض النصیریه، از این مساله؛ به اضافه تصریحاتی که در این کتب شده، بر اینکه ارث زوجه یک چهارم یا یک هشتم از ما ترک است، ظهور در عموم دارد و چه بسا اشاره می کند به موافقت با نظر ابن جنید اسکافی.

مناقشه صاحب جواهر (رحمه الله) نسبت به مؤیّد اول

بنابر نظر مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله)، دلیل خالی بودن کتب بعضی از بزرگان، از مسئله ی حرمان فی الجمله ی زوجه، از بعض ما ترک زوج، نه بخاطر این است که آنان با نظر مرحوم ابن جنید و قاضی نعمان (رحمه الله) موافقت داشتند؛ بلکه این خلوّ، دو جهت عمده داشته است:

- جهت اول: به خاطر وضوح و ظهور این مسئله نزد آن هابوده است؛

- جهت دوم: به خاطرروشن بودن نظر امامیّه برای اهل سنّت، پیرامون این مسئله بوده است.

ایشان می فرماید:

«... عدم تعرض بعض الکتب للمسألة و لعله لوضوحه و ظهوره، بل العامة تعرف ذلک من الامامیة»(2) عدمتعرضبعضی از کتب بر این مساله شاید بخاطر وضوح وظهور این مساله بوده است، بلکه اهل سنت هم نظر امامیه رادراین مورد می دانستند.

ص:69


1- (1) . ر. ک. به: همان
2- (2) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن بن باقر نجفی (رحمه الله)، ج 39، ص 207.

دو اشکالبرمؤیّد اول و مناقشه صاحب جواهر (رحمه الله)

به خلاف نظر مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) دو اشکال دیگر بر مؤیّد اول و مناقشه ایشان وارد است و آن اینکه:

اولاً: خالی بودن کتب بزرگان از یک مسئله، می تواند جهات دیگری - غیر از آنچه مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) طرح کرده - داشته باشد، به عنوان مثال: شاید قُدما به جهت «عدم ایجاد نزاع»، از ذکر و بیان مسئله ایدر کتاب خویش خودداری می کردند؛ نظیر برخی از مسائلِ مُسلّم اعتقادی که در کتاب های مربوط به اعتقادات از خوف نزاع ترک می شوند؛ در مانحن فیه نیز، مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب «من لایحضره الفقیه» پس از ذکر روایاتِ مربوط به این مسئله، نظر خود را بیان کرده است؛ امّا ممکن است هنگام تالیف کتاب «المقنع» و «الهدایة فی الاصول و الفروع» با ملاحظه ی جهت یا جهاتی - غیر از آنچه صاحب جواهر (رحمه الله) فرمودند - به این مسئله تعرض ننموده باشند.

ثانیاً: صِرف خالی بودن یک کتابِ فتوایی از فتوایِ پیرامون یک موضوع و بر فرضِ عدم وضوح یک مسئله، این مطلب نه إشعار به موافقت صاحب کتاب با آن بحث دارد و نه اشعار به مخالفت با آن؛ بلکه صرفاً عدم تعرض نسبت به آن فرع یا آن مسئله، محسوب می شود.

2 عدم تعرض و بیانِ علی بن بابویه (والد شیخ صدوق (رحمه الله) و ابن ابی عقیل (رحمه الله) نسبت به اجماع

دومین مؤیّدی که مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) برای اثبات ادّعای «عدم وجود اجماع» قبل از ابن جنید (رحمه الله) نقل می فرماید این است که: ظاهراً والد شیخ صدوق (رحمه الله) و مرحوم ابن عقیل (رحمه الله) که از قدمای اصحاب می باشند، در کتاب های خویش، به این مسئله تعرضیننموده اند؛ از این رو، چنانچه این مسئله مورد

اجماع علمای امامیّه قرار داشت، بایسته بود کهحدّاقل این دو بزرگوار آنرا نقل می کردند.

ص:70

به عبارت ایشان توجه فرمایید :

«بل لعل الظاهر عدم تعرض علی بن بابویه و ابن أبی عقیل (قدس) لذلک أیضا و إلا لنقل»(1)

بلکه شاید عدم تعرض علی بن بابویه و ابن ابی عقیل بخاطر آن [یا عدم وجود اجماع] بوده و گرنه هر آینه این دو بزرگوار آن را نقل می کردند.

اشکال وارده بر مؤیّد دوم

همان اشکالی که به مؤیّد اول وارد گردید به این مؤیّد نیز وارد می گردد.

3 خلوّ کتاب «فقه الرضا (علیه السلام)» از مسئله ی حرمان، به معنای موافقت با ابن جنید (رحمه الله) است

مؤید سوم صاحب جواهر (رحمه الله) در تأیید فتوای مرحوم ابن جنید (رحمه الله)، خالی بودن کتاب «فقه الرضا (علیه السلام) » از مسئله ی حرمان است؛ این کتاب منسوب به امام رضا (علیه السلام) بوده و از قدیمی ترین کتب فتوایی فقهی شیعه است.

عبارت صاحب جواهر (رحمه الله) چنین است:

«بل لعل خلو الفقه الرضوی (علیه السلام) الذ هو أصل الاول منهما و معتمده مما یؤید موافقته أیضا»(2) بلکه شاید خالی بودن کتاب فقه الرضا (علیه السلام) [از مسئله حرمان] که مرجع اولیه برای آن دو و مورد اعتماد ابن جنید، همچنین از جمله مؤیدات موافقت نظر ابن جنید بوده است.

اشکال بر موید سوم

اولاً: در انتساب کتاب « فقه الرضا (علیه السلام)» به امام هشتم (علیه السلام) تردید وجود دارد و حقّ مطلب این است که این نسبت غیر قابل قبول و ناصحیح است.

ثانیا: در اشکال بر مؤیّد اول بیان شد که ذکر نکردن یک مطلب دلیل بر تأیید

ص:71


1- (1) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن بن باقر نجفی (رحمه الله)، ج 39، ص 207
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 39، ص 207.

و موافقت یا مخالفت با آنمطلب نیست.

2. شاید رواتِ صحیحه ی مستند ابن جنید (رحمه الله)، قائل به عمومیّت و عدم حرمان زوجه بوده اند.

مؤیّد چهارم صاحب جواهر (رحمه الله) این است که می فرماید:

* اولاً: مستند فتوای ابن جنید (رحمه الله) دو چیز است:

1. تمسّک به عموم قرآنی؛

وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ (1)

2. تمسّک به روایتی که معروف به روایت ابن ابی یعفور است، متن کامل روایت چنین است:

«ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ یَرِثُ دَارَ امْرَأَتِهِ وَ أَرْضَهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً أَوْ یَکُونُ فِی ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْمَرْأَةِ فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً؟

فَقَالَ (علیه السلام): یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ»

* ثانیاً: ممکن است مذهب و عقیده ی همه ی روات(2) صحیحه ای که مستند روایی فتوای ابن جنید (رحمه الله) قرار گرفته نیز همین عقیده ای باشد که ابن جنید (رحمه الله) به آن ملتزم شده است؛ به این معنا که، شاید این سه راوی مطابق فتوای ابن جنید (رحمه الله) می اندیشیده اند. همان طور که روشن است، دلیل مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) چنین است که می فرماید: «مذهب و عقیده یک راوی با توجه به روایتی که نقل کرده، معلوم می شود». در روایتمنقوله توسط این سه راوی که مستند مرحوم ابن

* جنید (رحمه الله) قرار گرفته چنین آمده است: «همان گونه که زوج از جمیع ما

*

ص:72


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12
2- (2) . منظور ابن ابی یعفور، ابان و فضل بن عبدالملک می باشد.

ترک زوجه ارث می برد، همان طور زوجه نیز، از جمیع ماترک زوج ارث می برد».

پس روایت، «عمومیّت» را می رساند.

اصل عبارت صاحب جواهر (رحمه الله) چنین است:

«بل لعل جمیع رواة الصحیح - الذی هو مستند ابن الجنید بعد عموم الکتاب و السنة - عن أبی عبد

الله (علیه السلام) مذهبهم ذلک، لان مذاهب الرواة تُعرف بروایتهم و قد رواه ابن أبی یعفور و أبان و الفضل ابن عبد الملک قال: «سألته عن الرجل هل یرث من دار امرأته شیئا أو أرضها من التربة شیئا أو یکون فی ذلک بمنزلة المرأة فلا یرث من ذلک شیئا؟

قال: یرثها و ترثه من کل شیء ترک و ترکت».(1) بلکه شاید همه ی روات صحیحه ای که مستند ابن جنید بوده و - البته بعد از عموم کتاب و سنت - از امام صادق (علیه السلام) نقل کردند مذهبشان همان بوده؛ زیرا مذهب روات بوسیله روایاتشان شناخته شده است و آنچه ابن ابی یعفور، ابان و فضل بن عبدالملک روایت کردند که گفتند: از امام (علیه السلام) پرسیدم از زوجه؛ آیا از خانه همسرش چیزی ارث می برد یا آیا چیزی از نفس زمین همسرش ارث می برد یا اینکه زوج نیز در این زمینه به منزله ی زن است و از چیزی از آن ارث نمی برد؟

حضرت (علیه السلام) فرمود: زوجه و زوج از همه چیزی که از یکدیگر باقی گذاشته اند ارث می برند.

اشکال به کبرای مؤیّد چهارم صاحب جواهر (رحمه الله)

به کبرای کلام صاحب جواهر (رحمه الله) اشکال هایی وارد است، از جمله اینکه:

التزام به این مسئله که مذهب راوی از روایتی که نقل کرده فهمیده می شود، صحیح نیست؛ زیرا، موارد نقض فراوانی دارد؛ از این رو، استدلال به آن نیز، تمام نخواهد بود.

به عبارت دیگر، لازمه ی سخن صاحب جواهر (رحمه الله) این است که، اگر از طریق

ص:73


1- (1) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج 39، ص: 208.

نقل یک روایت، می توان مذهب راوی آن را شناخت، پس باید از این طریق، مذهب اجلا از رواتقدس - همچون زراره (رحمه الله) - که گاهی دو روایت متعارض ذکر کرده اند نیز روشن شود؟! در حالیکه اینگونه نیست؛ لذا این استدلال از اساس غیرصحیح است؛ به عبارت دیگر: « فاللازم باطل، فالملزوم مثله».

نظر نهایی صاحب جواهر (رحمه الله): قبول اجماع بر اصل حرمان

همان طور که قبلاً بیان شد، مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) در نهایت، «اجماع بر اصل حرمان» را پذیرفته و می فرماید:

ادّعای اجماع بر اصل حرمان، به هر دو صورت «منقول» و «مُحصّل» پذیرفتنی است؛ امّا این اجماع، شامل حرمان زوجه از جمیع اراضی و نیز جمیع زوجات - چه ذات ولد و چه غیر ذات ولد - نمی شود.

مرحوم ابن ادریس (رحمه الله): شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار» از نظرش در «النهایة» و «المبسوط» عدول کرده است!

در بررسی اقوال در نزاع دوم بیان شد که مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی» نزاع را «مخصوص زوجه ی غیر ذات ولد» دانسته و فرموده:

«و هذا الحکم الذی ذکرناه، إنّما یکون إذا لم یکن للمرأة ولد من المیّت»(1) و این حکمی که آن را ذکر کردیم فقط در موردی است که زوجه، فرزندی از زوج نداشته باشد.

اما مرحوم ابن ادریس حلی (رحمه الله) در کتاب «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی» ادّعا فرموده اند که: مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» از فتوایی که در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی» و «المبسوط فی فقه

الامامیة» صادر کرده، عدول و رجوع نموده است؟!

ص:74


1- (1) . ر. ک. به: النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، شیخ طوسی (رحمه الله)، ص: 642.

حاصل کلام و استدلال مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) چنین است:

بعضی از فقهاء همچون شیخ صدوق (رحمه الله) با تمسّک به روایت مقطوعه و شاذه ی ابن اذینه و خبر واحدی که نه موجب علم می شود و نه موجب عمل، چنین اختیار کرده اند که: «اگر زوجه از میّت فرزند داشته باشد، پس از همه ی ما ترک او ارث می برد»؛ البته شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی» نیز قائل به فرق بین ذات ولد و غیر ذات ولد شده است، امّا در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» از این نظر برگشته و قائل شده است به اینکه: «فرقی بین ذات ولد و غیر ذات ولد نیست».

در ادامه جناب ابن ادریس (رحمه الله) این نظرِ عدول شده یِشیخ طوسی (رحمه الله) را مورد تأیید شخص خویش و سایر علمای امامیّه دانسته و درباره ی آن می فرماید:

اولاً: این فتوای شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» نزد من هم، قوی است.

ثانیاً: اجماع داریم بر اینکه زوجه - چه دارای فرزند باشد چه نباشد - از هیچ چیزِنفسِ زمینِ خانه ی مسکونی و منازل ارث نمی برد.

اصل استدلالمرحوم ابن ادریس (رحمه الله) در کتاب « السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی» چنین است:

«و الصحیح انها لاترث من نفس التربة و لا من قیمتها، بل یقوّم الطوب و الالات و تعطی قیمته و ما ذکره

السیّد (رحمه الله) تخریج منه و انفراد هذا إذا لم یکن لها من المیت ولد، فاما إذا کان لها منه ولد، أعطیت سهمها من نفس جمیع ذلک، علی قول بعض أصحابنا و هو اختیار محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه تمسّکا منه بروایة شاذة و خبر واحد، لا یوجب علما و لا عملا.

و الی هذا القول ذهب شیخنا أبو جعفر

(رحمه الله) فی نهایته، الا انه رجع عنه فی استبصاره و هو الذی یقوی عندی، أعنی ما اختاره فی استبصاره، لان التخصیص یحتاج إلی أدلة قویة و

احکام شرعیة و الاجماع علی انها لا ترث من نفس تربة الرباع و المنازل شیئا، سواء کان

ص:75

لها من الزوج ولد أو لم یکن...»(1) و صحیح آن است که زن نه از زمین و نه از قیمت آن ارث نمی برد بلکه از قیمت وسائل و ابزار ساختمانی ارث می برد و آنچه سید مرتضی (رحمه الله) استخراج و استنباط کرده مربوط به وقتی است که زن از میّت فرزند نداشته باشد؛ اما اگر دارای فرزند باشد از تمامما ترک میّت ارث می برد؛ این قول از بعضی از بزرگان است که ابن بابویه (رحمه الله) نیز با تمسک به خبر واحد ضعیفی که هیچ علم و عملی را زیاد نمی کند اختیار نموده است؛

و شیخ طوسی (رحمه الله) به سمت این نظریه در کتاب نهایه اش رفته است اما در کتاب استبصارش از این نظریه برگشته است و همان نظر نزد من قوی است یعنی آنچه که شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب استبصارش اختیار کرده است؛ زیرا تخصیص به ادله ای قوی و احکام شرعیه احتیاج دارد در حالی که اجماع بر این قائم است که زوجه از نفس زمین مسکونی و منازل هیچ چیزی ارث نمی بردچه اینکه او از زوج فرزند داشته باشد و چه نداشته باشد.

چنین قضاوتی که جناب ابن ادریس حلی (رحمه الله) درباره نظر مرحوم شیخ الطائفه (رحمه الله) نمود، خود، منشأ بحث جدیدی میان فقهاء گردید، که ثمره ی آن در بررسی دایره و «معقد اجماع» یا «معقد شهرت» مؤثر و مفید است؛ از این رو، لازم است به بررسی کلام شیخ طوسی (رحمه الله) بپردازیم.

کلام شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار» عدول از «النهایة» یا اعلام نظر نهایی ؟

برای روشن شدناینکه: آیا کلام ابن ادریس (رحمه الله) در مورد عدول شیخ طوسی (رحمه الله) از فتوای در کتابِ «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی» به فتوای جدید در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» صحیح است یا خیر؟ ابتداء مقتضی است کلام شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» مورد بررسی و مداقّه قرار گیرد.

مطلب مورد استناد مرحوم ابن ادریس حلی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار»، باب نود

و چهارم یعنی «بَابُ أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ وَ الدُّورِ وَ الْأَرَضِینَ شَیْئاً مِنْ تُرْبَةِ الْأَرْضِ

ص:76


1- (1) . ر. ک. به: السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ابن ادریس (رحمه الله)، ج 3، ص: 259.

وَ لَهَا نَصِیبُهَا مِنْ قِیمَةِ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ وَ الْبُنْیَان» آمده است.

شیخ (رحمه الله) در این باب، ابتداء پس از نقل «ده» روایت که به صورت عام بر منع زوجه از ارث زمین دلالت دارد؛ آن گاه به نقل روایت «یازدهم» یا روایت معروف به «صحیحه یابن ابی یعفور» پرداخته و می فرماید:

و امّا روایت ابن ابی یعفور که می گوید: زوج از جمیع ما ترک زوجه ارث می برد و زوجه نیز از جمیع ما ترک زوج ارث می برد با روایات قبلی همین باب - که دال بر منع زوجه از زمین است - منافاتی ندارد.

به اصل کلام مرحوم شیخ الطائفه (رحمه الله) توجه فرمایید:

«فَأَمَّا مَا رَوَاهُ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ وَ ابْنِ

أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ یَرِثُ مِنْ دَارِ امْرَأَتِهِ أَوْ أَرْضِهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً أَوْ یَکُونُ فِی ذَلِکَ مَنْزِلَةَ الْمَرْأَةِ فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً فَقَالَ (علیه السلام): «یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ»

فَلَا تُنَافِی الْأَخْبَارَ الْأَوَّلَةَ مِنْ وَجْهَیْنِ أَحَدُهُمَا أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَی التَّقِیَّةِ لِأَنَّ جَمِیعَ مَنْ خَالَفَنَا یُخَالِفُ فِی هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ وَ لَیْسَ یُوَافِقُنَا عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنَ الْعَامَّةِ وَ مَا یَجْرِی هَذَا الْمَجْرَی یَجُوزُ التَّقِیَّةُ فِیهِ وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ أَنَّ لَهُنَّ مِیرَاثَهُنَّ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ مَا عَدَا تُرْبَةَ الْأَرْضِ مِنَ الْقَرَایَا وَ الْأَرَضِینَ وَ الرِّبَاعِ وَ الْمَنَازِلِ فَنَخُصُّ الْخَبَرَ بِالْأَخْبَارِ الْمُتَقَدِّمَةِ وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ

بَابَوَیْهِ (رحمه الله) یَتَأَوَّلُ هَذَا الْخَبَرَ وَ یَقُولُ لَیْسَ لَهُنَّ شَیْ ءٌ مَعَ عَدَمِ الْأَوْلَادِ مِنْ هَذِهِ الْأَشْیَاءِ الْمَذْکُورَةِ فَإِذَا کَانَ هُنَاکَ وَلَدٌ فَإِنَّهَا تَرِثُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ اسْتَدَلَّ عَلَی ذَلِک»(1) امّا آنچه را حسین بن سعید از فضاله از ابان از فضل بن عبدالملک و ابن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده: که از آن حضرت (علیه السلام) سئوال نمودم که آیا مرد از خانه و زمین زوجه اش ارث می برد یا مانند زن است که از هیچ کدام آنها ارث نمی برد؟

حضرت (علیه السلام) فرمود: هم مرد از ما ترک زوجه ارث می برد و هم زن از تمام ما ترک مرد ارث می برد؛ پس به دو جهت بین اخبار اولیه و این خبر منافاتی وجود ندارد؛ وجه اول اینکه این

ص:77


1- (1) . ر. ک. به: الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 4، ص: 155.

خبر را بر تقیّه حمل نماییم؛ زیرا تمام مخالفین در این باره با ما مخالف اند و از عامه کسی موافق با ما در این مسئله نیست و در این امور تقیّه جائز است؛ وجه دوم اینکه زنان از کل ما ترک زوج به جز خاک زمین از روستاها و مزارع و رباع و منازل ارث می برد و ما این خبر را با اخبار گذشته تخصیص می زنیم ولی ابن بابویه (رحمه الله) این خبر را تأویل نموده و گرنه چیزی به او تعلق نمی گیرد.

همان طور که ملاحظه می گردد: شیخ (رحمه الله) برای عدم تنافی روایت عام ابن ابی یعفور، با سایر روایات داله ی بر منع زوج از بعض ما ترک، «دو توجیه» و «یک تأویل» از مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) ذکر می کند و می فرماید: «فَلَا تُنَافِی الْأَخْبَارَ الْأَوَّلَةَ مِنْ وَجْهَیْنِ»(1) دو توجیه و یک تاویل بر عدم تنافی روایت ابن ابی یعفور با اخبار متقدم باب

1. حمل خبر ابن ابی یعفور بر تقیّه

مرحوم شیخ (رحمه الله) در توجیه اول می فرماید:

چنانچه روایت ابن ابی یعفور را بر «تقیّه» حمل کنیم، در این صورت دیگر روایت مزبور، با سایر روایات باب، منافاتی ندارد.

ایشان دلیل خود را نیز «عدم موافقت عامه با خاصه» در این مسئله دانسته و می افزاید: هر چیزی که در آن مخالفت با عامه باشد، تقیّه در آن جایز است.

به عبارت مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) توجه فرمایید:

«أَحَدُهُمَا أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَی التَّقِیَّةِ لِأَنَّ جَمِیعَ مَنْ خَالَفَنَا یُخَالِفُ فِی هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ وَ لَیْسَ یُوَافِقُنَا عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنَ الْعَامَّةِ وَ مَا یَجْرِی هَذَا الْمَجْرَی یَجُوزُ التَّقِیَّةُ فِیهِ»(2) وجه اول اینکه این خبر را بر تقیّه حمل نماییم؛ زیرا تمام مخالفین در این باره

با ما مخالف اند و از عامه کسی موافق با ما در این مسئله نیست و در این امور تقیّه جائز است.

ص:78


1- (1) . ر. ک. به: همان، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 4، ص: 155
2- (2) . ر. ک. به: همان.

2. تخصیص روایت ابن ابی یعفور بوسیله ی اخبار مانعه ی متقدم

شیخ (رحمه الله) توجیه دوّم کلام خود را، «تخصیص زدن روایت ابن ابی یعفور بوسیله ی اخبار مانعه ی متقدم» این باب دانسته و می فرماید:

«وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ أَنَّ لَهُنَّ مِیرَاثَهُنَّ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ مَا عَدَا تُرْبَةَ الْأَرْضِ مِنَ الْقَرَایَا وَ الْأَرَضِینَ وَ الرِّبَاعِ وَ الْمَنَازِلِ فَنَخُصُّ الْخَبَرَ بِالْأَخْبَارِ الْمُتَقَدِّمَةِ»(1) وجه دیگر اینکه زنان از کل ما ترک زوج به جز خاک زمین از روستاها و مزارع و رباع و منازل ارث می برد و ما این خبر را با اخبار گذشته تخصیص می زنیم.

3. تأویل بردن روایت ابن ابی یعفور توسط شیخ صدوق (رحمه الله)

شیخ طوسی (رحمه الله) در ادامه بعد از بیان دو توجیه بر روایت ابن ابی یعفور، به عمل شیخ صدوق (رحمه الله) در به «تأویل بردن» روایت مذکور استناد کرده و می فرماید:

مطابق فرمایش مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) روایت ابن ابی یعفور در موردی مصداق دارد که زوجه، ذات ولد باشد؛ شیخ (رحمه الله) دلیل صدوق (رحمه الله) بر این تأویل را تمسک به روایت ابن اذینه دانسته که می گوید: «زوجه اگر ذات ولد باشد، از رباع ارث می برد».

عبارت شیخ طوسی (رحمه الله) چنین است:

«وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ

(رحمه الله) یَتَأَوَّلُ هَذَا الْخَبَرَ وَ یَقُولُ لَیْسَ لَهُنَّ شَیْ ءٌ مَعَ عَدَمِ الْأَوْلَادِ مِنْ هَذِهِ الْأَشْیَاءِ الْمَذْکُورَةِ فَإِذَا کَانَ هُنَاکَ وَلَدٌ فَإِنَّهَا تَرِثُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ اسْتَدَلَّ عَلَی ذَلِک بِمَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ فِی النِّسَاءِ: إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِینَ مِنَ الرِّبَاع»(2) و ابن بابویه (رحمه الله) این خبر را تأویل نموده سپس می فرماید: در صورتی که زن دارای فرزند نباشد چیزی از این اشیاء مذکوره ارث نمی برد ولی اگر دارای فرزند باشد از تمام ما

ص:79


1- (1) . ر. ک. به: همان
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 4، ص: 155.

ترک شوهرش ارث می برد و نیز بر این مطلب به آنچه که... ابن اذینه روایت نموده استدلال کرده و در آن آمده است: درباره زنان اگر دارای فرزند باشند از زمین به آنها داده می شود [یعنی ارث می برند].

منشأ برداشت ابن ادریس (رحمه الله) از کلام شیخ (رحمه الله) در ادّعای عدول ایشان از نظر «النهایة»

همان طور که در مسئله ی قبل ذکر شد، مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار» یکی از راه های برون رفت از مشکل روایت ابن ابی یعفور را تأویلی دانسته که شیخ صدوق (رحمه الله) با استدلال و تمسّک به روایت ابن اذینه، به جمع هر دو طائفه از روایات پرداخته است.

حال سؤال این است که: آیا نقلِ تأویل فوق، در کتاب «الاستبصار» توسط مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) به معنای موافقت ایشان با شیخ صدوق (رحمه الله) است یا خیر؟

جواب این سؤال را باید در کلام علامه ی حلی (رحمه الله) در کتاب «مختلف الشیعة فی احکام الشریعة» جستجو کرد؛ علامه ی حلی (رحمه الله) در کتاب خود، بعد از نقل عبارت «الاستبصار» می فرماید: بیان تأویل صدوق (رحمه الله) از سوی شیخ (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار» مشعر به این است که شیخ (رحمه الله) این تأویل را قبول ندارد و گرنهمرحوم شیخ (رحمه الله) می بایست در تقسیماتش می فرمود: برای توجیه روایت ابن ابی یعفور «سه وجه» وجود دارد که سومین آن ها از طرف شیخ صدوق (رحمه الله) است، نه اینکه بگوید: برای روایت ابن ابی یعفور «دو وجه الجمع» و یا «دو توجیه» وجود دارد و در ادامه «یک تأویل» را هم مربوط بهابن بابویه (رحمه الله) بداند؟!

علامه (رحمه الله) در ادامه می افزاید:

از نحوه ی برخورد شیخ طوسی (رحمه الله) با تأویلشیخ صدوق (رحمه الله) می توان چنین نتیجه گرفت که مرحوم شیخ (رحمه الله) به استدلال صدوق (رحمه الله) قائل نبوده است.

به عبارت علامه حلی (رحمه الله) توجه فرمایید:

ص:80

«و هذا القول من الشیخ (رحمه الله) فی الاستبصار یشعر بأنّه لایرتضیهو إلّا لکان یقول فی رحبة المتأوّل: ثلاثة أوجه، ثمَّ یسند الثالث إلی ابن بابویه، لکنّه لمّا جمع بوجهین ثمَّ قال: و کان ابن بابویه (رحمه الله) یجمع بکذا، دلّ علی أنّه غیر قائل به»(1)

این نظریه از جانب شیخ طوسی در کتاب استبصار مشعر به عدم رضایت ایشان از آن نظر است و گرنه شایسته بود در ابتدای تأویل می فرمود: سه وجه وجود دارد؛ و سپس وجه سوم را به ابن بابویه نسبت می داد؛ ولی شیخ زمانی که دو وجه را جمع کرد، آنگاه گفت: ابن بابویه این گونه بین اخبار جمع می کرد [این مطلب] دلالت دارد بر اینکه شیخ قائل به نظر ابن بابویه نبوده است.

جالب است که مستند مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) در نسبت دادن عدول به جناب شیخ طوسی (رحمه الله) از فتوای «النهایة» به کلام «الاستبصار»، بیانِ دو توجیه بر روایت ابن ابی یعفور از سوی شیخ (رحمه الله) و طرح نظر شیخ صدوق (رحمه الله) در ذیل دو توجیه و در قالب یک تاویل است!

از این رو، ابن ادریس (رحمه الله) می فرماید: شیخ طوسی (رحمه الله) سخن صدوق (رحمه الله) را در فرق نگذاشتن بین ذات ولد و غیر ذات ولد قبول ندارد و آن را به صورت «تأویل» نه «توجیه سوم» در کلام خود بیان نموده است.

بنابراین جناب ابن ادریس (رحمه الله) از نحوه ی برخورد شیخ طوسی (رحمه الله) با کلام صدوق (رحمه الله) چنین نتیجه می گیرد که: ایشان از فتوای خود در «النهایة» به فتوای «الاستبصار» رجوع و عدول نموده است؟!

بررسی یک سؤال دیگر

آیا برداشت مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) و علامه حلّی (رحمه الله) از کلام شیخ طوسی (رحمه الله) که مبنای ادّعای عدول شده، صحیح است یا خیر؟

به عبارت دیگر:

ص:81


1- (1) . ر. ک. به: مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، علامه حلی (رحمه الله)، ج 9، ص: 56.

آیا از ذکرِ کلام شیخ صدوق (رحمه الله) توسط شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار» می توان چنین نتیجه گرفت که: شیخ طوسی (رحمه الله) از فتوای خود در «النهایة» عدول کرده است؟ یا اینکه بالعکس، نحوه ی نقل شیخ طوسی (رحمه الله) و استناد به تأویل مرحوم صدوق (رحمه الله) در «الاستبصار» به معنای عدم قبول آن توسط شیخ طوسی (رحمه الله) است و شیخ (رحمه الله) از فتوای خود عدول نکرده است؟

بررسی دو جواب

حال که منشأ اشکال جنابابن ادریس (رحمه الله) و شبهه ی عدول مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) روشن شد، در پاسخ به اینکه آیا شبهه یعدول صحیح است یا خیر، به ذکر دو جواب و بررسی آن ها می پردازیم.

جواب اول

عده ای از فضلای معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)» چند پاسخ نقضی و حَلّی به شبهه یمرحوم ابن ادریس (رحمه الله) داده اند که حاصل آن دو پاسخ، چنین است:

پاسخ اول: اینکه کتاب فتوایی مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) «النهایة» و «المبسوط» است و «الاستبصار» کتاب فتوایی ایشان نیست، بلکه شیخ (رحمه الله) آن را برای حل تعارض اخبار نگاشته است؛ لذا برای شناخت فتوای شیخ (رحمه الله) باید به کتاب «النهایة» مراجعه نمود.

پاسخ دوم: اینکه نقل عبارت مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار» مُشعر به عدم پذیرش قول ایشان توسط شیخ طوسی (رحمه الله) نیست و نیز دلالت بر انکار تفصیلی که شیخ طوسی (رحمه الله) در نزاع دوم قائل شده بود، نمی باشد.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«ومنه یظهر ان ما فعله بعض الفقهاء تاثرا بکلام السرائر من عد الشیخ (رحمه الله) من القائلین بعدم التفصیل لما فی استبصاره، بل ومن المدعین للاجماع علی ذلک فی خلافه... غریب جدا، فان المدار والمعیار لاقتناص فتاوی الشیخ الاعظم ان ماهو کتاباه النهایة والمبسوط،

ص:82

کما ان تهذیبه الذی هو شرح لمقنعة المفید هو الکتاب الحدیثی الاهم والمعتمد لدیه، فکیف لا ینظر الی ما افتی به فی هذه الکتب المعتمدة والتی قد صرح فیها بالتفصیل بین ذات الولد وغیر ذات الولد، ثم یتشبث بعبارة الاستبصار الذی الفه للجمع بین الاخبار ورفع التعارض بینها لا للافتاء؟! علی انه لا دلالة فیها علی انکارالتفصیل اصلا، کما ان نقله للاجماع فی الخلاف من الواضح انه ناظر الی الاجماع علی اصل المسالة فی قبال العامة، کماهو شان اجماعات الخلاف، لا عدم التفصیل المذکور»(1)

و از این بیان ظاهر می شود آنچه که بعضی از فقهاءمتاثر از کلام ابن ادریس (رحمه الله) انجام داده اند مبنی بر اینکه شیخ طوسی (رحمه الله) را بخاطر آنچه که در کتاب الاستبصار آورده از جمله قائلین به عدم تفصیل شمرده اند؛ بلکه ایشان را در کتاب الخلافاز جمله مدعیان وجود اجماع شمرده اند؛ بسیار تعجب آور است؛ بخاطر اینکه مدار و معیار ضبط فتاوای شیخ اعظم (رحمه الله) آن مطالبی است که در دو کتابش یعنی النهایة و المبسوط آورده ست؛ هم چنانکه کتاب التهذیب ایشان که شرح مقنعة شیخ مفید (رحمه الله) است کتاب حدیثی مهم و مورد اعتماد نزد ایشان بوده است؛ پس چگونه است که شیخ (رحمه الله) به آنچه که در این کتب فتوا داده نظر نمی اندازد؟! در حالی که شیخ (رحمه الله) در این کتب به تفصیل بین زوجه ذات ولد و غیر آن تصریح کرده بود؛ سپس به عبارت الاستبصار که شیخ (رحمه الله) آن را برای جمع بین اخبار و رفع تعارض بین آنها و نه برای افتاءتألیف کرده بود، تمسک می کنند؟! و در عین حال آن کتاب اصلا بر انکار تفصیل دلالت نمی کند هم چنانکه نقل اجماع در کتاب

خلاف واضح است که ناظر بر اجماع بر اصل مساله در قبال عامه است هم چنانکه روال اجماعات [نقل شده در] کتاب خلاف این گونه است؛ نه اینکه برای عدم تفصیل مذکور باشد.

بررسی اشکالات وارده بر جواب اول

اشکالاتی به کلام فقیه معاصر - دامت برکاته - وارد استکه شایسته است در این مقام، در دو بخش به توضیح و تبیین آن بپردازیم:

بخش اول: حاوی «سه ایراد» به پاسخاول فقیه معاصر - دامت توفیقاته - است،

ص:83


1- (1) . ر. ک. به مجله فقه اهل بیت (علیه السلام) رساله میراث الزوجة من العقار، قسم اول و دوم، آیة اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45.

به این بیان که:

- اولاً: اینکه گفته می شود: کتاب «الاستبصار» از جمله کتب فتوایی شیخ (رحمه الله) نیست، سخن ناصواب و غیر قابل قبولی است؛ البته این مطلب عجیب در السنه ی فقهای زمان ما بسیار به چشم می خورد.

به نظر می رسد، بهترین دلیل در رد این استدلال، کلام صریح مقدمه ی کتاب «الاستبصار» است، که شیخ طوسی (رحمه الله) در آنجا می فرماید: «ترتیب روایاتیکه من در این کتاب مطرح می کنم، این است که در ابتداء روایات مورد اعتمادم در فتوا را می آورم».

حال آیا، از این عبارت گویاتر و روشن تر در رد ادّعای یاد شده، وجود دارد؟

به عبارت مرحوم شیخ (رحمه الله) توجه فرمایید:

«وَ ان ابتدیءَ فی کل بابٍ بایراد ما اعتَمدُه من الفتوی و الاحادیث فیه...»(1) و در هر بابی ابتدا به نقل آنچه که مورد اعتمادم از فتوا و احادیث بود، شروع کردم.

- ثانیاً: درست است که مرحوم شیخ (رحمه الله)، کتاب «الاستبصار» را برای حلّ تعارض اخبار نگاشته اند، امّا حقیقت این است که، ایشان فتوای خود را نیز در آن ذکر کرده است؛ شیخ (رحمه الله) در آنجا فرموده اند: «بعد از آوردن روایات مورد

- اعتماد [و موافق با فتوایم] آنچه را که با فتوایم، مخالف است را می آورم و وجه الجمع بین آندو را - تا زمانی که جمع امکان دارد - بیان می کنم، بگونه ای که مطلبی از آن را ساقط نمی کنم».

به عبارت مرحوم شیخ (رحمه الله) عنایت فرمایید:

«... ثم اعَقِّبُ بما یخالِفُها من الاخبار و ابَیِّنُ وجه الجمع بینها علی وجه لا اسقط شیئا منها ما امکن ذلک فیه»(2)... و پس از آن اخبار و روایاتی را که مخالف فتوایم می باشد را تعقیب می کنم

ص:84


1- (1) . ر. ک. به: الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج 1، ص: 3
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 1، ص: 3.

و [سپس] وجه جمع بین روایات را بیان می کنم بگونه ای که چیزی از آنها راساقط نمی کنم؛ [البته] اگر جمع امکان داشته باشد.

- ثالثاً: لازمه ی کلام فقیه معاصر - دامت برکاته - این است که: عالم و فقیه با عظمتی همچون جناب ابن ادریس حلی (رحمه الله) که از شاگردان مکتب شیخ طوسی (رحمه الله) است، متوجه نبوده که کتاب «الاستبصار» کتاب فتوایی شیخ (رحمه الله) است!؟

آیا می توان چنین ادّعایی را مطرح کرد؟

بخش دوم: این بخش حاوی ایرادی به پاسخ دوم فقیه معاصر - دامت برکاته - است.

اما در مورد پاسخ دومی که فقیه معاصر - دامت تأییداته - بیان کرده اند، به نظر می رسد که، حقّ با مرحوم علامه ی حلی (رحمه الله) است؛ یعنی زمانی که شیخ طوسی (رحمه الله) دو توجیه خود را نقل می کنند، آن گاه در انتهاءبه تأویل مرحوم صدوق (رحمه الله) اشاره کرده و می فرماید: «وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ (رحمه الله) یَتَأَوَّلُ هَذَا الْخَبَرَ» و این تعبیر کنایی، حاکی از آن است که: «شیخ (رحمه الله) این استدلال را قبول نداشته است».

به عبارت دیگر، ایشان می خواستند بفرمایند که این سخن من نیست، بلکه کلاممرحوم صدوق (رحمه الله) است.

جواب دوم

به نظر می رسد نظر نهایی شیخ طوسی (رحمه الله) در نزاع دوم، همان کلامی است که در کتاب «الاستبصار» فرمودند، یعنی ایشان از نظرشان در «النهایة» عدول کردند.

دلیل و مؤّید عدول شیخ (رحمه الله) کلام دیگر ایشان در کتاب «الخلاف» است که در آنجا هیچ فرقی بین زوجه ی ذات ولد و غیر ذات ولد نگذاشته اند و فرموده اند: «لا ترث المرأة من الرباع و الدور و الارضین شیئا، بل یقوم الطوب و الخشب فتعطی حقها منهو خالف جمیع الفقهاء فی ذلک».(1)

ص:85


1- (1) . ر. ک. به: الخلاف، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 4، ص: 116، مسئله 131.

بنابراین، آن تفصیلی که شیخ (رحمه الله) در «النهایة» بین ذات ولد و غیر آن، قائل شدند، در کتاب «الاستبصار» و کتاب «الخلاف» به آن تفصیل قائل نشدند و این خود، بهترین دلیل بر عدول ایشان از فتوای «النهایة» است.

نتیجه: تأیید عدول شیخ (رحمه الله) از فتوای در «النهایة» به نظر در «الاستبصار» در نزاع دوم

از مجموع مطالب یاد شده بر می آید که ظاهراً، ادّعای جناب ابن ادریس (رحمه الله) صحیح است؛ یعنی مرحوم شیخ (رحمه الله) در «الاستبصار» از فتوایخود در «النهایة» عدول کرده و نظر نهایی اش را در «الاستبصار» آورده است.

بررسی دو ادّعای اجماع در نزاع اول و دوم از سوی صاحب ریاض (رحمه الله)

مرحوم صاحب ریاض (رحمه الله) در هر دو نزاع، ادّعای اجماع کرده ومی فرمایند:

مقتضای اطلاق عبارت های فقهاء و اصحاب، مُشعر بر این است که آن ها، بین زوجه ی ذات ولد و زوجه ی غیر ذات ولد فرقی نگذاشته اند و این «اطلاق» و «عدم تفصیل» بین ذات ولد و غیر آن «اقوی» است.

سپس در ادامه می فرمایند:

این مطلب (عدم تفصیل) موافق نظر بسیاری از اجلاء از فقهاء اصحاب، همچون مرحوم کلینی (رحمه الله) در کتاب «فروع کافی» و شیخ مفید (رحمه الله) در «المقنعة» و سیّد مرتضی (رحمه الله)

و شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار» و ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) در کتاب «الکافی فی الفقه» و ابن زهره حلبی (رحمه الله) در کتاب «غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع» است.

سپس صاحب ریاض (رحمه الله) با حجّت دانستن اجماع ادّعایی مرحوم شیخ (رحمه الله) می فرماید:

«شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الخلاف» بر این مطلب ادّعای اجماع کرده است».

ایشان درباره ی اجماع می فرماید:

- در نزاع اول اجماع داریم که فقهاء، زوجه را از «مطلق اراضی» - و نه

-

ص:86

فقط از زمین خانه ی مسکونی - محروم می دانند.

- در نزاع دوم اجماع داریم - غیر از مخالفت مرحوم صدوق (رحمه الله) - که «بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرقی نیست».

به اصل عبارت صاحب ریاض (رحمه الله) توجه فرمایید:

«و اعلم أنّ مقتضی إطلاق العبارة و غیرها من عبائر الجماعة ممّا أُطلق فیه الزوجة، عدم الفرق فیها بین کونها ذات ولد من زوجها أم لا و هو الاقوی، وفاقاً لکثیر من أصحابنا، کالکلینی و المفید و المرتضی و الشیخ فی الاستبصار و الحلبی و ابن زهرة ظاهراً و الحلی و جماعة من المتأخّرینصریحاً و فی السرائر و عن الخلاف الاجماع علیه و هو الحجة مضافاً إلی إطلاق الاخبار السابقة، بل عمومها الثابت من صیغة الجمع فی جُملة منها و ترک الاستفصال فی أُخری و عموم التعلیل و وجه الحکمة فی ثالثة».(1)

و بدان که مقتضای اطلاق عبارتوسایر عبارتهای اصحاب که در آنها زوجه به صورت مطلق آمده [این است که] فرقی نیست بین اینکه زوجه از شوهر [متوفایش] دارای فرزند باشد یا نباشد و این اطلاق اقوی است و ظاهراً با نظر بسیاری از [متقدمین] اصحاب امامیه همانند [مرحوم شیخ] کلینی (رحمه الله) و [شیخ] مفید (رحمه الله) و سید مرتضی (رحمه الله) و شیخ طوسی (رحمه الله) و ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) وابن زهره (رحمه الله) و [علامه] حلی (رحمه الله) و نظر صریح نظر جماعتی از متأخرین موافق است و در کتاب السرائر و الخلاف [نقل شده که] اجماع بر

آن هست و این اجماع حجت است، مضاف بر اطلاق اخبار سابقه بلکه عموم آن اخبار که با صیغه جمع در بعضی از آنها ثابت می شود و ترک تفصیل [بین ذات ولد و غیر آن] در برخی از آن راویات توسط امام (علیه السلام) و عمومیّت تعلیلات وارده و وجه حکمتبه عنوان سوم یا در سه مورد از آنها.

لازم به ذکر است صاحب ریاض (رحمه الله) برای مَعقد چنین اجماعی، «چهار مؤیّد» بیان می فرمایند.

مؤیّدات اربعه ی صاحب ریاض (رحمه الله) برای معقد اجماع در عدم فرق بین ذات ولد و غیر ذات ولد

1. اطلاق کثیری از عبارت های فقهاء «إطلاق العبارة و غیرها من عبائر

2.

ص:87


1- (1) . ر. ک. به: ریاض المسائل (ط - الحدیثة)، ج 14، ص: 386.

الجماعة»؛

3. اطلاق بسیاری از روایات «إطلاق الاخبار السابقة»؛

4. عدم تفصیل - بین زوجه یذات ولد و غیر ذات ولد - از جانب امام (علیه السلام) «ترک الاستفصال فی أُخری»؛

5. مقتضای حکمت و تعلیلی که امام (علیه السلام) در روایات بیان کرده اند «عموم التعلیل و وجه الحکمة فی ثالثة».

سایر بزرگان مدعی اجماع

- مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) در نزاع دوم ادّعای اجماع کرده و قائل شدند که فرقی بین ذات ولد و غیر آن نیست؛

و:

- مرحوم نراقی (رحمه الله) در کتاب «مستند الشیعة فی احکام الشریعة» بر حرمان فی الجمله زوجه، ادّعای اجماع نموده است.

اصل کلام مرحوم نراقی (رحمه الله) چنین است:

«اعلم أنه انعقد الإجماع من علمائنا... علی حرمان الزوجة عن شیء من میراث

الزوج فی الجملة»(1)

بدان که بین علمای امامیه بر حرمان فی الجمله زوجه از اشیایی از میراث زوج، اجماع منعقد شده است.

ص:88


1- (1) . ر. ک. به: مستند الشیعة فی احکام الشریعة، مولی احمد بن محمد بن مهدی نراقی (رحمه الله)، ج 19، ص 359.

پیوست دوم فصل دوم

الف: نتیجه ی اقوال در نزاع اول

پس از بررسی اقوالِ بسیاری از متقدّمین و متأخّرین، در نزاع اول به این نتیجه می رسیم که: «اکثر ایشان قائل شدند به اینکه زوجه از مطلق اراضی محروم است»؛ امّا در مقابل این نظر، دو قول وجود داشت، یعنی:

1. قول شیخ مفید، ابن ادریس و محقق حلی (قدس) در «المختصر النافع فی فقه الامامیة».

و:

2. قول سیّد مرتضی

بنابراین، تردیدی باقی نمی ماند که، قول مشهور بین قدما این است که: «زوجه از مطلق اراضی (زمینِ خانه ی مسکونی، زمینِ باغ، زمینِ مزرعه و حتی زمین بایر و خالی) محروم است».

البته از عبارت مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در مسئله ی یکصد و سی و یکم «کتاب

الفرائض» از کتاب «الخلاف» چنین استفاده می شود که حتی این قول اجماعی نیز

ص:89

هست.

به اصل عبارت مرحوم شیخ (رحمه الله) در «الخلاف» توجه فرمایید:

«لاترث المرأة من الرباع و الدور و الارضین شیئا... دلیلنا إجماع الفِرقة و أخبارهم».(1)

زوجه از زمین خانه و خانه ها و سایر زمین ها چیزی ارث نمی برد... دلیل ما اجماع اصحاب و اخبار وارده است.

اما به جهت اینکه محتمل است مرحومشیخ (رحمه الله) در مقابل نزاع با عامه، چنین ادّعایی را مطرح کرده باشند، لذا نمی توان از این عبارت شیخ طوسی (رحمه الله) اجماع را استفاده نمود.

نظر نهایی در نزاع اول: انعقاد اجماع بعید است، امّا شهرت قدمایی یقینی است.

وجود اختلاف اقوالی که در نزاع اول تفصیلاً به آن پرداخته شد، سبب می شود که در نزاع اول اجماعی منعقد نگردد؛ لکن عدم انعقاد اجماع در این نزاع، باعث نمی شود که در وجود شهرت، تردیدی ایجاد شود؛ از این رو، بدون شک می توان ادّعا کرد که: «مسلماًدر نزاع اول «شهرت قدمایی» حاکم است».

ص:90


1- (1) . ر. ک. به: الخلاف، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 4، ص: 116، مسئله 131.

ب: نتیجه اقوال در نزاع دوم

همان طور که گفته شد:

اقوال متقدّمین در این نزاع به دو دسته تقسیم می شود و به عبارت دیگر متقدّمین بنابر نظریاتشان در نزاع دوم به دو جمع تقسیم می شوند:

- جمع شش نفره:

در این مجموعه، اقوال «شش» نفر از متقدّمینی مطرح شد که قائل به «خصوصیّت نزاع (اختصاصِ محرومیّت، به زوجه ی غیر ذات ولد)» بودند؛ بزرگانی همچون:

1. شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب «من لایحضره الفقیه»؛

2. شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی» و «المبسوط فی فقه الامامیة»؛

3. ابن حمزه طوسی (رحمه الله) در کتاب «الوسیلة الی نیل الفضیلة»؛

4. محقق حلی (رحمه الله) در کتاب «شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام»؛

5. یحیی حلی (رحمه الله) در کتاب «الجامع للشرائع»؛

ص:91

6. علامه حلی (رحمه الله) در دو کتاب «قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام» و «إرشاد الأذهان إلی أحکام الإیمان» و نیز من تبع ایشان.

- جمع هفت نفره:

در این مجموعه، اقوال «هفت» نفر از متقدّمینی مطرح شد که قائل به «عمومیّت نزاع (تعمیمِ محرومیّت، به مطلق زوجه - چه ذات ولد و چه غیر ذات ولد -)» بودند؛ بزرگانی همچون:

1. شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب «المقنعة»؛

2. سیّد مرتضی (رحمه الله) در کتاب «الانتصار فی انفرادات الامامیة»؛

3. شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار»؛

4. ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) در کتاب «الکافی فی الفقه»؛

5. ابن ادریس حلی (رحمه الله) در کتاب «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی»؛

6. ابن زهره حلبی (رحمه الله) در کتاب «غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع»

7. محقق حلی (رحمه الله) در کتاب «المختصر النافع فی فقه الامامیة».

بنابراین از مجموع اقوالِ جمعیّت اقلیّت و اکثریّت، به این نتیجه می رسیم که «در این نزاع شهرتی وجود ندارد».

اشکال و جواب به اقوال متقدمین در نزاع دوم

عده ای اشکالکرده اند که: هفت نفر از متقدّمینی که قائل به عمومیّت نزاع هستند در کلامشان تصریحیبه فرق بین زوجه یذات ولد و غیر ذات ولد، نکرده اند؛ بلکه صرفاً از اطلاق کلامشان چنین استفاده ای شده است.

از این رو، می توانادّعا کرد که: این بزرگان، در مقام بیانِ محرومیّتِ عمومِ زوجات - چه ذات ولد و چه غیر ذات ولد - و یا در مقام بیانِ محرومیّتِ خصوصِزوجه ی غیر ذات ولد نبوده اند، بلکه آن ها فقط، در مقامِ بیانِ «اصل حرمان» بوده اند.

به نظر می رسد در پاسخ به این اشکال باید گفت:

اولاً: این اشکال به بیان و استدلال ذکر شده صحیح نمی باشد؛ زیرا، هنگامی که

ص:92

یک فقیه - آنهم فقهای باعظمتی همچون جمع هفت نفره -، در مقام فتوا قرار گرفته و قصد اصدار فتوا دارد، فتوای خود را «بدون تفصیل» ذکر می کند.

ثانیاً: در مانحن فیه، به جهت اینکه مقطوعه ی ابن اذینه در معرض دید این هفت فقیهبزرگوار (قدس سرهم) بوده است و مع ذلک این بزرگوارن در فتوای خود، سخنی از تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد به میان نیاورده اند، لذا همین «عدم تفصیل» کشف می نماید که، این هفت بزرگوار (قدس سرهم) قائل بودند که: «فرقی بین ذات ولد و غیر ذات ولد وجود ندارد».

مؤیّدات پاسخ اشکال

أ. کلام ابن ادریس (رحمه الله): ایشان در عدم تفصیل محرومیّت - بین ذات ولد و غیر ذات ولد - ادّعای اجماع فرموده است.

ب. کلام صاحب ریاض (رحمه الله): ایشان نیز همچون جناب ابن ادریس (رحمه الله) در ما نحن فیه ادّعای اجماع بر عمومیّت نزاع کرده است.

ج. کلام شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار»: ایشان نیز بنابر ادّعای درست ابن ادریس (رحمه الله)، - که بحث آن گذشت - از فتوای در «النهایة» عدول کرده و قائل به عدم تفصیل در محرومیّت شده است.

د. کلام ابن حمزه (رحمه الله) در «الوسیلة»: ایشاننیز تابع نظر شیخ (رحمه الله) شده است.

ه. کلام محقق حلی (رحمه الله) در «المختصر النافع»: البته ایشان در نزاع حاضر، هر دو قول را بیان کرده اند؛ یعنی هم قائل به عدم تفصیل شده اند و هم قائل به تفصیل.

نتیجه اینکه با عنایت به مطالب پیش گفته:

در نزاع دوم، تردیدی باقی نمی ماند که، ادّعای وجود اجماع بعید نباشد؛ البته غیر از قول مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) که از سوی مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) در میان قدما

مطرح شد؛ از این رو، نمی تواندر این نزاع، ادّعای اجماع را همچون نزاع اول به صورت قوی رد کرد.

ص:93

ادعای صاحب رساله «ارث الزوجة»

صاحب رساله ی «ارث الزوجة»(1) با ادّعای اینکه در نزاع دوم، نظر مشهوراین است که محرومیّت، مخصوص زوجه ی غیر ذات ولد است، می فرمایند:

«فدعوی ان الاشهر بل المشهور بینَ الفقهاء اختصاصُ الحکم بغیر ذات الولد قریبٌ جداً»(2)

ادّعای اینکه نظر اشهر بلکه مشهور بین قدما اختصاص حکم [حرمان] به زوجه غیر ذات ولد، به واقع بسیار نزدیکاست.

مناقشه بر ادّعای صاحب رساله «ارث الزوجة»

اولاً: این ادّعا، بلا دلیل است؛ یعنی استنادی بر این ادّعا که: «نظر مشهور قدما این است که، حرمان مختص به غیر ذات ولد است» وجود ندارد.

ثانیاً: این ادّعا بخصوص از ایشان جای تعجّب بسیاری دارد؛ زیرا، بعد از بررسی عبارات فقهاء - که بحث آن گذشت - به چنین شهرت ادّعایی برخورد نمی کنیم.

ثالثاً: چنانچه منظور فقیه بزرگوار معاصر - دامت توفیقاته - کلاممرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در «النهایة» باشد که بحث عدول ایشان را در کتاب «الاستبصار» بررسی و تحلیل نمودیم؛ البته احتمال دارد در میان عبارات قدماء، کلام یکی دو نفر را، نتوان توجیه نمود و آن ها قائل به تفصیل باشند؛ امّا در عبارات بقیه ی علماء، اشاره ای به اختصاص حکم به غیر ذات ولد نشده، یعنی به صورت مطلق چنین فرموده اند که: «زوجه محرومیّت دارد».

نظر نهایی در نزاع دوم: وجود اجماع بعید نیست، امّا شهرت قدمایی یقینی است؛

پس از نقل اقوال در نزاع دوم و وقوف بر استدلال مرحوم ابن ادریس (رحمه الله) بر

ص:94


1- (1) . منظور حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته می باشد.
2- (2) . ر. ک. به: ارث الزوجة، آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته..

وجود اجماع و تفحص در میان اقوال موجود، می توان ادّعا کرد که: «وجود اجماع در این نزاع بعید نیست».

امابا یک درجه تنزل از این نظر، حدّاقل می توان ادّعا نمود که: «تردیدی در وجود شهرت قدمایی - در عدم تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد - وجود ندارد».

ص:95

ص:96

3 بررسی طائفه اول روایات

ص:97

آنچه در این فصل می خوانید:

بررسی بحث روایات در نزاع اول و دوم؛

بررسی هفده روایت باب ششم کتاب وسائل الشیعة؛

نتیجه ی کلی هفده روایت؛

بررسی عناوین موجود در هفده روایت؛

بررسی لغوی بعضی روایات؛

بررسی تقسیمات روایات؛

بررسی فروض سه گانه ی اتحاد و عدم اتحاد روایات.

ص:98

فصل سوم: بررسی روایات دال بر محرومیّت زوجه از عقار

اشاره

مقدمه

مسئله ی حاضر، از بحث های مهم اجتهادی و دقیق است که فحول علماء و فقهاء اقوال مختلفی را پیرامون آن مطرح نموده اند و روشن است که منشأ اختلاف در اقوال اصحاب، اختلاف در روایات است.

بنابراین، بررسی روایات وارده در این مسئله، از چنان اهمّیّتی برخوردار است که هرگونه تحلیلی از آن ها در توفیق فقیه و در وصول به نوع نتیجه، بسیار مؤثر است.

از این رو، ابتداء باید در کتب بزرگان، تعداد روایات وارده در این دو نزاع را مشخص کرده و سپس به بررسی سندی و دلالی آن ها بپردازیم.

ص:99

تعداد روایات مسئله در کتب بزرگان؛ دال بر تواتر

کثرت روایات وارده در این باب، به حدی است که تردیدی باقی نمی گذارد که «فوق تواتر» است؛ نکته ی لازم توجه اینکه در فروع دیگر فقهی، چنانچه در یک باب «شش»، «هفت» و یا «هشت» روایت وجود داشته باشد، فقهاء قائلند به اینکه در آن مورد، روایات متواتراند.

در ما نحن فیه نیز، تقریباً «بیست» روایت وجود دارد که اگر همه ی آن ها صحیح نباشد، یقیناً «ده» روایتشان صحیح است، پس «بطریق اولی» روایات این باب، بهحد تواتر رسیده است و پر واضح است زمانیکه روایات، به حد تواتر برسد، دیگر نیازی به بررسی سندی آن ها نیست.

ذیلاً به تعداد این روایات، در سه کتاب مهم روایی، اشاره می نماییم:

1. کتاب «الکافی»: مرحوم شیخ کلینی (رحمه الله) در این کتاب، در بخش «کتاب المواریث»(1) مجموعاً «یازده» روایت ذکر فرموده اند.

2. کتاب «من لا یحضره الفقیه» : مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در این کتاب در «باب نوادر المواریث»(2) مجموعاً «هشت»، روایت ذکر کرده اند.

3. کتاب «تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة» معروف به «وسائل الشیعة»: مرحوم شیخ حُرِّ عاملی (رحمه الله) در این کتاب، در بخش «کتاب الفرائض و المواریث»(3) دو باب ششم و هفتم را به این موضوع اختصاص داده اند. ایشان در باب ششم، «هفده» روایت و در باب هفتم نیز «دو» روایت، درباره ی این مسئله ذکر می نمایند که مجموعاً «نوزده» روایت می شود؛ البته محور بحث روایات نیز، روایات نقل شده در همین دو باب است که خود به «سه طائفه» روایت، تقسیم می شوند.

ص:100


1- (1) . ر. ک. به: الکافی، مرحوم کلینی (رحمه الله)، کتاب المواریث ج 7، ص: 127 تا 130
2- (2) . ر. ک. به: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق (رحمه الله)، ج 4، ص: 347-350
3- (3) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حرعاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206 الی 212.

الف: روایات باب ششم کتاب «وسائل الشیعة»

«هفده» روایتی که مرحوم شیخ حُر عاملی (رحمه الله) در این باب آورده «دو» ویژگی و «دو» بحث در پی خود دارد که به آن اشاره می شود:

ویژگی ها:

1. از این «هفده» روایت، تقریباً «ده» روایت صحیحه؛ «سه» روایت موثقه و «چهار» روایت ضعیفه است.

2. این «هفده» روایت، همگی در اینکه: زوجه از بعضِ ما ترک زوج محروم است؛ مشترکند.

بحث ها

بحث اول: اتحاد و عدم اتحاد روایات این باب

محور این بحث سؤالی است که با جواب به آن، موضوع بحث پیگیری خواهد شد و آن اینکه:

- آیا هفده روایت این باب، با هم اتحاد دارند یا خیر؟

به عبارت دیگر:

- آیا در این باب، «هفده» روایت وجود دارد یا «هفت» روایت بیشتر نیستند؟ که اگر ثابت شود که «هفت» روایت بودند، در اینصورت تواترشان زیر سؤال می رود.

و یا:

- آیا عدد روایات، بالاتر از «هفده» روایت است یا خیر؟

به عنوان مثال: روایتی که مرحوم شیخ حُرِّ عاملی (رحمه الله) از پنج نفر نقل کرده و به صحیحه ی فضلای خمسه معروف است، آیا «یک» روایت است یا «پنج» روایت؟ که اگر ثابت شود «پنج» روایت هستند، در اینصورت عدد روایات به «بیست و هفت» یا «بیست و هشت» روایت می رسد.

لازم به ذکر است که بنیان گذار بحث وحدت و عدم وحدت

روایات، مرحوم محقق بروجردی (رحمه الله) بوده اند، ایشان می فرمایند:

ص:101

اگر در میان روایات، مرحوم کلینی (رحمه الله) دو روایت نقل کرده بود که:

- از حیث مضمون اشتراک داشتند؛

- از حیث مروی عنه، نیز واحد بودند؛

- از حیث راوی اولی که از امام نقل کرده، نیز واحد باشند.

در این صورت مشخص می شود که: این «دو» روایت «یک» روایت است، اگر چه در تعبیر اختلاف داشته باشند.

بنابراین، مطابق مبنای محقق بروجردی (رحمه الله) باید بررسی شود که: آیا بعضی از این روایتها، با دیگر روایات اتحاد دارند یا خیر؟

ثمره ی بحث

اگر بعد از بررسی، به نتیجه یاتحاد بین چند روایت نائل شدیم، دو ثمره بر این اتحاد متصور است:

اولاً: بواسطه ی اتحاد میان چند روایت، مسئله ی تواتر زیر سؤال می رود.

ثانیاً: چنانچه چند روایت که در مضمون، مروی عنه و راوی اول با یکدیگر اشتراک دارند ولی در تعبیر با یکدیگر اختلاف دارند، در این صورت، باید یکی را «قرینه» و «مفسّر» دیگری قرار داد؛ به عنوان مثال:

- اگر در یک روایت آمده بود: زوجه از «ارض» ارث نمی برد.

و:

- اگر در روایت دیگرینیز آمده بود: زوجه از «رباع الارض» ارث نمی برد؛

در این صورت، باید یکی از این دو روایت را مفسّر دیگری

قرار داده و بگوییم مراد، «مطلق ارض» نیست .

ص:102

بحث دوم: اختلاف و عدم اختلاف تعابیر روایات این باب

محور این بحث نیز با سؤالی آغاز می شود که با جواب به آن، موضوعِ بحث پیگیری خواهد شد و آن اینکه:

- آیا در این روایات، از حیث تعابیری که آمده، می توان به عمومی تمسک نمود یا خیر؟

به عبارت دیگر:

- آیا در این روایات، روایتی وجود دارد که به صورت عام بگوید زوجه از زمین (مطلق زمین) ارث نمی برد؟ یا اینکه در این روایات چنین عنوانی وجود ندارد؟

به عناوین روایات این باب توجه کنید:

1. « لاترث من الارض»؛

2. «لاترث من العَقار»؛

3. «لاترث من عقار الارض»؛

4. «لاترث من الارض و العقار»؛

5. «لاترث من الارض و العقارات»؛

6. «لاترث من عقار الدور»؛

7. «لاترث من الرباع»؛

8. «لاترث من رباع الارض»؛

9. «لاترث من القری و الدور»؛

10. «لا ترث من الدور و الضیاع».

ثمره ی بحث

اگر بعد از بررسی، به نتیجه «اختلاف در تعابیر» روایات نائل شدیم، ثمره ایی که بر این اختلاف متصور است این است که:

بعضی از این روایات می توانند «مخصِص» یا «مفسِر» بعض دیگر از این روایات باشند، یعنی همان ثمره ی دوم بحث اتحاد.

ص:103

ب: روایات باب هفتم کتاب «وسائل الشیعة»

«دو» روایتی که مرحوم شیخ حُر عاملی (رحمه الله) در این باب آورده اند، یکی از آن ها همان روایت عام ابن ابی یعفور است که حضرت (علیه السلام) به صورت عموم می فرماید: «یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ (مِنْ) کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ» و دیگری نیز روایت ابن اذینه است که، ارث بردن زوجه را به ذات ولد بودن او منوط می کند و می فرماید: « فِی النِّسَاءِ إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِینَ مِنَ الرِّبَاعِ».

دو تقسیم درباره ی روایات

* آیا می توان از روایات وارده در باب ششم مفهوم گیری کرد؟

و یا:

* آیا می توان از مفهوم یک روایت، عموم روایت دیگری را تخصیص زد؟

اینها سؤالاتی است که منشأبحث های مفصّل و دقیقی حول این مسئله می شود؛ از این رو، بر اساس عناوین و تعابیری که در این روایات وجود دارد به دو تقسیم از این روایات رهنمون می شویم.

1. تقسیم این روایات بنابر عمومیّت و خصوصیّت حرمان؛

در این تقسیم، با دو نوع یا دو دسته روایت مواجه ایم:

أ. روایاتی که بر «حرمان عام» دلالت دارند؛ یعنی می گویند: «زوجه از مطلق زمین ارث نمی برد».

ب. روایاتی که بر «حرمان خاص» دلالت دارند یعنی می گویند: «زوجه فقط از زمین خانه ی ارث نمی برد».

2. تقسیم این روایات بنابر چگونگی ارث بردن؛ یعنی:

- ارث از عین زمین و یا قیمت آن؛

- ارث ازعین آلات و ابنیه و یا قیمت آن.

در این تقسیم، با سه نوع یا سه دسته روایت روبرو هستیم:

ص:104

أ. روایاتی که فقط راجع به «ارض» و «عقار» سخن به میان آورده اند، امّا راجع به «آلات» و «ابنیه» سکوت کرده اند.

ب. روایاتی که راجع به «ارض» و «عقار» قائل به ارث نبردن زوجه اند، امّا راجع به «آلات» و «ابنیه» قائل به ارث بردن زوجه از عین آن هستند .

ج. روایاتی که راجع به «ارض» و «عقار» قائل به ارث نبردن زوجه از عین و قیمت هستند، امّا راجع به «آلات» و «ابنیه» قائل به ارث بردن زوجه فقط از قیمت آن هستند. (قول مشهور).

بررسی روایات در نزاع اول

هفده روایت باب ششم کتاب «وسائل الشیعة»(1) عنوانی که توسط صاحب وسائل (رحمه الله) برای باب ششم کتاب «وسائل الشیعة، ابواب میراث الازواج» انتخاب شده چنین است : «بَابُ أَنَّ الزَّوْجَةَ إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهَا مِنْهُ وَلَدٌ لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ وَ الدُّورِ وَ السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ لَهَا مِنْ قِیمَةِ مَا عَدَا الْأَرْضَ مِنَ الْجُذُوعِ وَ الْأَبْوَابِ وَ النِّقْضِ وَ الْقَصَبِ وَ الْخَشَبِ وَ الطُّوبِ وَ الْبِنَاءِ وَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ وَ أَنَّ الْبَنَاتِ یَرِثْنَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ»(2)

باب اینکه زوجه اگر از شوهرش فرزندی نداشته باشد از زمین ها، خانه ها، سلاح وحیوانات چیزی ارث نمی برد و برای او غیر از زمین از قیمت تنه ی درختان [تیرها] و درهاو ساختمان خراب شده و نی ها و چوب ها و آجر و بنا و درخت و نخل است و اینکه دختران از همه چیز ارث می برند.

نکته ای که پژوهشگران و مطالعه کنندگان لازم است پیرامون کتاب « وسائل الشیعة» بدانند، این است که عناوین انتخابی در هر باب، همان فتوای مرحوم شیخ حُرِّ عاملی (رحمه الله) است که ایشان مطابق با آن ها، روایات را دسته بندی نموده است.

بنابراین، فتوای آن جناب، در ما نحن فیه، چنین است:

ص:105


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206 الی 212
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 206.

«زوجه اگر فرزندی از زوج نداشته باشد، چیزی از «عین» و «قیمت» زمین، خانه، سلاح و مرکب ارث نمی برد، ولی از «قیمت» ساقه ی درخت نخل، ابواب خانه ها، ساختمان خراب شده، نی، چوب، آجر، بناء ساختمان، درخت و نخل، ارث می برد.»

اشکال بر فتوای مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله)

اشکالی که به عنوان انتخابی باب ششمبرمرحوم صاحب وسائل (رحمه الله) وارد می کنند این است که:

در هیچ کدام از «هفده» روایتی که ایشان نقل کرده اند، تفصیلی بین زوجه یذات ولد و غیر ذات ولد وجود ندارد، حال این اشکال بوجود می آید که، پس چگونه و بر چه اساسی ایشان این تفصیل را در عنوان این باب آورده اند!؟

البته، در باب هفتم، فقط مقطوعه ی ابن اذینه آمده است که پیرامون تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد، سخن به میان آورده است وربطی به باب ششم ندارد.

مرحوم شیخ حُرِّ عاملی (رحمه الله) در عنوان باب، موضوع ارث دختر را از ارث زوجه جدا نموده و می فرماید:

«وَ أَنَّ الْبَنَاتِ یَرِثْنَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ»

دختران از همه چیز ارث می برند

بعد از تبیین امور مقدماتی یادشده، لازم است، برای بررسی روایات در نزاع اول، ابتداء در فضای روایات قرار گرفته، تا پس از آن، به نتیجه گیری کلی از آن ها مبادرت ورزیم؛ از این رو، پیرامون یک به یک روایات باب ششم، به تحقیق خواهیم پرداخت.

روایت اولِ باب ششم

«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ

ص:106

السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الْفُرُشِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ وَ

تُقَوَّمُ النِّقْضُ وَ الْأَبْوَابُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ»(1)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند:

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ [الکلینی]: أبوجعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی البغدادی (رحمه الله)

- عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا: عده ی مرحوم کلینی (رحمه الله) غالباً روشن و افرادی مورد اطمینان هستند.(2) - عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ: در سهل بن زیاد الآدمی اختلاف است؛ ولی بنابر نظر مختار، وثاقت وی مورد پذیرش است.

ب. سند دوم: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

- وَ عَنْ [یعنی مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عن] مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی: ایشان همان محمد بن یحیی العطار است که محقق بروجردی (رحمه الله) وثاقت او را می پذیرند.

- عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ:

ص:107


1- (1) . ر. ک. به: همان ج 26، ص 206
2- (2) . اساساً در عبارات مرحوم کلینی (رحمه الله) سه دسته «عدة من اصحابنا» وجود دارد:أ. عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد البرقی؛ب. عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی الاشعری؛ج. عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد.مرحوم علامه حلی (رحمه الله) از مرحوم شیخ کلینی (رحمه الله) نقل می کنند که: مقصود کلینی; از «عدة من اصحابنا» یعنی عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد، علی بن محمد بن علان و محمد بن ابی عبدالله و محمد بن الحسن ومحمد بن عقیل الکلینی می باشد. برای مطالعه بیشتر ر. ک. به: پژوهشی در علم رجال، اکبر ترابی شهرضایی ص 406

سند سوم: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

- وَ عَنْ [یعنی مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عن] حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ:

- عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ:

- جَمِیعاًعَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ: یعنی سهل بن زیاد و احمد بن محمد و ابن سماعة همگی از ابن محبوب، ایشان از اصحاب اجماع(1) است.

- عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ:

- عَنْ زُرَارَةَ [بن أعین]:

- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام): امام باقر (علیه السلام)

ج. سند چهارم (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

مرحوم کلینی (رحمه الله) در انتهای روایت می فرماید: این روایت را شیخ طوسی (رحمه الله) به سند خویش از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است:

- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ:

- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ:

- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام): امام باقر (علیه السلام)

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الْفُرُشِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ وَ تُقَوَّمُ النُّقْضُ وَ الْأَبْوَابُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ».

ص:108


1- (1) . به جمعی (تقریباً بیست و دو نفر) از اجلای فقهای اصحابِ چهار امام یعنی امام باقر، صادق، موسی و رضا اطلاق می شود. بسیاری از روایاتی که این جمع نقل کرده اند، جزء احادیث صحیح و قابل استناد در عمل و فتوا بشمار می آید؛ نکته مهم اینکه در غالب این روایات هفده گانه، یکی از اصحاب اجماع وجود دارد ولی این مطلب به معنای استغنای از عدم بررسی سندروایات مزبور نیست..

ب. ترجمه ی روایت

زوجه چیزی از قُرا (مزرعه و بستان) و خانه و سلاح و مرکب زوج ارث نمی برد ولی از اموال [منقول] و فرش و لباس و لوازم منزل که از زوج باقیمانده است ارث می برد و ساختمان مخروبه و ابواب و ساقه های نخل خرما و نی را قیمت گذاری می شود و باید حق او را از قیمت آن پرداخت کنند.

ج. لغات روایت

* النُقض: به معنای «منقوض» یعنی ساختمانی که منهدم شده است.

فیومی در کتاب «مصباح المنیر» درباره نُقض می نویسد:

«النُّقْضُ اسْمُ الْبِنَاءِ الْمَنْقُوضِ إذَاهُدِمَ»(1)

نُقض اسم برای ساختمانی که فرو ریخته است و زمانی که منهدم شده است.

* الجذوع: به معنای «ساقه ها و تنه ی درخت نخل» است، این کلمه و یکی دیگر از مشتقاتش، در «قرآن کریم» نیز بکار رفته است، همانند آیات شریفه ی زیر:

* «

فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ »(2) درد زایمان او را به سوی تنه ی نخل برد.

* «

وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ »(3) تنه ی درخت را سوی خود تکان بده.

* «

وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ »(4) و بر تنه های نخل آویزانتان می کنم.

فیومی در «مصباح المنیر» درباره این کلمه می نویسد:

«(

جذع: الْجِذْعُ بِالْکَسْرِ سَاقُ النَّخْلَةِ... وَالْجَمْعُ جُذُوعٌ وَأَجْذَاعٌ»(5)

ص:109


1- (1) . ر. ک. به المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 9، ص 449
2- (2) . سوره مبارکه مریم، آیه شریفه 23
3- (3) . سوره مبارکه مریم، آیه شریفه 25
4- (4) . سوره مبارکه طه، آیه شریفه 71
5- (5) . ر. ک. به: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 2 ص 97.

جذع: به کسر حرف اول، همان تنه و ساقه ی نخل است... و جمع آن جذوع و اجذاع است.

طُریحی در «مجمع البحرین» می نویسد:

«(جذع) قوله تعالی:

«وهزی إلیک بجذع النخلة» فهو بالکسر فالسکون: ساق النخلة والجمع جذوع وأجذاع».(1)

جذع در کلام الهی آمده همچون: «تنه ی درخت را سوی خود تکان بده» پس این کلمه که حرف اول آن با کسره و حرف دوم با سکون است به معنای ساقه و تنه نخل است و جمع آن جذوع و اجذاع است.

* القصب: نی.

«وَالْقَصَبُ کُلُّ نَبَاتٍ یَکُونُ سَاقُهُ أَنَابِیبَ»(2)

و قصب هر گیاه و درختی است که تنه اشگرد و لوله ای است (کنایه از این است که تنه اش قابل استفاده به عنوان تیر سقف بوده)

* القُرَی: به چند معنا آمده است:

- «جمع قریة»: به محلی گویند که مقداری درخت در آن وجود دارد، البته به معنای مزرعه و مسکن هم آمده است.

- «القریة المصر الجامع»: به «شهر کامل» نیز قریه گفته می شود.

«القَرْیَةُ ویُکْسَرُ المِصْرُ الجامِعُ»(3)

قریه بخشی از یک شهر بزرگ است.

- «کل مکان اتصلت به الابنیة و اتخذ قرارا»: یعنی هر مکانی که بناهای آن به هم متصل اند و محل استقرار و سکونت قرار گرفته است. امّا از طرفی به قرینه ی اینکه در روایت، بعد از کلمه «قری»، کلمه «دور» آمده است و از طرف دیگر چون عرفاً یک مرد نمی تواند مالک یک شهر باشد! پس

- باید

-

ص:110


1- (1) . ر. ک. به: مجمع البحرین و مطلعالنیرین، طریحی، ج 4 ص 203
2- (2) . ر. ک. به: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 7 ص 408
3- (3) . ر. ک. به: القاموس المحیط، فیروزآبادی، ج 3 ص 463.

در این روایت، «قریه عرفی» مراد باشد، یعنی مکانی مانند مزرعه و بستان که دارای اشجار و درخت است.

«الْقَرْیَةُ کُلُّ مَکَان اتَّصَلَتْ بِهِ الْأَبْنِیَةُ وَاتُّخِذَ قَرَاراً»(1)

قریه به هر مکانی که بناها به هم متصل و ثابت باشند گویند.

د. نکات مهم در این روایت

- نکته ی اول: در این روایت، اشکالی مطرح است که از این اشکال، دو جواب داده شده است.

اشکال این است که: این روایت، بر محرومیّت زوجه از «سلاح» و «حیوان» دلالت می کند، در حالیکه احدی از فقها به چنین مطلبی، ملتزم نشده و به آن فتوا نداده است و چه بسا همین نکته باعث ضعف این روایت گردد.

جواب اول از مرحوم شهید ثانی (رحمه الله)

ایشان در جواب از این اشکال قائل اند که این دو مورد، بخاطر اجماع اصحاب رد شده نه اینکه روایاتی به خلاف آن وجود داشته باشد. اصل عبارت ایشان چنین است:

«و أمّا ما تَضمّنَه الخبرُ مِن السلاح و الدوابّ، فلا یُسقِطُ عدمُ القول به الاحتجاجَ بالخبرِ أصلًا، بل یُرَدّ ما ذُکِرَ من حیث إجماع الاصحاب علی ترک العملِ به لا من حیث أنّه مرویّ، و یُعْمَلُ بالباقی، و مثله کثیر خصوصاً فی روایات الحَبوَة»(2)

واما سلاح و حیوانات که در خبر آورده است، صرف قائل نشدن به آن، موجب استناد نکردن به خبرنمی شود؛ بلکه رد موارد ذکر شده، از باب اجماعبر انجام ندادن آن است و نه از باب آنکه در روایت آمده است؛ و لذا باقی موارد عمل می شود و چنین مواردی فراوان است خصوصاً در روایات حبوة.

ص:111


1- (1) . ر. ک. به: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 7 ص 386
2- (2) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 1، ص: 453.

جواب دوم از مرحوم فخر المحققین (رحمه الله)

ایشان از این اشکال چنین پاسخ می فرمایند:

«(لانا نقول) یحمل السلاح علی ما یُحبی الولد الاکبر و الدواب تحمل علی انه أوقفها أو اوصی بها و خرج من الثلث (لان) السؤال وقع فی صورة خاصة و قوله (المرأة) - اللام فیها للعهد.

(لا یقال) انها تبقی روایة وردت علی صورة خاصة فلا یتعدی

(لانا نقول) لا نسلّم عدم التعدی إذا لم یدل دلیل علی اختصاصها، و یدل علیه ما رواه محمد بن مسلم،... عن أحدهما علیهما السّلام: ان المرأة لا ترث من ترکة زوجها من تربة دار أو أرض الا ان یقوم الطوب و الخشب قیمة فتعطی ربعها أو ثمنها الحدیث»(1)

زیرا ما می گوییم: سلاح از باب حبوة (اموال اختصاصی) پسر بزرگ است و دواب (مرکب سواری) از باب وقف آن است یا وصیت که از ثلثِ حساب می شود؛ این به این دلیل است که سؤال در مورد خاصی می باشد و کلمه ی «المراة» لام در آن برای عهد است.

گفته نشود: این روایتی است که در مورد خاصی آمده و غیر آن مورد را در بر نمی گیرد.

زیرا ما می گوییم: عدم سرایت به موارد دیگر را تا وقتی که دلیلی بر اختصاص روایت دلالت نکند قبول نداریم و روایت محمد بن مسلم نیز بر همین مطلب دلالت می کند... از یکی از دو امام روایت شد که: زوجه از میراث زوجش، چه خاک خانه، چه زمین، ارث نمی برد مگر اینکه آجر و چوب را قیمت گذاری کنند و یک چهارم یا یک هشتم آن را به زوجه می دهند.

نظر مختار

نیکوترین جواب در میان این دو جواب، پاسخ شهید ثانی (رحمه الله) است.

- نکته ی دوم: این روایت ظهور در محرومیّت زوجه از «دور» و «قری» مطلقاً

- (یعنی هم از عین و هم از قیمت) دارد، همان طوری که ارث از

-

ص:112


1- (1) . ر. ک. به: ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، فخر المحققین (رحمه الله)، ج 4، ص 241.

«مال» و «فرش» و «ثیاب» و «متاع البیت» ظهور درعین و قیمت دارد؛ شاهد این مطلب نیز فرازی از روایت است که می فرماید:

«وَ تُقَوَّمُ النُّقْضُ وَ الْأَبْوَابُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ»(1)

و ساختمان مخروبه و ابواب و تنه های نخل خرما و نی را قیمت گذاری می شود

ه. نتیجه

این روایت اجمالاً صحیحه و یا لااقل موثقه است.

روایت دومِ باب ششم

«وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ (وَ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ) عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) تَرِثُ الْمَرْأَةُ الطُّوبَ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ شَیْئاً قَالَ قُلْتُ کَیْفَ تَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ شَیْئاً؟ فَقَالَ لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ فَتَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الْأَصْلِ وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ دَاخِلٌ بِسَبَبِهَا»

«وَ رَوَاهُ الْحِمْیَرِیُّ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) مِثْلَهُ»(2)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

* وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ [یعنی عن مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ]

ب. سند دوم: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

- وَ [مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ] عَنْ مُحَمَّدٍ: محمد بن یحیی العطار

- عَنْ أَحْمَدَ: احمد بن محمد بن عیسی الاشعری

-

ص:113


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 206.

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ:

- عَنْ عَلَاءٍ بن رزین:

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

- قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام)

ج. سند سوم: (سند مرحوم حمیری (رحمه الله)

مرحوم کلینی (رحمه الله) در انتهای روایت می فرماید: این روایت را مرحوم حِمیری (رحمه الله) در کتاب «قرب الإسناد» به سند دیگری از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است:

- وَ رَوَاهُ الْحِمْیَرِیُّ [عبد الله بن جعفر الحمیری (رحمه الله)] فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ

- عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ:

- عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ:

- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام)

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) تَرِثُ الْمَرْأَةُ الطُّوبَ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ شَیْئاً»

قَالَ قُلْتُ: کَیْفَ تَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ شَیْئاً؟

فَقَالَ (علیه السلام): لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ فَتَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الْأَصْلِ وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ دَاخِلٌ بِسَبَبِهَا»

ب. ترجمه ی روایت

محمد بن مسلم (رحمه الله) می گوید، امام صادق (علیه السلام) فرمود: زوجه از آجر ارث می برد ولی از خانه ارث نمی برد.

محمد بن مسلم (رحمه الله) می گوید، از امام (علیه السلام) پرسیدم: چگونه می شود زوجه از فرع (آجر) ارث می برد، امّا از خانه ارث نمی برد؟

حضرت (علیه السلام) در جواب فرمودند: چون زوجه نسبی با زوج ندارد که بواسطه آن ارث ببرد و این زوجه کسی بوده که بر این خانواده وارد شده است؛ لذا

ص:114

از فرع (آجر) ارث می برد و از اصل (رباع و خانه) ارث نمی برد و کسی به سبب ازدواج با این زنِ [بیوه] داخل در ورثه نمی شود.

ج. لغات روایت

* الطوب: آجر

جوهری در «الصحاح فی اللغة» می گوید:

«الطُوب: الاجُرُّبلغة أهلمصر»(1)

طوب همان آجر به زبان اهل مصر است.

فیومی در «المصباح المنیر» می گوید:

«(طوب): الطُّوبُالْآجُرُّ»(2)

طوب همان آجر است.

* رباع: منزل

- جمع «رَبع» به معنای «منزل» آمده است.

هنانی در «المنجد» می نویسد:

«والرَّبْع: الدَّار والجمیعُ الرِّباع ویقال: إنما سُمِّیَ المَنْزِلُ رَبْعًا لانهم یَرْبَعُون فیه، أی: یَطْمَئِنُّون»(3)

و ربع همان خانه است و جمع آن رباع استو گفته شده به منزل به این جهت ربع گفته شده، زیرا در آن می آسایند و آرامش می یابند.

- فراهیدی در کتاب «العین»، ربع را به معنای «منزل» و «وطن» آورده و می نویسد:

«و الربع: المنزل و الوطن»(4)

و ربع به معنای منزل و وطن است.

ص:115


1- (1) . ر. ک. به: الصحاح فی اللغة، جوهری، ج 1 ص 432
2- (2) . ر. ک. به: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 5 ص 447
3- (3) . ر. ک. به: معجم المنجد فی اللغة، هنانی، ج 1 ص 81
4- (4) . ر. ک. به: کتاب العین، فراهیدی، ج 2 ص 132

- ابن منظور در «لسان العرب» می گوید:

«الرَّبْعُ المَنْزِلُ ودارُالاقامة»(1)

ربع همان منزل و محل اقامت است.

- جوهری نیز در کتاب «الصحاح فی اللغة» ربع را به معنای «الدار بعینها» دانسته و می نویسد:

«الرَبْعُ: الدارُبعینها حیثُ کانت وجمعها رِباعٌ ورُبوعٌ وأَرْباعٌ وارْبَعٌ.»(2)

ربع همان خانه است البته تا زمانی که برپا باشد و جمعش رباع، ربوع، ارباع و اربع آمده است.

- برخی دیگر از لغویین نیز گفته اند:

«عقار» اعم از «رباع» است، یعنی عقار هم به معنای زمین و خانه می آید؛ لکن رباع فقط به معنای خانه می آید و دیگر معنای زمین را ندارد؛ حال مراد این روایت از «رباع» چیست، ان شاءالله در مباحث آتی به آن خواهیم پرداخت.

د. نکات مهم این روایت

- در برخی از نسخه ها به جای کلمه ی «رباع»، کلمه ی «اصل» آمده است، که این خود قرینه ای است بر اینکه «رباع» به معنای «عقار» است .

- در روایت حاضر، امام (علیه السلام) در پاسخ به چرایی حرمان زوجه از اصل خانه، به حکمت حرمان اشاره کرده و می فرمایند:

«فَقَال (علیه السلام): لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ فَتَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ

وَ لَا تَرِثُ مِنَ الْأَصْلِ وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ دَاخِلٌ بِسَبَبِهَا»(3)

چون زوجه نسبی با زوج ندارد که بواسطه آن ارث ببرد و این زوجه کسی بوده که بر این خانواده وارد شده است؛ لذا از فرع خانه (آجر) ارث می برد و از

ص:116


1- (1) . ر. ک. به: لسان العرب، ابن منظور، ج 8 ص 99
2- (2) . ر. ک. به: الصحاح فی اللغة، ج 1 ص 237 و القاموس المحیط، ج 2 ص 272
3- (3) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206.

اصل (رباع و خانه) ارث نمی بردو کسی به سبب ازدواج با این زنِ [بیوه] داخل در ورثه نمی شود.

- این روایت نیز همچون روایت گذشته، ظهور در حرمان و محرومیّت زوجه از «عین» و «قیمت» دارد و تعلیل موجود در روایت نیز با این معنا مناسبت دارد، علی الخصوص تعلیل به اینکه: «لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بهِ»

ه. نتیجه

این حدیث، صحیحه است.

روایت سومِ باب ششم

«وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ قَالَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا عَنْ مُیَسِّرٍ بَیَّاعِ الزُّطِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ قَالَ لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْبِنَاءِ وَ الْخَشَبِ وَ الْقَصَبِ فَأَمَّا الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ فَلَا مِیرَاثَ لَهُنَ فِیهِ قَالَ قُلْتُ فَالْبَنَاتُ قَالَ الْبَنَاتُ لَهُنَّ نَصِیبُهُنَّ (مِنْهُ) قَالَ قُلْتُ کَیْفَ صَارَ ذَا وَ لِهَذِهِ الثُّمُنُ وَ لِهَذِهِ الرُّبُعُ مُسَمًّی قَالَ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا صَارَ هَذَا کَذَا لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَیَجِیءَ زَوْجُهَا أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِینَ فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ»

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ نَحْوَهُ وَ کَذَا الَّذِی قَبْلَهُ

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ مُیَسِّرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) نَحْوَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَالثِّیَابُ

وَ رَوَاهُ فِی الْعِلَلِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ

عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُیَسِّرٍ مِثْلَهُ وَ قَالَ فِیهِ فَالثِّیَابُ»(1)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

ب.

ص:117


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206 و 207.

وَ عَنْهُمْ: [یعنی عن مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا]

* عَنْ سَهْلٍ: سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ

* عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ:

* عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ: ابان بن عثمان الاحمر، ایشان امامی، ثقه و از اصحاب اجماع است: قَالَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا

* عَنْ مُیَسِّرٍ بَیَّاعِ الزُّطِّیِّ (1): ایشان امامی و ثقه است.

* عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) : امام صادق (علیه السلام)

ج. سند دوم (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

مرحوم کلینی (رحمه الله) در انتهای روایت می فرماید: مانند این روایت را - نیز همچون روایت اول - شیخ طوسی (رحمه الله) به سند خویش از «سهل بن زیاد» نقل کرده است. «نَحْوَهُوَ کَذَا الَّذِی قَبْلَهُ»

- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ

د. سند سوم: (سند اول شیخ صدوق (رحمه الله) با اختلاف در یک کلمه)

و نیز مرحوم کلینی (رحمه الله) بعد از ذکر سند شیخ طوسی (رحمه الله) می فرماید: شیخ صدوق (رحمه الله) هم این روایت را با سند دیگری، امّا با یک اختلاف، آورده است

و آن کلمه ی « فَالْبَنَاتُ» است که مرحوم صدوق (رحمه الله) « فَالثِّیَابُ» آورده است. «نَحْوَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَالثِّیَابُ» سند ایشان چنین است:

- وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ

- عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ:

- عَنْ مُیَسِّرٍ:

ص:118


1- (1) . «زط» قوم و قبیله ای از مردم را می گویند و گفته شده آن ها سبابِجَة یا همان اقوامی هستند که از سِند به بصره آمده بودند، ازهری به نقل از لیث می گوید: آن ها قبیله ای از هند هستند که لباس های زطیه به آن ها نسبت داده شده است. ر. ک. به: تاج العروس ج 19 ص 322

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام)

ه. سند چهارم: (سند دومِ شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب «علل الشرائع»)

- مرحوم کلینی (رحمه الله) بعد از ذکر سند شیخ صدوق (رحمه الله) مجدداً سند دیگری را که شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب «علل الشرائع و الاحکام» آورده، با همان اختلاف یعنی کلمه «فالثیاب» آورده است. «مِثْلَهُ وَ قَالَ فِیهِ فَالثِّیَابُ»

- وَ رَوَاهُ فِی الْعِلَلِ عَنْ أَبِیهِ : یعنی شیخ صدوق (رحمه الله) [محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی] از پدر بزرگوارش (رحمه الله) این روایت را نقل کرده است .

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِیالْقَاسِمِ مَاجِیلَوَیْهِ:

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی: محمد بن عیسی بن عبید، امامی است.

- عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ: علی بن حکم مشترک است.

- عَنْ أَبَانٍ:

- عَنْ مُیَسِّرٍ: نسبت به وی توثیقی وارد نشده است.

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ؟

قَالَ (علیه السلام): لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْبِنَاءِ وَ الْخَشَبِ وَ الْقَصَبِ فَأَمَّا الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ فَلَا مِیرَاثَ لَهُنَّ فِیهِ.

قَالَ قُلْتُ: فَالْبَنَاتُ؟ (فَالثِّیَابُ)؟

قَالَ (علیه السلام): الْبَنَاتُ (الثِّیَابُ) لَهُنَّ نَصِیبُهُنَّ (مِنْهُ).

قَالَ قُلْتُ: کَیْفَ صَارَ ذَا وَ لِهَذِهِ الثُّمُنُ وَ لِهَذِهِ الرُّبُعُ مُسَمًّی؟

قَالَ (علیه السلام): لِأَنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا صَارَ هَذَا کَذَا لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَیَجِیءَ زَوْجُهَا أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِینَ فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ.

ص:119

ب. ترجمه ی روایت

میسر می گوید، از امام صادق (علیه السلام) درباره زوجه پرسیدم که آن ها چه چیزی از میراث را به ارث می برند؟

امام صادق (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: برای آنان قیمت آجر و بناء و چوب و نی [هایی که در ساختمان بکار می رود] است و امّا از زمین و خانه ها میراثی ندارند.

میسر می گوید عرض کردم:

پس دختران چه؟ و در نسخه صدوق (رحمه الله) آمده: پس ثیاب و لباس چه؟

حضرت (علیه السلام) در جواب فرمودند: دختران نیزطبق نصیبشان می برند و یا: از ثیاب نیز طبق نصیبشان می برند.

میسر می گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: چطور دختر از تمام اموال مرد ارث می برد، در حالیکه مادر آن دختر یک هشتم یا یک چهارم ارث می برد؟

حضرت (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: چون زوجه با زوج ارتباط نسبی ندارد، تا ارث ببرد بلکه این زن بر این خانواده وارد و داخل شده است و اینکه زن از زمین ارث نمی برد، بخاطر این است که، زن ممکن است مجدداً ازدواج کند و شوهر [جدید] یا فرزندان از قوم دیگرش را به این خانه بیاورد و این [ممکن است] سبب شود تا مزاحمت برای فرزندان قوم دیگرش [فراهم] گردد.

ج. نکات مهم این روایت

- این روایت از روایات بسیار مهم است؛ زیرا، تمامی مشایخ ثلاث یعنی مرحوم کلینی، صدوق و طوسی (قدس سرهم) آن را نقل کرده اند و چنین نقلی بر اعتبار روایت می افزاید؛ البته غالب روایاتی که در این باب وجود دارند، همین گونه اند.

به هر حال، بر امثال این روایت، دو فایده مترتب است:

ص:120

1. ترجیح امثال این روایات بر روایات معارضی که مثلاً فقط یکی از مشایخ ثلاث آن را نقل کرده و دیگران آن را نقل نکرده اند.

2. نقل یک حدیث از طُرق مختلف ممکن است باعث جبران ضعف طریق دیگر باشد؛ یعنی چه بسا در یکی از طُرق، فرد ضعیفی وجود داشته باشد که در طریق دیگر این فرد ضعیف وجود نداشته باشد.

- در اینکه کلمه «عَقَار» در «فَأَمَّا الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ» عطف تفسیری است یا خیر؟ در مباحث آتی پیرامون آن بحث خواهد شد.

- این روایت، بر حرمان زوجه از انواع اراضی دلالت دارد، اعم از اینکه زمین منزل باشد یا زمین کشاورزی (ضیعة) خصوصاً اینکه در این روایت، کلمه ی «عَقَار» به صورت جمع یعنی «عَقَارَاتُ» استفاده شده است.

- مرحوم محقق بروجردی (رحمه الله) در «تقریرات ثلاث» پیرامون این روایت فرموده اند:

«و هذه الروایة کما تحتمل أن یراد بها مطلق الارض بظاهر اللفظ، کذلک تحتمل أن یراد بها خصوص أرض المساکن بقرینة ذکر القیمة الاشیاء مخصوصة بأرض المساکن و الدور.»(1)

و این روایت همچنان که احتمال داده می شود بواسطه ظاهر لفظ، از آن مطلق ارض اراده شود، همچنان احتمال داده می شود خصوص زمین مسکن بواسطه ی قرینه ذکر قیمت اشیاء مخصوص زمین - همچون آجر و بنا و چوب و نی که مربوط به زمین

مسکونی است - زمین مسکن و خانه ها اراده شده باشد.

اشکال و استدراک نسبت به کلام محقق بروجردی (رحمه الله)

به نظر می رسد در کلام محقق بروجردی (رحمه الله) اشکالی وجود دارد؛ زیرا، ذکر قیمت، نسبت به اشیاء مخصوصه در صدر روایت آمده است؛ آری اگر «الف» و «لام» در «الْأَرْضُ» برای عهد باشد، در این صورت کلام ایشان

ص:121


1- (1) . ر. ک. به: تقریرات ثلاث، آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی (رحمه الله)، ص 107.

صحیح خواهد بود؛ امّا انصاف این است که معهود بودن «الف» و «لام» بسیار بعید است.

- این روایت صریح در حرمان زوجه از «عین» و «عقار» است و اگر مراد خصوص حرمان از «عین» باشد،

* از یک طرف وجهی برای تفکیک بین: «طوب» و «بناء» و «خشب» و «قصب» نبود؛

* و از طرف دیگر بین: «ارض» و «عقارات»، نبود.

- در این روایت نیز، امام (علیه السلام) به یکی دیگر از حکمت های حرمان زوجه اشاره می فرمایند:

«قَالَ (علیه السلام): لِأَنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا صَارَ هَذَا کَذَا لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَیَجِیءَ زَوْجُهَا أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِینَ فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ»(1)

حضرت (علیه السلام) فرمود: چون زوجه با زوج ارتباط نسبی ندارد تا از او ارث ببرد بلکه این زن بر این خانواده وارد و داخل شده است و اینکه زن از زمین ارث نمی برد بخاطر این است که زن ممکن است مجددا ازدواج کند و شوهر [جدیدش] یا فرزندان از قوم دیگرش را به این خانه بیاورد و این سبب شود تا مزاحمت برای فرزندان قوم دیگرش در خانه شان گردد.

د. نتیجه

این حدیث از نظر سند معتبر نیست؛ امّا می توان وثوق به صدور آن داشت و همین مقدار در حجیّت خبر واحد کفایت می کند.

روایت چهارمِ باب ششم

«وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: النِّسَاءُ لَا یَرِثْنَ مِنَ

ص:122


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206 و 207

الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً»(1)

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ مِثْلَهُ»

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

* وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ: [یعنی مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ]

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی:

* عَنْ یُونُسَ:

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ:

* عَنْ زُرَارَةَ:

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

* عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام): امام باقر (علیه السلام)

ب. سند دوم: (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

مرحوم کلینی (رحمه الله) در ذیل روایت چهارم می فرماید: شیخ طوسی (رحمه الله) نیز این روایت را به سند خویش نقل فرموده است.

- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ:

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ:

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«النِّسَاءُ لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً»

ب. ترجمه ی روایت

زوجه هیچ چیزی از زمین و هیچ چیزی از عقار [مطلقاً یعنی نه عیناً و نه

ص:123


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 207.

قیمةً] ارث نمی برد.

ج. نکات مهم این روایت

- بحث اینکه کلمه ی «عَقَار» در «لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ الْعَقَار» عطف تفسیری است یا خیر؟ در این روایت، نیز مطرح است، که پاسخ آن، در مباحث آتی خواهد آمد.

- این روایت صریح در محرومیّت زوجه از «ارض» و «عقار» است و نمی توان پذیرفت که «ارض مذکور» به عنوان «ارض معهود» بین امام (علیه السلام) و مخاطب است؛ زیرا، روشن است که عهدی در میان نبوده است.

- این روایت خصوصاً به جهت «وقوع نکره در سیاق نفی» دلالت بر محرومیّت زوجه از «عین» و «قیمت» زمین دارد.

د. نتیجه:

این روایت، صحیحه است.

روایت پنجمِ باب ششم، معروف به روایت فضلای خمسه

«وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ وَ فُضَیْلٍ وَ بُرَیْدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) (مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ) مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام) أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِکَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الطُّوبُ وَ الْخَشَبُ قِیمَةً فَتُعْطَی رُبُعَهَا أَوْ ثُمُنَهَا»(1)

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَتُعْطَی رُبُعَهَا أَوْ ثُمُنَهَا إِنْ کَانَ مِنْ قِیمَةِ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ.

أَقُولُ لَا تَصْرِیحَ فِیهِ بِأَنَّ الْوَلَدَ مِنْهَا فَیُحْمَلُ عَلَی وُجُودِ وَلَدٍ لِلْمَیِّتِ مِنْ غَیْرِهَا لِمَا یَأْتِی.

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

2.

ص:124


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 207.

سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

* وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ: یعنی مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عن ابیه (ابراهیم بن هاشم): در مورد ابراهیم بن هاشم دو قول وجود دارد؛

- عده ای ویرا فقط به عنوان یک شخص ممدوح می شناسند.

و:

- عده ای نیز فقط روایت او را صحیح می دانند.

* عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ:

* عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ:

* عَنْ زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ وَ فُضَیْلٍ وَ بُرَیْدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: این روات، همان فضلای خمسه اند که به همین اعتبار، این روایت معروف به روایت فضلای خمسه شده است.

* عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّه (علیه السلام):

ابن اذینه در ذیل این روایت می گوید، این روایت، سه نقل دارد:

* مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام): بعضی از فضلای خمسه، این روایت را از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده اند.

* وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): بعضی از فضلای خمسه مجدداً این روایت را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند.

* وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام): بعضی از فضلای خمسه این روایت را از یکی از صادقین (علیه السلام) بدون اینکه تعیین کنند، نقل

* کرده اند .

أ. سند دوم: (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

مرحوم کلینی (رحمه الله) در ذیل این روایت می فرماید: مانند این روایت را شیخ طوسی (رحمه الله) به سند خویش از علی بن ابراهیم نقل می کند، امّا با این فرق که در فراز پایانی روایت، جمله ی «إِنْ کَانَ مِنْ قِیمَةِ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ» وجود

ص:125

دارد.

- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ مثلَه:

3. دلالت روایت

أ. متن روایت منقوله از مرحوم کلینی (رحمه الله):

«أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِکَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الطُّوبُ وَ الْخَشَبُ قِیمَةً فَتُعْطَی رُبُعَهَا أَوْ ثُمُنَهَا»

ب. متن روایت منقوله از شیخ طوسی (رحمه الله)

«أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِکَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الطُّوبُ وَ الْخَشَبُ قِیمَةً فَتُعْطَی رُبُعَهَا أَوْ ثُمُنَهَا إِنْ کَانَ مِنْ قِیمَةِ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ »

ج. ترجمه روایت بنابر نقل مرحوم کلینی (رحمه الله):

بدرستی که زوجه از زمین خانه یا زمین ما ترک زوج ارث نمی برد مگر اینکه باید آجر و چوب آن را قیمت کنند و به او یک چهارم و یا یک هشتم بدهند.

د. ترجمه روایت بنابر نقل شیخ طوسی (رحمه الله)

بدرستی که زوجه از زمین خانه یا زمین ما ترک زوج ارث نمی برد مگر اینکه باید آجر و چوب آن را قیمت کنند و به او یک چهارم و یا یک هشتم بدهند؛ [البته] رُبع و ثُمن در صورتی است که از قیمت آجر و چوب باشد.

ه. نکات مهم این روایت

- به دلیل عدم وحدت مروی عنه، شکی باقی نمی ماند که این روایت، «یک»

- روایت نیست، بلکه حداقل «دو» روایت است؛ ولی در اینکه آیا این روایت در اصل «پنج» روایت است یا خیر، محل اختلاف است.

البته قبلا بیان شد که: تعدّد راوی اول از امام (علیه السلام)، موجب تعدد روایت نمی شود؛ پس در صورتی که «مروی عنه» یکی باشد و روایات نیز در مضمون مشترک باشند، در اینجا اطمینان به اتحاد روایات حاصل می شود.

- در اینکه کلمه ی «أَرْض» در فراز «مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ» عطف بر کلمه ی

-

ص:126

«دَار» است یا بر کلمه ی «تُرْبَة» اختلاف است یعنی:

اگر کلمه «أَرْض» بر کلمه «دَار» عطف باشد، در این صورت معنای آن چنین می شود: «مِنْ تُرْبَةِ أَرْضٍ».

اگر کلمه «أَرْض» بر کلمه «تُرْبَة» عطف باشد، در این صورت معنای آن چنین می شود: «مِنْ أَرْضٍ».

اما علی الظاهر و بنابر نظر مختار، کلمه «أَرْض» بر کلمه «تُرْبَة» عطف است.

- اشکال مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله)

مرحوم صاحب وسائل (رحمه الله) می فرماید: چون در روایت، کلمه ی «ثُمُنَهَا» وجود دارد، پس باید این روایت را بر موردی حمل کرد که، ولد از غیر این زوج است؛ لذا اگر ولد از خود این زوج باشد، زوجه از خانه و زمین هم ارث می برد؟!

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«أَقُولُ لَا تَصْرِیحَ فِیهِ بِأَنَّ الْوَلَدَ مِنْهَا فَیُحْمَلُ عَلَی وُجُودِ وَلَدٍ لِلْمَیِّتِ مِنْ غَیْرِهَا».(1)

می گویم تصریحی در آن نیست به اینکه فرزند از آن زن باشد لذا بر این حمل می شود که میّت از غیر آن زن، فرزند داشته باشد.

- مناقشه در اشکال صاحب وسائل (رحمه الله)

اولاً: درست است که مسئله ی رُبع و ثُمن منوط به وجود ولد و عدم آن است؛ امّا بواسطه ی وجود کدامین قرینه می توان ادّعا کرد که: اگر زوجه از خود زوج فرزند دارد پس باید از زمین هم ارث ببرد و اگر از خود زوج فرزند ندارد ارث نمی برد.

ثانیاً: اساساً این روایت تعرضی به موردی که ایشان بیان فرمودند، ندارد؛ لذا کلام ایشان غیر قابل قبول است.

ص:127


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 207.

و. نتیجه

این روایت صحیحه است.

روایت ششمِ باب ششم

«وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الْأَرْضِ شَیْئاً»(1)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند: (سند شیخ کلینی (رحمه الله)

وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ: [یعنی مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عن ابیه (ابراهیم بن هاشم)]:

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ:

عَنْ جَمِیلٍ:

- عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) یعنی یکبار جمیل، این روایت را از جناب زراره (رحمه الله) و ایشان نیز از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل کرده است.

- وَ [عن] مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام): یعنی جمیل بار دیگر، این روایت را از جناب محمد بن مسلم (رحمه الله) و او نیز از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل کرده است.

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الْأَرْضِ شَیْئاً»

ب. ترجمه ی روایت

زوجات از هیچ زمینی [از زمین شوهران] ارث نمی برند.

ص:128


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 207.

ج. لغات روایت

- عَقار: به معنای «ارض»، «ضیاع» و «نخل» آمده است.

جوهری در کتاب «الصحاح فی اللغة» می نویسد:

«والعَقارُ بالفتح: الارض والضِیاع والنخل ومنه قولهم: ماله دارٌ ولا عقار. ویقال أیضاً: فی البیت عَقارٌ حسنٌ، أیمتاعٌ»(1)

عقار به فتح: به معنای زمین، مزارع و نخل آمده و هنگامی که می گویند: نه خانه ای دارد و نه عقاری، مراد همین است و همینطور گفته شده در خانه عقاری نیکوست یعنی متاعش نیکوست.

ابن منظور در کتاب «لسان العرب» می نویسد:

«والعَقْرُ والعَقارُ المنزل والضَّیْعةُ... وخص بعضهم بالعَقار النخلَ... وفی الحدیث «مَن باع داراً أَوعَقاراً» قال العَقارُ بالفتح الضَّیْعة والنخل والارض و نحو ذلک... وقالت أُمسلمة لعائشة عند خروجها إِلی البصرة «سَکَّنَ الله عُقَیْراکِ فلا تُصْحِریها» أَی أَسکَنَکِ الله بَیْتَک وعقَارَک وسَتَرَکِ فیه فلا تُبْرِزیه... وعَقَار البیت متاعُه ونَضَدُها لذی لایُبْتَذلُ إِلاَّفی الاعْیادِ...»(2)

«عقر و عقار به معنای منزل و مزرعه آمده است... «بعضی گفته اند کلمه عقار به معنای نخل است و اختصاص به آن دارد»... در حدیث آمده کسی که بفروشد خانه ای یا زمینی را گویند عقار به فتح عین همان زمین کشاورزی و نخل و زمین و امثال ذلک است... «[در حدیثی آمده است که] ام سلمة زمانی که عایشه با خوارج علیه امام

علی (علیه السلام) به سمت بصره حرکت کرد به او گفت: خداوند تو را در زمین و خانه ات محفوظ نگاه داشت این [حفاظت] را باز و آشکار نکن»... [کلمه ی] عقار وقتی به بیت اضافه می شود به معنای متاع خانه می شود و وسائل و متاع خانه ای که جمع شده و پخش نمی شود مگر در اعیاد.

ص:129


1- (1) . ر. ک. به: الصحاح فی اللغة، جوهری، ج 1 ص 485
2- (2) . ر. ک. به: لسان العرب، ابن منظور، جلد 4 ص 591 ذیل ماده عقر.

د. نکات مهم این روایت

* مراد از کلمه ی «نساء» در این روایت، «مطلق زن» نیست، بلکه «صرفاً زوجه» است؛ زیرا، محدودیت و ممنوعیت در شرع مقدس، فقط مخصوص زوجه است و در مورد «مادر» و «دختر» این محدودیت و ممنوعیت شرعی وجود ندارد، یعنی ایندو، از عقار میّت، ارث می برند.

* در مورد اضافه ی کلمه «عَقْار» به «أرْض» دو احتمال وجود دارد:

* احتمال اول: این اضافه همچون «خاتمُ فِضةٍ» باشد که در اصل «خاتمُ مِنْ فِضةٍ» بوده، بنابراین «عَقارُ الأرض» نیز در اصل «عَقارُ مِنْ الأرض» بوده است؛ مطابق این تعبیر معنای روایت چنین می شود که: «زوجه از هیچ زمینی ارث نمی برد».

* احتمال دوم: در این اضافه، کلمه ی «فی» در تقدیر است، بنابراین «عقار الارض» یعنی «عقار فی الارض»؛ مطابق این تعبیر معنای روایت چنین می شود که: «زوجه از میان زمین ها فقط از عَقار آن ارث نمی برد».

* تعدد در سند، موجب تعدد در خبر نیست: از آنجا که موضوع حجیّت خبر واحد «ما صدر من الإمام (علیه السلام)» است و از طرفی این روایت را جمیل یکبار از جناب زراره (رحمه الله) و بار دیگر هم از جناب محمد بن مسلم (رحمه الله) نقل کرده است؛ لذا این حدیث، «دو» خبر نیست، بلکه «یک» خبر است ولی با اسنادی مختلف؛ یعنی این مضمون را امام (علیه السلام) «یک» بار فرموده، لکن «دو» راوی مختلف آنرا از امام (علیه السلام) نقل کرده اند؛ امّا چنانچه امام (علیه السلام) «یک» تعبیر واحد را در «دو» مجلس (یعنی دو بار) فرموده باشند، در اینجا قطعاً «دو»

* خبر است نه «یک» خبر؛ زیرا، هر کدام از این دو خبر، موضوع مستقلی برای حجیّت می باشد.

ه. نتیجه

این حدیث صحیحه است.

ص:130

روایت هفتمِ باب ششم

«وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ شَیْئاً وَ لَکِنْ یُقَوَّمُ الْبِنَاءُ وَ الطُّوبُ وَ تُعْطَی ثُمُنَهَا أَوْ رُبُعَهَا قَالَ وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیُفْسِدْنَ عَلَی أَهْلِ الْمَوَارِیثِ مَوَارِیثَهُمْ»(1)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند: (سند شیخ کلینی (رحمه الله) )

* وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ: یعنی مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عن ابیه (ابراهیم بن هاشم):

* عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ:

* عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ:

* عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ شَیْئاً وَ لَکِنْ یُقَوَّمُ الْبِنَاءُ وَ الطُّوبُ وَ تُعْطَی ثُمُنَهَا أَوْ رُبُعَهَا

قَالَ (علیه السلام): وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیُفْسِدْنَ عَلَی أَهْلِ الْمَوَارِیثِ مَوَارِیثَهُمْ.»

ب. ترجمه ی روایت

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: زوجه از عقار خانه چیزی ارث نمی برد ولکن ساختمان و آجر را باید قیمت گذاری کنند و یک هشتم یا یک چهارم را به او پرداخت کنند.

ص:131


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 208.

امام (علیه السلام) در ادامه می فرمایند: اینکه زوجه از زمین خانه ها ارث نمی برد، بخاطر این است که، اگر این زنان بعد از مرگِ همسرانشان ازدواج کردند شوهر جدیدشان را به این خانه نیاورند تا موجب افساد مواریث سایر وُراث شود.

ج. نکات مهم این روایت

* سند این روایت و روایت ششم در دو مورد اشتراک و در دو مورد نیز اختلاف دارند:

- اشتراکات

1. سند هر دو روایت، در پنج راوی با هم اشتراک دارند یعنی در: «محمد بن یعقوب»، «علی بن ابراهیم»، «ابراهیم بن هاشم»، «ابن ابی عمیر» و «محمد بن مسلم».

2. مضمون هر دو روایت با یکدیگر «اشتراک تقریبی» دارند.

- اختلافات

1. سند هر دو روایت در «حماد بن عثمان» و «جمیل» با یکدیگر تفاوت دارند یعنی اینگونه است که:

* یکبار این روایت را، جناب «زرارة بن اعین» و «محمد بن مسلم» برای «جمیل» و جمیل نیز برای «ابن ابی عمیر» نقل کرده است؛ یعنی «روایت ششم». و:

* بار دیگر این روایت را «زرارة بن اعین» و «محمد بن مسلم» برای «حماد» نقل کرده اند؛ یعنی «روایت هفتم». 2. روایت ششم از امام باقر (علیه السلام) نقل شده ولی روایت هفتم از امام

3. صادق (علیه السلام) است.

* با توجه به اینکه ممکن نیست امام باقر (علیه السلام) چهار بار و در چهار نوبت به «زرارة» و «محمد بن مسلم»، این روایات را بیان فرموده باشند، بنابراین به ظن قوی و قرائن زیر، احتمال می رود: روایت «چهارم»، «پنجم»، «ششم» و

*

ص:132

«هفتم»، یک روایت باشند:

أ. مضامینی که در این روایات نقل شده، به یکدیگر، بسیار نزدیک اند؛ به این معنا که:

* گاهی راوی قسمت اول روایت را نقل کرده و قسمت دوم را ذکر نکردهاست. و:

* گاهیراوی هر دو قسمت روایت را نقل کرده است. ب. در این چهار روایت، راوی اول یا جناب «زرارة» است یا «محمد بن مسلم».

ج. هر دو راوی اول، محضر صادقین (علیه السلام) را درک کرده اند؛ از این رو امکان دارد، ایندو بزرگوار در جایی که باید می گفته اند: «امام باقر (علیه السلام)» اشتباهاً گفته اند: «امام صادق (علیه السلام)» یا بالعکس. ولی چنانچه یکی از دو راوی اول، از امام باقر (علیه السلام) و دیگری از امام صادق (علیه السلام) روایت را نقل می کردند، در این صورت دیگر نمی توان ادّعا کرد، که اینها، «یک» روایت اند؛ بلکه باید گفتاینها «دو» روایت اند و نهایت سخنی که در مورد این چهار روایت می توانگفت این است که، اینها دو روایت اند.

البته ممکن است حدیث «سیزدهم» و «چهاردهم» نیز با این چهار روایت یکی باشد؛ در این صورت، اینها مجموعاً شش روایت نیستند، بلکه یک روایت اند.

نظر مختار: به نظر می رسد روایت «چهارم»، «پنجم»، «ششم»، «هفتم»،

«سیزدهم» و «چهاردهم» یک روایت اند که توسط مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) به عنوان اخبار متعدد، در کتاب «وسائل الشیعة» نقل شده است.

* در این روایت نیز - همچون بعضی روایات گذشته - امام (علیه السلام) به حکمت حرمان زوجه از عقار خانه اشاره نموده و می فرمایند:

*

ص:133

«وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیُفْسِدْنَ عَلَی أَهْلِ الْمَوَارِیثِ مَوَارِیثَهُمْ»(1)

و اینکه زن از عقار خانه ارث نمی برد بخاطر این است که اگر این زنان بعد از مرگ همسرانشان ازدواج کردند شوهر جدیدشان را به این خانه نیاورند تا موجب افساد مواریث سایر وُراث شود.

د. نتیجه:

این حدیث صحیحه و معتبر است، گرچه اختصاص به حرمان زوجه از خصوص «عقار الدور» دارد.

روایت هشتمِ باب ششم

«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ شُعَیْبٍ عَنْ یَزِیدَ الصَّائِغِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ هَلْ یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ یَرِثْنَ قِیمَةَ الْبِنَاءِ قَالَ قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ لَا یَرْضَوْنَ بِذَا قَالَ إِذَا وُلِّینَا فَلَمْ یَرْضَوْا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَقِیمُوا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ»(2)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله) )

* وَ عَنْهُ: یعنی مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی: ایشان همان محمد بن عیسی بن عبید است.

* عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ: نام کامل ایشان یحیی بن عمران حلبی است، وی ثقه و امامی است.

* عَنْ شُعَیْبٍ: شعیب بن اعین که نام دیگرش مثنی است.

* عَنْ یَزِیدَ الصَّائِغِ: درباره وی گفته شده که کذاب است.

*

ص:134


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 208
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 208.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): امام صادق (علیه السلام) .

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ هَلْ یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ؟

فَقَالَ (علیه السلام): لَا وَ لَکِنْ یَرِثْنَ قِیمَةَ الْبِنَاءِ.

قَالَ قُلْتُ: إِنَّ النَّاسَ لَا یَرْضَوْنَ بِذَا.

قَالَ (علیه السلام): إِذَا وُلِّینَا فَلَمْ یَرْضَوْا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَقِیمُوا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ.

ب. ترجمه ی روایت

راوی می گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا زوجات از زمین ارث می برند؟

حضرت (علیه السلام) فرمودند: خیر ولی از قیمت ساختمان ارث می برند.

همو گوید، از آن حضرت (علیه السلام) پرسیدم: مردم این حرف را نمی پذیرند!؟

حضرت (علیه السلام) فرمودند: اگر ما حکومت را بدست بگیریم و مردم نپذیرند با تازیانه آن ها را وادار به پذیرش [حکم خدا] می کنیم و اگر با تازیانه به راه راست هدایت نشدند با شمشیر آن ها را خواهیم زد. [تا از حکم خدا تخطی نکنند]

ج. نکات مهم این روایت

* پیامبران و ائمه (علیه السلام) هم مامور ابلاغند و هم مامور اجرا: در عصر حاضر عده ای از افراد روشن فکر نما در کتب، مقالات و سخنرانی هایشان اعلام می کنند که پیامبران (علیه السلام)، ائمه (علیه السلام) و به تبع ایشان، علماء، صرفاً مامور

* ابلاغ اند و فقط باید حکم خدا را بیان نمایند و نباید دخالتی در اجرانمایند، که پر واضح است این برداشتِ غلط، کاملاً مقابل نظر فرستادگان الهی و ائمه اطهار (علیه السلام) است؛ چه اینکه امام (علیه السلام) در این روایت با قطع نظر از بررسی سندی - می فرمایند

*

ص:135

«اگر ما حکومت را بدست بگیریم حکم خدا را اجرا می کنیم...»(1) از این کلام، به روشنیمی توان دریافت که آن بزرگواران، همچنان که مامور ابلاغ اند، مامور اجرا نیز هستند و طبیعیاست، همین حق، برایولایت فقیه نیز ثابت است؛ یعنی زمانی که می فرمایند، فقیه، ولایت دارد، بدین معناست که ایشان مامور به تشکیل حکومت بوده و همان حقیکه برای امام (علیه السلام) وجود دارد برای او نیز وجود دارد و این مطلب از خصوصیات دین مبین اسلام است که اساساً برای اجرای احکام و عمل به آن ها، تشریع و تقنین شده است.

د. نتیجه

این حدیث به جهت وجود «یزید صائغ»، جزء احادیث ضعیف است.

روایت نهمِ باب ششم

«وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّمَا جُعِلَ لِلْمَرْأَةِ قِیمَةُ الْخَشَبِ وَ الطُّوبِ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَهْلَ الْمَوَارِیثِ مَنْ یُفْسِدُ مَوَارِیثَهُمْ»(2)

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَنْ سَمَاعَةَ) عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ مِثْلَهُ وَ زَادَ وَ الطُّوبُ الطَّوَابِیقُ الْمَطْبُوخَةُ مِنَ الْآجُرِّ.»

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله) )

* وَ [مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ] عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ: ایشان امامی و ثقه است .

* عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ: وی مجهول است.

*

ص:136


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 208
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 209.

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ: حسن بن علی، مشترک بین موثق و مجهول است.

* عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ: ایشان از اصحاب اجماع است.

* عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)

ب. سند دوم: (سند شیخ طوسی (رحمه الله) )

مرحوم کلینی (رحمه الله) در انتهای روایت می فرماید: مانند این روایت را شیخ طوسی (رحمه الله) به سند خویش و به طریق زیر نقل کرده است:

- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ:

- عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ:

- (عَنْ سَمَاعَةَ):

- عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ:

ج. سند سوم: (سند شیخ صدوق (رحمه الله) )

مرحوم کلینی (رحمه الله) مجدداً در ذیل روایت می فرماید: غیر از نقل شیخ طوسی (رحمه الله)، شیخ صدوق (رحمه الله) نیز همین روایت را به سند خویش نقل فرموده، امّا در ذیل روایت، «طوب» را بدین گونه معنا کرده است «وَ زَادَ وَ الطُّوبُ: الطَّوَابِیقُ الْمَطْبُوخَةُ مِنَ الْآجُرِّ»؛ ایشان طریق شیخ صدوق (رحمه الله) را چنین ذکر می کند:

- وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ [الکرمانی]: وی، مجهول است.

- عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ مِثْلَهُ

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«إِنَّمَا جُعِلَ لِلْمَرْأَةِ قِیمَةُ الْخَشَبِ وَ الطُّوبِ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَهْلَ الْمَوَارِیثِ مَنْ یُفْسِدُ مَوَارِیثَهُمْ»

ب. ترجمه ی روایت

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: اینکه برای زوجه قیمت چوب و آجر قرار داده

ص:137

شده [و از عین خانه و زمین ارث نمی برد] به جهت این است که بعداً نرود و ازدواج کند و بر اهل میراث شخص دیگری را که ضرر به مواریثشان می زند، وارد نماید.

ج. لغات روایت

- الطُّوبُ:

ص شیخ صدوق (رحمه الله) طوب را به طبقه های پخته شده از آجر معنا می کند.

«الطَّوَابِیقُ الْمَطْبُوخَةُ مِنَ الْآجُرِّ»

به طبقه های پخته شده از آجر گویند

ص فیومی در «مصباح المنیر» در این باره می گوید:

«(طوب): الطُّوبُالْآجُرُّ»(1)

طوب همان آجر است.

د. نکات مهم این روایت

* امام (علیه السلام) در این روایت، همچون روایات دوم، سوم و هفتم به حکمت حرمان زوجه از عَقار خانه اشاره کرده و می فرمایند:

«لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَهْلَ الْمَوَارِیثِ مَنْ یُفْسِدُ مَوَارِیثَهُمْ»(2)

اینکه زن (زوجه) از عقار خانه ارث نمی برد برای این است که او بعداً نرود و ازدواج کند و بر اهل میراث، شخص دیگری را که ضرر به مواریثشان می زند

وارد نماید.

* در دو طریق از سه طریق این روایت، یعنی طریق مرحوم کلینی (رحمه الله) و طریق مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) شخص مجهولی بنام «معلی بن محمد» وجود دارد که ضعیف است.

ه. نتیجه

در مجموع، این حدیث ضعیف است.

ص:138


1- (1) . ر. ک. به: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 5 ص 447
2- (2) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 209.

روایت دهمِ باب ششم

«وَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَمِّهِ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُثَنًّی عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام) قَالَ لَیْسَ لِلنِّسَاءِ مِنَ الدُّورِ وَ الْعَقَارِ شَیْ ءٌ»(1)

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ مِثْلَهُ .

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله) )

* وَ [مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ] عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ: حمید بن زیاد واقفی است.

* عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ: وی واقفی است.

* عَنْ عَمِّهِ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ: وی واقفی است.

* عَنْ مُثَنًّی: ایشان امامی است.

* عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ: ایشان امامی است.

* عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام)

ب. سند دوم: (سند شیخ طوسی (رحمه الله) )

مرحوم کلینی (رحمه الله) بعد از نقل این روایت می فرمایند:

شیخ طوسی (رحمه الله) نیز مشابه همین روایت را نقل کرده است.

- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ

- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ مِثْلَهُ

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«قال (علیه السلام): لَیْسَ لِلنِّسَاءِ مِنَ الدُّورِ وَ الْعَقَارِ شَیْ ءٌ»

ص:139


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 209.

ب. ترجمه ی روایت

حضرت (علیه السلام) می فرمایند: زوجه از خانه ها و زمین (عقار) چیزی ارث نمی برد.

ج. لغات روایت

- «عقار» در لغت، اعم از خانه است.(1) د. نکات مهم این روایت

* عطف «عقار» بر «دور» از باب عطف عام بر خاص است.

ه. نتیجه

این حدیث موثقه است.

روایت یازدهمِ باب ششم

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ مُثَنًّی عَنْ یَزِیدَ الصَّائِغِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُ إِنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لَکِنْ لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ لَا یَأْخُذُونَ بِهَذَا فَقَالَ إِذَا وُلِّینَاهُمْ ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنِ انْتَهَوْا وَ إِلَّا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ عَلَیْهِ»(2)

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ مِثْلَهُ

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ کلینی (رحمه الله) )

* وَ [مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ]

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ: منظور محمد بن جعفر الاسدی الکوفی است که، امامی و ثقه است.

*

ص:140


1- (1) . به بررسی لغوی روایت ششم، مراجعه کنید.
2- (2) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 210.

عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ: مرحوم کشی (رحمه الله) در کتاب رجالخود، می فرماید: «او فطحی مذهب، ولی ثقه است».(1)

* عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ: وی امامی و ثقه است.

* عَنْ مُثَنًّی: نام دیگرش شعیب بن اعین است.

* عَنْ یَزِیدَ الصَّائغِ: کذاب است.

ب. سند دوم (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

مرحوم کلینی (رحمه الله) بعد از ذکر این روایت ابتداءمی فرماید:

مانند این روایت را مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) به سند و طریقدیگری نقل می کند .

- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ [شیخ طوسی (رحمه الله)] بِإِسْنَادِهِ

- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ:

- عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ مِثْلَهُ

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُ: إِنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لَکِنْ لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ.

قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ لَا یَأْخُذُونَ بِهَذَا.

فَقَالَ (علیه السلام): إِذَا وُلِّینَاهُمْ ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنِ انْتَهَوْا وَ إِلَّا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ عَلَیْهِ.

ب. ترجمه ی روایت

یزید صائغ می گوید، شنیدم امام باقر (علیه السلام) فرمود: بدرستی که زوجه از رباع زمین چیزی ارث نمی برد و لکن از قیمت آجر و چوب ارث می برند [و به آن ها پرداخت می کنند.]

ص:141


1- (1) . ر. ک. به: رجال الکشی، ص 345 و 563.

وی می گوید، به امام (علیه السلام) گفتم: [مطلق] مردم [یا اهل سنّت] این [موضوع] را قبول نمی کنند.

آن حضرت (علیه السلام) فرمودند: اگر ما حکومت را بدست بگیریم [و مردم نپذیرند] با تازیانه آن ها را وادار به پذیرش می کنیم و اگر با تازیانه به راه راست هدایت نشدند، با شمشیر آن ها را خواهیم زد [تا از حکم خدا تخطی نکنند].

ج. نکات مهم این روایت:

* احتمالمی رود این روایت با روایت هشتم یکی باشد؛ زیرا، در سند روایت هشتم «شعیب عن یزید الصائغ» وجود داشت که در این روایتنیز، با نامی دیگر، یعنی «مثنی» حضور دارد.

* از جمله دلایلی که برایوحدت روایت «هشتم» و «یازدهم» ذکر می کنند این است که:

- از یک طرف بعید است، امام (علیه السلام) در دو نوبتدربارهیک مسئله یعنی محرومیّت زوجه از ارث زمین، به یک راوی یعنی «یزید صائغ» روایتی را بیان فرموده باشند.

و:

- از طرف دیگر بعید است، یک راویآنهم «یزید صائغ» دو بار درباره عدم پذیرش حکم محرومیّت زوجه از ارث زمین، توسط مردم به امام (علیه السلام) خبر دهد و امام (علیه السلام) نیز دوبار به وی فرموده باشند که: «اگر ما حکومت را در دست داشتیم برای اجرای حکم خدا چنینو چنان برخورد می کردیم».

مضاف بر اینکه، مروی عنه در این روایت امام باقر (علیه السلام) و در روایت هشتم، امام صادق (علیه السلام) است؛ لذا صحیح است کهروایت هشتم و یازدهم را «دو» روایت بدانیم.

د. نتیجه

این حدیث، ضعیف است.

ص:142

روایت دوازدهمِ باب ششم

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ خَطَّابٍ أَبِی مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ طِرْبَالِ بْنِ رَجَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الرَّقِیقِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ وَ یُقَوَّمُ النِّقْضُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ»(1)

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ.

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول: (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

* وَ بِإِسْنَادِهِ: یعنی محمد بن الحسن (شیخ طوسی (رحمه الله) که به طریق خویش، روایت را نقل می کند.

* عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ:

* عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ:

* عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ:

* عَنْ زُرَارَةَ:

* عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام): امام باقر (علیه السلام).

ب. سند دوم: (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

- وَ خَطَّابٍ أَبِی مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیِّ: وی در کتب رجالی توثیقی ندارد.

- عَنْ طِرْبَالِ بْنِ رَجَاءٍ: وی نیز در کتب رجالی توثیقی ندارد.

- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)

ج. سند سوم: (سند شیخ صدوق (رحمه الله):

د.

ص:143


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 210.

مرحوم کلینی (رحمه الله) در انتهای این روایت می فرمایند:

مانند این حدیث را مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) به اسناد خودشان نقل کرده اند.

- وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ

- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الرَّقِیقِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ وَ یُقَوَّمُ النِّقْضُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ».

ب. ترجمه ی روایت

زوجه چیزی از ما ترک زوج، از قریه ها و خانه ها و اسلحه و حیوانات سواری ارث نمی برد، ولی از اموال منقول و عبدها و لباس ها و لوازم منزل، که از زوج باقی مانده، ارث می برد و ساختمان خراب شده و ساقه های درخت خرما و نی ها را باید قیمت کنند و حق او را از آن پرداخت نمایند.

ج. نکات مهم این روایت

* این روایت با «روایت اول» اشتراکات فراوانی دارد از جمله:

1. «مروی عنه» در هر دو روایت یکی است، یعنی هردو روایت، از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است.

2. «راوی اول» در هر دو روایت، جناب «زرارة بن اعین (رحمه الله) » است.

3. در سند هر دو روایت «حسن بن محبوب عن علی بن رئاب» وجود دارد.

4. هر دو روایت از نظر مضمون مانند هم هستند؛ ولی روایت حاضر، از طریق شیخ طوسی (رحمه الله) نقل شده، در حالیکه روایت اول از طریق مرحوم کلینی (رحمه الله) نقل شده است.

5.

ص:144

این روایت را تمامی مشایخ ثلاث یعنی مرحوم کلینی، صدوق و طوسی (قدس سرهم) نقل کرده اند.

د. نتیجه

این حدیث بنابر سند اول و سوم، صحیحه است؛ امّا بنابر سند دوم، به جهت عدم توثیق روات، ضعیف است.

روایت سیزدهمِ باب ششم

«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنَ الدُّورِ وَ لَا مِنَ الضِّیَاعِ شَیْئاً إِلَّا أَنْ یَکُونَ أَحْدَثَ بِنَاءً فَیَرِثْنَ ذَلِکَ الْبِنَاءَ»(1)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند روایت: (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

* وَ عَنْهُ: مُحَمَّدُ بْنُ الحسن شیخ طوسی (رحمه الله)

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ:

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ:

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ:

* عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«أَنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنَ الدُّورِ وَ لَا مِنَ الضِّیَاعِ شَیْئاً إِلَّا أَنْ یَکُونَ أَحْدَثَ بِنَاءً فَیَرِثْنَ ذَلِکَ الْبِنَاءَ»

ص:145


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 210.

ب. ترجمه ی روایت

زناننه از خانه ها و نه از مزارع چیزی ارث نمی برند، مگر اینکه زوج بنایی را در آن احداث کند که زن از آن بناء ارث می برد.

ج. نکات مهم این روایت

* این روایت با حدیث چهارم از دو جهت اتحاد و از یک جهت اختلاف دارند:

موارد اتحاد

1. از حیث مضمون: بخش اول این روایت با حدیث چهارم متحد است.

2. از حیث رجال سند:

- «مروی عنه» در روایت اول و چهارم، امام باقر (علیه السلام) است.

- در هر دو روایت سیزدهم و چهارم، «یک راوی مشترک» وجود دارد، یعنی «محمد بن حمران»؛ با این فرق که در روایت حاضر (سیزدهم) ابتداء «عن محمد بن مسلم» و سپس «عن زرارة» آمده است؛ در حالی که در حدیث چهارم این نقل عکس شده یعنی ابتداء «عن زرارة» و سپس «عن محمد بن مسلم» آمده است.

مورد اختلاف

اختلاف این دو روایت از این جهت است که، بخش انتهایی این حدیث، در حدیث چهارم وجود ندارد.

* البته نظر مختار این است که:

با کمی دقت به نظر می رسد، بخش اول این حدیث، نه تنها با حدیث

«چهارم»، بلکه با حدیث «پنجم»، «ششم»، «هفتم» و «پانزدهم» نیز متحد است.

حال سؤال این است که آیا اساساً اتحادی بین این روایت و روایت چهارم می توان تصور نمود؟ زیرا آنچه در روایت چهارم آمده، کلمه «عقار» است و آنچه که در این روایت ذکر شده، کلمه «ضیاع» است، پس اساساً اتحاد معنا

ص:146

ندارد؟

در پاسخ باید گفت بله؛ اتحاد قابل تصور است؛ زیرا، همان طور که در لغت کلمه «عقار» در مورد «ضیاع» استعمال شده، همان گونه نیز در لغت، کلمه «ضیاع» در مورد «عقار» استعمال شده است.

به کلام فیومی در کتاب «مصباح المنیر» توجه فرمایید:

«الضَّیْعَةُ الْعَقَارُ»(1) ضیعه همان عقار است.

ابن منظور در کتاب «لسان العرب» آورده است:

«الضَّیْعةُ: العَقارُوالضَّیْعةُ: الارضالمُغِلَّةُ»(2) ضیعه همان عقار است و ضیعه به زمینی که در آن کشاورزی می شود و غله دارد [گفته می شود].

د. نتیجه

این حدیث، موثقه است.

روایت چهاردهمِ باب ششم

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ الرِّضَا (علیه السلام) کَتَبَ إِلَیْهِ فِیمَا کَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ عِلَّةُ الْمَرْأَةِ أَنَّهَا لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً إِلَّا قِیمَةَ الطُّوبِ وَ النِّقْضِ لِأَنَّ الْعَقَارَ لَا یُمْکِنُ تَغْیِیرُهُ وَ قَلْبُهُ وَ الْمَرْأَةُ قَدْ یَجُوزُ أَنْ یَنْقَطِعَ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ مِنَ

الْعِصْمَةِ وَ یَجُوزُ تَغْیِیرُهَا وَ تَبْدِیلُهَا وَ لَیْسَ الْوَلَدُ وَ الْوَالِدُ کَذَلِکَ لِأَنَّهُ لَا یُمْکِنُ التَّفَصِّی مِنْهُمَا وَ الْمَرْأَةُ یُمْکِنُ الِاسْتِبْدَالُ بِهَا فَمَا یَجُوزُ أَنْ یَجِیءَ وَ یَذْهَبَ کَانَ مِیرَاثُهُ فِیمَا یَجُوزُ تَبْدِیلُهُ وَ تَغْیِیرُهُ إِذَا أَشْبَهَهُ وَ کَانَ الثَّابِتُ الْمُقِیمُ عَلَی حَالِهِ کَمَنْ کَانَ مِثْلُهُ فِی الثَّبَاتِ وَ الْقِیَامِ»(3)

ص:147


1- (1) . ر. ک. به: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 5، ص 369
2- (2) . ر. ک. به: لسان العرب، ابن منظور، ج 8 ص 228
3- (3) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 210 و 211.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ نَحْوَهُ وَ رَوَاهُ فِی الْعِلَلِ وَ عُیُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِیدِهِ الْآتِیَةِ فِی آخِرِ الْکِتَابِ.

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول

* وَ بِإِسْنَادِهِ: درباره این اسناد دو احتمال وجود دارد که پیرامون آن توضیح داده خواهد شد امّا اجمالاً:

- یا طریق شیخ طوسی (رحمه الله) است؛

و:

- یا طریق شیخ صدوق (رحمه الله) است

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ: محمد بن سنان اختلافی است؛ بسیاری از متقدمین ایشان را تضعیف کرده، امّا در مقابل برخی از متأخّرین وی را توثیق نموده اند.

* أَنَّ الرِّضَا (علیه السلام) کَتَبَ إِلَیْهِ فِیمَا کَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ: این مکاتبه ی امام رضا (علیه السلام) در جواب مسائل محمد بن سنان است.

ب. سند دوم: (سند شیخ صدوق (رحمه الله)

مرحوم صاحب وسائل (رحمه الله) در ذیل روایت، سند دیگری از مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) برای این روایت ذکر می فرماید:

- وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ نَحْوَهُ

ج. سند سوم: (سند شیخ صدوق (رحمه الله)

مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) مجدداً در ذیل روایت، سند دومی، از مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) که در دو کتاب «علل الشرائع و الاحکام» و «عیون اخبار الرضا (علیه السلام)» نقل شده، برای این روایت ذکر می فرمایند:

-

وَ رَوَاهُ فِی الْعِلَلِ وَ عُیُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِیدِهِ الْآتِیَةِ فِی آخِرِ الْکِتَابِ

-

ص:148

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«أَنَّ الرِّضَا (علیه السلام) کَتَبَ إِلَیْهِ فِیمَا کَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ:

عِلَّةُ الْمَرْأَةِ أَنَّهَا لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً إِلَّا قِیمَةَ الطُّوبِ وَ النِّقْضِ لِأَنَّ الْعَقَارَ لَا یُمْکِنُ تَغْیِیرُهُ وَ قَلْبُهُ وَ الْمَرْأَةُ قَدْ یَجُوزُ أَنْ یَنْقَطِعَ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ مِنَ الْعِصْمَةِ وَ یَجُوزُ تَغْیِیرُهَا وَ تَبْدِیلُهَا وَ لَیْسَ الْوَلَدُ وَ الْوَالِدُ کَذَلِکَ لِأَنَّهُ لَا یُمْکِنُ التَّفَصِّی مِنْهُمَا وَ الْمَرْأَةُ یُمْکِنُ الِاسْتِبْدَالُ بِهَا فَمَا یَجُوزُ أَنْ یَجِیءَ وَ یَذْهَبَ کَانَ مِیرَاثُهُ فِیمَا یَجُوزُ تَبْدِیلُهُ وَ تَغْیِیرُهُ إِذَا أَشْبَهَهُ وَ کَانَ الثَّابِتُ الْمُقِیمُ عَلَی حَالِهِ کَمَنْ کَانَ مِثْلُهُ فِی الثَّبَاتِ وَ الْقِیَامِ»

ب. ترجمه ی روایت

محمد بن سنان می گوید: امام رضا (علیه السلام) به او، در جواب سؤالاتش چنین نگاشته اند:

علّت اینکه زوجه از عقار ارث نمی برد، مگر از قیمت آجر و ساختمان منهدم شده، این است که، عقار امکان تغییر و از بین رفتنش وجود ندارد [کنایه از اینکه شیء ثابتی است] و ممکن است آنچه بین زوجه و زوج از عصمت و نکاح وجود دارد، از بین برود، ولی فرزند و پدر اینچنین نیستند، بخاطر اینکه پدر نمی تواند از فرزند جدا شود، امّا زن را می شود تغییر داد و آنچه که می آید و می رود میراثش هم در آن چیزی است که ثبات ندارد [مانند منقولات] اگر بخواهیم تشبیه کنیم و آن کسی که ثابت و مُقیم است مثل فرزند، از اموال ثابت ارث می برد، پس عقار چون ثبات دارد فقط ثابتین از آن ارث می برند.

ج. نکات مهم این روایت

* وَ بِإِسْنَادِهِ: آن گونه که بیان شد درباره این اسناد دو احتمال وجود دارد:

- احتمال اول: (طریق شیخ طوسی (رحمه الله)

احتمال دارد که طریق شیخ طوسی (رحمه الله) باشد؛ بدین گونه که، مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار» این روایت را در ادامه حدیث سیزدهم

ص:149

و به عنوان «تتمه ی» آن آورده است؛ یعنی شیخ (رحمه الله) بلافاصله بعد از تمام شدن روایت سیزدهم

فرموده اند : «و کَتَبَ الرِّضَا (علیه السلام) الی مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ... الحدیث» لکن شیخ (رحمه الله) در کتاب «التهذیب» اینها را به عنوان دو حدیث آورده است.

بررسی یک سؤال

با توجه به اینکه مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) کتاب «الاستبصار» را بعد از کتاب «التهذیب» نوشته است، این سؤال مطرح می شود که: «آیا اینها یک روایت اند یا دو روایت؟»

بررسی دو جواب

در این باره دو فرضیه وجود دارد:

* فرضیه یاول: یک روایت بودنحدیث «سیزدهم» و «چهاردهم»:

اگر بپذیریم که روایت «سیزدهم» با روایت «چهاردهم» در مجموع یک حدیث اند، بدین صورت که، روایت چهاردهم تتمه روایت سیزدهم باشد؛ در این صورت: چون حدیث سیزدهم را شیخ طوسی (رحمه الله) از «حسن بن محمد بن سماعة» نقل می کند، از این رو، باید ناقل حدیث چهاردهم (مکاتبه) نیز «حسن بن محمد بن سماعة» باشد که شیخ طوسی (رحمه الله) آن را از او نقل کرده است، بر این اساس، با توجه به ذکر طریق شیخ (رحمه الله) در «مشیخه التهذیب» به «حسن بن محمد بن سماعة»، دیگر مشکلی در حدیث وجود

نخواهد داشت.

* فرضیه یدوم: دو روایت بودن حدیث «سیزدهم» و «چهاردهم»:

اگر بپذیریم که روایت «سیزدهم» و «چهاردهم» دو حدیث اند - همان گونه که در کتاب «وسائل الشیعة» و کتاب «ملاذ الاخیارفی

ص:150

فهم تهذیب الأخبار»(1) علامه مجلسی (رحمه الله) آمده است؛ در این صورت: چون طریق شیخ (رحمه الله) در «مشیخه التهذیب» به «محمد بن سنان» نیامده، پس سند حدیث چهاردهم، مشکل خواهد داشت.

نظر مختار در مورد وحدت یا عدم وحدت روایت «سیزدهم» و «چهاردهم»:

هر چندجناب شیخ طوسی (رحمه الله) طریقش را در «مشیخه التهذیب» به «محمد بن سنان» ذکر نکرده است، امّا بنابر ظن قوی، روایت «سیزدهم» و «چهاردهم» دو روایت اند؛ به جهت اینکه احتمال داده می شود، ناسخ کتاب - یعنی کسی که از روی نسخه اصلی شیخ (رحمه الله) نوشته است -، در زمان کتابت کتاب «الاستبصار» این دو حدیث را به یکدیگر متصل کرده باشد، اگر چه در مقابل، ممکن است ادّعا شود: احتمال اینکه دو روایت یاد شده را از یکدیگر جدا کرده باشند، نیز داده می شود.

- احتمال دوم: (طریق شیخ صدوق (رحمه الله)

احتمال دارد طریق شیخ صدوق (رحمه الله) باشد؛ بدین گونه که، شیخ صدوق (رحمه الله) به اسناد خویش از «محمد بن سنان»، این مکاتبه را نقل کرده است؛ در این صورت در طریق صدوق (رحمه الله) عده ای از ضعفا همچون «علی بن عباس» وجود دارند؛ براین اساس، این اسناد دارای اشکال خواهد بود.

* نظر مختار

با توجه به اینکه مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) سندی که در پاورقی ذکر می کنند، همان سند کتاب «التهذیب» شیخ طوسی (رحمه الله) است، لذا ممکن است، منظور از «باسناده» سند شیخ طوسی (رحمه الله) باشد، نه سند شیخ صدوق (رحمه الله).

اما اینکه در آخر روایت «سیزدهم» طریق شیخ صدوق (رحمه الله) به «حسن بن

ص:151


1- (1) . ر. ک. به: ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، علامه مجلسی (رحمه الله)، ج 15، ص: 28.

محبوب» آمده، بیانگر این است که شیخ صدوق (رحمه الله) به اسناد خویش، از «محمد بن سنان»، آن روایت را نقل کرده است و همان طور که مطرح شد، سند شیخ صدوق (رحمه الله) به «محمد بن سنان»، دارای اشکال است.

* قبلاً ذکر شد که، بسیاری از متقدّمین «محمد بن سنان» را تضعیف کرده اند؛ امّا در مقابل برخی از متأخّرین نیز وی را توثیق کرده اند، ذیلاً به نظر برخی از متقدّمین و متأخّرین اشاره می شود.

الف: نظر متقدمین درباره «محمد بن سنان»:

- مرحوم نجاشی (رحمه الله) او را تضعیف نموده و آورده است:

«و هو رجل ضعیف جداً لایعول علیه و لایلتفت إلی ما تفرد به»(1)

و او جداً مردی ضعیف و غیر قابل اعتماد است و بر آنچه که او به تنهایی اعتقاد دارد [یا نقل کرده] التفاتی نمی شود.

- مرحوم ابن غضائری (رحمه الله) نیز در مورد وی، فرموده است:

«ضعیف غال یضع (الحدیث) لا یلتفت إلیه»(2)

[او] ضعیف، غالی و حدیث جعل می کرده است؛ التفاتی به او نمی شود

- مرحوم کشی (رحمه الله) به نقل از حمدویه درباره محمد بن سنان می گوید:

«ذکر حمدویه بن نصیر أن أیوب بن نوح دفع إلیه دفترا فیه أحادیث محمد بن سنان فقال لنا: إن شئتم عن تکتبوا ذلک فافعلوا فإنی کتبت عن محمد بن سنان و لکن لا أروی لکم أنا عنه شیئا فإنه قال قبل موته: کلما حدثتکم به لم یکن لی سماعا و لا

روایة إنما وجدته».(3)

حمدویه بن نصیر می گوید ایوب بن نوح به او دفتری داد که در آن احادیث محمد بن سنان بود پس برای ما گفت: اگر می خواهید چیزی از آن بنویسید، مشغول شوید؛ پس من از [دفتر] محمد بن سنان [احادیثی] نوشتم و لکن چیزی برای شما، از او روایت

ص:152


1- (1) . ر. ک. به: رجال النجاشی، ج 1 ص 8
2- (2) . ر. ک. به: رجال ابن غضائری، ج 1، ص 93
3- (3) . ر. ک. به: رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز (رحمه الله)، ص 508.

نمی کنم؛ زیرا او قبل از مرگش به من گفت هر آنچه که من برای شما روایت کردم آنها را خودم نشنیدیم و هیچ روایتی را خودم نیافتم.

- همو از جناب فضل بن شاذان (رحمه الله) نقل می کند:

«قال عبد الله بن حمدویه سمعت الفضل بن شاذان یقول: لا أستحل أن أروی أحادیث محمد بن سنان و ذکر الفضل فی بعض کتبه: أن من الکاذبین المشهورین ابن سنان و لیس بعبد الله»(1)

عبدالله بن حمدویه می گوید: از فضل بن شاذان شنیدم که می گفت: جائز نمی دانم که احادیث محمد بن سنان را روایت کنم و همو در برخی از کتبش ذکر کرده که یکی از مشهورترین کذابین ابن سنان است و او بنده خدا نیست [کنایه از اینکه از هوی و هوس پیروی می کند]

- مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) نبز در «فهرست» می فرماید:

«له کتب و قد طعن علیه و ضعّف»(2)

او کتاب هایی دارد و به وی طعنه زده شده و مورد تضعیف قرار گرفته است.

- شیخ مفید (رحمه الله) نیز در کتاب «رساله عددیة/جوابات أهل الموصل فی العدد و الرویة» آورده است:

«و هو مطعون فیه لا تختلف العصابة فی تهمته و ضعفه»(3)

و او مورد طعن است و همه در متهم بودن و ضعیف بودنش اختلاف نظری ندارند.

ب: نظر متأخّرین درباره ی «محمد بن سنان»

در مقابل، برخی ایشان را، اهل ورع، علم، فقه و از خواص امام معصوم (علیه السلام) و ثقات شمرده اند؛ به عنوان نمونه:

ص:153


1- (1) . ر. ک. به: همان ص 508
2- (2) . ر. ک. به: فهرست الطوسی، ج 1، ص 407
3- (3) . ر. ک. به: جوابات أهل الموصل فی العدد و الرویة، شیخ مفید (رحمه الله)، ص 21.

- محمد بن سناندر رجال «کامل الزیارات»(1) و «تفسیر علی بن ابراهیم قمی»(2) دارای توثیق عام است.

- برخی دیگر از متأخّرین، همچون مرحوم سیّد بن طاووس (رحمه الله) و مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) «محمد بن سنان» را توثیق نموده اند.

* نظر مختار

- به نظر می رسد، توثیق مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) قابلیت معارضه با تضعیف جناب شیخ طوسی (رحمه الله) و مرحوم شیخ نجاشی (رحمه الله) ندارد؛ اگر چه اعتقاد بر این است که:

1. توثیقات متأخّرین همانند توثیقات متقدّمین دارای اعتبار است؛

2. در صورتی که توثیق عام، معارض با جرح خاصی نباشد در توثیق، کفایت می کند.

- بنابراین با توجه به مطالب پیش گفته «محمد بن سنان»، قابل اعتماد نیست.

* نظر محقق بروجردی (رحمه الله) درباره ی این روایت

محقق بروجردی (رحمه الله) معتقد است که کسی که با لحن و الفاظ روایات وارده از ائمه معصومین (علیه السلام) ارتباط دارد متوجه می شود که این روایت خود گویای این مطلب است که از امام (علیه السلام) نیست؛

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«و هذه الروایة تنادی بأعلی صوتها انّها لیست بهذه الالفاظ من الامام (علیه السلام) کما یعرف ذلک من کان له أدنی بصیرة فی ألفاظ الاحادیث المنقولة عنهم (علیه السلام)»(3)

ص:154


1- (1) . کاملالزیارات/ کامل الزیارة/ جامع الزیارات/ الزیارات، قمی، ابنقولویه، ابوالقاسم جعفربن محمدبن جعفربن موسی بن مسرور بن قولویه قمی (رحمه الله) (م 367 هق)
2- (2) . تفسیر قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی.
3- (3) . ر. ک. به: تقریرات ثلاث، آیت الله بروجردی (رحمه الله)، ص: 112.

و این روایت با بالاترین صدا اعلام می کند که با این الفاظ از امام (علیه السلام) نیست؛ همچنان که کسی که کمترین بصیرتی درباره الفاظ احادیث منقوله از ائمه داشته باشد این مطلب را می داند.

* مناقشه بر کلام محقق بروجردی (رحمه الله)

کلام محقق بروجردی (رحمه الله) نسبت به «اصل تعلیل» قابل پذیرش بوده و صحیح است؛ امّا به خلاف نظر ایشان، به نظر می رسد که، معلل از امام (علیه السلام) است و ظهور در حرمان زوجه از جمیع اراضی دارد.

د. نتیجه:

این حدیث، ضعیف است؛ زیرا:

- اولاً: مکاتبه است و اعتبار آن در حد روایات شفاهی نیست و البته «تقیّه» نیز در آن، بسیار محتمل است.

- ثانیاً: در طریق شیخ صدوق (رحمه الله) به «محمد بن سنان» اشکال سندی وجود دارد، یعنی برخی از ضعفا، در سلسله ی سند وجود دارند.

روایت پانزدهمِ باب ششم

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ الْوَاسِطِیِّ قَالَ قُلْتُ لِزُرَارَةَ إِنَّ بُکَیْراً حَدَّثَنِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّ النِّسَاءَ لَا تَرِثُ امْرَأَةٌ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ وَ لَا أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الْبِنَاءُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْخَشَبُ فَتُعْطَی نَصِیبَهَا مِنْ قِیمَةِ الْبِنَاءِ

فَأَمَّا التُّرْبَةُ فَلَا تُعْطَی شَیْئاً مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا تُرْبَةِ دَارٍقَالَ زُرَارَةُ هَذَا لَا شَکَّ فِیهِ»(1)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند روایت: (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

ب.

ص:155


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 211

َبِإِسْنَادِهِ: شیخ طوسی (رحمه الله)

* عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ:

* عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ:

* عَنْ أَبِیهِ:

* عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ:

* عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ الْوَاسِطِیِّ: توثیقی در مورد وی وارد نشده است.

قَالَ قُلْتُ لِزُرَارَةَ إِنَّ بُکَیْراً حَدَّثَنِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«قَالَ قُلْتُ لِزُرَارَةَ إِنَّ بُکَیْراً حَدَّثَنِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام):

«أَنَّ النِّسَاءَ لَا تَرِثُ امْرَأَةٌ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ وَ لَا أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الْبِنَاءُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْخَشَبُ فَتُعْطَی نَصِیبَهَا مِنْ قِیمَةِ الْبِنَاءِ فَأَمَّا التُّرْبَةُ فَلَا تُعْطَی شَیْئاً مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا تُرْبَةِ دَارٍ».

قَالَ زُرَارَةُ: هَذَا لَا شَکَّ فِیهِ

ب. ترجمه ی روایت

موسی بن بکر واسطی می گوید به زرارة بن اعین (رحمه الله) گفتم که بُکیر از امام باقر (علیه السلام) حدیثی را برای من نقل کرده است که:

«زوجه، نه از ما ترک زوج از تربت خانه ارث می برد و نه از زمین، مگر اینکه

ساختمان و ساقه های نخل و چوب را باید قیمت نمایند و نصیب و سهم اورا از قیمت آن پرداخت کنند و امّا تربت ارض و تربت خانه هرگز چیزی به او داده نمی شود.

زرارة (رحمه الله) [هنگامی که این مطلب را می شنود به موسی بن بکر واسطی]

ص:156

می گوید: هیچ شکی در این مطلب وجود ندارد.

ج. نکات مهم این روایت

* همان طور که بیان شد، در این روایت، عده زیادی از رجال سند، «فطحی»(1) مسلک اند، امّا توثیق شده اند.

* این حدیث با حدیث «چهارم»، «پنجم»، «ششم» و «هفتم» بخصوص حدیث «پنجم» اتحاد دارد؛ با این فرق که در حدیث «پنجم»، در کلمه «ارض» دو احتمال وجود داشت، ولی در حدیث حاضر این دو احتمال جریان ندارد.

* سند شیخ طوسی (رحمه الله) به «علی بن حسن بن فضال» از باب «تبدیل سند»، تصحیح می شود.

د. نتیجه

این حدیث، موثقه است.

روایت شانزدهمِ باب ششم

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْأَحْوَلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَا یَرِثْنَ النِّسَاءُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً وَ لَهُنَّ قِیمَةُ الْبِنَاءِ وَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ یَعْنِی (مِنَ الْبِنَاءِ) الدُّورَ وَ إِنَّمَا عَنَی مِنَ النِّسَاءِ

الزَّوْجَةَ»(2)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند روایت: (سند شیخ صدوق (رحمه الله)

ب.

ص:157


1- (1) . به پیروان عبد الله بن جعفر الافطح (م 148) اطلاق می شود؛ وی پس از اسماعیل بزرگترین فرزند امام جعفر صادق بود و متمایل به «حشویه» و «مرجئه» بود؛ از این رو، آن دسته از شیعیان را که به امامت عبد الله بن جعفر الأفطح اعتقاد پیدا کردند «فطحیه» نامند؛ ولی چون عبدالله هنگام درگذشتش پسری نداشت، از این رو همه پیروانش جز اندکی، از اعتقاد به امامت وی برگشتند و به حضرت موسی بن جعفرگراییدند. می گویند: طول عمر عبدالله پس از پدرش، هفتاد روز یا کمی بیشتر بود. برگرفته از: فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور.
2- (2) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 211.

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ [یعنی شیخ صدوق (رحمه الله)] بِإِسْنَادِهِ:

- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ:

- عَنِ الْأَحْوَلِ:

- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ (علیه السلام):

«لَا یَرِثْنَ النِّسَاءُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً وَ لَهُنَّ قِیمَةُ الْبِنَاءِ وَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ یَعْنِی (مِنَ الْبِنَاءِ) الدُّورَ وَ إِنَّمَا عَنَی مِنَ النِّسَاءِ الزَّوْجَةَ»

ب. ترجمه ی روایت

احول می گوید، شنیدم امام صادق (علیه السلام) فرمود:

زنان از زمین، چیزی به ارث نمی برند و برای آن ها قیمت ساختمان و درخت و نخل است؛ منظور از بناء و ساختمان یعنی خانه ها و منظور از زنان یعنی زوجه.

ج. نکات مهم این روایت

- «أحول» لقب جمعی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است که فقط یک نفر از آن ها یعنی «محمد بن علی بن نعمان بن أبی طریفة بجلی» ملقب به «مومن الطاق» یا «صاحب الطاق»، موثق است.

- مرحوم محقق بروجردی (رحمه الله) بر حسب طبقات رجالی خویش، «أحول» را از «طبقه چهارم» و «حسن بن محبوب» را از «طبقه ششم» بر می شمارد؛ لذا بنابر نظر ایشان، با توجه به فقدان راوی «طبقه پنجم» در سند این روایت، احتمال ارسال در آن وجود دارد؛ که البته عمل اصحاب، جابر ضعف سند آن است.

د. نتیجه

ه.

ص:158

این حدیث از لحاظ سند، غیر معتبر است؛ زیرا، طریق شیخ صدوق (رحمه الله) به «حسن بن محبوب» بخاطر وجود شخص مجهولی بنام «محمد بن موسی المتوکل» که توثیقی ندارد، ضعیف است.

روایت هفدهمِ باب ششم

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی بَصَائِرِ الدَّرَجَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ (عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی مَخْلَدٍ) عَنْ عَبْدِالْمَلِکِ قَالَ دَعَا أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) بِکِتَابِ عَلِیٍّ (علیه السلام) فَجَاءَ بِهِ جَعْفَرٌ مِثْلَ فَخِذِ الرَّجُلِ مَطْوِیّاً فَإِذَا فِیهِ أَنَّ النِّسَاءَ لَیْسَ لَهُنَّ مِنْ عَقَارِ الرَّجُلِ (إِذَا تُوُفِّیَ عَنْهُنَّ) شَیْ ءٌ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) هَذَا وَ اللَّهِ خَطُّ عَلِیٍّ (علیه السلام) بِیَدِهِ وَ إِمْلاءُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)»

أَقُولُ وَ یَأْتِی مَا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ وَ یَأْتِی مَا ظَاهِرُهُ الْمُنَافَاةُ وَ نُبَیِّنُ وَجْهَهُ. (1)

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند روایت: (سند بصائر الدرجات)(2)

ص:159


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 212
2- (2) . درباره ی اعتبار کتاب بصائر الدرجات تألیف محمد بن حسن بن فروخ صفار، جناب استاد - دامت برکاته - در پاسخ به سؤالی که در پایگاه اطلاع رسانی ایشان آمده است، می فرمایند: «کتاب شریف بصائر الدرجات الکبری که در فضائل آل محمدنوشته شده است و مؤلّف آن ثقه جلیل القدر و محدث بزرگ، شیخ القمیین محمد بن حسن بن فروخ الصفار از اصحاب امام عسکری است، از کتب مورد اعتماد بزرگان و فحول رجال است و مورد اعتماد مرحوم کلینی (رحمه الله) و دیگران بوده است. شیخ [طوسی (رحمه الله)] و [شیخ] نجاشی (رحمه الله) جمیع کتب محمد بن حسن بن فرّوخ را به واسطه محمد بن الحسن بن الولید نقل نموده اند مگر کتاب بصائر الدّرجات را که به واسطه احمد بن محمد بن یحیی (العطار) نقل نموده اند که ایشان از مشایخ صدوق (رحمه الله) در مشیخه [کتاب من لا یحضره ال -] - فقیه است و شیخ مفید (رحمه الله) نیز از او روایت نقل می کند وعلامه [حلی (رحمه الله)] براو اعتماد نموده است و شهید ثانی (رحمه الله) و شیخ بهائی (رحمه الله) اورا توثیق نموده اند و در هر صورت ملاک آن است که احمد بن محمد بن یحیی العطار از بزرگان و مشایخ و معاریفی بوده است که لااقل ذمّی در مورد او نیامده و همین مقدار در اعتبار [کتاب] کافی است. ر. ک. به: پایگاه اطلاع رسانی: www.j-fazel.com. .

* مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی بَصَائِرِ الدَّرَجَاتِ: ایشان امامی است .

* عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ: ایشان امامی است.

* عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ: جعفر بن بشیر البجلی، وی امامی و ثقه است .

* (عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی مَخْلَدٍ): اینجا تحریف(1) و اشتباه شده یعنی «حسین بن ابی مخلد» یک نفر نیست، بلکه دو نفر است؛ یعنی فرد اول، «حسین بن ابی العلاء» است و فرد دوم «ابی المخلد السراج» است؛ البته هر دو راوی، امامی اند.

- عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ: عبدالملک مشترک بین ثقه و غیر ثقه است و چون در این روایت، قرینه ای بر تشخیص عبدالملک وجود ندارد، لذا نمی توان تشخیص داد، کدام عبدالملک، مراد است.

2. دلالت روایت

1. متن روایت

«قَالَ دَعَا أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) بِکِتَابِ عَلِیٍّ (علیه السلام) فَجَاءَ بِهِ جَعْفَرٌ مِثْلَ فَخِذِ الرَّجُلِ مَطْوِیّاً

فَإِذَا فِیهِ: «أَنَّ النِّسَاءَ لَیْسَ لَهُنَّ مِنْ عَقَارِ الرَّجُلِ (إِذَا تُوُفِّیَ عَنْهُنَّ) شَیْ ءٌ»

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) هَذَا وَ اللَّهِ خَطُّ عَلِیٍّ (علیه السلام) بِیَدِهِ وَ إِمْلاءُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)

2. ترجمه ی روایت

3.

ص:160


1- (1) . یکی از اقسام روایات ضعیف، «محرف» نام دارد؛ حدیث «محرف»، به حدیثی گفته می شود که در سند یا متن آن، کم یا زیاد شده و یا حرفی به جای حرف دیگر نهاده شود؛ مانند تحریف «ابن ابی ملیکه» که «مصغر ملکه» است، به «ابن ابی ملائکه» که «جمع ملک» است؛ علما، این گونه تغییرات را تحریف می گویند. (ر. ک. به: درایة الحدیث، مدیر شانه چی، کاظم، ص 95 واضواء علی السنة المحمدیة، ابوریّه، محمود، ص 294) و نیز اگر شخص، بر متن حدیث چیزی را بیافزاید، این نیز نوعی تحریف بشمار می رود، البته اگر اصل حدیث محرّف، مشخص و واضح باشد، می توان به آن استناد کرد و تحریف آنباعث سقوط روایت نمی شود؛ ولی به هرحال، روایت محرّف در زمره روایات ضعیف شمردهشده است..

عبد الملک می گوید: امام باقر (علیه السلام) به شخصی فرمود: [برو] کتاب یا مصحف [امیر المومنین] علی [بن ابی طالب (علیه السلام)] را بیاور و [او رفت آن کتاب را] مثل پای مرد(1) پیچیده شده آورد.

و در آنجا این نوشته شده بود: «اگر مردی از دنیا رفت همسرش از عقار او چیزی [به ارث] نمی برد».

سپس امام باقر (علیه السلام) فرمود: بخدا قسم این خط امیرالمومنین (علیه السلام) و املاء رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.

4. نکات مهم این روایت

* این روایت، مستند مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در برابر شبهات ابوالعباس حنفی است که در فصل اول کتاب، اشارت آن گذشت.

* همان طور که بیان شد عبدالملک مشترک بین ثقه و غیر ثقه است یعنی عده ای از آنان ثقه و عده ی دیگری از آنان از ضعفا می باشند.

البته مواردی را با قرینه ی اینکه عبدالملک از چه کسی نقل کرده، یا چه کسی از او نقل کرده می توان روشن کرد که کدام عبد الملک مراد است، همچون:

- اگر جناب «زرارة (رحمه الله)» از عبد الملک نقل کند، مراد «عبدالملک بن عتبة الهاشمی» است.

- اگر «ابان» یا «عبدالحمید» از عبدالملک نقل کند، مراد «عبدالملک بن عمرو» است که توثیقی ندارد.

* عده ای سعی کرده اند بگویند: مراد از عبدالملک در این روایت، «عبدالملک بن اعین شیبانی» است که فردی ثقه است، امّا قرینه ای بر این ادّعا وجود ندارد، پس با توجه به مشخص نبودن مراد از عبدالملک، لذا این اشتراک، به روایت ضرر وارد می نماید.

* نکته قابل توجه اینکه، بین مصحف حضرت فاطمه (س) و مصحف حضرت

*

ص:161


1- (1) . این تعبیر کنایه از آن است که مصحف مذکور پیچیده شده و بزرگ بوده است..

امیرالمومنین (علیه السلام) فرق است:

- مصحف حضرت فاطمه (علیه السلام)

بنابر نقل روایات، در این مصحف هیچ مطلبی از «قرآن کریم»، وجود ندارد؛ بلکه حوادث گذشته و آینده در آن آمده است و عمدتاً برای تسلّی حضرت صدیقه طاهره (علیه السلام) بوده است.

«مُصْحَفُ فَاطِمَةَ [(علیه السلام)] لَیْسَ فِیهِ شَیْ ءٌ مِنَ الْقُرْآنِ»(1) در مصحف فاطمه [(علیه السلام)] چیزی از قرآن نیست.

اما:

- مصحف امیرالمومنین (علیه السلام)

بنابر نقل روایات، این مصحف، حاوی «قرآن کریم»، توضیحات پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد هر آیه و احکام بوده است که بعد از املاءپیامبر (صلی الله علیه و آله)، امام علی (علیه السلام) آنها را نوشته است، سپس این مصحف در زمان های بعد، در اختیار ائمه بعدی: قرار گرفته است.

5. نتیجه

این حدیث ضعیف است.

ص:162


1- (1) . ر. ک. به: بحارالأنوار، مجلسی (رحمه الله)، ج: 26 ص: 45.

پیوست یکم فصل سوم

نتیجه ی کلی هفده روایت باب ششم

همان گونه که در ابتدای بحث روایات هفده گانه، بیان شد از میان آن روایات، تقریباً «ده» روایت صحیحه، «چهار» روایت ضعیفه و «سه» روایت موثقه است؛ بنابراین:

* اولاً: در این باب، روایات صحیح، در حد تواتر وجود دارد؛

* ثانیاً: روایات ضعیف نیز به عمل اصحاب منجبر است یعنی عمل اصحاب جابر ضعف سند آنهاست، اگر چه در میان روات «عبدالملک» یا «یزید صائغ» نیز وجود داشته باشد؛

پس هیچ اشکالی از نظر سند، در روایات، وجود ندارد.

بررسی دو اشکال و جواب

اشکال اول: اگر مستشکلی بگوید: در باب ارث زوجه آنچه که وجود دارد

ص:163

چند

روایت غیر معتبره است و لا غیر.

به او جواب خواهیم داد که: احدی از فقهاء در اینکه در این باب روایات معتبره و متواتره به اندازه کافی وجود دارد تردیدی نکرده است.

اشکال دوم: اگر مستشکلی بگوید:

در سند بعضی از روایات «ابراهیم بن هاشم» وجود دارد که فردی ممدوح است پس احتجاج کردن به بعضی از این روایات، محل اشکال است؛ البته این اشکال در کلمات مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) در کتاب «رسائل» آمده است.

از این اشکال دو جواب داده شده است:

الف: جواب شهید ثانی (رحمه الله)

شهید (رحمه الله) می فرماید، ما به این اشکال چنین پاسخ می دهیم که:

* اولاً: مضمون این اخبار بین اصحاب شهرت دارد و شهرت جابر خبر ضعیف است؛

* ثانیاً: «ابراهیم بن هاشم» از اجلا ممدوحین و از اولین کسانی است که حدیث کوفیین را در قم منتشر کرده است.(1) ب: جواب مختار

* اولاً: برخی از بزرگان، قبل و بعد از شهید ثانی (رحمه الله) «ابراهیم بن هاشم» را فردی موثق دانسته و روایاتش را نیز صحیح می دانند.

* ثانیاً: مهم تر از توثیق بزرگان، «عمل اصحاب» است که مشکل وثاقت «ابراهیم بن هاشم» را حل می نماید.

نتیجه یِ تعدادِهفده روایت باب ششم

آن چنان که در بررسی روایات بیان شد، بعضی روایات، از حیث مضمون، مروی عنه و راوی اول با یکدیگر متحدند و نیز مطرح شد که تعدد و اختلاف راوی، موجبتعدد روایت نمی شود و از آنجا که بسیار بعید است امام صادق (علیه السلام) پنج یا

ص:164


1- (1) . ر. ک. به: رسائل، شهیدثانی (رحمه الله)، ج 1، ص: 452.

شش

بار به «زرارة (رحمه الله)» فرموده باشد: «زوجه از زمین ارث نمی برد بلکه از قیمت چوب و... ارث می برد».

از این رو چگونه می توان پذیرفت که در موضوع مورد بحث، مرحوم شیخ کلینی (رحمه الله) مجموعاً «یازده» روایت نقل می کنند و مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) نیز «هشت» روایتذکر می کنند، لکنزمانی که نوبت به مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) می رسد، ایشان «هفده» روایت ذکر می کنند؟!

از این رو، عدد روایاتی که مرحوم صاحب وسائل (رحمه الله) در این زمینه ذکر فرموده اند، قابل پذیرش نیست.

نظریه یمختار پیرامون اتحاد هفده روایت باب ششم

حال از مجموع مطالب یاد شده به این نتیجه می رسیم که: بعضی از روایات هفده گانه با هم اتحاد دارند به این صورت که مثلاً یک راوی قسمت اول یک روایت را ذکر کرده و راوی دیگر قسمت دوم همان روایت را نقل کرده و راوی دیگری نیز، هر دو قسمت را به صورت مجموعی، روایت کرده است.

تقسیمات شش گانه ی هفده روایت باب ششم، از حیث وحدت

بواسطه ی ملاکیکه در بحث پیشین ذکر آن گذشت، می توان روایات را از حیث وحدت به «شش» دسته ی زیر تقسیم کرد؛ بدیهی است این تقسیم بندی، به تواتر روایات ضرری وارد نمی کند.

1. با بررسی روایت «اول» و «دوازدهم» می توان ادّعا کرد که این «دو» روایت، «یک» روایت اند؛ حال به مناسبت به این دو روایت البته از این زاویه، توجه فرمایید:

- روایت اول: «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الْفُرُشِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ وَ تُقَوَّمُ النِّقْضُ وَ الْأَبْوَابُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ»؛

- روایت دوازدهم: «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ

-

ص:165

السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الرَّقِیقِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ وَ یُقَوَّمُ النِّقْضُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ»

2. با بررسی روایت «چهارم»، «پنجم»، «ششم»، «هفتم»، «سیزدهم» و «پانزدهم» نیز می توان ادّعا کرد که این روایات «یک» روایت اند، برای این مطلب قرائنی نیز ذکر شد؛ به این روایات نیز توجه فرمایید:

- روایت چهارم: «النِّسَاءُ لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً»

- روایت پنجم: «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ... مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ...»

- روایت ششم: «لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الْأَرْضِ شَیْئاً »

- روایت هفتم: «لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ شَیْئاً...»

- روایت سیزدهم: «أَنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنَ الدُّورِ وَ لَا مِنَ الضِّیَاعِ شَیْئاً...»

- روایت پانزدهم: «لَا تَرِثُ امْرَأَةٌ... مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ وَ لَا أَرْضٍ... شَیْئاً»

3. با بررسی روایت «هفتم» و «نهم» نیز می توان ادّعا کرد که به احتمال بسیار قوی این «دو» روایت، «یک» روایت اند؛ فقط:

- در سند حدیث «هفتم» راوی « عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)» آمده است؛

ولی:

- در سند حدیث «نهم» راوی «عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)» آمده است؟!

و از آنجا که «حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ» به صورت «بلا واسطه و مستقیم» نمی تواند از امام صادق (علیه السلام) روایت نقل کند و باید یک واسطه یا واسطه هایی در نقل داشته باشد، لذا احتمال قوی داده می شود که آن واسطه همان «زُرَارَةَ» و یا «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» باشند؛ به عبارت دیگر، «حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ» برای نقل روایت از امام صادق (علیه السلام) باید واسطه ای همچون «زُرَارَةَ» و یا «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» را داشته باشد

تا روایت را از آن ها نقل نماید؛ لذا از مجموع این مطالب، ظن قوی

ص:166

بوجود می آید که این «دو» روایت «یک» روایت اند؛ حال به این دو روایت توجه فرمایید:

- روایت هفتم:

«لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ شَیْئاً وَ لَکِنْ یُقَوَّمُ الْبِنَاءُ وَ الطُّوبُ وَ تُعْطَی ثُمُنَهَا أَوْ رُبُعَهَا قَالَ وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیُفْسِدْنَ عَلَی أَهْلِ الْمَوَارِیثِ مَوَارِیثَهُمْ»

- روایت نهم:

«إِنَّمَا جُعِلَ لِلْمَرْأَةِ قِیمَةُ الْخَشَبِ وَ الطُّوبِ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَهْلَ الْمَوَارِیثِ مَنْ یُفْسِدُ مَوَارِیثَهُمْ»

4. با بررسی روایت «هشتم» و «یازدهم» نیز می توان ادّعا کرد که این «دو» روایت «یک» روایت اند، جهت بررسی دوباره به این دو روایت توجه فرمایید:

- روایت هشتم:

«سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ هَلْ یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ (علیه السلام): لَا وَ لَکِنْ یَرِثْنَ قِیمَةَ الْبِنَاءِ قَالَ قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ لَا یَرْضَوْنَ بِذَا قَالَ (علیه السلام): إِذَا وُلِّینَا فَلَمْ یَرْضَوْا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَقِیمُوا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ»

- روایت یازدهم:

«إِنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لَکِنْ لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ لَا یَأْخُذُونَ بِهَذَا فَقَالَ (علیه السلام): إِذَا وُلِّینَاهُمْ ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنِ انْتَهَوْا وَ إِلَّا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ عَلَیْهِ»

5. با بررسی روایت «دهم» و «هفدهم» نیز می توان این ادّعا را تکرار کرد که این «دو» روایت «یک» روایت اند، زیرا راوی هر دو روایت، «عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ» است، منتها در یک روایت از «أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام)» یعنی امام باقر (علیه السلام) نقل نموده و در دیگری «عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام)» یعنی از یکی از صادقین (علیه السلام) نقل کرده است، به این دو روایت نیز توجه فرمایید:

- روایت دهم: «لَیْسَ لِلنِّسَاءِ مِنَ الدُّورِ وَ الْعَقَارِ شَیْ ءٌ»؛

- روایت هفدهم: «أَنَّ النِّسَاءَ لَیْسَ لَهُنَّ مِنْ عَقَارِ الرَّجُلِ (إِذَا تُوُفِّیَ عَنْهُنَّ) شَیْ ءٌ».

6. با بررسی روایت «چهاردهم» و «شانزدهم» نیز می توان ادّعای اتّحاد این «دو»

7.

ص:167

روایت را مطرح کرد، به این دو روایت توجه فرمایید:

- روایت چهاردهم: «عِلَّةُ الْمَرْأَةِ أَنَّهَا لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً إِلَّا قِیمَةَ الطُّوبِ وَ النِّقْضِ لِأَنَّ الْعَقَارَ لَا یُمْکِنُ تَغْیِیرُهُ وَ قَلْبُهُ وَ الْمَرْأَةُ قَدْ یَجُوزُ أَنْ یَنْقَطِعَ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ مِنَ الْعِصْمَةِ وَ یَجُوزُ تَغْیِیرُهَا وَ تَبْدِیلُهَا وَ لَیْسَ الْوَلَدُ وَ الْوَالِدُ کَذَلِکَ لِأَنَّهُ لَا یُمْکِنُ التَّفَصِّی مِنْهُمَا وَ الْمَرْأَةُ یُمْکِنُ الِاسْتِبْدَالُ بِهَا فَمَا یَجُوزُ أَنْ یَجِیءَ وَ یَذْهَبَ کَانَ مِیرَاثُهُ فِیمَا یَجُوزُ تَبْدِیلُهُ وَ تَغْیِیرُهُ إِذَا أَشْبَهَهُ وَ کَانَ الثَّابِتُ الْمُقِیمُ عَلَی حَالِهِ کَمَنْ کَانَ مِثْلُهُ فِی الثَّبَاتِ وَ الْقِیَامِ»

- روایت شانزدهم: «لَا یَرِثْنَ النِّسَاءُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً وَ لَهُنَّ قِیمَةُ الْبِنَاءِ وَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ یَعْنِی (مِنَ الْبِنَاءِ) الدُّورَ وَ إِنَّمَا عَنَی مِنَ النِّسَاءِ الزَّوْجَةَ»

نتیجه ی اتحاد

از این تقسیمات شش گانه، دو نتیجه می توان فرض نمود:

* اولاً: با احتساب «شش» روایت متحد شده ی فوق که اتحاد آن ها بررسی شد، به اضافه روایت «دوم» و «سوم» که با سایر روایات متحد نبودند، جمعاً «هشت» روایت در این باب خواهیم داشت؛ اما:

- چه قائل به «عدم اتحاد» روایات هفده گانه شویم و بگوییم که: در این باب، همان «هفده» روایت وجود دارد؛

و:

- چه قائل به «اتحاد» بعضی از روایات هفده گانه شویم و بگوییم که: در این باب «هشت» روایت وجود دارد؛

به هر روی، نتیجه هر چه باشد، به تواتر روایات ضرری وارد نمی کند، امّا اتحاد روایات در «استدلال فقهی» بسیار مؤثر است.

* ثانیاً: از جمله ثمرات وحدت این است که می توان از برخی روایات به عنوان «مفسر» و از برخی دیگر به عنوان «قرینه» برای بعضی دیگر استفاده کرد؛ به هر روی، از جمع این روایات، می توان یک «مضمون مشترک» بدست آورد.

ص:168

*

تقسیمات یازده گانه عناوین موجود در هفده روایت باب ششم

حال که به نتیجه «اتحاد» بعضی از روایات با بعض دیگر رسیدیم، در این مبحث لازم است جهت رسیدن به تقسیم بندی صحیح از روایات، ابتداء عناوین وارده در این روایات را شناسایی کرده، سپس معانی آن عناوین را مورد مداقه و بررسی قرار دهیم تا در نهایت به نتیجه گیری صحیحی از روایات نائل شویم؛ از این رو با تأمل در روایات مزبور، عناوین «یازده گانه» زیر را می توان استخراج نمود:

1. عنوان «قُرَی» و «دُور »: این عنوان در هر دو حدیث «اول» و «دوازدهم» آمده است؛ به هر دو روایت توجه فرمایید:

- روایت اول: «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ».

- روایت دوازدهم: «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ».

2. عنوان «رِبَاع »: این عنوان فقط در حدیث «دوم» آمده است، به این روایت توجه فرمایید:

- روایت دوم: «

الْمَرْأَةُ... لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ شَیْئاً ».

3. عنوان «الْأَرْض » و «الْعَقَار »: این عنوان در حدیث «سوم» و «چهارم» آمده است؛ به این دو روایت توجه فرمایید:

- روایت سوم: «

فَأَمَّا الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ فَلَا مِیرَاثَ لَهُنَ ».

- روایت چهارم: «

النِّسَاءُ لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً ».

4. عنوان «تُرْبَةِ دَار» و «أَرْض»: این عنوان در حدیث «پنجم» و «پانزدهم» آمده است؛ به این دو روایت توجه فرمایید:

- روایت پنجم: «

لَا تَرِثُ... مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ ».

- روایت پانزدهم: «

لَا تَرِثُ... مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ وَ لَا أَرْضٍ ».

5. عنوان «عَقَار الْأَرْض »: این عنوانفقط در حدیث «ششم» آمده است؛ به این روایت توجه فرمایید:

- روایت ششم: «

لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الْأَرْضِ شَیْئاً ».

6. عنوان «عَقَارِ الدُّور »: این عنوان فقط در حدیث «هفتم» آمده است، به این

7.

ص:169

روایت توجه فرمایید:

- روایت هفتم: «

لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ شَیْئاً ».

8. عنوان «الْأَرْض »: این عنوان در حدیث «هشتم» آمده است، به این روایت توجه فرمایید:

- روایت هشتم: «

هَلْ یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ لَا ».

9. عنوان «الدُّور و الْعَقَار »: این عنوان در حدیث «دهم» آمده است؛ به این روایت توجه فرمایید:

- روایت دهم: «

لَیْسَ لِلنِّسَاءِ مِنَ الدُّورِ وَ الْعَقَارِ شَیْ ءٌ ».

10. عنوان «رِبَاعِ الْأَرْض»: این عنوان در حدیث «یازدهم» آمده است؛ به این روایت توجه فرمایید:

- روایت یازدهم: «

لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ شَیْئاً ».

11. عنوان «الدُّورِ » و «الضِّیَاع »: این عنوان در حدیث «سیزدهم» آمده است؛ به این روایت توجه فرمایید:

- روایت سیزدهم: «

لَا یَرِثْنَ مِنَ الدُّورِ وَ لَا مِنَ الضِّیَاعِ شَیْئاً ».

12. عنوان «عَقَار»: این عنوان در احادیث «چهاردهم»، «شانزدهم» و «هفدهم» آمده است؛ به این سه روایت توجه فرمایید:

- روایت چهاردهم: «

لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً».

-

روایت شانزدهم: «لَا یَرِثْنَ النِّسَاءُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً».

-

روایت هفدهم: «لَیْسَ لَهُنَّ مِنْ عَقَارِ... شَیْ ءٌ ».

یادآوری دو نکته

نکته ی اول: در میان احادیث هفده گانه فقط حدیث «نهم» است که مطابق تقسیم فوق، هیچ عنوانی ندارد؛ به این روایت توجه فرمایید:

- روایت نهم: «قَالَ إِنَّمَا جُعِلَ لِلْمَرْأَةِ قِیمَةُ الْخَشَبِ وَ الطُّوبِ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ

ص:170

-

فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَهْلَ الْمَوَارِیثِ مَنْ یُفْسِدُ مَوَارِیثَهُمْ»(1)

نکته ی دوم: در میان عناوین یازده گانه فوق الاشاره، عنوان «اول»، «سوم»، «چهارم»، «هشتم» و «دهم»، به یکدیگر شباهت بسیاری دارند؛ مجدداً به این عناوین توجه فرمایید:

- عنوان اول: عنوان « قُرَی » و « دُور »: این عنوان در هر دو حدیث «اول» و «دوازدهم» آمده بود.

- عنوان سوم: عنوان «الْأَرْض » و «الْعَقَار »: این عنوان در حدیث «سوم» و «چهارم» آمده بود.

- عنوان چهارم: عنوان «تُرْبَةِ دَار» و «أَرْض»: این عنوان در حدیث «پنجم» و «پانزدهم» آمده بود.

- عنوان هشتم: عنوان «الدُّور و الْعَقَار »: این عنوان در حدیث «دهم» آمده بود .

- عنوان دهم: عنوان «الدُّورِ » و «الضِّیَاع »: این عنوان در حدیث «سیزدهم» آمده بود .

ص:171


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 209.

پیوست دوم فصل سوم

بررسی مهم ترین لغات عناوین وارده در روایات حرمان

الف: کلمه ی «عقار»

ابن منظور در کتاب «لسان العرب» درباره معنای این کلمه آورده است:

«العَقْرُو العَقارُ المنزل والضَّیْعةُ یقال ماله دارٌولاعَقارٌ»... «وخص بعضهم بالعَقار النخلَ...» «قالت أُم سلمة لعائشة عند خروجهاإِلی البصرة سَکَّنَ الله عُقَیْراکِ فلا تُصْحِریها(1) أَی أَسکَنَکِ الله بَیْتَکِ وعَقَارَکِ وسَتَرَکِ فیه فلا تُبْرِزیه»... «عَقَار البیت متاعُه و نَضَدُها الذی لایُبْتَذلُ إِلاَّ فی الاعْیادِ »(2) «عقر و عقار به معنای منزل و زمین آمده است [و نزد عرب وقتی می خواهند بگویند کسی چیزی ندارد] می گویند: نه خانه ای دارد و نه زمینی»... «بعضی گفته اند کلمه ی عقار به معنای نخل است و اختصاص به آن دارد»... «[در حدیثی آمده است که] ام

ص:172


1- (1) . ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی (رحمه الله)، ج 32، ص 153 باب 2 باب احتجاج أم سلمة رضی الله عنها؛ این مطلب با تعابیر مختلف آمده از جمله: سَکَّنَ عُقَیْرَاکِ فَلَا تُصْحِرِیهَا
2- (2) . ر. ک. به: لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص: 591.

سلمة زمانی که عایشه با خوارج علیه امام علی (علیه السلام) به سمت بصره حرکت کرد به او

گفت: خداوند تو را در زمین و خانه ات محفوظ نگاه داشت این [حفاظت] را باز و آشکار نکن»... [کلمه] عقار وقتی به بیت اضافه می شود به معنای متاعخانه می شود و وسائل و متاع خانه ای که جمع شده و پخش نمی شود مگر در اعیاد.

- جوهری در کتاب «الصحاح فی اللغة» می گوید:

«والعَقارُ بالفتح: الارض والضِیاع والنخل»(1).

و عَقار به فتح عین، به معنای زمین و زمین کشاورزی و نخل است.

- طُریحیدر کتاب «مجمع البحرین و مطلعالنیرین» می گوید:

«عقر الدار: أصلها... و عن ابن فارس العقر أصل کل شیءو فی الخبر: مَا غُزِیَ قَوْمٌ

ص:173


1- (1) . ر. ک. به: صحاح فی اللغة، جوهری، ج 1 ص 485.

فِی عُقْرِ دیارهمإِلَّا ذَلُّوا(1) و فی الحدیث ذکر العَقار کسَلام و هو کل ملک ثابت له أصل کالدار و الارض و النخل و الضیاع و منه قولهم: ما له دار و لا عقار و جمع العَقار، عَقارات».(2)

عقر دار یعنی اصل دار... و ابن فارس می گوید: عقر، به اصل هر چیزی اطلاق می گردد... و در خبری [از امام علی (علیه السلام)] آمده است: [بخدا سوگند] هیچ قومی در زمین خانه خود جنگ نکرد مگر اینکه ذلیل شد و شکست خورد و در حدیث آمده [ضبط صحیح] عقار به فتح عین همچون سلام است وعقار به هر ملکی اطلاق می شود که دارای اصل و ریشه ای است هم چون خانه و زمین و نخل و زمین کشاورزی [البته] در مورد کسی که چیزی ندارد [نیز] گفته می شود که نه خانه دارد و نه عقار و جمع عَقار، عَقارات است.

- راغب اصفهانی(3) در کتاب «المفردات فی غریب القرآن» می گوید:

«عقر: عقر الحوض والدار وغیرهما أصلها ویقال له عقروقیل: ماغزی قوم فی عقردارهم قط إلاذلوا وقیل للقصر عقرة وعقرته أصبت عقره أی أصله نحو رأسته ومنه عقرت النخل قطعته منأصله».(4)

کلمه ی عقر در استعمالاتی مانند: عقر حوض و عقر خانه و غیر آن به معنای اصلِ آن است و گفته می شود او عقر [یعنی زمین] دارد و نیز گفته شده است هیچ قومی در اصل خانه شان مورد تهاجم قرار نگرفته اند مگر اینکه ذلیل شدند و این کلمه به قصر نیز گفته شده: عقرة و کلمه عقرته یعنی به اصلش [و] نزدیک سرش رسیدم و از همین کلمه است؛ کلمه عقرت النخل به معنی اینکه از اصلش قطع کردم.

- ابن اثیر در کتاب «النهایة فی غریب الاثر» نیز می گوید:

«العَقار بالفتح: الضَّیعةُ والنَّخل والارض ونحوذلک».(5)

عقار به فتح عین به معنای زمین کشاورزی و نخل و مطلق ارض و امثال این ها آمده است.

ادّعای بعض الأعاظم: عَقاربه زمین خانه و یا حداقل به زمین مشغوله می گویند نه مطلق اراضی.

یکی از فقهای بزرگوار معاصر - دام عزه - با طرح این ادّعا که «عقار به زمین خانه و یا حدّاقل به زمین مشغوله اطلاق می گردد نه مطلق اراضی!؟» می خواهند نتیجه بگیرند که زوجه از مطلق اراضی محروم نیست بلکه از فقط از زمین خانه مسکونی محروم است؛ حاصل اظهار نظر اینفقیه معاصر - دامت برکاته -، که منشأ فتوای ایشان نیز شده، چنین است که می فرمایند:

* اولاً: بعد از مراجعه به کتب لغت و کاربرد اصطلاحی عقار، متوجه می شویم که:

- در لغت - نزد لغویون - از «عقار» به عنوان «الأرض المشغولة» یاد می شود نه «الأرض الخالیة»؛ یعنی فقط به زمینی که در آن ساختمان یا درخت یا زراعتی باشد، «عقار» اطلاق می کنند.

ص:174


1- (1) . ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 27، باب دعوت مردم به جهاد، ص 69 اصل فرمایش حضرت این است: «مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا».
2- (2) . ر. ک. به: مجمع البحرین و مطلعال نیرین، طریحی، ج 3، ص 410
3- (3) . ابوالقاسم، حسین بن محمد، معروفبه راغب اصفهانی متوفای سال 502 ه - ق.
4- (4) . ر. ک. به: المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ج 1، ص 449
5- (5) . ر. ک. به: النهایة فی غریب الاثر، ابن اثیر، باب العین مع القاف، ج 3، ص 529.

و:

- در اصطلاح نیز - نزد فقیهان - از «عقار» به عنوان «الأرض المشغولة» یاد می شود نه «الأرض الخالیة»؛

پس اهل لغت «عقار» را در «الارض المشغولة» بکار برده اند.

* ثانیاً: اینکه گفته می شود: زوجه از «عقار» ارث نمی برد، منظور همان «زمین خانه ای» است که او در آن سکونت داشته یا اینکه لااقل در صورت توسعه در اطلاق، از «زمین مشغوله» ارث نمی برد؛ نه اینکه از «مطلق اراضی» محروم است و ارث نمی برد.

* ثالثاً: کلام طُریحی در «مجمع البحرین» و راغب در «المفردات» درباره «عقر» مؤیّد این نظر است؛ زیرا، راغبمی گوید: بدرستی که «عقر» بر هر چیزی که دارای «اصل» باشد اطلاق می شود، پس «عقر» به منزله ی فرع است؛ لذابه زمین خالیه، عقر گفته نمی شود؛ از این رو، هنگامی کهعقر به کلمه دیگری اضافه شود، می گویند: زمین خانه، زمین حوض، زمین کشاورزی و یا زمین باغ.

بنابراینباید اصل یا زمینی وجود داشته باشد تا فرعی همچون خانه بر آن بار شود، پس عقار فرع بر اصل است، یعنی زمانی عقار وجود دارد که اصلی نیز وجود داشته باشد.

* رابعاً: «زوجه فقط از خانه مسکونی ارث نمی برد»؛ پس فرقی بین «عقار» و «دور» وجود ندارد.

اصل استدلال ایشان چنین است:

«إن العقر یُقال علی کل شیءٍ له اصل فالعَقر بمنزِلة الفرع فلایقال فی الارض الخالیة عَقرٌ و لکن یُقال عقرُ الدار، عقرُ الحوض، عقر الروضة و عقر البستان»(1) و «إنَّ الاصل فی الاستعمال العَقر و العَقار استعمالهُما فی کل شیءٍ له اصلٌ کالدار و قد استُعمِل فی خصوص الدار و فی القصر الذی یکون معتمداً لاهل القریة... فلو

ص:175


1- (1) . ر. ک. به: ارث الزوجة، آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته.

لم یکن ظاهراً فی خصوص الاراضی المشغولة... لیس ظاهراً فی

مطلق الاراضی»(1)

بدرستی که عقر بر هر چیزی که دارای اصل باشد اطلاق می شود، پس عقر به منزله فرع است؛ لذا به زمین خالیه عقر گفته نمی شود ولی وقتی عقر به کلمه دیگری اضافه شود، می گویند: زمین خانه، زمین حوض، زمین باغچه و زمین باغ.

... بدرستی که اصل در استعمال عقر و عقار، کاربرد این دو کلمه در هر چیزی است که دارای اصل است همچون خانه و گاهی هم در خصوص خانه و قصری که محور اهل روستا است استعمال شده؛... ولی اگر کلمه عقار ظهور در خصوص اراضی مشغوله نداشته باشد،... ظهور در مطلق زمین هم ندارد.

مناقشه بر استدلال بعض الاعاظم

بر برداشت خاصی که فقیه بزرگوار معاصر - دامت برکاته - از معنای «عقار» کرده و بر این مبنا نیز، استدلالاتی مطرح فرمودند، چند ایراد وارد است:

* اولاً: لغویون بین موردی که «عَقار» به صورت «مطلق» استفاده شده باشد و بین موردی که «عَقار» به صورت «مضاف» استفاده شده باشد، فرق قائل اند؛ یعنی:

- زمانی که کلمه ی «عقار» به نحو «مطلق» - و بدون اضافه به کلمه دیگری - استعمال شده باشد، آنرا به «مطلق ارض» اطلاق می کنند، اگر چه زمین خالی باشد.

اما:

- زمانی که کلمه ی «عقار» به نحو «مضاف» - و با اضافه به کلمه دیگری - استعمال شده باشد، معنایآن تغییر کرده و دیگر در زمین خالی استعمال نمی شود؛ در این صورت «عقار البیت» معنایش، «متاع البیت» می گردد.

* ثانیاً: اینکه فرمودند: «عقار» حتماً در جایی است که فرعی وجود داشته باشد صحیح نبوده و مورد قبول نیست؛ البته منشأاین استدلال، خلطی است که درباره معنای کلمه ی «عقار» از کلام راغب در «المفردات فی غریب القرآن» و طریحی

* در «مجمع البحرین» داشته اند؛ امّا با دقّت در عبارات این دو کتاب، روشن می شود که

*

ص:176


1- (1) . ر. ک. به: همان.

«راغب» و «طریحی» می گویند: عرب به «مطلق زمین»، «عقار» می گوید و در جایی که فرعی در این زمین ساخته شده باشد به اعتبار این اصل به آن فرع، عقار می گویند، بنابراین در جایی که فرعی نیز وجود ندارد به خود اصل، عقار اطلاق می کنند؛ نه اینکه آنچنان که از قول این دو کتاب فرمودند: عرب، عقار را در جایی استعمال می کند که اصل و فرعی وجود داشته باشد! لذا میان این دو معنای لغوی، فرق وجود دارد.(1) مؤیّد مناقشه بر استدلال صاحب رساله ی «ارث الزوجة»

مؤیّد این مناقشه، کلام مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) در پاورقی کتاب «رسائل» است؛ ایشان به کلام ابو عبید هَروی در کتاب «غریبین» - که در علم لغت تألیف شده است - استناد کرده و می فرمایند:

«قال الهَروی العَقار الاصل، یُقال لفلان عَقارٌ أی أصلُ مالٍ و منه الحدیث مَن باع داراً أو عَقاراً أی أصل مال»(2)

هَرویمی گوید: عقار همان اصل است و [وقتی که] گفته می شود برای فلان شخص عقار است یعنی صاحب اصل مال است و معنای حدیث نیز بر همین مبناست [که می گوید] کسی که خانه ای یا عقاری بخرد؛ یعنی اصل مالی بخرد.

پس همان طور که از کلام هَروی بر می آید، وی:

* اولاً: «عقار» را به معنای «اصل» آورده و هیچ اشاره ای به «زمین» نکرده است؛ یعنی معنای اولیه «عقار» را «ارض» ندانسته، ولی چون در عرف، اصلِ برای

*

ص:177


1- (1) . به نظر نگارنده: [ثالثاً: ظاهراً چنین تعبیری در کتاب «المفردات فی غریب القرآن» راغب اصفهانی وجود ندارد؛ پس این نقل قول فقیه معاصر - دامت برکاته -، صحیح نیست؛ البته بزرگان دیگری هم در این نقل قول اشتباه کرده اند ولی مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (رحمه الله) با عبارت: «والمحکی عن مفردات الراغب الاصبهانی...» تلویحاً اشاره می نمایند که این عبارت، برای ایشان نقل شده است؛ زیرا، کلمه ی «المحکی» که در کلامشان وجود دارد، مشعر بر این است که خودشان مطلب مذکور را نیافتند] ر. ک. به: تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیله، کتاب الطلاق و المواریث، آیت الله فاضل لنکرانی (رحمه الله)، ص 46
2- (2) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله)، طرح قدیم، ص 258.

«بناء»، «نخل» و «بستان»، زمین است؛ لذا، به زمین، «عقار» اطلاق می شود، هر چند ممکن است «بناء»، «نخل» و «بستان» در آن وجود نداشته باشد.

* ثانیاً: فرقی بین وجود یا عدم وجود فرع بر روی اصل نگذاشته است.

نتیجه: «عقار مطلق» به معنای «مطلق ارض»

با توجه به نظر لغویون که بیان آن گذشت نتیجه می گیریم که: اگر «عقار» به طور مطلق و بدون اضافه استعمال شده باشد، در لغت به معنای «مطلق ارض» است؛ البته گاهی اوقات به «نخل» و «ضیعه» هم «عقار» اطلاق شده، امّا در معنای «مطلق ارض» هم استعمال شده است.

به هر روی «عقار» هم برای «ارض مشغوله» استعمال شده هم برای «ارض خالیه و بایر»؛ بنابراین عرب، به «ارض»، «عقار» می گوید.

ب: کلمه ی «رباع»

در اکثر کتب لغت «ربع» به معنای «خانه»، «منزل» و «وطن» آمده است؛ به عنوان مثال فراهیدی در کتاب «العین» - که از قدیمی ترین کتب لغوی است -، همین معنا را اختیار نموده است؛ حال به عبارات برخی از لغویون توجه فرمایید:

- فراهیدی در کتاب «العین» در این باره می گوید:

«والرَّبْعُ: المنزلْوالوطنُ»(1)

ربع به معنای منزل و وطن است

- جوهری در کتاب «الصحاح فی اللغة» ابتداءمی نویسد:

«الرَبْعُ: الدارُ بعینها حیثُ کانت وجمعها رِباعٌ ورُبوعٌ وأَرْباعٌ وارْبَعٌ»(2)

رَبع به معنای خود خانه و ساختمان است؛ البته تا زمانی که وجود داشته باشد و جمع رَبع، رباع، ربوع، ارباع و اربع می باشد.

ص:178


1- (1) . ر. ک. به: کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، ج 1، ص 113
2- (2) . ر. ک. به: صحاح فی اللغة، جوهری، ج 1، ص 237

و سپس می گوید: ابوسعید اصمعی نیز «رباع» را به خود «خانه» معنا کرده است.

- فَیُومی نیز در کتاب «مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر» در این باره می نویسد:

«

وَالرَّبْعُ مَحَلَّةُ الْقَوْمِ وَمَنْزِلُهُمْ»(1)

ربع به معنای مکان و محله یک قوم و منزلشان است.

نتیجه: کلمه ی «عقار» اعم از کلمه ی «ربع»

با توجه به نظر لغویون، به نظر می رسد که:

* اولاً: «رباع» در لغت به معنای «منزل» و «خانه» است؛ از این رو، فقهاء، معنای کلمه ی «عقار» را اعم از معنای کلمه ی «ربع» دانسته اند.

* ثانیاً: امام (علیه السلام) در روایت دوم یا عنوان دوم، ابتداءاز کلمه ی «رباع» استفاده فرمودند و سپس در ذیل روایت، بجای کلمه ی «رباع» از عبارت « مِنَ الْأَصْلِ» استفاده نمودند؛ به روایت دوم مجدداً توجه فرمایید: «... وَ لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ... وَ لَا تَرِثُ مِنَ الْأَصْلِ»

* ثالثاً: در روایت یازدهم یا عنوان نهم، عبارت « مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ» آمده بود، در این عنوان، احتمال قوی وجود دارد که اضافه، اضافه بیانیه باشد، یعنی در اصل، عبارت « مِنْ الْأَرْضِ» بوده است.

نظر مختار:

ج: کلمه ی «ضیعة»

لازم است جهت روشن شدن معنای «ضیعه» از برخی مهم ترین کتب لغت، معنای آن را استخراج نماییم، تا به معنای دقیق آن در روایات، نائل شویم.

- ابن منظور در کتاب «لسان العرب» می گوید:

-

ص:179


1- (1) . ر. ک. به: مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 3، ص 340.

«الضَّیْعةُ: العَقارُ... والضَّیْعَةُ: الارض المغلَّة»(1)

ضیعه همان عقار است... و ضیعه به زمینی که در آن کشاورزی می شود و غله دارد [گفته می شود]

- فَیُومی در کتاب «مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر» می نویسد:

«وَالضَّیْعَةُ الْعَقَارُ»(2) ضیعه همان عقار است.

نتیجه: «ضیاع» مترادف با «عقار»

در لغت «ضیاع» و «عقار» یک معنا دارد و در مواردی که در روایت کلمه ی «عقار» و «ضیاع» با یکدیگر آمده، بدین جهت بوده است که، این دو کلمه یک معنا داشته و با یکدیگر فرقی نمی کرده اند؛ لذا امام (علیه السلام) آن ها را با هم آورده است؛ بنابراین:

- روایت دهم یا عنوان هشتم، که در آن کلمات «مِنَ الدُّورِ وَ الْعَقَار» آمده؛

- روایت سیزدهم یا عنوان دهم، که در آن کلمات «مِنَ الدُّورِ وَ... الضِّیَاعِ» آمده؛

یک معنا دارند.

د: کلمه ی «قریة»

- فیومی در کتاب «مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر» می گوید:

«... الْقَرْیَةُ کُلُّ مَکَان اتَّصَلَتْ بِهِ الْأَبْنِیَةُ وَاتُّخِذَ قَرَارًا»(3)

قریه به هر مکانی که بناها به هم متصل و ثابت باشند گویند.

فیومی به نقل از کتاب «

کفایة المتحفظ و نهایة المتلفظ فی اللغة العربیة »(4) قریه را هر مکانی می داند که ساختمان ها به هم متصل هستند.

ص:180


1- (1) . ر. ک. به: لسان العرب، ابن منظور، ج 8، ص 228
2- (2) . ر. ک. به: المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ج 5، ص 369
3- (3) . ر. ک. به: همان، ج 7، ص 386
4- (4) . مولف این کتاب ابن الاجدابی، ابو اسحاق ابراهیم بن اسماعیل بن احمد بن عبد اللهالازهری است..

- فیروز آبادی در کتاب «قاموس المحیط» درباره ی این کلمه می نویسد:

«القَرْیَةُ ویُکْسَرُ المِصْرُ الجامِعُ»(1)

قریه بخشی از یک شهر بزرگ است.

- ابن اثیر در کتاب «النهایة فی غریب الاثر» در این باره می گوید:

«والقرْیة من المساکن والابنِیة: الضِیاع وقدتُطلَق علی المُدُن»(2)

قریه که از خانه ها و ساختمان تشکیل شده، همانزمین است، البته بر شهر نیز گاهی اطلاق شده است.

همان طور که روشن است ابن اثیر، معنای «قریة» را همان معنای «ضیعة» می داند.

نتیجه ی کلی

در روایات باب ششم یا همان عناوین یازده گانه، کلمات «عقار»، «ضیعة» و «قریة»، یک معنا داشته و در یک معنا نیز، استعمال شده اند.

ص:181


1- (1) . ر. ک. به: قاموس المحیط، فیروزآبادی، ج 3، ص 463
2- (2) . ر. ک. به: النهایة فی غریب الاثر، ابن اثیر، ج 4، ص 82.

پیوست سوم فصل سوم

بررسی تقسیمات طائفه ی اول از روایات

در مباحث ابتدایی فصل سوم، یعنی بحث روایات، «دو» تقسیم از روایات بیان شد که ذیلاً به یادآوری مجدد آن ها می پردازیم:

1. تقسیم این روایات، بنابر عمومیّت و خصوصیّت حرمان؛ که در این تقسیم دو نوع یا دو دسته روایت داشتیم.

2. تقسیم این روایات، بنابر چگونگی ارث بردن؛ یعنی: ارث بردن زوجه از عین زمین و یا قیمت آن و ارث بردن زوجه از عین آلات و ابنیه و یا قیمت آن؛ که در این تقسیم نیز سه نوع یا سه دسته روایت داشتیم.

و نیز در محل خود ثابت شد که:

بعضی از روایات هفده گانه با بعض دیگر متحدند، یعنیروایات باب ششم، از حیث وحدت، مجموعاً، «هشت» روایت شدند، نه «هفده» روایت.

در این پیوست، نسبت به تأیید این دو نوع تقسیم بندی از روایات و یا تردید بر این تقسیم بندی، خواهیم پرداخت.

ص:182

الف: رد تقسیم دوم از روایات؛ (تقسیم روایات بنابر چگونگی ارث بردن)

حال، بر فرض قبول اتحاد بعض روایات، دیگر مجالی برای تقسیم دوم بوجود نمی آید؛ چون در این صورت، تقسیم دوم، دارای «دو» اشکال خواهد بود.

دو اشکال بر تقسیم دوم از روایات بر فرض قبول اتحاد روایات

1. با فرض وحدت روایات، موضوعی برای تقسیم دوم باقی نمی ماند؛

اگر بحث وحدت روایات هفده گانه مطرح نبود، این تقسیم بندی، تا حدی تقسیم نیکویی شمرده می شد؛ امّا وحدت، این حُسن را از بین می برد، لذا این تقسیم دیگر معنا و مفهومی نخواهد داشت.

2. تقسیم دوم، ثنایی نیست لذا نه مفهوم دارد و نه ثمره عملی!

در این تقسیم بندی، روایات به «سه» نوع یا سه دسته تقسیم می شدند که روشن است این تقسیم، یک تقسیم ثنایی نیست تا بتوان از آن مفهوم گیری کرد و اساساً تقسیم بندی در صورتی صحیح است که مفهوم بر آن مترتب بوده و دارای ثمره عملی باشد.

بنابراین، عمده مطلب این است که چنانچه نتوان از یک دسته روایات مفهوم گیری کرد، دیگر ثمره ی عملی هم بر آن ها مترتب نخواهد بود.

ب: پذیرش تقسیم اول از روایات؛ (تقسیم روایات بنابر عمومیّت یا خصوصیّت حرمان)

بعد از اینکه روایات «هفده گانه» را به «یازده» عنوان تقسیم کردیم، بایسته است روشن نماییم، از کدام یک از عناوین مذکور «عمومیّت حرمان» استفاده می شود و از کدام یک از عناوین مذکور «خصوصیّت حرمان» استفاده می شود؛ تا مشخص شود کدامین روایت، عنوان خاص دارد و کدامین روایت، عنوان عام؟

سپس باید بررسی شود که: با این عناوین چه باید کرد؟

* آیا باید یکی را «مقید» و یا «مخصص» دیگری قرار داد؟

و یا:

ص:183

* آیا صنعت استدلال عمل دیگری غیر از «تقیید» و «تخصیص» اقتضا دارد؟

از این رو، برای پاسخ به سؤالات فوق بهترین و اساسی ترین تقسیم از روایات، تقسیم آن ها به دو نوع یا دو دسته ای است که در تقسیم اول بیان آن گذشت، یعنی تقسیم به دسته «عام» و «خاص»؛ لذا در آنجا بیان شد که، تقسیم اول روایات چنین است:

1. تقسیم یک دسته از روایات، به روایاتی که «عمومیّت حرمان» را می رسانند، یعنی روایاتی که می گویند: «زوجه از مطلق زمین، ارث نمی برد». یا همان قول مشهور بین قدما و متأخّرین.

و:

2. تقسیم یک دسته از روایات، به روایاتی که «خصوصیّت حرمان» را می رسانند، یعنی روایاتی که می گویند: «زوجه از زمین خانه، ارث نمی برد». یا همان قول شیخ مفید (رحمه الله) ومرحوم ابن ادریس (رحمه الله).

بررسی تعداد روایات «خاص» و «عام» در میان روایات هفده گانه

الف: تعداد روایات خاص در میان هفده روایت

«وسائل الشیعة» روشن است که خاص بودن به این معناست که: «زوجه فقط از زمین مسکونی محروم است ولی از سایر زمین ها ارث می برد»؛ این «سه» عنوان عبارتند از:

1. عنوان «رِباع»:

این عنوان، در حدیث «دوم» آمده بود که فرمودند: «تَرِثُ الْمَرْأَةُ الطُّوبَ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ شَیْئاً» و بیان شد که «رباع» به معنای منزل مسکونی است.

2. عنوان «عَقَارِ الدُّور»:

این عنوان، در حدیث «هفتم» آمده بود که فرمودند: «لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ شَیْئاً» در این روایت امام (علیه السلام) می فرماید: «زوجه از زمین خانه ها ارث نمی برد».

ص:184

3. عنوان «رِبَاعِ الْأَرْض»:

این عنوان، در حدیث «یازدهم» آمده بود که فرمودند: «إِنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ شَیْئاً»

همان گونه که گفته شد، درباره اضافه ی کلمه «رباع» به «الارض» یعنی «رِبَاعِ الْأَرْض» دو نظر جریان دارد، یعنی یا این:

* نظر اول: اضافه، بیانیه است؛ اگر چنین باشد معنای «رِبَاعِ الْأَرْض» چنین می شود که: «رباع من الارض» عبارت دیگری از «نفس الارض» خواهد بود.

در این صورت، این روایت جزء روایات «عام» قرار می گیرد، که این احتمال، مورد قبولو تأیید نیست.

و یا این:

* نظر دوم: اضافه، غیر بیانیه است؛ اگر چنین باشد معنای «رِبَاعِ الْأَرْض» چنین می شود که: زوجه از خصوص «رباع» ارث نمی برد.

در این صورت، این روایت، جزء روایات «خاص» قرار می گیرد، که این احتمال، مورد تأیید است.

ب: تعداد روایات عام در میان هفده روایت

«وسائل الشیعة» بدیهی است عام بودن بدین معناست که: «زوجه از مطلق اراضی - چه مشغوله و چه غیر مشغوله - ارث نمی برد»؛ این «هشت» عنوان عبارتند از:

1. عنوان « الْقُرَی وَ الدُّورِ»: این عنوان، در حدیث «اول» و «دوازدهم» آمده است.

2. عنوان «الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ»: این عنوان، در حدیث «سوم» و «چهارم» آمده است.

3. عنوان «تُرْبَةِ دَار» و «أَرْض»: این عنوان، در حدیث «پنجم» و «پانزدهم» آمده

4.

ص:185

است.

5. عنوان «عَقَارِ الْأَرْض»: این عنوان، در حدیث «ششم» آمده است.

6. عنوان «الْأَرْض»: این عنوان، در حدیث «هشتم» آمده است.

7. عنوان «الدُّور و الْعَقَار»: این عنوان، در حدیث «دهم» آمده است.

8. عنوان «الدُّورِ» و «الضِّیَاع»: این عنوان، در حدیث «سیزدهم» آمده است.

9. عنوان «عَقَار»: این عنوان، در احادیث «چهاردهم»، «شانزدهم» و «هفدهم» آمده است.

یادآوری برخی نکات مهم در عناوین روایات عام

نکات مهم در اولین عنوان عام

- «قری» جمع قریه و به معنای «ضیعة» است و «ضیعة» نیز به معنای «عقار» و «ارض» آمده است، گویا امام (علیه السلام) بجای جمله «لَا تَرِثُ... مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ» که در «عنوان اول» یا روایت «اول» و «دوازدهم» مشترک است، فرموده اند: «لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ وَ الدُّور»

- عطف «دور» بر «قری» از قبیل عطف «خاص» بر «عام» است.

نکات مهم در دومین عنوان عام

- به جهت اینکه کلمه «عقارات» جمع است، لذا تقریباًاز آن استفاده عموم می شود؛ یعنی: «زوجه از هیچ زمین و از هیچ عقاری ارث نمی برد».

- اشکال و جواب پیرامون احتمال استفاده خصوصیّت از عنوان دوم

اشکال این است که احتمال دارد، «الف» و «لام» در «الارض» برای عهد باشد، در این صورت منظور از «الارض» زمین خانه ی مسکونی است؛ پس عنوان

دوم، جزء عناوین خاص است.

در پاسخ باید گفت: این احتمال باطل است، زیرا، کلمه ی «العقارات» جمع بسته شده است، لذا «الف» و «لام» آن، نمی تواند برای عهد باشد.

ص:186

نتیجه ی اشکال

با بطلان احتمال مذکور، نتیجه این می شود که عنوان دوم جزء عناوین عام قرار می گیرد، یعنی «زوجه از هیچ زمینی ارث نمی برد».

- احتمال محقق بروجردی (رحمه الله): عنوان دوم یا حدیث سوم و چهارم، بواسطه ذکر قرینه ی «قیمة الاشیاء»، احتمال دارد که جزء عناوین خاص باشد.

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله) در کتاب «تقریرات ثلاث» در بحث «میراث الازواج» درباره حدیث سوم می فرماید: احتمال می رود مراد از کلمه «ارض» و «عقارات» در روایت سوم و چهارم به قرینه ذکر عبارت «قیمت اشیاء مخصوص زمین»، خصوص زمین مسکونی باشد، نه مطلق اراضی.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«و هذه الروایة کما تحتمل أن یراد بها مطلق الارض بظاهر اللفظ، کذلک تحتمل أن یراد بها خصوص أرض المساکن بقرینة ذکر القیمة الاشیاء مخصوصة بأرض المساکن و الدور»(1)

و این روایت همچنانکه احتمال داده می شود بواسطه ظاهر لفظ، از آن مطلق ارض اراده شود، همچنان احتمال داده می شود خصوص زمین مسکن بواسطه ی قرینه ذکر قیمت اشیاء مخصوص زمین - همچون آجر و بنا و چوب و نی که مربوط به زمین مسکونی است - زمین مسکن ها و خانه ها اراده شده باشد.

- مناقشه بر نظر محقق بروجردی (رحمه الله)

اینکه محقق بروجردی (رحمه الله) عنوان دوم یا روایات سوم و چهارم را جزء روایات خاصه محسوب نمودند، غیرقابل قبولاست؛ زیرا، به سه دلیل، موضوع احتمال

طرح شده از سوی ایشان، بسیار ضعیف، بلکه منتفی است:

دلیل اول: به طور معمول در عرف، زمین غیر مسکونی، دارای ساختمان نیست؛ پس دیگر مجالی برای احتمال یاد شده وجود ندارد.

دلیل دوم: شارع برای بیاناینکه زوجه از چه چیزی ارث می برد و از

ص:187


1- (1) . ر. ک. به: تقریرات ثلاث، آیت الله بروجردی (رحمه الله)، ص: 107

چه چیزی ارث نمی برد، غیر از این بیانی که در روایتمطرح نموده، راه بیان دیگری نداشته؛ در این صورت نمی توان یک شیء را قرینه برای شئ دیگر قرار داد؛ بنابراین روایت می خواهدبفرماید که:

* در جایی که آجر، بناء، چوب و نی وجود دارد، زوجه از عین آن ها ارث نمی برد ولی از قیمتشان ارث می برد. و:

* در جایی که آجر، بناء، چوب و نی وجود ندارد، زوجه از عین و قیمت آن ها ارث نمی برد.

* دلیل سوم: اینکه محقق بروجردی (رحمه الله) قصد کردند که فراز ابتدایی روایت را قرینه برای ضابطه ی آتیقرار دهند، کاری بسیار دور از فصاحت و بلاغت است.

به عبارت روشن تر: این نحوه قرینه قرار دادن، که محقق بروجردی (رحمه الله) در این احتمال مطرح می نمایند، از فصاحت و بلاغت بسیار دور است؛ یعنی اینکه ایشان جمله ی اول روایت را، - یعنی: «سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ؟ قَالَ (علیه السلام): لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْبِنَاءِ وَ الْخَشَبِوَ الْقَصَبِ» - که راوی از امام (علیه السلام) پیرامون میراث زوجه پرسیده است، قرینه ی ضابطه ای که بعداً می خواهد بیاید - یعنی: «فَأَمَّا الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ فَلَا مِیرَاثَ لَهُنَ» - قرار می دهند، از فصاحت و بلاغت به دور است.

نکات مهم در سومین عنوان عام

- بررسی احتمال تردید راوی بین کلمه «دار» و «ارض»

برخی گمانکرده اند: علّت اینکه راوی، در روایت «پنجم»، کلمه «دارٍ أو ارضٍ» آورده است بخاطر این بوده که او بین این دو کلمه، تردید داشته است.

بطلان احتمال تردید راوی در روایت پنجم

* اولاً: اینکه گفته شده، راوی بین دو کلمه وارده در این روایت تردید

*

ص:188

داشته، نه سخن صوابی است و نه صحیح و مورد قبول!.

* ثانیاً: بیان این عبارت و عطف دو کلمه با حرف «أو» بیانگر تردید نیست؛ بلکه تنویعی است از جانب امام (علیه السلام) که آن را بیان فرموده اند.

- همان طور که در مباحث گذشته بیان شد، این روایت با روایت «پانزدهم» اتحاد دارد هر چند در آنجا تعبیر روایت «دار و لا ارض» بود.

نکات مهم در چهارمین عنوان عام

- از آنجا که اضافه ی «عقار» به «ارض» در روایت ششم، «بیانیه» است، پس این روایت، ظهور بر این دارد که جزء روایات عام است.

نکات مهم در هشتمین عنوان عام

- اشکال محقق بروجردی (رحمه الله) بر روایت چهاردهم

مرحوم آیت الله بروجردی (رحمه الله) می فرمایند: این روایت، سه مشکل اساسی دارد:

* مشکل اول: این روایت با عالی ترین صوت به کسانی که کمترین شناختی از الفاظ ائمه معصومین (علیه السلام) دارند، اعلام می کند که از معصوم (علیه السلام) صادر نشده است.

«و هذه الروایة تنادی بأعلی صوتها انّها لیست بهذه الالفاظ من الامام (علیه السلام) کما یعرف ذلک من کان له أدنی بصیرة فی ألفاظ الاحادیث المنقولة عنهم (علیه السلام)»(1)

و این روایت با واضح ترین شکل می گوید که این الفاظ از امام (علیه السلام) نیست همان طور که هر کسی که کوچک ترین علمی درباره الفاظ

احادیث روایت شده از ائمه (علیه السلام) دارد این نکته را می فهمد.

* مشکل دوم: راوی در این مکاتبه گمان کرده از امام (علیه السلام) شنیده است امّا بدیهی است به علّت مکاتبه بودن این روایت، راوی آن را از

*

ص:189


1- (1) . ر. ک. به: همان، ص: 111.

معصوم (علیه السلام) نشنیده است.

«و... قلنا: فی أوّل الحدیث انّه زعمه انّه سمعه من الامام (علیه السلام)»(1)

و در ابتدای حدیث یادآور شدیم که او گمان کرده، آن را از امام (علیه السلام) شنیده است.

* مشکل سوم: مضاف بر اینکه، شخص «محمد بن سنان» که درباره او گفته شده، از غالیان بوده؛ فقیه رااز اعتماد به روایت او منع می کند. به عنوان نمونه از جناب «صفوان بن یحیی» درباره «محمد بن سنان» نیز نقل شده که او با کنایه «محمد بن سنان» را غالی یاد کرده است:

«مضافاً الی انّ الاعتماد بروایة محمد بن سنان الّذی قیل فی حقّه انّه غال، و نقل عن صفوان قد یرید أن یطیر - کنایة عن الغلوّ - فمنعناه.»(2)

علاوه بر اینکه اعتماد به روایت محمد بن سنان که درباره وی گفته شده، غالی است و از صفوان نقل شده که گاهی فال بد می زد - کنایه از غلو - لذا منعش کردیم.

مرحوم نجاشی (رحمه الله) سخن «صفوان بن یحیی» را درباره «محمد بن سنان» چنین نقل می نماید:

«محمد بن سنان أبو جعفر الزاهری فقال صفوان: إن هذا ابن سنان لقد هم أن یطیر غیر مرة فقصصناه حتی ثبت معنا و هذا یدل علی اضطراب کان و زال».(3)

محمد بن سنان ابو جعفر زاهری؛ صفوان درباره وی گفت: این ابن سنان تلاش کرد و می خواست که چند بار فال بد بزند - کنایه از اینکه می خواست غلو کند - پس برای او مسائل را بازگو کردیم تا اینکه مثل ما شد - کنایه از اینکه اعتقادش تصحیح شد - و این نشان

ص:190


1- (1) . ر. ک. به: همان
2- (2) . ر. ک. به: همان
3- (3) . ر. ک. به: رجال نجاشی، ص: 328.

دهنده ی اضطراب قبلی وی و از بین رفتن آن است.

نقض و ابرام بر اشکال محقق بروجردی (رحمه الله)

* اولاً: همان گونه که در انتهای بحث بررسی نکات مهم روایت چهارم بیان شد، بخش اول استدلال محقق بروجردی (رحمه الله) مبنی بر اینکه روایت چهاردهم به کلام معصوم (علیه السلام) شباهتی ندارد، مورد قبول است؛ امّا این استدلال در تمام روایت، جاری نیست.

به عبارت دیگر:

این امکان وجود دارد که راوی، یک قسمت از روایت را نقل به معنا کرده باشد؛ ولی مسلماً عبارت «لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً» از معصوم (علیه السلام) است؛ یعنی امام (علیه السلام) در ابتداءفرموده اند: «زوجه از عقار، ارث نمی برد» و سپس علّت آن را بیان فرموده اند.

* ثانیاً: بر فرض پذیرش این استدلالکه این روایت، سنداً و دلالتاً دارای مشکل است؛ امّا دلالت آن با توضیحی که گذشت و به انضمام روایات صحیحه، قابل پذیرش است.

* ثالثاً: هر چند اشکال دوم و سوم محقق بروجردی (رحمه الله) مورد قبول است، امّا اشکال دیگری هم به این روایت وارد است و آن اینکه در طریق شیخ صدوق (رحمه الله) به «محمد بن سنان»، شخصی بنام «علی بن عباس» وجود دارد که از ضعفاست.

- روایت شانزدهم معروف به صحیحه «احول» است؛ در این روایت، کلمه «عقار» بکار رفته و در حدیث هفدهم نیز به صورت اضافه به رجل آمده

- است؛ یعنی «عَقَارِ الرَّجُلِ».

- اشکال محقق بروجردی (رحمه الله) به روایت شانزدهم

مرحوم آیت الله بروجردی (رحمه الله) با اینکه این روایت را جز روایات صحیحه می شمارند، امّا قائل اند به اینکه، طبقات روات، در این روایت با یکدیگر فرق

ص:191

دارند؛ مضمون کلام ایشان چنین است:

«حسن بن محبوب از طبقه ششم و احول از طبقه چهارم است و طبیعی است که طبقه ششم از طبقه چهارم نمی تواند روایت نقل کند بلکه باید واسطه ای از طبقه پنجم بین ایندو طبقه باشد تا روایت از ارسال خارج شود، بنابراین روایت مرسل است».

لازم به ذکر است، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله) اولین فقیه بزرگواریاست که بحث طبقات روات را مطرح نمودند؛(1) آن مرجع بزرگوار در کتاب «الموسوعة الرجالیة»، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا زمان مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) را دوازده طبقه و از زمان فرزند شیخ طوسی (رحمه الله) تا زمان شهید ثانی (رحمه الله) را نیز دوازده طبقه و از فرزند شهید ثانی (رحمه الله) تا زمان خودشان را به دوازده طبقه دیگر تقسیم نموده و اسامی آن ها را ذکر می نمایند؛ معیار ایشان،

در تقسیم طبقات این است که تقریباً بین هشتاد تا نود سال را یک طبقه قرار داده اند. در ذیل به برخی از طبقاتی که ایشان نقل کردند اشاره می نماییم.

طبقات رجالی محقق بروجردی (رحمه الله)

- طبقه ی اول: صحابه «پیامبر اکرم ()» مانند «امام علی (علیه السلام)» و

ص:192


1- (1) . خالی از لطف نیست به مناسبتِ بحث طبقات روات، به ذکر جریانی از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله) بپردازیم: نقل شده هنگامی که آن مرجع بزرگ (رحمه الله) به قم مشرف شده بودند، برخی از علماقصد کردند تاسطح علمی رجالی ایشان را بیآزمایند؛ از این رو یک روایت را که روات آن را تغییر داده بودند به ایشان عرضه کردند؛ بدین گونه که: به یک راوی که در زمان امام حسن عسکریمی زیسته، نسبت دادندکه از امام باقر روایت کرده و یک راوی را که در زمان امام علیمی زیستهنسبت دادند، که از او، روایت نقل کرده است؟! امّا عکس العمل آن حضرت (رحمه الله) تردید آن جمع را به یقین تبدیل کرد؛ چه اینکه، هنگامی که ایشان آن روایت را ملاحظه کردند، بلافاصله فرمودند: «روشن است که این روایت جعلی است» و در ادامه در تبیین جعلی بودن آن روایت فرمودند: «این روایت از نظر سند اشکال دارد، زیرا این راوی از طبقه هفتم است و نمی تواند روایت را از امام باقر - که از طبقه پنجم است - نقل نماید»..

«حسنین (علیه السلام)»؛

- طبقه ی دوم: تابعین یعنی کسانی که صحابه را ملاقات و نزد آن ها شاگردی کرده و از ایشان روایت نقل کردند؛

- طبقه ی سوم: تابع تابعین یعنی کسانی که تابعین را ملاقات کرده و به دو واسطه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت نقل کردند؛

- طبقه ی چهارم: شاگردان و اصحاب «امام باقر (علیه السلام)»؛ این طبقه غالباً تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) سه واسطه در نقل حدیث داشته اند مانند: «زرارة بن اعین» و «محمد بن مسلم» و «احول» و امثال این سه بزرگوار؛

- طبقه ی پنجم: شاگردان و اصحاب «امام صادق (علیه السلام)» و «امام کاظم (علیه السلام)» هستند، این طبقه روات بسیار زیادی دارد که از طبقه ی قبل خود حدیث نقل می کردند مانند: «علاء بن رِزین» و «حَرِیْزبن عبدالله» و «عُمَربن یزید» و «هِشام بن سالم» و «رِبْعِی ابن عبدالله» و «عبدالله ابن بُکَیْر».

- طبقه ی ششم: شاگردان و اصحاب «امام رضا (علیه السلام)» و «امام جواد (علیه السلام)» مانند مولفان جوامع عظام اولیه مثل: «علی بن حَکَم» و «محمد بن ابی عمیر» و «بزنطی» و «حسن بن علی بن فضّال» و «حسن بن محبوب» وامثالهم.

- طبقه ی هفتم: اصحاب «امام هادی (علیه السلام)» و «امام عسکری (علیه السلام)» مانند: «فضل بن شاذان» و «حسین بن سعید اهوازی» و برادرش «حسن بن سعید اهوازی» .

- طبقه ی نهم: شیخ کُلَینی وابن ابی عقیل (قدس سرهم)

- طبقه ی دهم: شیخ صدوق وابن جنید (قدس سرهم)

- طبقه ی یازدهم: شیخ مفید (رحمه الله)

- طبقه ی دوازدهم: شیخ طوسی (رحمه الله)

ص:193

طبقه ی سیزدهم: شاگردان شیخ طوسی (قدس سرهم)

- طبقه ی پانزدهم: ابن ادریس و ابن حمزة (قدس سرهم)

- طبقه ی بیست و چهارم: شهیدثانی (رحمه الله).

- طبقه ی سی و پنجم: آخوند خراسانی (رحمه الله) استاد آیت الله بروجردی (رحمه الله)

- طبقه ی سی و ششم: مرحوم آیت الله بروجردی (رحمه الله) می فرمایند: «ونَحْنُ من السادسة والثلاثین» یعنی ما از طبقه سی و ششم هستیم.

- طبقه ی سی و هفتم: حضرت امام خمینی (رحمه الله) و معاصرینشان.

- طبقه ی سی و هشتم: شاگردان امام خمینی (رحمه الله) از جمله مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی (رحمه الله)

- طبقه ی سی و نهم: افراد عصر حاضر(1)

ص:194


1- (1) . ر. ک. به: الموسوعة الرجالیة، آیة الله العظمی بروجردی (رحمه الله)، ج 1، ص 111، مقدمه دوم.

پیوست چهارم فصل سوم

اشاره

بررسی تقیید یا تخصیص روایات عام، بوسیله ی روایات خاص

با توجه به تقسیم بندی اول روایات هفده گانه، به این نتیجه رسیدیم که در میان عناوین یازده گانه، عناوین خاص در اقلیّت بوده و اکثریّت عناوین یعنی قریب به هشت عنوان، عام است؛ به این معنا که اکثریّت روایات هفده گانه می گویند: «زوجه از مطلق اراضی، یعنی چه زمین مشغوله و چه زمین غیر مشغوله و خالیه، ارث نمی برد».

حال، سؤال این است که با عناوین عام و خاص چه باید کرد؟

- آیا می توان عناوین خاص را «مقیّد» و یا «مخصّص» عناوین عام قرار داد؟

- یا آن که در این مقام، صنعت استدلال، برخورد دیگری غیر از تقیید و تخصیص، اقتضا دارد؟

در پاسخ به سؤال فوق باید گفت: حق مطلب این است که جهت نتیجه گیری،

ص:195

ابتداءبایسته است «سه» فرض پیرامون اتحاد یا تعارض عناوین مأخوذ از روایات هفده گانه، مورد بررسی و مداقه قرار گیرد.

فروض سه گانه اتحاد یا تعارض روایات جهت بررسی عناوین عام و خاص

فرض اول: تعداد روایات، هفده مورد؛ بدون فرض وجود اتحاد بین آن ها؛

در این فرض، پس از پذیرش عناوین «خاص» و «عام»، قائل شویم، این روایات متعددند و بین آن ها هیچ وحدتی برقرار نیست؛ به عبارت دیگر بپذیریم، در میان هفده روایت «سه» عنوان خاص یا مقید و «سیزده» عنوان عام یامطلق و یک روایت (یعنی روایت نهم) نیز بدون عنوان است؛ در این صورت، بحث تعارض بین روایات، مطرح می شود، بدین گونه که:

- آیا بوسیله روایات خاص، مفهوم روایات عام را می توان تخصیص زد یا خیر؟

و یا اینکه:

- آیا بوسیله روایات مقید، روایات مطلق را می توان تقیید زد یا خیر؟

پاسخ این است که در این فرض دو نظریه وجود دارد:

* نظریه ی اول: عده ای به «جریان» این دو قاعده، قائل اند؛

و نیز:

* نظریه ی دوم: عده ای به «عدم جریان» این دو قاعده، قائل اند؛

که نظر مختار نیز مطابق نظردوم است، یعنی قاعده «تخصیص عام بوسیله خاص» و «حمل مطلق بر مقید»، در ما نحن فیه، قابل جریان نیست.

لذا شایسته است به بررسی دلیل قائلین به جریان هر دو قاعده و بیان مناقشه در آن هابپردازیم.

الف: دلیل قائلین به جریان قاعده «تخصیص» در فرض اول

قائلین به جریان این قاعده می گویند:

در اینجا باید از «سه» عنوان خاص، «مفهوم گیری» نمود تا بوسیله ی مفهوم آن ها، «سیزده» روایت یا «هشت» عنوان عام را تخصیص زد؛ یعنی آن سه روایت

ص:196

خاص که می گویند: «زوجه از زمین خانه مسکونی ارث نمی برد» و به عبارت دیگر «لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ»؛ پس از مفهوم گیری می گویند: «زوجه فقط از زمین خانه مسکونی ارث نمی برد، امّا از سایر اراضی ارث می برد» به عبارت دیگر می گویند: «ترث من بقیة الاراضی».

و شاید بزرگانی همچون شیخ مفید (رحمه الله) و ابن ادریس (رحمه الله) و تابعین ایشان نیز از همین استدلال و روش استنباطی استفاده کرده و فتوا داده اند که: «آنچه زوجه از آن محروم است زمین مسکونی است نه مطلق اراضی».

مناقشه بر جریان قاعده «تخصیص» در فرض اول

جریان این قاعده در فرض اول، یک اشکال اساسی دارد و آن اینکه: مفهوم گیری از این روایات، مبتنی بر قائل شدن به داشتن «مفهوم لقب»(1) در علم اصول است، در حالی که هیچ کدام از محققین اصولی مفهوم لقب را قبول ندارند، در نتیجه نمی توان گفتکه زوجه، از سایر اراضی ارث می برد و فقط از رباع ارث نمی برد، پس مفهوم «لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ» این نیست که «ترث من بقیة الاراضی».

بررسی جریان مفهوم لقب توسط برخیاز علماء

برخی از بزرگانفرموده اند:

اولاً: بر فرض پذیرش این استدلال که در علم اصول، از یک طرف، «لقب»، دارای مفهوم نیست، امّا از طرف دیگر نداشتن مفهوم بدون قید و شرط نیست؛ بلکه با این قید است که متکلم در «مقام بیان مفهوم» نباشد؛ در حالی که در ما نحن فیه، چون امام (علیه السلام) در مقام بیان آن چیزی است که زوجه از آن محروم است، پس امام (علیه السلام)

ص:197


1- (1) . لازم به یادآوری است که مفهوم بر دو قسم است: «مفهوم موافق» و «مفهوم مخالف»؛ و مفهوم مخالف نیز خود به شش قسم، تقسیم می گردد که لقب یکی از آنهاست و مراد از لقب هر اسمی (مشتق، جامد، أعلام شخصی و اسماء اجناس) است و مراد از مفهوم لقب، نفی حکم است از آنچه عموم اسم (لقب) آن را شامل نمی شود؛ مثلاً مفهوم «اَکرِم زَیداً» عدم وجوب اکرام عمرو است که لازمه ی منحصر کردن وجوب اکرام در زید است. مفهوم لقب از سست ترین مفهوم هاست و همان طور که استاد - دامت برکاته - فرمودند: هیچ کدام از محققین اصولی، مفهوم لقب را قبول ندارند..

در مقام بیان مفهوم است.

خلاصه اینکه، در مواردی که امام (علیه السلام) در مقام بیان مفهوم بوده است، بلا اشکال و بدون تردید، «لقب»، دارای مفهوم است.

نتیجه استدلال ایشان این است که وقتی امام (علیه السلام) می فرماید: «زوجه از رباع محروم است و ارث نمی برد»؛ مفهوم کلامشان این است که گویا امام (علیه السلام) فرموده اند: «زوجه از غیر رباع محروم نیست و ارث می برد».

ثانیاً: در روایت سوم، «آجر»، «بناء»، «چوب» و «نی» قرینه است بر اینکه مراد امام (علیه السلام) از ارض، مطلق ارض نیست؛ بلکه، مراد از ارض، زمین خانه مسکونی است یعنی امام (علیه السلام) در آنجا در مقام بیان مفهوم است؛ لذا، لقب، دارای مفهوم است.(1) دو مناقشه بر پذیرش مفهوم لقب

مناقشه ی اول: این است که، از کدام قسمت روایت معلوم می شود که امام (علیه السلام) در مقام بیان مفهوم بوده است؟! و این نحوه مفهوم گیری، از کلام امام (علیه السلام) درستنبوده و مورد قبول هم نیست؛ زیرا، در آن زمان، غالب مواردی که مردم از امام (علیه السلام) سؤال می کردند پیرامون «رباع» و «ارض مسکونی» بوده است.

به عبارت دیگر، در میان اکثر خانواده ها، غالباًخانه مسکونی به عنوان ما ترک، مطرح و مورد ابتلاء بوده است و این موضوع به خصوص در زمان های گذشتهپررنگ تر بوده است. یعنی اینکه زوج در آن زمان ها به صورت نادر و غیر غالب، از خود، زمینِ باغ، زمین کشاورزی و زمین های دیگر، به ارث باقی می گذاشت تا مورد سؤال و محل ابتلاء قرار گیرد؛ از این رو، شاید توجه امام (علیه السلام) نیز به موارد غالب و مبتلی به بوده که آن ها را برای مردم بیان می کردند، نه اینکه امام (علیه السلام) در مقام افاده مفهوم بوده باشند.

ص:198


1- (1) . ر. ک. به: فتوای آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله) و رسالة فی ارث الزوجة آیت الله العظمی صافی گلپایگانی دامت برکاته.

مناقشه ی دوم: این است که چرامرحوم محقق بروجردی (رحمه الله)(1) همان استدلالی را

که در روایت سوم انجام دادند، در روایت دوم جاری نمی کنند!؟ یعنیاینکه ایشان در روایت سوم، که «طوب»، «بناء»، «خشب» و «قصب» را قرینه بر زمین مسکونی قرار دادند و از آن مفهوم گیری کردند! چرا در روایت دومکه می فرماید: «تَرِثُ الْمَرْأَةُ الطُّوبَ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ» «طوب» را قرینه قرار نمی دهند و مفهوم گیری نمی کنند؟ و «الکلام، الکلام».

نکته لازم توجه اینکه: مرحوم آیت الله بروجردی (رحمه الله) ابتداء فتوا داده اند بر اینکه: «زوجه از مطلق اراضی ارث نمی برد»؛ امّا ظاهراً در اواخر عمر مبارکشان فتوای دیگری در تعارض با فتوای اول دادند مبنی بر اینکه: «زوجه از خصوص زمین مسکونی ارث نمی برد و در خصوص سایر اراضی، باید ورثه میت با او مصالحه نمایند»؟!.

به عبارت فقیه بزرگوار معاصر - دامت برکاته - در این زمینه توجه فرمایید:

«ومال الیه السیدالبروجردی (رحمه الله)، بل کان یفتی بلزوم مصالحة سائر الورثة مع الزوجة فی ذلک احتیاطا»(2) و مرحوم آیت الله بروجردی (رحمه الله) به این نظریه تمایل پیدا کردند بلکه حتی به لازم بودن مصالحه باقی ورثه با زوجه در این مورد از باب احتیاط فتوا می دهد.

ب: دلیل قائلینبه جریان قاعده ی «تقیید» در فرض اول

قائلین به جریان این قاعده می گویند:

باید در ما نحن فیه «سیزده» روایت یا «هشت» عنوان مطلق را بر «سه» عنوان مقید حمل کرد؛ یعنی باید بوسیله روایات مقید، روایات مطلق را قید زد؛ بدین بیان که با سه عنوانروایت مقید که می گویند: «لَا تَرِثُ مِنَ الرِّبَاعِ» هشت عنوان روایات مطلق

ص:199


1- (1) . ر. ک. به: همان
2- (2) . ر. ک. به: ارث الزوجة، آیة اللّه صافی گلپایگانی، ص 13.

را

که می گویند: «لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ» باید قید زده شود، لذا بعد از تقیید گفته می شود: «زوجهفقط از زمین خانه مسکونی ارث نمی برد و از مطلق اراضی محروم

نیست».

و شاید بزرگانی همچون شیخ مفید (رحمه الله) و ابن ادریس و تابعین ایشان از همین استدلال و روش استنباطی استفاده کرده و فتوا داده اند: «آنچه زوجه از آن محروم است زمین خانه مسکونی است نه مطلق اراضی».

مناقشه بر جریان قاعده ی «تقیید» در فرض اول

جریان این قاعده در فرض اول با اشکالی اساسی روبروست و آن اینکه: جریان قاعده حمل مطلق بر مقید مبتنی است بر اینکه:

* اولاًَ: دو خبر «مثبتین» یا «نافیین» نباشند.

* ثانیاً: دو خبر در مقام بیان حکم واحد نباشند.

در حالیکه در ما نحن فیه چنین نیست؛ زیرا، رابطه بین روایاتدر ما نحن فیه چنین است؛ لذا، قاعده حمل مطلق بر مقید در اینجا جاری نمی شود و مفهوم نیز هیچ دخالتی در این بحث ندارد؛ چه اینکه بین خبرین مثبتین که در مقام حکم واحد اند تنافی ای وجود ندارد تا محل جریان قاعده «حمل مطلق بر مقید» باشد.

حال به مناسبت، شایسته است نسبت به بررسی برخی از موارد جریان قاعده اطلاق و تقیید و نیز برخی موارد عدم جریان آن، بپردازیم.

بررسی مورد جریان و مورد عدم جریان قاعده ی اطلاق و تقیید

الف: مورد عدم جریان قاعده یاطلاق و تقیید

* در دو خبر مثبت: اگر مولا ابتداء بفرماید: «إضرب زیداً» و سپس بفرماید: «إضرب جمیعهم» در این صورت، چون هر دو خبر مثبتین بوده و هر دو نیز در مقام بیان حکم واحد هستند؛ لذا میان خبر اول و خبر دوم هیچ تنافی ای وجود ندارد تا در اینجا مطلق را بر مقید حمل نمائیم.

* در دو خبر منفی: اگر مولا ابتداء بفرماید: «لا تضرب زیداً» و سپس بفرماید: «لا تضرب احداً» در این صورت، چون هر دو خبر منفیین بوده

*

ص:200

و هر دو نیز در مقام بیان حکم واحد هستند، لذا میان خبر اول و خبر

* دوم هیچ تنافی ای وجود ندارد تا در اینجا مطلق را بر مقید حمل کنیم. یعنی در ما نحن فیه کسی نمی گوید که «احداً» را می توان بر «زید» حمل کرد.

ب: مورد جریان قاعده یاطلاق و تقیید

اگر مولا ابتداء بفرماید: «أعتق رقبة» و سپس بفرماید: «لا تعتق رقبة کافرة» در این صورت چون یک خبر مثبت است و دیگری منفی است و هر دو خبر نیز در مقام بیان حکم واحد نیستند؛ لذا میان خبر اول و خبر دوم تنافی وجود دارد؛ از این رو، در اینجا می توان مطلق را بر مقید حمل کرد، یعنی می توانگفت، منظور مولا از «رقبه»، «رقبه ی مومنه» است.

فرض دوم: تعداد روایات هشت مورد؛ با فرض وجود اتحاد بین آن ها و عدم اضطراب تعابیر.

در این فرض با پذیرشاتحاد بین برخی از روایات، قائل شویم که در بین تعابیرشان، هیچ اضطرابی وجود ندارد؛ بدلیل اینکه در بحث لغویثابت شد که هر چند تعابیر وارده در روایات مختلف اند امّا دارای معانی واحدی هستند؛ یعنی «عقار»، «قری»، «ضیاع»، و «ارض» یک معنا دارند؛ یا به عبارت بهتر، از یک معنای واحد «حکایت» می کنند؛ در این صورتهیچمشکلی بوجود نمی آید؛ یعنی می پذیریم کهمثلاً «شش» روایت (یعنی روایات چهارم، پنجم، ششم، هفتم، سیزدهم و پانزدهم)، یک روایت اند وگویا امام (علیه السلام) به صورت عموم فرموده: «لا ترث المراة من جمیع الاراضی» و هیچ اضطرابی هم در تعابیر این چند روایات وجود ندارد؛ لذا بحث تمام می شودو هیچ مشکلی نیز بوجود نمی آید.

نکته ی مهمی که در این فرض مطرح می شود این است که: اگر این «شش» خبر را «یک» خبر دانستیم که تعابیر واحدی داشته و اضطرابیهم ندارند؛ در این صورت دیگر بحث تعارض مطرح نمی شود چون تعارض، همان «تنافی الدلیلین»

ص:201

است که با فرض اتحاد «شش» خبر در «یک» خبر؛ اساساً دیگر وجود «متعارضین» منتفی است چه برسد به اینکه «تنافی» مطرح باشد.

نظر مختار، پذیرشفرض دوم

در میان فروض سه گانه فرض دوم صحیحو قابل قبول است و قول مختار در این بحث نیز، همین است.

فرض سوم: تعداد روایات هشت مورد؛ با فرض وجود اتحاد بین آن ها و اضطراب در تعابیر؛

در این فرض با پذیرش اتحاد بین برخی از روایات، قائل شویم که در بین تعابیرشان اضطراب و تشتت وجود دارد؛ لازم به ذکر است در مباحث گذشته:

* اولاً: ملاک اتحاد (مضمون و مروی عنه) تبیین گشت؛

* ثانیاً: وحدت هر یک از احادیث با یکدیگر مشخص گردید؛

* ثالثاً: در نهایت به این نتیجه رسیدیم که روایات وارده در باب ششم، «هفده» مورد نیست؛ بلکه با استفاده از قرائنی، تعداد آن ها را «هشت» مورد دانستیم که در این فرض، تعابیرشانرا دارای اضطراب و تشتت می دانیم؛ به عنوان مثال، در یک مورد گفته شد «شش» روایت - یعنی روایت «چهارم»، «پنجم»، «ششم»، «هفتم»، «سیزدهم» و «پانزدهم» - «یک» روایت اند که راوی در آن روایات، نقل به معنا کرده است، یعنی راوی از تعابیر مختلف و مضطربی استفاده کرده که اگر چه معنای واحدی ندارند، امّا همگی «مفهم» یک معنا هستند؛ همچون: «مِنَ الْأَرْضِ و لا مِنَ الْعَقَارِ» و «مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ» و «مِنْ عَقَارِ الْأَرْضِ» و «مِنْ عَقَارِ الدُّورِ» و «مِنَ الدُّورِ و لا مِنَ الضِّیَاعِ» و «مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ وَ لَا أَرْضٍ».

نکته ی مهم اینکه:

در بین فروض سه گانه، عمده ترین فرض، همین فرض سوم است که باید در

ص:202

آن دقت کرد بر اینکه که اگر پذیرفتیم، آن «شش» روایت متعدد نیستند، بلکه یک روایت اند که تعابیرشان مختلف، مضطرب و متشتت است، این سؤال بوجود می آید که: در این صورت وظیفه ی فقیه از حیث استنباط و اجتهاد در برخورد با این روایات

چیست و چه باید انجام دهد؟

برای پاسخ دادن به این سؤال، ابتداء شایسته است به دو نکته زیر توجه شود، تا سپس به بیان راه حل های ارائه شده در این باره و تبیین نظر مختار بپردازیم.

- نکته اول: بر فرض، از کتب لغت، چنین استفاده شود که، «عقار» صرفاً در مورد «زمین خانه مسکونی» بکار رفته است و اگر مقداری توسعه قائل شویم برای «ارض مشغوله» استعمال شده است، در این فرض، «عقار» دیگر شامل «ارض خالیه» نمی گردد و نتیجه چنین می شود که: بین کلمه «عقار» و کلمه «ارض» معنای واحدی وجود ندارد و به عبارت بهتر، یکی خاص است و دیگری عام.

- نکته دوم: بر فرض، از کتب لغت، چنین استفاده شود که، «ضیاع» صرفاً در مورد «ارض مشغوله» بکار رفته است، در این فرض «ضیاع» دیگر شامل «ارض خالیه» نمی گردد و نتیجه چنین می شود که: بین کلمه «ضیاع» و کلمه «ارض» معنای واحدی وجود ندارد و به عبارت بهتر، یکی خاص است و دیگری عام.

قدر متیقن گیری از عناوین مضطرب؛ نتیجه فرض سوم.

در نهایت نتیجه ای که قائلین فرض سوم از ادّعای خود می گیرند این است که می گویند:

از این رو، ایشان می فرمایند: برای برون رفت از این اضطراب و تشتت در تعابیر، بایسته است، از این عناوین، به اخذ «قدر متیقن» اقدام نماییم.

ص:203

به عبارت دیگر این بزرگان(1) می فرمایند: روایاتی که مثلاً - در آن کلمه «عقار» وجود دارد با آن روایاتی که مثلاً - در آن کلمه ی «ارض» وجود دارد اینها «دو» خبر

نیستند؛ بلکه «یک» خبرند، امّا ما نمی دانیم آن عنوانی که از امام (علیه السلام) صادر شده آیا عنوان «عقار» است یا عنوان «ارض»؟

لذا به جهت وجود شک در اینکه آیا امام (علیه السلام) زوجه را از ارث «زمین خانه مسکونی» محروم کرده؟ و یا علاوه بر زمین خانه مسکونی از سایر زمین ها - مشغوله و غیر مشغوله - نیز او را محروم کرده است؟ باید به «قدر متیقن» از این دو زمین یا دو تعبیر، تمسک نماییم.

در نتیجه این بزرگوار، فتوا می دهند که: «محصَّل از روایات این است که زوجهفقط از زمین خانه مسکونی ارث نمی برد».

بیان دو مؤیّد بر اینکه، قدر متیقن در روایات، زمین خانه مسکونی است

فقهای بزرگواری که در فرض سوم به نظرشان اشاره شد، در تأیید اینکه قدر متیقن از روایات، زمین خانه مسکونی است، به ذکر دو مؤیّد بر ادّعای خود اشاره می نمایند که عبارتند از:

1. کلمات وارده در روایات، مؤیّد زمین خانه مسکونی.

اولین مؤیّد بر اراده امام (علیه السلام) نسبت به زمین خانه مسکونی، «کلمات وارده در روایات» است به این معنا که، در کثیری از این روایات، سخن از «خشب»، «قصب»، «طوب» و «بناء» شده است که همه ی این ها مربوط به خانه ی مسکونی است؛ زیرا، بدیهی است در «زمینِ خالی» یا «زمینِ ِ بستان» و یا «زمین کشاورزی» چنین اشیایی کاربرد ندارد؛ لذا، ذکر این اشیاء در روایات روشن می نماید که، مسلماًامام (علیه السلام) از میان همه زمین ها، «زمین خانه مسکونی» را اراده کرده است.

2. حکمت و تعلیل وارده در روایات، سازگار با زمین خانه مسکونی.

در تعدادی از این روایات، «حکمت» اینکه زوجه از زمین ارث نمی برد چنین

ص:204


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی دامت برکاته.

آمده که: اساساً اینکه شارع مقدس زوجه را از عین و قیمت زمین خانه مسکونی محروم کرده، بدین جهت است که ارث بردن اواز عین و قیمت زمین خانه مسکونی، بر استفاده سایر وارث از خانه مسکونی، سایه افکنده و

ایجاد مزاحمت می نماید.

بنابراین به صورت طبیعی، این «حکمت» و «تعلیل» با خانه ی مسکونی سازگار است و در آن موضوعیت پیدا می کند، نه با «زمین خالیه» یا «زمین بستان» یا «زمین کشاورزی»؛ به جهت اینکهمزاحمت، بطور معمول در محل زندگی معنا و مفهوم پیدا می کند نه در سایر زمین ها.

نتیجه یاخذ «قدر متیقن» از روایات

پس آنچه از بین همه زمین ها، با «حکمت» و «تعلیل» وارده در روایات سازگار است، «زمین خانه مسکونی» است، لذا به طور قطع، زوجه از زمین خانه مسکونی، ارث نمی برد. البته، لازم به ذکر است که: بیشترین تأکید قائلین به وجود قدر متیقن در روایات، بر مؤیّد دوم است تا بر مؤیّد اول.

مناقشه بر قول قائلین به وجود قدر متیقن

قبل از بیان اشکال، ابتداء لازم است به ذکر مقدمه ای پیرامون مسئله، بپردازیم.

مقدمه ی مناقشه

در صورتی که قبول نماییم، بعضی از روایات با یکدیگر متحدند و در تعابیرشان نیز اضطراب وجود دارد و لازم استکه از آن ها قدر متیقن اخذ شود؛ به عبارت دیگر اگر:

* اولاً: استدلال قائلین به اخذ قدر متیقن را که قائل به اتحاد «سه» عنوان روایت - یعنی، «روایت اول بادوازدهم» و «روایت چهارم با پنجم، ششم، هفتم، سیزدهم و پانزدهم» و نیز «روایت هشتم با یازدهم» - از میان «هفده» روایت شدند، را بپذیریم.

* ثانیاً: اینکه فرمودند بین تعابیر وارده در روایات متحد شده، اضطراب وجود

*

ص:205

دارد، را نیز بپذیریم.

* ثالثاً: نتیجه نهایی کلام ایشان را که فرمودند، باید از این تعابیر مضطرب، قدر متیقن گیری نمود، را نیز قبول نماییم.

لکن، اگر صرفاً، با این «سه» عنوان روبرو بودیم، این استدلال، قابل قبول و تمام

بود ولی این «سه» عنوان متحد شده ای که ایشان به آن استناد کردند، تمام روایاتی نیست که در این باب نقل شده است، بلکه «سه» روایت دیگر نیز در این باب وجود دارد، که اطلاق بسیار وسیعی دارند و با هیچ یک از روایات مذکور، اتحادی ندارند، آن ها عبارتند از:

أ. روایت چهاردهم: «... الْمَرْأَةِ... لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً...»

ملاحظات

- اولاً: در این روایت، امام (علیه السلام)، علّت محرومیّت زوجه از «عقار» را بیان می نماید و همان طور که در بحث لغوی تبیین شد، کلمه ی «عقار» زمانی که به صورت مطلق استعمال شود به معنای «مطلق ارض» است و نکته ی مهم اینکه در متن این روایت، اثری از کلمه «عقارالدور» یا «رباع» و یا امثالهم وجود ندارد.

- ثانیاً: در این روایت، سند، به علّت وجود «محمد بن سنان» - که مورد اختلاف است - ضعیف است؛ امّا همان طور که بیان شد، ضعف آن، با شهرت عملیه، جبران می شود.

ب. روایت شانزدهم: «... لَا یَرِثْنَ النِّسَاءُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً...»

ملاحظات

- اولاً: در این روایت، کلمه ی «عقار» به صورت مطلق آمده است و اینکه بعضی از بزرگان، از فراز پایانی روایت یعنی «وَ لَهُنَّ قِیمَةُ الْبِنَاءِ وَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ» به عنوان قرینه استفاده کردهو می گویند: مراد از «عقار»، زمین خانه مسکونی است، استدلال صحیحی نیست؛ زیرا، «شجر» و «نخل» ربطی به خانه مسکونی ندارد، بلکهزمینی که دارای

-

ص:206

«بناء»، «شجر» و «نخل» است شامل «بستان»، «ضیاع» و «مزرعه» نیز می شود؛ پس در این روایت، منظور از کلمه «عقار»، «مطلق ارض» است.

- ثانیاً: در این روایت، ضعف سند، - به جهت وجود اختلاف طبقاتی

- میان «حسن بن محبوب» از طبقه ششم و «احول» از طبقه چهارم و حذف یک واسطه که منجر به ارسال آن شده - بوسیله فتوای مشهور بر طبق آن، جبران می شود.

ج. روایت هفدهم: «... أَنَّ النِّسَاءَ لَیْسَ لَهُنَّ مِنْ عَقَارِ الرَّجُلِ... شَیْ ءٌ»

ملاحظات

- اولاً: در این روایت، منظور از «عَقَارِ الرَّجُل » عموم زمین هاست یعنی هم شامل زمین خانه مسکونی می شود و هم شامل زمین کشاورزی، زمین بستان و نیز سایر اراضی.

- ثانیاً: در این روایت، تأکید امام باقر (علیه السلام) بر اینکه این مطلب در «مصحف امیرالمومنین (علیه السلام)» و به خط ایشان آمده و توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) املاء شده، مبین صدور این روایت از جانب پیامبر عظیم الشأن (صلی الله علیه و آله) است. «فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) هَذَا وَ اللَّهِ خَطُّ عَلِیٍّ (علیه السلام) بِیَدِهِ وَ إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)».

اولین مناقشه بر قول قائلین به قدر متیقن

اگر سه روایت «چهاردهم»، «شانزدهم» و «هفدهم» وجود نداشت، با قائلین به این نظریه، در قدر متیقن گیری از روایاتِ متحدِ مضطرب همراهی می کردیم، امّا از قائلین این قول می پرسیم، شما، با این «سه» روایت چه برخوردی می کنید که:

* اولاً: با هیچ روایتی اتحاد ندارند؛(1)

*

ص:207


1- (1) . لازم به ذکر است جناب استاد - دامت برکاته - قبلا روایت شانزدهم و چهاردهم را متحد دانسته بودند..

ثانیاً: در تعابیرشان اضطرابی وجود ندارد؛

* ثالثاً: کلمه ی «عقار» درآن ها به نحو عام و کلی مطرح شده و می گویند: «زوجه از مطلق عقار ارث نمی برد»؛

اشکال این است که اگر کسی ادّعا کند: معنای خاص لغوی «عقار»، زمین خانه ی مسکونی است. پس قدر متیقن صحیح است.

در جواب به او خواهیم گفت: با صحیحه ی «احول» یا روایت شانزدهم، که در آن کلمه «نخل» و «شجر» آمده و از تعابیرش مشخص است که «عقار» در «مطلق ارض» استعمال شده، چه می کنید؟

دومین مناقشه بر قول قائلین به قدر متیقن

این مناقشه حاوی سه بخش زیر است یعنی اینکه:

* اولاً: بر این استدلال که فرمودند: «تعلیلات و حکمت های وارده در روایات با زمین خانه مسکونی مناسبت دارد»، ایراد وارد است به این بیان که، فرض مزاحمت برای سایر وراث، اختصاصی به زمین خانه مسکونی ندارد؛ بلکه شامل سایر زمین ها نیز می شود، لذا قدر متیقنی که از روایات گرفتند، صحیح نیست.

* ثانیاً: امام (علیه السلام) «سه» عنوان حکمت آموز در میان «هفده» روایت، ذکر فرمودند، امّا قائلین به نظریه یقدر متیقن، فقط به اولین حکمت یعنی «مزاحمت» اشاره نمودند و دومین و سومین حکمت را از قلم انداخته اند؛ چه اینکه امام (علیه السلام) در دومین حکمت که در روایت دوم آمده، می فرمایند: «لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ... وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ دَاخِلٌ بِسَبَبِهَا» که از این تعلیل، مشخص می شود که قانون ارث، اولاً و بالذات مربوط به کسانی است که با یکدیگر «ارتباط نسبی» دارند نه کسانی مانند همسر که ثانیاً و بالعرض «ارتباط سببی» پیدا می کنند؛ البته از نظر عقلی هم، این حکمت، عُقلایی به نظر می رسد؛ زیرا،

- در عین اینکه شارع مقدس، «مهریه» و «میزان» آن را در اختیار

-

ص:208

زوجه قرار داده و یا به او اجازه داده که هرگز مهریه را نگیرد و یا اینکه او را مجاز دانسته قبل از ازدواج شرط نماید که در صورت وقوع طلاق، تمام دارایی زوج به او تعلق گیرد و خلاصه اینکه نسبت به تمام این شروط اشکالی وارد ندانسته؛

- در عین حال، شارع مقدس، ارث بردن او از زوج یا زوج از او را،

- خلاف اصل اوّلیّه دانسته و چنانچه در مواردی، ارث بردن را جائز دانسته، بخاطر تفضّلیبوده که به زوجین عطا نموده است.

پسبه حسب اولیه، «عُلقه ی زوجیت»، نمی تواند «ملاک توارث» باشد.

* ثالثا: اینکه قائلین به این نظریه، «حکمت» را به «علّت» عطف نموده و معادل با آن دانستند، صحیح نبوده و نیست؛ زیرا، تعلیلاتی که در این روایات آمده، به عنوان «حکمت اند»، نه به عنوان «علّت».

تعلیلات وارده در روایات علّت است یا حکمت؟

اشاره

اما قبل از بررسی این موضوع که: آیا تعلیلاتی که در روایات آمده حکمت محرومیّت زوجه را بیان می نمایند یا علّت آن را؟

ابتداء می بایست، تعداد روایاتی را که، این تعلیلات در آن ها وجود دارد مشخص شود تا سپس به بحث «علّت» و «حکمت» و فرق آن ها با یکدیگر بپردازیم.

به عبارت دیگر، حال که بحث به اینجا رسید ابتداء لازم است دو بحث پیگیری شود؛ اول اینکه تعلیلات وارده در طائفه اول روایات، چه تعدادی است؟ و دوم اینکه «علّت» و «حکمت» چه فرق هایی با یکدیگر دارند و نیز دلائل مشهور و اصولیین در این باره چیست؟.

الف: تعداد تعلیلات وارده در روایات

با مروری بر طائفه اول روایات یا روایات هفده گانه، به «پنج» تعلیل، در «پنج» روایت، بر می خوریم که عبارتند از:

1. تعلیل اول در حدیث دوم؛ به این تعلیل، توجه فرمایید:

«فَقَالَ (علیه السلام): لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ فَتَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ وَ

ص:209

لَا تَرِثُ مِنَ الْأَصْلِ وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ دَاخِلٌ بِسَبَبِهَا».

امام صادق (علیه السلام) در این روایت در پاسخ به اینکه چگونه می شود، زوجه از فرع (آجر) ارث می برد! امّا از اصل (زمین خانه) ارث نمی برد؟ می فرمایند: چون زوجه نَسبی با زوج ندارد که بواسطه ی آن ارث ببرد و این زوجه کسی است که بر این خانواده وارد شده، لذا از فرع (آجر) ارث می برد و از اصل (رباع و

خانه) ارث نمی برد و هیچ کس به سبب زوجیت [با این زن بیوه]، داخل در ورثه نمی شود.

2. تعلیل دوم در حدیث سوم (حدیث بیّاع زطی)؛ به این تعلیل، توجه فرمایید:

«قَالَ (علیه السلام): لِأَنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا صَارَ هَذَا کَذَا لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَیَجِیءَ زَوْجُهَا أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِینَ فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ».

امام صادق (علیه السلام) در این روایت، علّت اینکه زوجه از زمین ارث نمی برد را چنین تبیین می فرمایند که: چون زوجه با زوج ارتباط نسبی ندارد تا از او ارث ببرد، بلکه او کسی است که بر این خانواده وارد و داخل شده است و اینکه زوجه از زمین ارث نمی برد، بخاطر این است کهامکان دارد او مجدداً ازدواج کرده و شوهر [جدید] یا فرزندانش از قوم [شوهر] دیگرش را به این خانه بیاورد و این [ازدواج بعدی] سبب می شود تا برای فرزندان [شوهر متوفا یا] قوم قبلی اش مزاحمت درست شود.

3. تعلیل سوم در حدیث هفتم؛ به این تعلیل، توجه فرمایید:

«قَالَ (علیه السلام): وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیُفْسِدْنَ عَلَی أَهْلِ الْمَوَارِیثِ مَوَارِیثَهُمْ».

امام صادق (علیه السلام) در این روایت نیز، مشابه تعبیری که در حدیث سوم آمده می فرمایند: اینکه زوجه از عقار خانه ارث نمی برد، بخاطر این است که اگر این زنان بعد از مرگ همسرانشان ازدواج کردند، شوهر جدیدشان را به این خانه نیاورند تا موجب افساد مواریث سایر وراث شود.

4. تعلیل چهارم در حدیث نهم؛ به این تعلیل، توجه فرمایید:

5.

ص:210

«قَالَ (علیه السلام):... لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَهْلَ الْمَوَارِیثِ مَنْ یُفْسِدُ مَوَارِیثَهُمْ».

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: اینکه [می گوییم زوجه از عین خانه و زمین ارث نمی برد] و برای او قیمت چوب و آجر قرار داده شده برای این است که بعداً نرود ازدواج کند و بر اهل میراث شخص دیگری را که ضرر به مواریثشان

میزند، وارد نماید.

6. تعلیل پنجم در حدیث چهاردهم؛ به این تعلیل، توجه فرمایید:

«عِلَّةُ الْمَرْأَةِ أَنَّهَا لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً إِلَّا قِیمَةَ الطُّوبِ وَ النِّقْضِ لِأَنَّ الْعَقَارَ لَا یُمْکِنُ تَغْیِیرُهُ وَ قَلْبُهُ وَ الْمَرْأَةُ قَدْ یَجُوزُ أَنْ یَنْقَطِعَ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ مِنَ الْعِصْمَةِ وَ یَجُوزُ تَغْیِیرُهَا وَ تَبْدِیلُهَا وَ لَیْسَ الْوَلَدُ وَ الْوَالِدُ کَذَلِکَ لِأَنَّهُ لَا یُمْکِنُ التَّفَصِّی مِنْهُمَا وَ الْمَرْأَةُ یُمْکِنُ الِاسْتِبْدَالُ بِهَا فَمَا یَجُوزُ أَنْ یَجِیءَ وَ یَذْهَبَ کَانَ مِیرَاثُهُ فِیمَا یَجُوزُ تَبْدِیلُهُ وَ تَغْیِیرُهُ».

امام رضا (علیه السلام) در این مکاتبه می فرمایند: علّت اینکه زوجه از عقار ارث نمی برد مگر از قیمت آجر و ساختمان منهدم شده، این است که، عقار امکان تغییر و از بین رفتنش وجود ندارد [کنایه از اینکه شئ ثابتی است] امّا ممکن است آنچه بین زوجه و زوج از عصمت و نکاح وجود دارد، از بین برود، در حالیکهرابطه فرزند و پدر این چنین نیست؛ زیرا، پدر نمی تواند از فرزند جدا شود، امّا زوجه را می توان تغییر داد، پس آنچه که می آید و می رود میراثش هم در آن چیزی است که ثبات ندارد [همچون منقولات].

سه عنوان مستخرجه از تعلیلات وارده در طائفه اول روایات

بنابراین، از مجموع این «پنج» تعلیل که برای ارث نبردن زوجه در روایات آمده بود، تنها «سه» عنوان زیر، قابل استخراج است:

1. مزاحمت برای سایر وراث در استفاده از مواریث؛

«فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ».

2. وارد شدن زوجه بر خانواده شوهر وعدم نسبت او با همسرش؛

ص:211

«لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ».

3. امکان انقطاع عُلقه ی زوجیت و تغییر و تبدیل زوجه ؛

«وَ الْمَرْأَةُ قَدْ یَجُوزُ أَنْ یَنْقَطِعَ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ مِنَ الْعِصْمَةِ وَ یَجُوزُ تَغْیِیرُهَا وَ تَبْدِیلُهَا».

بررسی یک نظر؛ حکمت محرومیّت، اختصاص به زمین مسکونی دارد، نه جمیع اراضی

مطلبی که برخی از علماء در اینجا مطرح فرمودند این است که: مجموع علل خمسه، اقتضا می کند، زوجه فقط از زمین خانه مسکونی محروم باشد نه از مطلق زمین ها.

مناقشه بر جریان اختصاصی حکمت

پاسخی که می توان به قائلین به این نظریه داد این است که:

* اولاً: اگر صرفاً با اولین عنوان حکمت روبرو بودیم، در این صورت مجالی برای طرح ادّعای فوق وجود داشت تا بگویند: «زوجه فقط از زمین خانه مسکونی محروم است» و کلامشان نیز مورد تأیید و پذیرش بود؛ امّا چنین نیست؛ زیرا، ما در این بحث، با دو حکمت دیگر نیز، روبرو هستیم که عمومیّت حرمان را می رسانند، یعنی می گویند: «محرومیّت زوجه، شامل همه زمین ها، حتی زمین خانه مسکونی می شود».

* ثانیاً: اینکه ادّعا شده تعابیر و تعلیلات وارده در طائفه اول روایات به عنوان «علّت» مطرح شده اند مورد قبول و پذیرش نیست؛ بلکه چه بسا، این عبارات، عنوان «حکمت» را داشته باشند؛ زیرا، علّت، وجوداً و عدماً قابل استناد است، امّا حکمت فقط وجوداً قابل استناد است و عدماً قابل استناد نیست.

* ثالثاً: اگر کسی اشکال کند و بگوید:

بر حسب مکاتبه ی «محمد بن سنان» یا روایت چهاردهم، که امام هشتم (علیه السلام) از کلمه ی «علّت» استفاده کردند، پس روایت در بیان «علّت» است نه حکمت.

در جواب او خواهیم گفت:

ص:212

اولاً: این سخن، سخن درستی نیست؛ زیرا، در روایات، فرقی بین «علّت» و «حکمت» وجود ندارد.

ثانیاً: این دو کلمه از اصطلاحاتعلم اصول است، که باید در آنجا بررسی شود.

ثالثاً: اصولیین به بعضی از تعلیلات، - نیز اگر چه با لام تعلیل همراه

باشد - حکمت اطلاق می کنند.

ب: تبیین فرق های بین علّت و حکمت؛
یک: فرق های سه گانه بین علّت و حکمت از منظر اصولیین

یکی از موارد و مسائلی که انصافاً تصویر آن در علم اصول بسیار مشکل است بیان فرق بین «علّت» و «حکمت» است؛ در این باره نقل مطلبی از مرحوم محقق نائینی (رحمه الله) خالی از لطف نیست، چه اینکه معروف است وقتی از ایشان، در مورد «فرق» بین علّت و حکمت سؤال می شود در پاسخمی فرمایند:

«من سی سال است درباره فرق بین حکمت و علّت، فکر می کنم، امّا به نتیجه ای نرسیده ام».

با این وجود، در علم اصول چند فرق برای «علّت» و «حکمت» بیان شده است که در اینجا فقط به «سه» مورد اشاره می نماییم.

فرق اول بین علّت وحکمت

- در علّت: حکم، وجوداً و عدماً دائر مدار آن است؛ بدین معنا که هر زمان علّت وجود داشته باشد، حکم نیز وجود دارد و هر زمان علّت وجود نداشته باشد، حکم نیز وجود نخواهد داشت مانند «الخمرُ حرامٌ لانه مُسکر» معنای علیّت مسکر این است که اگر مسکریّت وجود داشته باشد، حرمت هم وجود دارد و اگر مسکریّت وجود نداشته باشد حرمت نیز وجود نخواهد داشت.

اما:

- در حکمت: حکم، وجوداً دائر مدار آن است امّا عدماً دائر مدار آن نیست؛ بدین

-

ص:213

معنا که هر زمان، حکمت وجود داشته باشد حکم نیز وجود دارد ولی هر زمان که حکمت وجود نداشته باشد، عدم حکم، لازمه ی آن نیست؛ به عبارت دیگر، از وجودش، وجود لازم می آید، امّا از عدمش عدم لازم نمی آید، به سه مثال زیر توجه فرمایید: مثال اول؛ درباره حکمت نماز: خداوند متعال (جل جلاله) در «قرآن کریم» می فرماید: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر(1) در این آیه شریفه حکمت وجوب نماز، بازداشت از فحشاء و منکر شمرده شده است، که شارع مقدس به آن عنایت فرموده، امّا این بدان معنا نیست که اگر در موردی، نماز یک مسلمان، باعث نهی از فحشاء و منکر او نگشت، پس بگوییم نماز واجب نیست؟! خیر چنین نیست؛ یعنی از عدمش، عدم، لازم نمی آید.

مثال دوم؛ درباره حکمت روزه: خداوند متعال (جل جلاله) در «قرآن مجید» می فرماید: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (2) در این آیه شریفه حکمت روزه، تقوا شمرده شده است، که شارع مقدس به آن عنایت فرموده، امّا این بدان معنا نیست که اگر در موردی روزه یک مسلمان، باعث تقوای او نگشت، پس بگوییم روزه واجب نیست؟! خیر چنین نیست؛ یعنی از عدمش، عدم، لازم نمی آید. البته غالباً فوائد یک واجب به عنوان حمکت های آن لحاظ می شود.

مثال سوم؛ درباره حکمت عده ی طلاق: یکی از حکمت هایی که برای عده طلاق ذکر شده، این است که: عده، باعث «عدم اختلاط انساب و اولاد» می شود، حال اگر زنی شوهرش پنج سال مفقود بود و از حاکم شرع تقاضای طلاق کرد و توسط او طلاق گرفت و یا اینکه شوهرش از شهر و یا کشور خارج شده و بدون اینکه با همسرش ارتباط و ملاقات

ص:214


1- (1) . سوره مبارکه عنکبوت، آیه شریفه 45
2- (2) . سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 183.

داشته باشد او را طلاق دهد، به هر حال، دستور شرع این است که چنین زنی هم باید، عِدّه ی طلاق را نگه دارد، چون، خالی بودن رحم از ولد، حکمت عدّه است نه علّت آن؛ لذا صحیح نیست، گفته شود: چون رحم این زن خالی است، لذا عدّه هم ندارد.

در تطبیق این سه مثال، با موضوع مورد بحث می گوییم:

چنانچه در ما نحن فیه، مسئله «مزاحمت» را «حکمت» محرومیّت زوجه از ارث زمین دانستیم و نه «علّت» آن؛ حالاگر در موردی، مسئله یمزاحمت مطرح نبود، در این صورت صحیح نیست که نتیجه بگیریم که: «زوجه می تواند از زمین ارث ببرد»؛ زیرا، همان گونه که بیان شد از عدم حکمت، عدم حکم لازم نمی آید.

فرق دوم بین علّت و حکمت

- در علّت: حتماً باید «عنوان دائمی» یا حداقل «عنوان غالبی» وجود داشته باشد؛ یعنی باید در همه مصادیق یا لااقل غالب مصادیق اش جاری باشد.

اما:

- در حکمت: حتماً لازم نیست «عنوان غالبی» وجود داشته باشد؛ بلکه «عنوان نادر» هم کفایت می کند؛ یعنی چه بسا حکمت، نادر هم باشد و در بعض موارد جاری باشد؛ به دو مثال زیر توجه فرمایید:

* مثال اول؛ در حکمت عده ی طلاق: هر چند ممکن است از هر هزار طلاقی که واقع شود، فقط یک مورد از آن به «اختلاط میاه» منجر شود، ولی همین یک اتّفاق، مورد نظر و تأکید شارع، برای جعل حکم عده طلاق است. و:

* مثال دوم؛ درحکمت حرمت زنا (غیر از عللشرعیه): هر چند ممکن است از هر هزار زنایی که واقع شود، فقط یک مورد از آن به «اختلاط انساب» منجر شود، امّا همین یک اتّفاق، مورد نظر و تأکید شارع برای جعل حکم حرمت زناست. یعنی این دو حکم به اندازه ای نزد شارع مهم است که فقط به خاطر همان یک موردِ نادر واتّفاقی از هزار مورد، - که ممکن است اتّفاق بیفتد - به جعل این

ص:215

حکم اهتمام ورزیده و به آن تأکید داشته و دست از آن بر نمی دارد.

فرق سوم بین علّت و حکمت

- علّت: غالباً «واحد» است.

- حکمت: غالباً «متعدد» است؛ به عنوان مثال برای «نماز» چندین حکمت در آیات و روایات ذکر شده است، از جمله: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی(1) وإِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر(2) و «إنَّ الصلاةَ معراجُ المؤمن»(3) اینها عناوین متعددی هستند که می توانند به عنوان حکمت نماز مطرح باشند؛ یعنی:

* اگر کسی نماز بخواند؛ امّا نماز او حالت یاد خدا برایش ایجاد نکند! و یا:

* اگر کسی نماز بخواند؛ امّا نماز اومنجر به دوری وی از فحشا و منکر نشود! و یا:

* اگر کسی نماز بخواند؛ امّا نماز او حالت معراجیت برایش ایجاد ننماید! در این صُور، صحیح نیست که بگوییم او تکلیفش را انجام نداده است و باید نمازش را قضا و اعاده نماید؛ زیرا همان گونه که اشاره شد، از عدم حکمت، عدم حکم لازم نمی آید.

حال در اینجا، با توجه به بیان فرق های بین علّت و حکمت، روشن می شود که مسئله ی «عدم مزاحمت»، از حکمت های محرومیّت زوجه از ارث زمین است؛ پس دیگر جای نقض و اشکالی باقی نمی ماند؛ لذا این استدلال که: «اگر زوجه ای بعد از وفات شوهرش ازدواج نکرد» و یا «اگرزنی بعد از وفات شوهرش ازدواج کرد و به خانه شوهر دومش رفت پس می تواند، از زمین ارث ببرد»، از اساس باطل و خلاف حکمت خواهد بود.

ص:216


1- (1) . سوره مبارکه طه، آیه شریفه 14
2- (2) . سوره مبارکه عنکبوت، آیه شریفه 45
3- (3) . ر. ک. به: بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی (رحمه الله)، ج 79، ص 303.

ذکر برخی اقوال، مؤیّد بر حکمت بودن تعلیلات وارده

الف: نظر مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) در «رسائل»

«حکمت» دانسته و حتی عنوان باب مربوطه در کتاب خود را چنین اختیار کرده اند.

به کلام ایشان توجه فرمایید:

«المطلب الخامسُ فی بیان الحِکمَةِ فی هذا الحِرمان» «و إبداؤها بعد ثبوته بالنصوص الصحیحة و اتّفاقِ الاصحاب إلا مَنْ شَذَّ غیر لازمٍ، غَیرَ أنّها من الحِکمة الواضحة، و قد نَبّهَ علیها الاصحابُ و نَطَقَتْ بها نصوصُهم».(1) ب: نظر مرحوم محقق بروجردی (رحمه الله) در «تقریرات ثلاث»

«انّ عدم جواز المزاحمة أعمّ من کونها أرض المساکن أو المزارع مثلاً، هذا مضافاً الی عدم کونها علّة، بل هی حکمة، فلا یدور الحکم مدارها».(2) ج: نظر مرحوم مقدس اردبیلی (رحمه الله) در «مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان»

مرحوم محقق اردبیلی (رحمه الله) در کتاب یاد شده، تعلیلات وارده در روایات هفده گانه را «حکمت» دانسته؛ امّا می فرماید: این حکمت مقتضی است که زوجه از عین زمین خانه مسکونی محرومباشد نه از قیمت آن.

«و أنت تعلم ان هذه الحکمة انما تقتضی الحرمان من عین تلک الامور لا قیمتها»(3) حکمت این روایات مقتضی این است که زوجه از عین خانه مسکونی محروم باشد نه

ص:217


1- (1) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 1، ص: 482
2- (2) . ر. ک. به: تقریرات ثلاث، بروجردی (رحمه الله)، ص: 118
3- (3) . ر. ک. به: مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، مقدس اردبیلی (رحمه الله)، ج 11، ص: 450

از قیمت آن.

مناقشه بر استدلال مقدس اردبیلی (رحمه الله)

* اولاً: پس از بیان تمایزات بین علّت و حکمت، دیگر مجالی برای پذیرش اشکال محقق اردبیلی (رحمه الله) وجود نخواهد داشت؛ زیرا، قبلا ثابت شد که از وجود حکمت، وجود لازم می آید و قابل استناد است، ولی از عدمش، عدم، لازم

* نمی آید و قابل استناد و نقض نیست.

* ثانیاً: مزاحمت حتی در صورت ارث بردن زوجه از قیمت خانه نیز قابل فرض است؛ چه اینکه در فرضیکه زوجه را مجاز به ارث بردن از قیمت خانه بدانیم، در حقیقت او را مجاز دانستیم تا به سایر وراث بگوید:

- قبل از اینکه شما سهم مرا از قیمت این خانه پرداخت نکرده اید، من نیز از این خانه خارج نخواهم شد!.

و یا:

- قبل از اینکه شما سهم مرا از قیمت این خانه پرداخت نکرده اید، شما نیز نباید در این خانه تصرف نمایید!.

دو: فرق بین علّت و حکمت از منظر مشهور

مشهور علماء در بیان فرقبین علّت و حکمت قائل اند این دو تنها یک فرق دارند و آن این است که علّت، عمومیّت دارد و حکمت، عمومیّت ندارد.

«العلّة تعمّم»(1) و «الحکمة لا تعمّم»(2)

ص:218


1- (1) . ر. ک. به: کتاب البیع، امام خمینی (رحمه الله)، ج 1، ص: 177
2- (2) . ر. ک. به: همان ج 4، ص: 87.

علت تعمیم دهنده است (تعمیم می دهد) و حکمت تعمیم نمی دهد

به عبارت دیگر، ایشان قائل اند که: عمومیّت صرفاً در علّت جاری است؛ لذاهنگامی که گفته می شود: «الخمر حرام لانه مسکر» نتیجه این است که: «هر چیز مسکری حرام است» یعنی یکی از علل حرمت یک شیء، مسکریّت آن است؛ امّا این عمومیّت در حکمت جاری نیست

مناقشه بر نظر مشهور نسبت به عدم جریان عمومیّت در حکمت

* اولاً: این نظر مشهور مورد پذیرش نیست؛ زیرا، درست است که حکمت قابل نقض نیست؛ امّا چرا عمومیّت نداشته باشد؟

* ثانیاً: در بعضی موارد، حکمت عمومیّت داشته و قابل نقض است؛ به عنوان نمونه یکی از آن موارد این است که: اگر شارع به عنوانی از عناوین حکمت تأکید و توجّه نمود، آن حکمت عمومیّت پیدا کرده و قابل نقض خواهد شد؛ مثلاً همان طور که بیان شد، در روایات یکی از حکمت های حرمت زنا، «اختلاط انساب» ذکر شده است و این حکمت، در مسئله ی مستحدثه ی عصر حاضر، یعنی «شبیه سازی» هم جریان دارد؛ چه اینکه فقهای شیعه شبیه سازی را به حسب عناوین اولیه، جائز می دانند، امّا به حسب عناوین ثانویه جائز نمی شمارند، چون معتقدند همان اختلاط انسابی که در «زنا» جریان دارد در «شبیه سازی» هم جاری است.

به عبارت دیگر فقهاءمی فرمایند:

درست است که در اینجا زنا صورت نگرفته، امّا چون پدر و مادر این انسان شبیه سازی شده، مشخص نیستند، لذا «اختلاط انساب» که از حکمت های حرمت زناست، در این پدیده جاری است.(1)

ص:219


1- (1) . ر. ک. به: کتاب بررسی فقهی حقوقی تلقیح مصنوعی، آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته.

ص:220

4 بررسی طائفه دوم روایات

ص:221

آنچه در این فصل می خوانید:

بررسی روایت اول باب هفتم و روایت نهم باب پنجاه و هشتم کتاب وسائل الشیعة؛

بررسی بحث تعارض طائفه ی دوم روایات با طائفه ی اول؛

بررسی سه راه علاج برای حل مشکل تعارض؛

بررسی عمومیت مستفاد از «قرآن کریم».

ص:222

فصل چهارم: بررسی روایات

بررسی روایات دال بر ارث بردن زوجه از جمیع ما ترک زوج

در مقابل طائفه اول یعنی روایاتی که دلالت بر محرومیّت زوجه از عقار داشت، دو طائفه ی دیگر از روایات وجود داشت، که در این فصل به دومین طائفه از سه طائفه از روایات خواهیم پرداخت؛ این روایات عبارتند از:

- طائفه ی دوم: روایاتی که زوج و زوجه را، از هیچ کدام از ما ترک یکدیگر، محروم نمی دانند؛ این روایات در «دو» روایت زیر خلاصه می شوند:

أ. روایتِ اولِ بابِ هفتم از «ابواب میراث الازواج» کتاب «وسائل الشیعة»؛

ب. روایتِ نهمِ بابِ پنجاه و هشتم از «ابواب المهور» کتاب «وسائل الشیعة».

ص:223

الف: روایت اول باب هفتم؛ دال بر عدم محرومیّت زوجه، از جمیع ما ترک زوج

بررسی طائفه دوم، روایات دال بر ارث بردن زوجه از جمیع ما ترک

عنوان باب هفتم کتاب «وسائل الشیعة» از «ابواب میراث الازواج» چنین است :

«بَابُ أَنَّ الزَّوْجَ یَرِثُ مِنْ کُلِّ مَا تَرَکَتْ زَوْجَتُهُ وَ کَذَا جَمِیعُ الْوُرَّاثِ وَ کَذَا الزَّوْجَةُ الَّتِی لَهَا مِنْهُ وَلَدٌ»

باب ارث زوجه از تمام ما ترک زوجه و همین طور همه ی وراث و همچنین است ارث بردن زوجه ای که از زوج فرزند دارد (یعنی ارث بردن زوجه ی دارای فرزند از زوج از تمام ما ترک زوج)

همچنانکه قبلا ذکر گردید، فتوای مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) مطابق با عناوین ابواب انتخابی کتابشان است؛ بنابراین در ما نحن فیه فتوای ایشان چنین است:

«زوجه از جمیع ما ترک زوجه ارث می برد و همچنین جمیع وراث و نیز زوجه اگر از زوج فرزند داشته باشد از تمام ماترک زوج ارث می برد».

اشکال بر فتوای مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله)

ایرادی که به عنوان انتخابی صاحب وسائل (رحمه الله) در باب هفتم وارد می نمایند این است که: تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد فقط در روایت دوم باب هفتم یعنی مقطوعه ی ابن اذینه آمده است و در روایت اول باب هفتم، اثری از این تفصیل، وجود ندارد؛ پس چگونه ایشان به طور کلی از این باب چنین فتوایی را استنباط فرموده اند!؟

از این رو، لازم است ابتداء، به بررسی این روایت پرداخته تا جهت نتیجه گیری، بحث در مسیر صحیح قرار گیرد.

روایت اولِ باب هفتم

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ (وَ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ یَرِثُ مِنْ دَارِامْرَأَتِهِ أَوْ أَرْضِهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً أَوْ یَکُونُ (فِی) ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ

ص:224

الْمَرْأَةِ فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً فَقَالَ یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ (مِنْ) کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ»

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبَانٍ مِثْلَهُ

أَقُولُ حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی التَّقِیَّةِ وَ حَمَلَهُ أَیْضاً هُوَ وَ الصَّدُوقُ وَ غَیْرُهُمَا عَلَی مَا إِذَا کَانَ لِلْمَرْأَةِ وَلَدٌ لِمَا یَأْتِی وَ یُمْکِنُ حَمْلُهُ عَلَی رِضَا الْوَارِثِ إِعْطَاءَ الْعَیْنِ فِیمَا عَدَا الْأَرْضَ وَ بِإِعْطَاءِ الْعَیْنِ أَوِ الْقِیمَةِ مِنَ الْأَرْضِ».(1) بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول (سند شیخ طوسی (رحمه الله)

- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ: شیخ طوسی (رحمه الله) به طریق خویش

- عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ:

- عَنْ فَضَالَةَ: مراد از فضالة، فضالة بن ایوب الازدی است.

* مرحوم شیخ نجاشی (رحمه الله) در مورد ویآورده است: «عربی صمیم سکن الاهواز روی عن موسی بن جعفر (علیه السلام) و کانثقة فی حدیثه مستقیماً فی دینه»(2)

مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) نیز اورا توثیق نموده است: «فضالة بن أیوب الازدی ثقة»(3) «فضالة بن أیوب عربی أزدی».(4)

- عَنْ أَبَانٍ: ابان، بین «ابان بن تغلب» و «ابان بن عثمان» مشترک است که هر دو ثقه اند.

- عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ: کنیه ی وی ابوالعباس بقباق بوده و از ثقات است.

- (وَ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ): از ثقات است.

ب.

ص:225


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، ج 26، ص: 213
2- (2) . ر. ک. به: رجال نجاشی، ص 311
3- (3) . ر. ک. به: رجال طوسی، ص 342 باب الفاء
4- (4) . ر. ک. به: همان، ص 363.

سند دوم (سند شیخ صدوق (رحمه الله)

- وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ

- عَنْ أَبَانٍ مِثْلَهُ

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«فَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ (وَ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ یَرِثُ مِنْ دَارِامْرَأَتِهِ أَوْ أَرْضِهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً؟ أَوْ یَکُونُ (فِی) ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْمَرْأَةِ فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً؟

فَقَالَ (علیه السلام): یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ (مِنْ) کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ».

ب. ترجمه ی روایت

فضل بن عبد الملک و ابن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام) نقل می کنند که:

از امام (علیه السلام) درباره مردی پرسیدم که [اگر همسرش فوت کرد،] آیا شوهر از خانه زوجه اش یا از زمین وی چیزی به ارث می برد؟ یا اینکه مرد نیز بمنزله زن است؟ [گویا در ذهن سائل این بوده که زن از همه ماترک زوج ارث نمی برد، لذا می پرسد: آیا مرد نیز مثل زن است؟]

امام (علیه السلام) در پاسخ می فرمایند: آن مرد از همه ی اموال و آنچه که از همسرش باقی مانده، ارث می برد و آن زن نیز از جمیع اموال و آنچه از شوهرش باقی مانده ارث می برد.

ج. نکات مهم این روایت

- در این روایت امام (علیه السلام) در پاسخ، از عبارت «کُلِّ شَیْ ءٍ» استفاده می فرمایند که دلالت بر عمومیّت می کند، یعنی زن و مرد در توارث هیچ حرمانی از یکدیگر ندارند.

- با توجه به اینکهاین روایت با نظر عامه موافق است، لذا اکثر فقهاءعظام در مقام جمع اخبار چند توجیه برای این روایت ذکر کرده اند؛ مرحوم شیخ حر

-

ص:226

عاملی (رحمه الله) نیز از جمله کسانی است که «سه توجیه» در ادامه این روایت ذکر

- می نماید، که ذیلاً به آن ها اشاره می نماییم:

* توجیه اول: حمل این روایت بر فرض «تقیّه»؛ همچنانکه مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) چنین حملیرا مطرح و اعمال کرده اند. «أَقُولُ حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی التَّقِیَّةِ».

* توجیه دوم: حمل این روایت بر فرض «ذات ولد بودن زوجه»؛ همان گونه که مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) و مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) و دیگر بزرگان چنین حملی را مطرح و قائل شدند. «وَ حَمَلَهُ أَیْضاً هُوَ وَ الصَّدُوقُ وَ غَیْرُهُمَا عَلَی مَا إِذَا کَانَ لِلْمَرْأَةِ وَلَدٌ لِمَا یَأْتِی».

* توجیه سوم: حمل این روایت بر فرض رضایت وراث از پرداخت عین در غیر مورد زمین و پرداخت عین یا قیمت زمین به زوجه؛ «وَ یُمْکِنُ حَمْلُهُ عَلَی رِضَا الْوَارِثِ إِعْطَاءَ الْعَیْنِ فِیمَا عَدَا الْأَرْضَ وَ بِإِعْطَاءِ الْعَیْنِ أَوِ الْقِیمَةِ مِنَ الْأَرْضِ».

د. نتیجه

این حدیث موثقه است، اگر چه سند شیخ طوسی (رحمه الله) به «حسین بن سعید» بنابر آنچه که مرحوم علامه محمد اردبیلی (رحمه الله)(1) در کتاب «جامع الرواة و إزاحة الشبهات عن الطرق و الإسناد»(2) آورده، صحیح است.

ب: روایت نهم باب پنجاه و هشتم؛ دال بر عدم محرومیّت زوجه، از جمیع ما ترک زوج

در عنوان باب پنجاه و هشتم از «ابواب المهور» کتاب «وسائل الشیعة» چنین آمده است :

ص:227


1- (1) . مرحوم محمد بن علی أردبیلی غروی حائری از شاگردان علامه مجلسی
2- (2) . نام دیگر آن «جامع الرواة» یا «رافع الاشتباهات فی تراجم الرواة و تمییز المشترکات» است..

«بَابُ حُکْمِ مَا لَوْ مَاتَ الزَّوْجُ أَوِ الزَّوْجَةُ قَبْلَ الدُّخُولِ هَلْ یَثْبُتُ نِصْفُ الْمَهْرِ

الْمُسَمَّی أَمْ کُلُّهُ»

«اگر هر یک زوج یا زوجه قبل از دخولبمیرند، آیا نصف مهر المسمی ثابت می شود یا همه آن [ثابت می شود]؟»

جهت اینکه در فضای این روایت قرار گیریم، شایسته است به بررسی آن بپردازیم.

روایت نهمِ باب پنجاه و هشتم

«وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ وَ فَضْلٍ أَبِی الْعَبَّاسِ قَالَا قُلْنَا لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً ثُمَّ مَاتَ عَنْهَا وَ قَدْ فَرَضَ الصَّدَاقَ قَالَ لَهَا نِصْفُ الصَّدَاقِ وَ تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِنْ مَاتَتْ فَهُوَ کَذَلِکَ».

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ وَ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»(1) بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول

- وَ بِالْإِسْنَادِ:

- عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ:

- عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ وَ فَضْلٍ أَبِی الْعَبَّاس

ب. سند دوم (شیخ طوسی (رحمه الله)

- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ:

- عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ:

- عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ:

- عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ:

ص:228


1- (1) . ر. ک. به: کتاب وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 21، ص: 329.

- عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ وَ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ:

- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام):

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«قَالَا قُلْنَا لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام):

مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً ثُمَّ مَاتَ عَنْهَا وَ قَدْ فَرَضَ الصَّدَاقَ؟

قَالَ (علیه السلام): لَهَا نِصْفُ الصَّدَاقِ وَ تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِنْ مَاتَتْ فَهُوَ کَذَلِکَ»

ب. ترجمه ی روایت

عبید بن زراره و فضل ابی العباس می گویند به امام صادق (علیه السلام) عرض کردیم:

چه می فرمایید درباره ی مردی [که در حال مرض] با زنی ازدواج کرد و سپس [در همان مرض] می میرد و [آن مرد] برای آن زن صداقی معین کرده است؟

امام (علیه السلام) می فرماید: برای این زن نصف صداق (مهر) است و این زن از تمامی اموال مرد ارث می برد و اگر زن بمیرد، پس شوهرش از همه اموال او ارث می برد.

ج. نکات مهم این روایت

- در این روایت امام (علیه السلام) در پاسخ از عبارت «تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» استفاده می فرمایند که دلالت بر عمومیّت می کند؛ یعنی می فرماید: زوج و زوجه در توارث هیچ حرمانی از یکدیگر ندارند.

د. نتیجه

این حدیث، معتبره است.

بررسی تعارض موثقه ابن ابی یعفور با هفده روایت و سهراه علاج آن

نتیجه ای که از طائفه اول روایات - یا هفده روایت باب ششم - گرفته شد، این بود که: «زوجهاز جمیعِ اراضیِزوج، محروماست»؛ امّا در طائفه دوم «دو» روایت، در

ص:229

این

فصل بیان شد، که دقیقاً در نقطه مقابل طائفه اول اند، یعنی:

- موثقه ی «فضل بن عبد الملک» و «ابن ابی یعفور»؛

و:

- معتبره ی «زرارة» و «فضل ابی عباس»،

که می گویند: «زوجه از جمیع ماترک زوج ارث می برد».

بنابراین، این دو دسته از روایات، با یکدیگر «تعارض» می کنند که باید راه حلی برای «رفع تعارض» و «علاج» آن ها جستجو نماییم؛ اما، پس از تفحص در کلمات علماء، پیرامون حل مشکل تعارض در ما نحن فیه، به چندین راه علاج بر می خوریم که در این مجال، به دو مورد از آن ها و سپس راه حل مختار اشاره می نماییم.

علاج اول؛ دو توجیه شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار»

همان گونه که قبلا بیان شد:

«الاستبصار»(1)

بررسی دو توجیه شیخ طوسی (رحمه الله)

الف: توجیه اول

مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در بیان توجیه اول می فرمایند:

چون روایت ابن ابی یعفور، موافق با عامه است، لذا باید آن را بر «تقیّه» حمل نماییم؛ البته مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) نیز این توجیه شیخ طوسی (رحمه الله) را پذیرفته و

می فرمایند:

ص:230


1- (1) . لازم به ذکر است حضرت استاد - دامت برکاته - به خلاف نظر قدما که این روایت را «صحیحه» می شمارند، ایشان آن را «موثقه» می دانند..

«لان روایةَ ابنِ أبی یعفورٍ الدالّةَ علی عموم الارث ظاهرة فی التقیّة؛ لانّها موافِقة لمذاهب جمیعِ مَن خالَفَنا».(1) به جهت اینکه روایت ابن ابی یعفور که بر عمومیّت (شمول) ارث دلالت دارد، ظاهر در تقیّه است؛ زیرا این روایت با مذهب مخالفین سازگار است.

مناقشه بر توجیه اول

مسئله ی حمل بر تقیّه، مؤونه و هزینه ای ندارد، از این رو بسیاری از فقهاء به آن قائل شده اند.

ب: توجیه دوم

مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در بیان توجیه دوم می فرمایند:

برای حل تعارض، باید بین روایات هفده گانه و صحیحه ی ابن ابی یعفور به صورت «تخصیص» جمع نماییم و تا زمانی که جمع بین روایات امکان پذیر است، دیگر نوبت به حمل بر تقیّه و مسائل دیگری که در باب تعارض اخبار آمده، نمی رسد.

به عبارت دیگر:

بوسیله ی هفده روایتیکه می گویند: «لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ» مضمون موثقه ی ابن ابی یعفور که به صورت عام می گوید: «تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» را تخصیص بزنیم.

دو مناقشه بر توجیه دوم شیخ طوسی (رحمه الله)

مناقشه ی اول

این مناقشه از سوی مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) مطرح شده، که حاصل آن چنین است:

در صحیحه ابن ابی یعفور جمله ای وجود دارد که دال بر قبول سائل است بر اینکه: «زوجه از بعض ما ترک زوج محروم است» به همین جهت در سؤالش

از حضرت (علیه السلام) می پرسد: «أو یکون بمنزلةِ المرأة لا ترِثُ من ذلک شیئاً؟»

ص:231


1- (1) . ر. ک. به: رسائل، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 1، ص: 469.

این فراز از روایت دلالت می کند بر اینکه سائل مطلقاً هیچ شبهه ای در حکم ارث زوجه نداشته، ولی آنچه باعث سؤال وی شده حکم زوج بوده که وی در صدد سؤال آن از امام (علیه السلام) بر آمده است؛ لذا نحوه پرسش و اصل این سؤال، خود بهترین دلیل است بر اینکه حکم محرومیّت زوجه - از بعض ما ترک - در آن زمان هم جریان داشته است.

به اصل اشکال مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) توجه فرمایید:

«و فیه نظر؛ لانّ روایةَ ابنِ أبی یعفورٍ الدالّةَ علی عموم الارث ظاهرة فی التقیّة؛ لانّها موافِقة لمذاهب جمیعِ مَن خالَفَنا و فی سؤالها ما یَدُلّ علیه؛ لأنّه قال: «أو یکون بمنزلةِ المرأة لا ترِثُ من ذلک شیئاً؟». و هذا یدلّ علی أنّ السائلَ لا شُبهَة عندهُ فی حُکم المرأة مطلقاً، و إنّما اشتبهَ علیه حُکم الرجل، و هو یدلّ علیظهور الحکم جدّاً فی ذلک الوقت»(1) و در این مطلب اشکالی است: زیرا روایت ابن ابی یعفور که بر عمومیّت (شمول) ارث دلالت دارد، ظاهر در تقیّه است؛ زیرا این روایت با مذهب مخالفین سازگار است و پرسش در روایت نیز بر همین مطلب دلالت دارد؛ چرا که گفت: «یا مانند زن است که از چیزی ارث نمی برد؟» و این نشان می دهد که پرسشگر شبهه ای در ارتباط با حکم زن به صورت مطلق نداشته است و فقط حکم مرد برایش مشتبه بوده است و این نشان از ظهور واضح حکمِ زن در آن زمان دارد.

مناقشه ی دوم

توجیه دوم مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) بلا تردید باطل است؛ زیرا، اگر امام (علیه السلام) به صورت مستقل و عام می فرمودند: «ترث المراة من جمیع ما ترکه الزوج»

تخصیص ادّعایی شیخ (رحمه الله) قابل قبول بود، امّا در این موثقه، سائل از امام (علیه السلام) می پرسد: همان طور که زوجه از بعضِ ما ترک زوج محروم است، آیا زوج نیز

ص:232


1- (1) . ر. ک. به: رسائل شهید ثانی (رحمه الله)، ج 1، ص 469.

از بعض ما ترک زوجه محروم است؟ «هَلْ یَرِثُ مِنْ دَارِامْرَأَتِهِ أَوْ أَرْضِهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً؟

بنابراین، به قرینه این فراز از سؤال که «زوجه از بعضی از ما ترک زوج محروم است» «أو یکون بمنزلةِ المرأة لا ترِثُ من ذلک شیئاً؟» دیگر راهی برای تخصیص وجود ندارد و تخصیص باطل است.

علاج دوم؛ تاویل شیخ صدوق (رحمه الله)

«تهذیب الأحکام «الاستبصار» «الاستبصار» «وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ (رحمه الله) یَتَأَوَّلُ هَذَا الْخَبَرَ وَ یَقُولُ لَیْسَ لَهُنَّ شَیْ ءٌ مَعَ عَدَمِ الْأَوْلَادِ مِنْ هَذِهِ الْأَشْیَاءِ الْمَذْکُورَةِ فَإِذَا کَانَ هُنَاکَ وَلَدٌ فَإِنَّهَا تَرِثُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ...»(1) ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بابویه (شیخ صدوق (رحمه الله) این خبر را تأویل می کرد و می گفت که برای زوجات بدون فرزند هیچ یک از موارد ذکر شده به

ارث نمی رسد اما اگر دارای فرزند باشد این زوجه از همه چیز ارث می برد.

علاج سوم؛ نظر مختار

با عنایت به نتیجه ای که از طائفه اول روایات - یا «هفده» روایت باب ششم - گرفته

ص:233


1- (1) . ر. ک. به: الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 4، ص: 155.

شدکه همان «حرمان زوجه از جمیع اراضی زوج» بود؛ حال، دو راه برای برخورد با موثقه ابن ابی یعفور برایمان باقی می ماند:

* راه اول؛ حمل موثقه ابن ابی یعفور بر «تقیّه»: که ظاهراً نیز همین گونه است؛ زیرا، کثیری از بزرگانچنین حملی را پذیرفته اند.

و در غیر این صورت:

* راه دوم؛ پذیرش عدم تحمل مقاومت موثقه ابن ابی یعفور با روایات متواتره؛ یعنی قائل شویم موثقه ی ابن ابی یعفور، تاب مقاومت و معارضه در برابر هفده روایت باب ششم را که در «حد تواتر» است و به تعبیر برخی از فقهاء، «فوق تواتر» است را ندارد، یعنی:

- «یک» روایت موثقه می گوید: «زوجه از جمیع ما ترک زوج ارث می برد».

و:

- «هفده» روایت متواتره می گویند: «زوجه از جمیع اراضی زوج محروم است».

و پر واضح، مشخص است که «یک» روایت موثقه، تاب مقاومت در برابر «هفده» روایت متواتره را ندارد.

ص:234

پیوست فصل چهارم

بررسی استفاده یعمومیّت یا عدم عمومیّتاز ظاهر «قرآن کریم»

«آیه ی دوازدهم» «سوره ی مبارکه نساء» «قرآن کریم»

وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَلیمٌ (1)

و برای شما، نصف میراث زنانتان است، اگر آن ها فرزندی نداشته باشند و اگر

فرزندی داشته باشند، یک چهارم از آن شماست پس از انجام وصیتی که

ص:235


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12.

کرده اند، و ادای دین (آن ها). و برای زنان شما، یک چهارم میراث شماست، اگر فرزندی نداشته باشید و اگر برای شما فرزندی باشد، یک هشتمشمال آنهاست بعد از انجام وصیتی که کرده اید، و ادای دین و اگر مردی بوده باشد که کلاله [خواهر یا برادر] از او ارث می برد، یا زنی که برادر یا خواهری دارد، سهم هر کدام، یک ششم است (اگر برادران و خواهران مادری باشند) و اگر بیش از یک نفر باشند، آن ها در یک سوم شریکند پس از انجام وصیتی که شده، و ادای دین بشرط آنکه (از طریق وصیت و اقرار به دین،) به آن ها ضرر نزند. این سفارش خداست و خدا دانا و بردبار است.(1) همان طور که روشن است، این آیه شریفه «دو بخش» دارد:

بخش اول آیه، در بیان ارث زوج از زوجه

فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ

قسمت اول این آیه، در مقام بیان ارث زوج از زوجه بوده و می فرماید: مرد نیمی از اموال همسر خود را در صورتی که او (یعنی آن زن) فرزندی نداشته باشد به ارث می برد، ولی اگر فرزند و یا فرزندانی داشته باشد - حتی از شوهری دیگر - شوهر تنها یک چهارم مال را به ارث می برد مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ.

در ادامه نیز تأکید می فرماید: این یک چهارم بعد از پرداخت بدهی های زوجه و انجام وصیت های مالی او خواهد بود، چنانکه می فرماید

مجدداً به بخش اول آیه توجه فرمایید:

وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها أَوْ دَیْنٍ (2)

بخش دوم آیه، در بیان ارث زوجه از زوج

قسمت دوم آیه، در مقام ارث زوجه از زوج بوده و می فرماید: امّا ارث زنان از

ص:236


1- (1) . ترجمه آیت الله ناصر مکارم شیرازی دامت برکاته
2- (2) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12.

اموال شوهران در صورتیکه شوهر فرزندی نداشته باشد، یک چهارم از اصل مال است چنانکه می فرماید

: وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ

ولی اگر شوهر فرزندی داشته باشند - اگر چه از همسری دیگر - سهم زوجه به یک هشتم می رسد، چنانکه می فرماید فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ

در ادامه نیز تأکید می فرماید: این تقسیم همانند تقسیم سابق بعد از پرداخت بدهکاری های شوهر و انجام وصیت مالی او خواهد بود. (1)(2) مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ.

دوباره به بخش دوم آیه توجه فرمایید:

وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ (3)

بررسی نکاتی پیرامون فراز مما ترکتم

مطلب مهمی که بعد از حل تعارض روایات وجود دارد این است که:

مِمَّا تَرَکْتُمْ و به عبارت دیگر:

«قرآن کریم» پاسخ این است که این مسئله از دو فرض، خارج نیست:

- فرض اول: اگر پاسخ منفی باشد، یعنیگفته شود از ظاهر «قرآن کریم» عمومیّت استفاده نمی شود که: «فثبت المطلوب».

اما:

- فرض دوم: اگر پاسخ مثبت باشد، یعنی گفته شود از ظاهر «قرآن کریم»

-

ص:237


1- (1) . برداشت از تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی دامت برکاته، ج 3، ص: 295 و 296
2- (2) . برداشت از تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی دامت برکاته، ج 3، ص: 295 و 296
3- (3) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12.

عمومیّت استفاده می شود و فراز مِمَّا تَرَکْتُمْ شامل همه اموال زوج و زوجه نسبت به توارث از یکدیگر می شود، در این صورت، دو نتیجه از فرض دوم حاصل می شود:

* نتیجه ی اول: اثبات نظر ابن جنید اسکافی (رحمه الله) و قاضی نعمان مصری (رحمه الله).

* نتیجه ی دوم: رد نظر مشهور فقهای امامیّه و خلاف اجماع آنان. در این صورت باید پیرامون دو نکته و سؤال زیر تحقیق کرد:

نکته ی اول: «قرآن کریم» «قرآن کریم» سؤال اول: آیا در مانحن فیه، نباید مطابق کلام امام (علیه السلام) - که می فرماید: روایات موافق با «قرآن کریم» را اخذ کنید و مخالف با آن را کنار بگذارید یعنی «فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ»(1) - عمل کرد؟

- سؤال دوم: آیا اساساً در اینجا بحث موافقت با «قرآن کریم»، موضوعیت داشتهوقابل طرح است یا خیر؟

نکته ی دوم: «قرآن کریم» آیا بین این دو مرجح، - که مورد اتّفاق اصولیین است - ترتیبی وجود دارد؟ یعنی آیا بین مرجح مضمونی (قرآن کریم) و مرجح جهتی یا جهت صدوری (مخالفت با عامه) ترتیبی وجود دارد؟

یا اینکه:

- آیا اصلاً بین این مرجحات، ترتیبی وجود ندارد؟

به عبارت دیگر:

در ما نحن فیه که، در هر دو طرف مرجح وجود دارد؛ یعنی یک طرف، مرجّح موافقت با کتاب استو در طرف دیگر که مرجّح مخالفت با عامه است؛ آیا

ص:238


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، ج، 27 ص: 118.

بین این مرجّحات ترتیبی وجود دارد، تا گفته شود موافقت کتاب مقدّم است، و یا مخالفت عامه مقدم است و یا اینکه اصلاً ترتیبی وجود ندارد؟

بررسی وجود ترتیب، در بین مرجحات

(1)

یکی از مباحث بسیار مهمی که در بحث «تعادل» و «تراجیح» مطرح شده و منشأ اختلافات بسیار زیادی گردیده است، بحث «ترتیب میان مرجحات» است که در آن بحث چندین مبنا ذکر شده است که اختیار هر کدام از این مبانی نتیجه ای غیر از دیگری خواهد داشت، در این بخش، جهت نتیجه گیری، به «سه» مبنا از مبانی مذکوراشاره می نماییم:

الف: مبنای عدم ترتیب بین مرجحات

این نظر را بزرگانی اختیار کردند؛ همچون:

- مرحوم آخوند خراسانی (رحمه الله) در کتاب «کفایة الاصول» ایشاندر آنجا می فرمایند: ما از روایات ترجیح، وجهی برای مراعات ترتیب بین

- مرجحات استفاده نمی کنیم.

به اصل عبارت ایشان در کتاب «کفایة الاصول» توجه فرمایید:

«إنه لاوجه لمراعاة الترتیب بین المرجحات»(2)

ص:239


1- (1) . لازم به ذکر است علمای اصول، مرجحات را به صور مختلف تقسیم نموده اند، از جمله «مرجحاتِ ناظر به سند، متن و امور خارجی» یا «مرجحاتِ ناظر به سند، دلالت، زمان ورود، متن و امور خارجی» (ر. ک. به: علامه حلّی (رحمه الله) تهذیب الوصول الی علم الاصول، ص 278؛ حسن بن زین الدین (ابن شهید ثانی) معالم الدین و ملاذالمجتهدین، ص 243-245؛ میرزای قمی (رحمه الله) القوانین المحکمة، ج 2، ص 278). البته مرحوم شیخ انصاری (رحمه الله) مرجّحات را به دو نوع داخلی و خارجی تقسیم نموده اند؛ از منظر ایشان، مرجح داخلی یعنی مزایایی که در خود دلیلِ طرفِ تعارض وجود دارد که خود بر سه بخش تقسیم می شود: «مرجحات صدوری»، «مرجحات جهتی» و «مرجحات مضمونی» و مرجح خارجی نیز یعنی مزیت هایی که با قطع نظر از دلیل مزبور، خود وجود مستقلی دارند، که از مصادیقآن می توان به: «شهرت عملییا روایی»، «موافقت با قرآن و سنّت متواتر» و «موافقت با اصل» اشاره نمود. (فرائد الاصول، ج 2، ص 783 تا 804)
2- (2) . ر. ک. به: کفایة الأصول، آخوند خراسانی (رحمه الله)، صفحه 454.

هیچ دلیلی برای مراعات ترتیب بین مرجحات نیست.

ب: مبنای ترتیب مرجح جهتی/جهت صدوری(1) بر سایر مرجحات

این نظر را بزرگانی اختیار کردند؛ همچون:

- مرحوم وحید بهبهانی (رحمه الله)(2) در کتاب «الفوائد الحائریة» بر حسب آنچه که مرحوم شیخ انصاری (رحمه الله) در کتاب «فرائد الاصول» به ایشان نسبت می دهند، مبنی بر اینکه ایشان مرجحات جهت صدوری را بر سایر مرجحات مقدم کرده است، یعنی مسئله ی مخالفت با عامه (مرجح جهتی/ جهت صدوری) را که به جهت تقیّه صادر شده باشد را، بر موافقت با کتاب (مرجح مضمونی) مقدّم داشته است.

اصل عبارت ایشان در کتاب «الفوائد الحائریة» چنین است:

«بل المستفاد من الاخبار المتواترة أنّ العرض علی الکتاب مقدّم علی جمیع التّراجیح و معتبر مطلقاو کذا الکلام فی مخالفة العامّة، سیّما مع التعلیلات الواردة بأنّ الرّشد فی خلافهم و أنّهم ما هم من الحقیقة فی شیءإلی غیر ذلک».(3) آنچه از اخبار متواتر بدست می آید این است که عرضه بر قرآن مقدم بر همه ی مرجحات است و به صورت مطلق معتبر است و مخالفت با عامه نیز چنین است مخصوصاً با توجه به علت های وارده درباره اینکه صحت عمل، در مخالفت با آن هاست و اینکه آن ها هیچ حقیقت و واقعیتی ندارد و دیگر موارد در این زمینه.

- مرحوم میرزای نائینی (رحمه الله): در «رسالة فی التزاحم و الترتیب»، ایشان نیز

ص:240


1- (1) . مرجح جهتی، عبارت است از اموری که علل و انگیزه های صدور حدیث را روشن می سازد؛ به بیان دیگر، عواملی است که جهت صدور یک حدیث را تقویت کرده و آن را به حق نزدیک تر و از باطل دورتر می گرداند، مانند مخالف بودن دلیل با دیدگاه عامه به سبب صدور آن از باب تقیّه. (ر. ک. به: اصول الفقه، محمد رضا مظفر (رحمه الله)، ج 2، ص 229)
2- (2) . محمد باقر بن محمد أکمل بن محمد صالح اصفهانی، بهبهانی، حائری، معروف به وحید بهبهانی و استاد اکبر (رحمه الله) (1117-1206، 1205 ه -).
3- (3) . ر. ک. به: الفوائدالحائریة، آیت الله وحید بهبهانی (رحمه الله)، الفائدة الاحدی و العشرون، صفحه 220.

مرجح جهتی را بر مرجح مضمونی مقدم کرده است.(1) ج: مبنای ترتیب مرجح مضمونی(2) بر مرجح جهتی

این نظر توسط جمعی از بزرگاناختیار شده است؛ همچون:

- مرحوم آیت الله خویی (رحمه الله)(3) و عده ی دیگری از اصولیین؛

- مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی (رحمه الله) نیز این نظر را پذیرفته اند.

ایشان در موارد بی شماری(4) به این مطلب اشاره فرمودند که در اینجا به ذکر یکی از آن تصریحات اکتفا می نماییم:

«أنّک عرفت أنّ الروایة الدالّة علی أنّ إرث الزوج و الزوجة متّحد من هذه الجهة و أنّ الزوجة ترث من جمیع ما ترکه زوجها، کما أنّ الزوج یرث من جمیع ما ترکته

الزوجة ساقطة عن الحجّیة و الاعتبار، إمّا لاجل کونها معرضاً عنها لدی المشهور بالشهرة المحقّقة و إمّا لاجل کون الشهرة الفتوائیة التی هی أوّل المرجّحات فی الخبرین المتعارضین علی ما استفدناه من مقبولة عمر بن حنظلة المعروفة و قد قرّرناه فی محلّه من بحث التعادل و الترجیح من علم الاصول مع الطائفة المقابلة، خصوصاً مع وحدة هذه الروایة و کثرة الروایات المقابلة التی لاتبعد دعوی تواترها الاجمالی علی عدم

ص:241


1- (1) . به نقل از کتاب مصباح الاصول؛ ر. ک. به: مصباح الاصول آیت الله ابوالقاسم خویی (رحمه الله)، ج 3 ص 419
2- (2) . مرجح مضمونی مزیتی است که مضمون و محتوای حدیث متعارض را تقویت نموده و در نظر فقیه، سبب اقربیت به واقع می گردد؛ مانند: موافقت مضمون حدیث با ظاهر کتاب و سنت. (ر. ک. به: اصول الفقه، محمد رضا مظفر (رحمه الله)، ج 2، ص 230).
3- (3) . ر. ک. به: مصباح الاصول، آیت الله ابوالقاسم خویی (رحمه الله)، ج 3 ص 419
4- (4) . از جمله آن حضرت (رحمه الله) در کتاب الطهارة می فرمایند: «ثمّ إنّه بعد عدم إمکان الجمع بین الطائفتین و لزوم الرجوع إلی المرجّحات لا محیص عن الأخذ بما دلّ علی وجوب الإعادة مطلقاً امّا لما حقّقناه فی محلّه من کون الشهرة الفتوائیة أوّل المرجّحات علی ما تدلّ علیه مقبولة ابن حنظلة و غیرها و لا ریب فی موافقتها لما دلَّ علی وجوبها، و أمّا لما قیل من کون شذوذ الروایة المعارضة و ندرتها توجب سقوطها عن درجة الاعتبار و الحجّیة رأساً و خروجها عن صلاحیة المعارضة کلّاً لأنّها حینئذٍ تصیر مخالفة للسنّة و قد أمرنا بطرح ما خالف الکتاب و السنّة». (ر. ک. به: تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، کتاب الطهارة، ج 4، ص 331)..

ثبوت الارث للزوجة من جمیع ما ترکه الزوج و لیس إرثها کإرثه فی عدم المحدودیّة»(1) مشخص شد که روایت دال بر یکی بودن ارث زوج و زوجه از این جهت و اینکه زوجه از جمیع ارثیه زوج ارث می برد همان طور که زوج از همه ی ارثیه زوجه ارث می برد؛ (این روایت) حجیت و اعتبار ندارد یا به دلیل اینکه مشهور که شهرت محققه دارد این روایت را کنار گذاشته است یا به دلیل اینکه شهرت فتوایی - که اولین مرجح بین مرجحات در مورد دو روایت متعارض است همانطور که این مطلب را از روایت معروف به مقبوله ی عمر بن حنظله بدست آوردیم و در بحث تعادل و ترجیح در علم اصول آن را بیان کردیم - با نظر مقابل است خصوصاً اینکه این یک روایت است و در مقابل، روایات فراوانی است که ادعای تواتر اجمالی آنها بعید نیست مبنی بر اینکه عدم اثبات ارث زوجه از همه ی ارثیه ی زوج و اینکه ارث زوجه مانند ارث زوجه در حیطه محدودیت های آن نمی باشد.

مستند معتقدین به مبنای سوم، روایتی است که «سعید بن هبة الله راوندی (رحمه الله)» آن را در رساله ای که پیرامون احوال احادیثِاصحاب و اثبات صحت آن روایات نگاشته و نقل کرده و مرحوم شیخ حُرِّ عاملی (رحمه الله) نیز، در کتاب «وسائل الشیعة» به آن اشاره می فرمایند که سند و متنروایت چنین است:(2) «سَعِیدُ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِیُّ فِی رِسَالَتِهِ الَّتِی أَلَّفَهَا فِی أَحْوَالِ أَحَادِیثِ أَصْحَابِنَا وَ إِثْبَاتِ صِحَّتِهَا عَنْ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ ابْنَیْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ أَبِی الْبَرَکَاتِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ

ص:242


1- (1) . ر. ک. به: تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، بحث طلاق و مواریث، آیت الله فاضل لنکرانی (رحمه الله)، ص: 471
2- (2) . همان طور که بیان شد: مرحوم محقق خویی (رحمه الله) به این حدیث استدلال کرده و مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی (رحمه الله) به آن استناد نموده اند و نیز در کتاب اصول شان می فرمایند: «مرحوم شیخ (رحمه الله) این روایت را صحیحه می داندامّا امام خمینی (رحمه الله) آن را مصحّحه می دانند»؛ ولیحضرت استاد - دامت برکاته - به خلاف نظر ایشان، قائل اند به اینکه: «ظاهراً این روایت، غیر معتبره است و نمی توان به آن اعتماد کرد»؛ ایشان علت عدم اعتبار را وجود افرادمجهول الحال و یا مشترک، در سند این روایت می دانند..

قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام): إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوهُمَا فِیکِتَابِ اللَّهِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی أَخْبَارِ الْعَامَّةِ فَمَا وَافَقَ أَخْبَارَهُمْ فَذَرُوهُ وَ مَا خَالَفَ أَخْبَارَهُمْ فَخُذُوهُ».(1) اگر دو حدیث متعارض بر شما وارد شد آن ها را به «قرآن» عرضه کنید، اگر موافق با کتاب بود آن را بگیرید و اگر مخالف با کتاب بود آن را کنار بزنید و اگر در «قرآن کریم» چیزی از آن دو را پیدا نکردید آن ها را بر روایات عامه عرضه کنید پس هر کدام موافق با اخبار آنان بود آن را کنار بزنید و هر کدام مخالف با اخبار آنان بود آن را بگیرید.

بررسی استفاده ی عموم از آیه دوازدهم سوره نساء

وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ (2)

برای پاسخ به این سؤال، ابتداء باید به چند پرسش زیر جواب دهیم:

* اولاً: آیه شریفه در مقام بیان چه مطلبی است؟

* ثانیاً: آیا آیه شریفه در مقام بیان این است که بگوید زوجه در صورتی که از

* شوهر فرزند ندارد یک چهارم از جمیع ما ترک ارث می برد؟

* ثالثاً: آیا آیه شریفه فقط در مقام بیان «سهم الارث» زوجه است و در مورد اینکه او از بعض یا همه ما ترک ارث می برد، ساکت است؟

و همان طور که قبلا بیان شد:

اهل سنّت با استناد به همین آیه می گویند: «زوجه از جمیع ما ترک زوج ارث می برد» و این مطلب را به عنوان امری مسلم قرار داده اند؛ لذا با نسبت دادن، عدم عمل

ص:243


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، ج 27، ص: 118، ح: 29
2- (2) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12.

به «قرآن کریم» در این مسئله، به امامیّه اعتراض می کنند و متأسفانه با مراجعه به کلمات مفسرین، متوجه می شویم که بسیاری از این بزرگان یا به این مسئله نپرداخته اند یا از کنار آن گذشته اند؛ امّا در مقابل برخی از فقهاء به این موضوع پرداخته اند، از جمله:

«قرآن کریم» مرحوم فاضل جواد(1) در کتاب «مسالک الافهام الی آیات الاحکام» می فرماید:

از آیه شریفه فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ استفاده عموم می شود و مقتضای عمومیت این است که زوجه یک چهارم - در صورت عدم وجود ولد از میت - یا یک هشتم - در صورت وجود ولد از میت - از جمیع ما ترک ارث ببرد.

عبارت ایشان چنین است:

«و مقتضی العموم أنّ لها الرّبع أو الثّمن من جمیع ما ترک الزّوج».(2) مقتضای عموم این است که برای زوجه یک چهارم یا یک هشتم از همه ی ما ترک زوج است.

- یکی از بزرگان معاصر - دامت برکاته - در کتاب «رسالة فی ارث الزوجة» می فرمایند:

مفاد آیه ی کریمه عمومیّت ارث زوجه از جمیع اعیان و ما ترک زوج را جائز می داند و در این زمینه فرقی بین ارث زوجه از زوج یا ارث زوج از زوجه وجود ندارد.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«أن الموصول موضوع لایجاد الاشاره، وبهذا امتازت (ما) الموصولة عن الموصوفة لان معنی (ما) الموصولة ما یعبر عنه بالفارسیة ب - [آن چیزی] بخلاف الموصوفة فإذا کان فی البین شیء معهود رجعت الاشاره إلیه والمشار إلیه یکون ذلک الشیء المعهود، وإلا فالموصول یشمل جمیع ما یمکن أن یشار إلیه لان القول باختصاص الاشاره ببعض دون بعض ترجیح بلا مرجح. فعلی هذا یکون مفاد الایة الکریمة عموم إرث الزوجة من أعیان

ص:244


1- (1) . جواد بن سعدبن جواد بغدادی کاظمی، معروف به فاضل جواد از فقهای امامیه (رحمه الله) (... - 1065 ه)
2- (2) . ر. ک. به: مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، فاضل جواد (رحمه الله)، ج 4، ص: 176.

جمیع الترکة ولا فرق فی ذلک بین إرث الزوج من ترکة الزوجة وإرثها من ترکته».(1)

موصول برای ایجاد اشاره وضع شدهو به همین خاطر مای موصوله از مای موصوفه امتیاز پیدا کرده است، چون معنای مای موصوله این است که در فارسی از آن به [آن چیزی] تعبیر شده است؛ خلاف مای موصوفه [یعنی در مای موصوله اشاره هست و در مای موصوفه اشاره نیست] پس اگر شیئ معینی در میان باشد [مای موصوله] به آن بر می گردد و اگر شئ معینی در میان نباشد پس موصول شامل همه آنچه ممکن است به آن اشاره شود می گردد و علّت اینکه به همه اشاره می کند این است که اگر بگوییم به بعضی اشاره دارد و به بعضی اشاره ندارد این خود نوعی ترجیح بلا مرجح است؛ بنابراین مفاد آیه ی کریمه، به عمومیّت ارث زوجه از جمیع اعیان و ما ترک زوج اشاره دارد و در این باره فرقی بین ارث زوجه از زوج یا ارث زوج از زوجه وجود ندارد.

مناقشه بر نظرصاحب کتاب «رسالة فی ارث الزوجة»

استدلال فقیه بزرگوار معاصر - دامت برکاته - از اساس مخدوشبوده وبه آن چند ایراد وارد است:

* ایراد اول: در اینکه فراز مِمَّا تَرَکْتُمْ قابلیت افاده عموم دارد تردیدی وجود ندارد و با ایشانموافقیم امّا در اینکه برای عموم وضع شده باشد، مورد قبول نیست.

* ایراد دوم: هیچ کدام از ادیباننگفته اند که، لفظ «مای موصوله» همانند لفظ «کل» است و نیز هیچ کدام از اصولیین - در مباحث الفاظ عموم -، قائل نشده اند که، موصول و صله جز الفاظ عموم است ولی همه «نکره در سیاق نفی» را جز الفاظ عموم می شمارند؛ پس لفظ «ما» از جمیع جهات همچون: «معنا»، «عموم» و «خصوص»، مبهم است.

به عبارت دیگر: هیچ، ادیب، فقیه و اصولی نمی گوید که معنای: فَانْکِحُوا ما

ص:245


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة، آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته ص 6.

طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ(1) یعنی «فَانْکِحُواجمیع طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ؟!!»

* ایراد سوم: در بحث معانی الفاظ نباید از لغت، «استنباط» کرد؛ بلکه باید به «وضع» مراجعه کرد؛ یعنی بدون استنباط از لغت باید بررسی کرد که آیا، لفظ «ما» برای عموم وضع شدهاست یا خیر؟

بررسی دو احتمال درباره ی استفاده عمومیّت از فراز مما ترکتم

شایسته است برای دریافت نتیجه، پیرامون استفاده ی عموم یا عدم استفاده ی عموماز آیه، دو احتمال را مورد بررسی قرار دهیم:

- احتمال اول: از آیه استفاده ی عموم نمی شود.

- احتمال دوم: از آیه استفاده ی عموم می شود.

بررسی احتمال اول: عدم استفاده یعمومیّت از آیه

برای بررسی این احتمال، ابتداء باید درباره هر یک از حروف و کلمات وارده در آیه، به تفکیک، دلائل را بیان نموده تا به نتیجه و تحلیل صحیح رهنمون شویم:

الف: درباره ی موصول یا حرف «ما»

تعبیر معروفی در السنه ی ادباوجود دارد که می گویند: «الفاظ موصول از الفاظ مبهم است» و اساساً به همین خاطر، موصول به صله احتیاج دارد؛ زیرا، به

جهت «ابهام»، دائماً از آن، احتمالاتی قابل استخراج است؛ یعنی در ما نحن فیه هم می توان آنرا در «جمیع ما ترک» استعمال نمود و هم در «بعض ما ترک».

البته این استعمال در هر دو صورت استعمال حقیقی خواهد بود؛ زیرا، در استعمال عرب موارد فراوانیقابل مشاهده است که، حرف «ما» را برای «شیء» استعمال می کنند؛ به عنوان مثال: عرب برای شیءای که از دور می آید، می گویند: «انظر الی ما ظهر».

بنابراین، نه از «حیث وضع» و نه از «حیث اطلاق»، به جهت وجود

ص:246


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 36.

«ابهام»، نمی توان، از «مای موصوله»، عمومیّت را استفاده نمود.

ب: درباره یصله یا کلمه ی «ترکتم»

همان طور که روشن است، کلمه ی «ترکتم» از نظر لغوی، دلالت بر عموم ندارد؛ امّا می توان گفت «اطلاق» دارد به این بیان که: اگر مقصود شارع «بعض ما ترک» بود، می بایست کلمه «بعض» را قبل از آن، بیان و ذکر می فرمود؛ لذا از عدم بیان این کلمه می توان، «جمیع ما ترک» را استنباط نمود.

اشکالی که مطرح می شود این است که: اگر کلمه ی «ترکتم» دلالت بر عموم ندارد، پس چگونه، عمومیّت از «اطلاق» استنباط می شود؟

جواب این است که: اگر احراز شود، متکلم در «مقام بیان جمیع یا بعض ما ترک» است، در این صورت اشکالی ندارد که از عموم، اطلاق استفاده شود.

آیه در مقام بیان چیست ؟

با عنایت به پاسخ فوق باید روشن شود که:

* آیا آیه، در مقام بیان «ارث زوجه از جمیع یا بعض ما ترک» است؟

یا اینکه:

* آیا آیه صرفا در مقام بیان «سهم الارث» زوجه است؟

از بررسی هایی که در بحث قبل انجام شد به این نتیجه می رسیم که آیه، از جهت محرومیّت یا عدم محرومیّت زوجه از جمیع یا بعض ما ترک، در مقام بیان

نیست؛ بلکه آیه صرفاً در مقام بیان «میزان و سهم الارث زوجه» است، آنهم در موارد فرزند دار بودن و نبودن روجه.

به عبارت دیگر:

آیه فقط در مقام بیان صُوَری است که زوجه «رُبع» یا «ثُمن» ارث می برد؛ امّا از جهت اینکه زوجه از جمیع ما ترک یا از بعض ما ترک ارث می برد، اصلاً در مقام بیان نیست و اجمال دارد؛ نظیر آیه ی قبل که خداوند متعال (جل جلاله) می فرماید:

ص:247

یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ (1)

حکم خدا درحق فرزندان شما این است که پسردوبرابر دختر ارث برد

روشن است که این آیه، فقط در مقام بیان «سهم جنس (مذکر یا مونث) وارث» است و می فرماید: «سهم ارث مذکر دو برابر سهم ارث مونث است»؛ امّا اینکه وارث چه کسی است؟ و آیا فرزندی که قاتل پدر است و یا فرزندی که مرتد و کافر شده است، نیزاز اموال والدین ارث می برد یا خیر؟؛ این آیه در مقام بیان، نیست و از این حیث اجمال دارد؛ ولی دلائل دیگری (یعنی روایات) بیان می کنند که، فرزندِ قاتلِ پدر یا فرزندِ مرتد و یا فرزندِ کافر، که پدرش مسلمان است، ارث نمی برد.

بنابراین در اینکه آیا منظور از «ما ترک»، «جمیع ما ترک حتی عقار» است و یا اینکه آیا منظور «بعض ما ترک» است؟ باید گفت آیه از این جهت «اجمال» دارد. «و الله اعلم»

ج: درباره ی حرف «مِنْ» در ممّا

- وجه اول: اینکه «مِنْ» در «مِمَّا» تبعیضیه باشد؛ در این صورت مشکل تعارض آیه با روایات، حل می شود، امّا فقط یک اشکال باقی می ماند.(2)

ص:248


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 11
2- (2) . لازم به ذکر است وجه دوم در کلام استاد - دامت برکاته - ذکر نگردید ولی به نظر می رسد وجه دوم این باشد که:وجه دوم: اینکه «مِنْ» در «مِمَّا» ابتدائیة یا زائده باشد؛ در این صورت ظاهراً مشکل تعارض آیه با روایات، وجود دارد که نظر حضرت استاد - دامت برکاته - این است که آیه از جهت بیان محرومیّت یا عدم محرومیّت زوجه از جمیع یا بعض ما ترک زوج، در مقام بیان نیست و از این حیث اجمال دارد.اشکال وارده بر وجه دومتنهانکته ای که به ذهن می رسد اینکه: دراین آیات، دربیان سهام دوگونه تعبیر آمده، دربعضی ازسهام مثل «نصف» و «دوسوم» عددبه «کل مال» یا به «ما ترک» اضافه شده، ولی درسهام کمترازنصف ودوسوم نظیر «ثلث»، «سدس» و «ربع»، عدد اضافه نشده مثلاً نفرموده «ربع ما ترک» یعنی نفرمود: ربع ازآنچه باقی گذاشته اید!؟ پس دراین مورد جای این سؤال باقیست که این تفاوت درتعبیربرای چیست؟ وچرا در نصف، عدد رااضافه کرد و فرمود: «نِصْفُ ماتَرَکَ أَزْواجُکُمْ» ولی درربع بدون اضافه آورد وفرمود: «وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ».پاسخ این اشکال این است که: از یک طرف وقتی کلمه ای بدون اضافه می آید باید باکلمه «من» به پایان برسد، حال چه این کلمه درظاه رکلام آورده شودوچه درتقدیر گرفته شود؛ ازطرف دیگر کلمه نامبرده ابتداکردن وآغازنمودن رامی رساند، پس درجایی اضافه قطعمی شود و کلمه «من» بهکار می رود که مدخول «من» نسبت به ما قبلش اندک ویاشبیه به اندک باشد ومستهلک درآن به شمارآید نظیر: سدس وربع وثلث نسبت به مجموع که درچنین مواردی کلمه وعدد رابدون اضافه وباحرف «من» می آورند، لذامی بینی مدرمسئله ی ارث فرموده: «السُّدُسُ مِمَّاتَرَکَ»، «فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ»، «فَلَکُمُ الرُّبُعُ» ولی درمورد «نصف» و «دوسوم» عدد رابه مجموع مال اضافه کرد وفرمود: «فَلَهُنَّ ثُلُثاماتَرَکَ»، «فَلَهَا النِّصْفُ»، که این نیزدر تقدیراضافه شده وتقدیرآن «نصف ماترک» است والف ولام که برسرش آمده به جای مضاف الیه است... (برداشتی از ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی (رحمه الله)، ج 4 ص 335)نتیجه: اگر بپذیریم که کلمه «من» در آیه شریفه، برای ابتداییت است، امّا همان طور که استاد فرمودند آیه از جهت محرومیّت و یا عدم محرومیّت زوجه از جمیع یا بعض ما ترک زوج، در مقام بیان نیست و از این حیث، اجمال دارد. و الله العالم.

اشکال وارده بر وجه اول

در بخش اول آیه که پیرامون «سهم الارث زوج» است قبل از فراز «ما تَرَکَ» حرف «مِنْ» وجود ندارد، لکن در فراز بعدی یعنی مِمَّا تَرَکْنَ حرف «مِنْ» وجود دارد؛ لذا چنانچه حرف «مِنْ» را در فراز مِمَّا تَرَکْتُمْ تبعیضیه بدانیم، لازم است در فراز مِمَّا تَرَکْنَ نیز حرف «مِنْ» را

تبعیضیه بدانیم.

نتیجه یوجه اول: بعید به نظر می رسد که، حرف «مِنْ» در اینجا، برای تبعیض باشد.

نتیجه ی احتمال اول

با توجه به استدلالات فوق، از آیه استفاده ی عموم نمی شود.

بررسی احتمال دوم: استفاده ی عمومیّت از آیه

در این احتمال، بیان دو نکته ضروری است:

ص:249

* نکته ی اول: در باب تعادل و تراجیح وظائفی برای فقیه بیان شده است؛ از جمله اینکه: «او باید روایات مخالف کتاب را رد و موافق با آن را اخذ نماید» یعنی عمل بر طبق روایت «فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ»(1) حال اگرآیه ی «قرآن مجید» عام بود و روایت خاص؛ دیگر مخالفتی از ناحیه روایت متوجه «قرآن» نمی گردد؛ لذاصحیح نیست که روایت را، مخالف «قرآن» بدانیم؛ چه اینکهمنظور روایت یاد شده از مخالفت با کتاب، «مخالفت به نحو تباین» است نه «مخالفت به نحو عام و خاص» و یا «مخالفت به نحو مطلق و مقید». و اساساً اصولیین و فقهاء، مخالفت به نحو عموم و خصوص و یا به نحو مطلق و مقید را، مخالفت نمی شمارند تا تعارضی بینشان قائل باشند.

شاهد مطلب فوق این است که، در «قرآن کریم» عمومات بسیاری وجود دارد که روایات بسیاری نیز، مخصص آن هاست.

* نکته ی دوم: اگر یک درجه تنزل کرده و با استناد به روایت غیر معتبر راوندی(2) - یعنی «فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ»(3) - قائل شویم که: منظور از کنار گذاشتنِ روایاتِ مخالفِ با کتاب، همه ی روایات مخالف است؛

* خواه این مخالفت به نحو تباین باشد یا به نحو عموم و خصوص و یا مطلق و مقید! در این صورت وظیفه ای که برای فقیه تبیین شده این است که، باید سراغ مرجحات برود و اقل مراتب بین دو روایت متعارض که یکی از آن ها «مرجح مضمونی» دارد و دیگری «مرجح جهتی»، این است که:

- بدانیم کدام یک از مرجحات بر دیگری ترتب و تقدم دارد؟

یا این است که:

- بپذیریم هیچ یک از مرجحاتبر دیگری ترتب و تقدمی ندارند؟

بنابراین بحث مبنایی می شود و باید بر طبق مبانی بحث نمود، پس:

ص:250


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، ج، 27 ص: 118
2- (2) . ر. ک. به: همان
3- (3) . ر. ک. به: همان.

-

بر مبنای تقدم مرجح مضمونی بر مرجح جهتی؛ نتیجه همان فتوای مرحوم ابن جنید اسکافی و قاضی نعمان مصری (قدس) خواهد شد؛ چه اینکه در میان روایات، مضمون موثقه ابن ابی یعفور موافق با کتاب است.

و:

بر مبنای تقدم مرجح جهتی بر مرجح مضمونی؛ نتیجه همان فتوای مشهور خواهد شد چه اینکه روایات متواتره هفده گانه مخالف با عامه است.

و:

بر مبنای عدم تقدم مرجحات بر یکدیگر؛ نتیجه تعارض و تساقط هر دو مرجح است؛ زیرا «اذا تعارضا تساقطا»(1) و بعد از تساقط، ما با دو طائفه روایتروبرو هستیم:

* طائفه یاول: در این طائفه «هفده» روایت وجود دارد که می گویند: «زوجه از عقار (مطلق ارض) محروم است».

* طائفه ی دوم: در این طائفه «دو» روایت است که می گویند: «زوجه از جمیع ما ترک، ارث می برد». در این صورت، نتیجه ی حاصل شده این است که: این «دو» روایت، تاب مقاومت در برابر آن «هفده» روایت را ندارند؛ بنابراین قائل می شویم که:

«زوجه از مطلق زمین (عقار) محروم است».

ص:251


1- (1) . ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی (رحمه الله)، ج 37، ص 232.

ص:252

5 بررسی طائفه سوم روایات

ص:253

آنچه در این فصل می خوانید:

بررسی طائفه ی سوم روایات، دال بر ارث بردن زوجه ذات ولد از عین رباع؛

بررسی دو راه برای تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد؛

بررسی مقطوعه ی ابن اذینه و سه قرینه پیرامون حجیت آن؛

بررسی اقوال قائلین به فتوا بودن و قائلین به روایت بودن مقطوعه ی ابن اذینه.

ص:254

فصل پنجم: بررسی راه

بررسی روایات دال بر ارث بردن زوجه ی ذات ولد از جمیع ما ترک

در مباحث پیشین بیان شد که، در مقابل «طائفه ی اول» روایات که دلالت بر محرومیّت زوجه از عَقار دارد، دو طائفه روایت وجود دارد؛ کهبررسی «طائفه ی دوم» در فصل قبل، از نظر گذشت و تنها «طائفه ی سوم» باقی می ماند که آن هم صرفاً در یک روایت خلاصه می شود!(1) این روایت در السنه ی فقهاء به «مقطوعه ابن اذینة» مشهور است، پس: طائفه ی سوم: روایتِ دومِ بابِ هفتم از «ابواب میراث الازواج» کتاب «وسائل الشیعة» است که می گوید: «زوجه اگر فرزند داشته باشد از عین رباع، ارث می برد».

ص:255


1- (1) . البته تعبیر «طائفه» در مورد این مقطوعه، نوعی «مسامحه در تعبیر» است..

دو راه برای تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد

نکته ی مهمی که در این فصل به آن خواهیم پرداخت، بررسی نظر مفصلین بین ذات ولد و غیر ذات ولد است که عمدتاً از دو راه استفاده کرده اند:

* راه اول، تمسّک به مقطوعه ی ابن اذینة؛

این راه که در فصل حاضر به آن خواهیم پراخت همان تمسک به طائفه سوم روایات یعنی روایت دوم باب هفتم از ابواب «میراث الازواج» کتاب «وسائل الشیعة» است که صرفاً در یک روایت مقطوعه، بنام «مقطوعه ابن اذینة» خلاصه می گردد؛ مستدلین به این مقطوعه، روایات دالّ بر حرمان را برموردی که زوجه غیر ذات ولد است تقیید می زنند.

* راه دوم، تمسک به مسئله ی انقلاب نسبت.(1)

این راه که در پیوست چهارم همین فصل به تفصیل، پیرامون آن بحث خواهیم کرد؛ راه دومی است که مستدلین به وجود فرق بین ذات ولد و غیر ذات ولد به آن استناد کرده اند؛ حال بحث پیرامون صحت این نظریه و یا عدم آن را به محل خود موکول می نماییم.

اما اکنون، شایسته است به بررسی راه اول بپردازیم.

بررسی راه اول، تفصیل بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد

اشاره

همان طور که در بررسی اولین روایت باب هفتم بیان شد عنوان این باب که در «ابواب میراث الازواج» کتاب «وسائل الشیعة» آمده، چنین است :

«بَابُ أَنَّ الزَّوْجَ یَرِثُ مِنْ کُلِّ مَا تَرَکَتْ زَوْجَتُهُ وَ کَذَا جَمِیعُ الْوُرَّاثِ وَ کَذَا الزَّوْجَةُ الَّتِی لَهَا مِنْهُ وَلَدٌ»(2)

باب ارث زوجه از تمام ما ترک زوجه و همین طور همه ی وراث و همچنین

ص:256


1- (1) . اساس این راه توسط مرحوم آیت الله سیّد محمد بحرالعلوم (رحمه الله) پی ریزی شده است. ر. ک. به: بلغة الفقیه، بحرالعلوم (رحمه الله)، ج 3، ص 99
2- (2) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 212.

است ارث بردن زوجه ای که از زوج فرزند دارد (یعنی ارث بردن زوجه ی دارای فرزند از زوج از تمام ما ترک زوج)

لازم به ذکر است این روایت دومین و آخرین روایت در باب یاد شده است؛ برای اینکه در فضای روایت قرار بگیریم لازم است به بررسی آن بپردازیم.

روایت دومِ باب هفتم

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ فِی النِّسَاءِ إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِینَ مِنَ الرِّبَاعِ»(1) وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ أَقُولُ وَ یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ عُمُومُ الْآیَاتِ وَ الرِّوَایَاتِ وَ إِطْلَاقُهَا

بررسی سند و دلالت

1. رجال سند

أ. سند اول

- وَ بِإِسْنَادِهِ:

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی:

- عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ:

- عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ:

- عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ:

ب. سند دوم (سند شیخ صدوق (رحمه الله)

- وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ:

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ:

2. دلالت روایت

أ. متن روایت

«عَنْ ابْنِ أُذَیْنَةَ:

ص:257


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 213.

فِی النِّسَاءِ إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِینَ مِنَ الرِّبَاعِ»

ب. ترجمه ی روایت

از ابن اذینه نقل شده است که:

زنان اگر فرزند داشته باشند از [عین] رباع ارث می برند.

ج. نکات مهم این روایت

- در این روایت، به جهت اینکه راوی نه تلویحاً و نه تصریحاً نامی از امام (علیه السلام) نبرده است، لذا به آن «مقطوعه» اطلاق می شود.

- تعریف مقطوعه:

در لغت: «شیءٌ قَطیع، مَقْطوع»(1) شیء بریده شده، مقطوع است.

در اصطلاح: «المقطوع: وهوالموقوف علی التابعی ومن فی حکمه وهوتابع مصاحب النبی (صلی الله علیه و آله) أو الامام (علیه السلام)، قولاًلهأ وفعلاً»(2) به روایتی گفته می شود که: بر یکی از تابعین پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا امامان معصوم (علیه السلام) یا کسی که در حکم تابعی است ختم گردد و او از جهت قول یا فعل تابع صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا امام معصوم (علیه السلام) است.

- قبلا بیان شد که:

مشهور متقدّمین: بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرق نگذاشته اند. به عبارت دیگر مشهور متقدّمین که قائل به «عدم فرق» هستند، می گویند: احتمالاً این خبر، «فتوای جناب ابن اذینة» است؛ به جهت

اینکه، مقطوعه است و از امام (علیه السلام) نقل نشده است؛ لذا دلیلی بر حجیّت

ص:258


1- (1) . ر. ک. به: المخصص، أبوالحسن علی بن إسماعیل نحوی لغوی اندلسی معروف به ابن سیده، ج 3 ص 132
2- (2) . ر. ک. به: دراسات فی علم الدرایه تلخیص مقباس الهدایة مرحوم مامقانی (رحمه الله) تلخیص وتحقیق علی اکبرغفاری (رحمه الله)، چاپاول 1369، جلد اول، ص: 66

آن وجود ندارد.

اما:

مشهور متأخّرین: بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرق گذاشته اند. به عبارت دیگر: مشهور متأخّرین که قائل به «فرق» هستند، می گویند: احتمالاً این خبر، «کلام امام (علیه السلام)» است نه فتوای ابن اذینه.

د. نتیجه

این خبر، به جهت مقطوعه بودن، ضعیف است؛ زیرا، به احتمال زیاد این مقطوعه، فتوای جناب ابن اذینه است نه کلام معصوم (علیه السلام).

بررسی دو اشکال بر مقطوعه ابن اذینه

اشکال اول بر مقطوعه

این اشکال، همان اشکال مشهور است؛ به این بیان که:

* از یک طرفچون این روایت، مقطوعه است.

و:

* از طرف دیگر چون بعضی از اصحاب ائمه (علیه السلام) بر طبق استنباط خود از کلمات ائمه معصومین (علیه السلام)، فتوا صادر می کردند.

لذا احتمال داده می شود این خبر، «فتوای راوی» باشد؛ از این رو، برای ما حجیّت ندارد.

اشکال دوم بر مقطوعه

در صورتی که بپذیریم این مقطوعه، فتوا نیست؛ بلکه حدیث و روایت است؛ امّا بحث در این است که اگر در یک طرف، «یک» مقطوعه و در طرف دیگر، تعداد زیادی روایتِ متظافره یِ متکاثره یِ متواتره ای که واجد «سه» مولفه ی مهم زیر است:

* «تواتر»: یعنی عدد روایات به حدی است که مفید علم به مضمون آن هاست.

* «تعلیل»: یعنی در مقام بیان علّت محرومیّت زوجه از بعض ما ترک زوج

* است.

ص:259

«تبیین»: یعنی در مقام بیان همه خصوصیاتاز جانب امام (علیه السلام) است.

طبیعتاً، در این میان، این مقطوعه، تاب مقاومت و تحمل چنین مقابله ای را ندارد؛ البته در اینکه امام (علیه السلام) در مقام بیان همه خصوصیات بوده و فرقی میان ذات ولد و غیر ذات ولد نگذاشته ازسؤالِ

«مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ؟»

بررسی سه قرینه در مورد حجیّت و خبر بودن مقطوعه ابن اذینه

قرینه اولدال بر روایت بودن مقطوعه

صِرف نقل مقطوعه ابن اذینه، توسط مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب

«تهذیب الأحکام»(1) و مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب

«من لایحضره الفقیه»(2) ،

می تواند دلیل محکمی باشد بر اینکه این مقطوعه، روایت است نه فتوای راوی؛ زیرا، این دو شخصیّت بزرگوار (قدس سرهما) در مقدمه کتابشان، شهادت داده اند آنچه را که نقل کرده اند بین خود و خدا حجیّت دارد.

بنابراین شهادت ایشان، مبین این مطلب است که، روایت بودن مقطوعه، نزد ایشان مسلم و یقینی بوده است و اگر ایشان یقین داشتند که این کلام، روایت نبود، هیچ گاه آن را در کتابشان ذکر نمی کردند؛ پس چطور می توان ادّعا کرد که این بزرگان در کتابهایشان فتوای ابن اذینه را بجای کلام امام (علیه السلام) نقل کرده اند؟!

مناقشه بر قرینه ی اول

* اولاً: صِرف نقل این مقطوعه، در دو کتاب مذکور و شهادت این بزرگان (قدس سرهم) نمی تواند دلیل و بینه باشد بر اینکه، مقطوعه ابن اذینة، روایت است؛ بلکه

* ممکن است مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) و مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) این مقطوعه را به عنوان خبر «تلقی» کرده باشند و احتمالاً تلقی ایشان اشتباه بوده است.

*

ص:260


1- (1) . ر. ک. به: تهذیب الاحکام، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 1 ص 3 و 4
2- (2) ر. ک. به: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق (رحمه الله)، ج 1 ص 3.

ثانیاً: اعتقاد مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) و مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) مبنی بر اینکه مقطوعه ابن اذینه، روایت است، حجیّتی برای ما ندارد؛ زیرا ممکن است، این دو بزرگوار (قدس سرهم) با استفاده از قرائنی که برای ما حجیّت ندارد، استنباط کرده باشند که مقطوعه مذکور، روایت است.

اولاً: در این مقطوعه قرینه ی دوم مدال بر روایت بودن مقطوعه

* شخص جلیل القدری مانند جناب «ابن ابی عمیر» وجود دارد که درباره او گفته شده: «لا یروی الا عن ثقة»(1) یعنی «جز از افراد ثقة روایت نقل نمی کند»؛ پس حتماً در این روایت هم، مروی عنه یا راوی ثقه ای - که ایشان از او این روایت را نقل کرده - وجود داشته که وی به جهت «فراموشی» نام آن را ذکر نکرده است.

* ثانیاً: در این روایت، قبل از جناب «ابن ابی عمیر»، اجلایی از اصحاب امامیّه همانند «محمد بن یزید» و «احمد بن محمد بن یحیی» وجود دارند که محال است همه این بزرگواران - که حتی از جهت فتوایی از «عمر ابن اذینه» بالاتر و قوی تر بوده اند - همتکرده و جمع شده بودند تا فتوای ابن اذینه را نقل کنند.

نتیجه قرینه ی دوم:

این است که مقطوعه ی مورد بحث جز روایات است و فتوای راوی نیست.

مناقشه بر قرینه ی دوم

به نظر می رسد شخص با جلالتی مانند «ابن ابی عمیر» با آن شدت تحفظ، که در مورد وی گفته شده: «او کتابهایش را که دوبار از بین رفته بود، مجدداً جمع آوری کرده و به نقل همه آن روایات و روات و سندهایشان پرداخته»(2) ، بعید است در

ص:261


1- (1) . ر. ک. به: معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، آیت الله خویی (رحمه الله)، ج 19، ص 171 و ج 7، ص 366، و نیز، ج 16، ص 129
2- (2) . ر. ک. به: رجالنجاشی، ص 327 و نیز رجال ابن داود، ص 288.

خصوص این روایت، مروی عنه را فراموش کرده باشد؟!

(1) قرینه ی سوم بر روایت بودن مقطوعه

* اولاً: هیچ موردی وجود ندارد که جناب «عمر ابن اذینه» فتوای خویش را نقل کرده باشد و اگر چنین عملی از وی مرسوم و متعارف بود، احتمال داده می شد که این مقطوعه نیز همانند آن ها باشد.

* ثانیاً: در هیچ یک از کتب حدیثی، نقل قولی به عنوان فتوا از ابن اذینه مطرح نشده است؛ لذا، از مجموع این احتمالات اطمینان پیدا می کنیم که این مقطوعه، حدیث و کلام امام معصوم (علیه السلام) است، نه فتوای راوی.

مناقشه بر قرینه ی سوم

* اولاً: در صحت این احتمالات و قرائن، مناقشه وجود دارد و صِرف احتمالات مذکور، موجب حصول اطمینان نمی شود.

* ثانیاً: در اینکه آیا دلیلی بر فتوا بودن این روایت وجود دارد یا خیر و یا آیا از ابن اذینه چنین عملی مرسوم و متعارف بوده است؟ در مباحث بعدی به تفصیل، بحث خواهیم کرد.

* ثالثاً: با توجه به ایرادات وارده قبلی و وجود کبرا - مبنی بر اینکه اساساً مقطوعه، روایت نیست - به این نتیجه می رسیم که مقطوعه ابن اذینه مشمول ادله ی حجیّت خبر واحد نمی شود.

بررسی دو مبنا پیرامون مقطوعه ی ابن اذینه، منشأ قول قائلین به فرق و قائلین به عدم فرق

اشاره

با توجه به مطالب پیش گفته و تفحص در میان اقوال علماء به این نتیجه

می رسیم که، درباره مقطوعه ی ابن اذینه در میان فقهای بزرگوار متقدّم و متأخّر دو مبنا وجود دارد، که مقتضی است برای روشن شدن بحث، ابتداء به دو مبنای یاد شده اشاره کرده و سپس به اقوال قائلین در هر یک از دو مبنا اشاره نماییم.

ص:262


1- (1) . ر. ک. به: رجالنجاشی، ص 327 و نیز رجال ابن داود، ص 288

مبنای اول، فتوا بودن مقطوعه ی ابن اذینه؛

مبنای دوم، روایت بودن مقطوعه ی ابن اذینه.

الف: بررسی اقوال در مبنای اول یا قائلین به فتوا بودن مقطوعه
اشاره

عده ای از فقهاء به صورت «تصریح» و عده ی دیگر نیز گویا به صورت «تلویح» قائل شده اند که نمی توان از قرائن مذکور یقین و اطمینان حاصل کرد که، مقطوعه ابن اذینه، کلام معصوم (علیه السلام) است و به عنوان خبر قابل استناد نیست، بلکه فتوای ابن اذینه است؛ از این رو، ایشان با تمسک به طائفه اول روایات، نتیجه گرفتند که: «بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرقی وجود ندارد».

از میان این عده می توان به شخصیّت های بزرگوار زیر اشاره نمود:

1. مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله) در کتاب «الانتصار فی انفرادات الامامیة»؛

2. مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الاستبصار فیما اختلف من الأخبار»؛

ایشان پس از انتخاب عنوان باب مورد بحث در کتاب مزبور، هیچ اشاره ای به زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد نکرده و می فرمایند:

«بَابُ أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ وَ الدُّورِ وَ الْأَرَضِینَ شَیْئاً مِنْ تُرْبَةِ الْأَرْضِ وَ لَهَا نَصِیبُهَا مِنْ قِیمَةِ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ وَ الْبُنْیَان»(1) باب اینکه زوجه از اصل زمین و خانه ها و زمین ها ارث نمی برد و سهم زوجه قیمت آجر و چوب و بناهاست.

و همان طور که قبلاً متذکر شدیم، شیخ الطائفة (رحمه الله) در این کتاب، ابتداء روایات موافق با نظر و فتوای خویش را آورده و سپس روایات مخالف را می آورد و بعد از آن راه جمع بین آن ها را ذکر می کند؛ نکته ای که باعث شده مرحوم شیخ

طوسی (رحمه الله) جز قائلین مبنای اول باشد این است که ایشان این روایت را نیز، در بخش روایات مخالف با فتوای خویش آورده است.(2)

ص:263


1- (1) . ر. ک. به: الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 4، ص: 151
2- (2) . ر. ک. به: همان ص: 155.

3. مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب «المسائل الصاغانیة»؛

آن گونه که در فصل اول ذکر شد ایشان در پاسخ به شبهه «ابوالعباس حنفی» در کتاب «المسائل الصاغانیة» بدون اشاره به تفصیل بین زوجه ذات ولد وغیر ذات ولد، می فرمایند :

«مِنْ أَیْنَ زَعَمْتَ أَنَّ الشِّیعَةَ خَالَفَتِ الْأُمَّةَ فِی مَنْعِهَا النِّسَاءَ مِنْ مِلْکِ الرِّبَاعِ عَلَی وَجْهِ الْمِیرَاثِ مِنْ أَزْوَاجِهِنَّ وَ کَانَ آلُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) یَرْوُونَ ذَلِکَ عَنْ رَسُولِ اللَّه (صلی الله علیه و آله) وَ یَعْمَلُونَ بِهِ [وراثه لسنته فیه]»(1) چگونه به این عقیده رسیدید که شیعه درباره ی منع ارث زوجه از شوهرانشان نسبت به زمین با دیگر مسلمانان مخالف است؟ در حالی که خاندان پیامبر، روایات را از رسول خدا روایت می کنند و به آن عمل می کنند.

مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله) در کتاب «مفتاح الکرامة فی شرح مشکلات قواعد العلامة»

ایشان به نظر شیخ مفید (رحمه الله) در عدم فرق بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد اشاره فرموده و می فرمایند:

«کلام المفید فی الرسالة المشار إلیها [المسائل الصاغانیة] و کلامه صریح أو کالصریح فی عدم الفرق و قد ادعی فیها إجماع الشیعة علی ذلک».(2)

کلام شیخ مفید (رحمه الله) در رساله ی اشاره شده [المسائل الصاغانیة] مشعر است به اینکه ایشان به طور صریح یا نزدیک به صریح قائل به عدم فرق است و در این زمینه اجماع شیعه بر آن حکایت دارد.

مرحوم محقق اردبیلی (رحمه الله) در کتاب «مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان»

ایشان مقطوعه یمورد مناقشه را فتوای جناب عمر ابن اذینه دانسته و می فرمایند:

ص:264


1- (1) . ر. ک. به: المسائل الصاغانیة، شیخ مفید (رحمه الله)، ص 97
2- (2) . ر. ک. به: مفتاح الکرامة فی شرح مشکلات قواعد العلامة، حسینی عاملی (رحمه الله)، ج 8، ص 191.

«و أنت تعلم ان العمدة فی ذلک، روایة ابن أذینة، و هی کما تری لیست بصحیحة و لا صریحة، بل و لا ظاهرة فی تمام المطلوب لکونها مقطوعة، بل ظاهرها انه فتواه حیث ما أسند إلی أحد و لا بظاهر و لا بمضمر، بل هو قال من عند نفسه کما یقول الانسان فتواه، و لیست هی مثل سائر المقطوعات و المرسلات...»(1) و تو می دانی روایت ابن اذینه عمده ترین روایت در این مسئله است و این روایت همان طور که می دانی نه صحیح و نه صریح است و حتی ظاهر در تمام مراد نیز نیست؛ زیرا مقطوعه است بلکه ظاهرش این است که این فتوای راوی است؛ چرا که آن را مستند به شخصی نکرده است و نه ظاهر و نه مضمر است بلکه از خودش گفته است همان طور که انسان فتوایش را می گوید و این مانند دیگر مقطوعه ها و مرسله ها نیست.

مرحوم محقق سبزواری (رحمه الله) در کتاب «کفایة الأحکام»؛

ایشان فرق گذاشتن بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد را وجه وجیهی ندانسته و مقطوعه ابن اذینه را فتوا و کلام او می داند و می فرماید:

«ثمّ لا یخفی أنّ الفرق بین ذات الولد من الزوج و غیرها... لیس له وجه وجیه، لانّ مستند القائلین... کلام منقول عن ابن اذینة من غیر إسناد إلی إمامٍ بتصریحٍ أو إضمارٍ أو نحو ذلک، بل الظاهر أنّه کلام ابن أُذینة و فتواه».(2) سپس پنهان نباشد که فرق بین زوجه دارای فرزند از همسرش و غیر آن... دلیل وجیهی ندارد؛ زیرا دلیل قائلین به این فرق.... کلام نقل شده از ابن اذینه است بدون اینکه این کلام به صورت صریح یا مضمر یا مانند آن به امام (علیه السلام) مستند شودبلکه ظاهراً کلام و فتوای خود ابن اذینه است.

مرحوم شیخ محمد حسن نجفی (رحمه الله)(3) در کتاب «جواهر الکلام فی شرح شرایع الإسلام»؛

ایشان نیز حجیّت مقطوعه را به جهت عدم اتصال به معصوم (علیه السلام) نفی کرده و

ص:265


1- (1) . ر. ک. به: مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشادالاذهان، محقق اردبیلی (رحمه الله)، ج 11، ص: 444
2- (2) . ر. ک. به: کفایة الأحکام، سبزواری (رحمه الله)، ج 2، ص: 860
3- (3) . شیخ محمد حسن بنباقر بن عبدالرحیم بن آغا محمدصغیر بن مولی عبد الرحیم الشریف معروف به صاحب جواهر (رحمه الله)..

می فرمایند:

«... مقطوع ابن أذینة... و هو غیر حجة و إن ظن أنه عن الامام (علیه السلام) ضرورة عدم حجیة مظنون الروایة، و دعوی القطع بکونه عن الامام (علیه السلام) واضحة المنع»(1) مقطوعه ابن اذینه... غیر قابل استناد و استدلال است و اگر چه گمان شود که این مقطوعه از امام است زیراعدم حجیت روایت مظنون الصدور بدیهی است و ادعای قطعی بودن صدور آن از جانب امام، ممنوعیتش واضح است.

4. مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) در کتاب «رسالة فی ارث زوجة من الزوج»؛

«والعمدة فی هذه الاشکالات عدم ثبوت کونها روایة، وقصور القرائن المذکورة عن افادة القطع خصوصا بعد ورود التعلیل فی جملة من الاخبار علی اختلاف کیفیته... و من ذلک کله یظهر لک حجة القول بالمنع مطلقا،... بعدالاعراض عن المقطوعة»(2)

و در میان این اشکالات عمده ترین شان همانا عدم اثبات روایت بودن این مقطوعه و همچنین نارسایی قرائن یادشده از افاده قطع مخصوصاً بعد از تعلیلات وارده در برخی از اخبار بنابر اختلافی کهدر کیفیتشان دارند می باشد... و از این روی، دلیل قائلین به ممنوعیتمطلق، بعد از اعراض از مقطوعه، برای تو روشن می شود.

5. مرحوم آیت الله شیخ محمد علی اراکی (رحمه الله) در کتاب «رسالتان فی الارث و نفقة الزوجة»؛

ایشان خبریت مقطوعه را زیر سؤال برده و احتمال فتوا بودن آن را مطرح می کنند و می فرمایند:

«مقطوعة لم یعلم کونها روایة أو فتوی لابن أذینة... و لا یحصل القطع بذلک بخبریّته، بل یحتمل مع ذلک أن یکون علی وجه الفتوی».(3) مقطوعه ای که معلوم نشده روایت است یا فتوای ابن اذینة... و به واسطه این مقطوعه،

ص:266


1- (1) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، آیت الله محمدحسن نجفی (رحمه الله)، ج 39، ص: 211
2- (2) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله)، نقل شده از مجله ی فقه اهل بیت، شماره 43
3- (3) . ر. ک. به: رسالة فی الإرث، آیت الله محمد علی اراکی (رحمه الله)، ص: 208.

یقین به خبریت آن [و صدور از معصوم] پیدا نمی شود بلکه با این وجود احتمال داده می شود که فتوای ابن اذینه باشد.

6. مرحوم شیخ محمد تقی بروجردی (رحمه الله) در رساله «نخبة الأفکار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار»

ایشان صلاحیّت این مقطوعه را برای استدلال مورد تشکیک قرار داده و احتمال اینکه مقطوعه ی ابن اذینه رأی و نظر راوی باشد را مطرح می کنند و می فرمایند:

«مقطوع ابن أذینة... غیر صالح للاستدلال به و هی مشکوکة لاحتمال کونها رأیاً من الراوی لا روایة عن الامام (علیه السلام)»(1) مقطوعه ی ابن اذینه... صلاحیت برای استدلال واقع شدن را ندارد و این مقطوعه مشکوک است بخاطر اینکه احتمال می رود فتوای راوی است نه روایت از امام.

7. مرحوم آیت الله خویی (رحمه الله): ایشان اساساً کبرای مسئله را قبول ندارند و می فرمایند:

شهرت جابر ضعف سند نیست و اگر هم بپذیریم که شهرت جابر ضعف سند است فقط در مواردی می توانیم آن را بپذیریم که کلامی به عنوان روایت معصوم وجود داشته باشد امّا در مواردی مانند مقطوعه اصلا روایتی وجود ندارد تا شهرت جابر ضعف آن باشد.

به یکی از عبارات ایشان در این زمینه توجه فرمایید:

«و ربما یتوهم انجبار ضعفها بعمل المشهور إلا انه مدفوع لکونه فاسدا کبری و صغری اما الوجه فی منع الکبری فلعدم کون الشهرة فی نفسها حجة فکیف تکون موجبة لحجیة الخبر و جابرة لضعف سنده و إنما الشهرة بالنسبة الی الخبر کوضع الحجر فی جنب الإنسان فلا بد من ملاحظة نفس الخبر فان کان جامعاً لشرائط الحجیة عمل به و إلا فإن ضم غیر حجة الی مثله لا ینتج الحجیة»(2)

ص:267


1- (1) . ر. ک. به: نخبة الأفکار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار، محمد تقی بروجردی (رحمه الله)، ص: 14
2- (2) . ر. ک. به: مصباح الفقاهة، آیت الله خویی (رحمه الله)، ج 1 ص 6.

و چه بسا توهم پیش می آید که: ضعف سند به عمل مشهور جبران می شود؛ مگر اینکه این توهم دفع می شود زیرا کبری و صغرای آن باطل است؛ اما وجه بطلان در کبری این است که شهرت فی حد نفسه حجت نیست حال [در این صورت] چگونه می شود که موجب حجیت خبر و جابر ضعف سند آن باشد؛ و اینکه جایگاه شهرت، نسبت به خبر فقط مثل قرار دادن سنگ در کنار انسان است [کنایه از عدم تاثیر] پس بناچار باید خود خبر را ملاحظه نماییم؛ اگرواجد شرائط حجیت بود به آن عمل می شود و اگر واجد شرایط حجیت نبود چنانچه به اخبار غیر حجت مانند خودش ضمیمه شود، حجیت را نتیجه نمی دهد.

آیا صرف فتوای مشهور می تواند جابر ضعف سند این روایت باشد یا خیر؟

مسئله ی مهمی که در اینجا ابتداء توسط مرحوم محقق سبزواری (رحمه الله) در کتاب

کفایة الاحکام» مطرح شده و سپس مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) در کتاب

«جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام» از ایشان تبعیت کرده و به آن پرداخته، این است که:

آیا عمل به مقطوعه ی ابن اذینه توسط مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله)، شیخ صدوق (رحمه الله) و جمعی دیگر از بزرگان، جابر ضعف سند آن شمرده می شود یا خیر؟ در پاسخبه این سؤال، دو جواب از سوی محقق سبزواری (رحمه الله) و صاحب جواهر (رحمه الله) داده شده است که به آن ها اشاره می نماییم

أ. جواب مرحوم محقق سبزواری (رحمه الله)؛

ایشان می فرمایند:

«و لیس شأنه شأن سائر المرسلات و المقطوعات و المضمرات الّتی یقال فیها: إنّ الظاهر أنّ نقل مثلها إنّما هو عن الامام (علیه السلام)»(1) شان و منزلت این مقطوعه همانند شأن سایر اخبار مرسله و مقطوعه و مضمره ای نیست که درباره آنها گفته می شود: ظاهرا نقل امثال این روایت فقط از جانب امام (علیه السلام) صورت می گیرد.

ص:268


1- (1) . ر. ک. به: کفایة الأحکام، محقق سبزواری (رحمه الله)، ج 2، ص: 860.

ب. جواب مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله)؛

ایشانمی فرمایند:

«و لیس هو کالمرسل المعلوم کونه روایة»(1)

و این مقطوعه همانند اخبار مرسل نیست که روایت بودنش معلوم است.

نتیجه: عدم شانیت مقطوعه برای استدلال

از مجموع سخنان این دو بزرگوار و سایرین بر می آید که شأن و جایگاه روایت مقطوعه همانندشأن و جایگاه حدیث مرسل و ضعیف نیست؛ زیرا:

- در خبر مرسل(2) و ضعیف، اصل اسناد روایت به امام (علیه السلام) وجود دارد، لذا عمل

- مشهور، جابر ضعف سند آن است؛

ولی:

- در خبر مقطوع(3) ، اصلاً موضوعی برای استناد وجود ندارد، تا بتوان جابریتی

-

ص:269


1- (1) . ر. ک. به: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، آیت الله محمد حسن نجفی (رحمه الله)، ج 39، ص: 211
2- (2) . مرسل یکی از اقسام روایات ضعیف است؛ شهید ثانی (رحمه الله) در کتاب «الرعایة»، «مُرسل» را چنینتعریف می کند که: «هو مارواه عن المعصوم من لَمْ یُدْرِکه» (ر. ک. به: الرعایة شهید ثانی (رحمه الله) ص 136 و نیز ر. ک. به: مامقانی، عبدالله؛ مقباس الهدایة، ج 1، ص 340 - سیوطی، جلال الدین؛ تدریب الراوی، ج 1، ص 195) یعنی مرسل، روایتی است، کهشخصی آن را از معصوم نقل کند در حالی که او را درک نکرده است. البته مراد از «ادراک»، تلاقی معصوم در همان حدیث است؛ بنابراین، ممکن است صحابی، از پیامبر حدیث نقل کند و در عین حال، حدیث او مرسل باشد؛ بدین معنا که احادیث را از پیامبر، ولی ازطریق صحابی دیگری نقل کند. به عنوان مثال روایت ابن عباساز پیامبر، این گونه است؛ زیرا وی هرچه از پیامبر، روایت کرده، از طریق امام علیو سایر صحابه شنیده است. (ر. ک. به: الرعایة ص 136) البته مرسل در نزد فقهای شیعه، چنین معروف و مشهور است: روایتی که تمام راویان زنجیره ی سند آن، یا برخی از آن ها حذفشده باشد و یا به الفاظ مبهم و مجملی؛ همچون «عن بعضٍ، عن رجلٍ و...» آورده شدهباشد (ر. ک. به: مقباس الهدایة ج 1 ص 338).
3- (3) . مقطوع نیز همچون مرسل یکی از اقسام روایات ضعیف است (ر. ک. به: الرعایة، شهید ثانی، ص 135 و اصول الحدیث، سبحانی، جعفر، ج 112 و مقباس الهدایة مامقانی، عبدالله، ج 1، ص 330) به روایتی گفته می شود که بعضی از راویان آن مجهول اند و یا متصل به معصومنباشند؛ مرحوم صدر (رحمه الله) در کتاب نهایة الدرایة از قول ابن ابی جمهور احسائی در رساله «کاشفة الحال عن أمر الاستدلال» نقل می کند که: «المقطوع ما کان بعض رواته مجهولاً أوکان غیر معلوم الاتصال بالمعصوم» همان طور که مشخص است تعریف ایشان دو بخش دارد؛ در اصطلاح فقهامقطوع بهبخش دوم تعریف مرحوم صدر (رحمه الله) یعنی متصل نبودن به معصوم، اطلاق می شود ولیبه بخش اول تعریف ایشان یعنی مجهولیت سلسله ی سند، مرسله می گویند. (ر. ک. به: نهایة الدرایة، صدر، حسن، ص 198 و مقباس الهدایه، ج 1، ص 330) و از اینکه بسیاری از علما هر دو تعبیر را با یکدیگر و یا به شکل عطف می آورند، دلیل بر افتراق این دو عنوان است؛ پس مقطوع با مرسل فرق دارد و روشن است که قطع، باعثضعف حدیث می شود؛ ولی این گونه نیست که هر روایت مقطوع، معتبر نباشد؛ زیرا ممکناست یک روایت، مقطوعه باشد؛ ولی جهتی در آن وجود داشته باشد که موجب تقویت آن شود؛ همان طور که پاره ای از مضمرات و مرسلات حجت اند. (ر. ک. به: برغانی، محمدصالح؛ غنیمة المعاد فی شرحالارشاد، ج 7، ص 10).

برای آن قائل شد؛ زیرا، نمی توان احراز کرد که آیا کلام معصوم (علیه السلام) است؟ یا فتوای راوی؟

به عبارت دیگر، در مقطوعه، «الاستناد الی الخبر» و یا «الاستناد الی الروایة» وجود ندارد.

بنابراین در ما نحن فیه، اگر بپذیریم نظر مشهور قدما مطابق با مقطوعه مورد بحث باشد، که نیست؛ به هر روی نمی توان، صرف فتوا و عمل مشهور را، جابر ضعف این مقطوعه دانست.

مضاف بر اینکه:

(1) اولاً: کبرای این مسئله به خلاف نظر مرحوم آیت الله خویی (رحمه الله) - مورد قبول است، یعنی در آنجا پذیرفتیم که شهرت، جابر ضعف سند است.

* ثانیاً: تمام مرسلات کتاب «من لایحضره الفقیه» حجیّت دارد.

بنابراین، یکی از دو مبنای زیر را باید اختیار کرد تا بر اساس هر یک از این دو مبنا بتوانیم به بررسی قرائن دال بر صحت آن ها بپردازیم:

* مبنای اول: پذیرش شأن این مقطوعه، همانند شأن سایر مرسلات کتاب «من لایحضره الفقیه»؛

*

ص:270


1- (1) .ر. ک. به: درس خارج اصول فقه استاد آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته، سال درسی 1387-1388 ه - ش؛ و ن. ک. به: لوح چند منظوره رقمی DVD) درسهای خارج استاد، ناشر مرکز فقهی ائمه اطهار..

به عبارت دیگر: اگر شأن این مقطوعه را همانند شان سایر مرسلات کتاب «من لایحضره الفقیه» بدانیم، باید قائل شویم که: «مقطوعه ابن اذینه واقعا حدیث است، لذا برای ما حجیّت داشته و معتبر است».

* مبنای دوم: عدم پذیرش شأن این مقطوعه، همانند شأن سایر مرسلات کتاب «من لایحضره الفقیه»؛ به عبارت دیگر: اگر شأن این مقطوعه را همانند شأن سایر مرسلات کتاب «من لایحضره الفقیه» ندانیم، باید قائل شویم که: «مقطوعه ابن اذینه فتوای اوست، لذا برای ما حجیّت نداشته و معتبر نیست».

پذیرش نظر محقق سبزواری و صاحب جواهر (رحمه الله)

هر چند در بحث شهرت، جابریت آن را پذیرفتیم؛ امّا جابریت در ما نحن فیه، قابلیت جریان ندارد؛ زیرا:

* اولاً: در ما نحن فیه اصلا روایتی وجود ندارد تا استناد به آن معنا داشته باشد!

* ثانیاً: در بیان اقوال - در نزاع دوم - به این نتیجه رسیدیم که شهرت با طرف مقابل است، یعنی با دقت در اقوال متقدّمین روشن گردید که در کلام ایشان

* فرقی بین ذات ولد و غیر ذات ولد وجود ندارد.

* ثالثاً: اگر از نظر فوق تنزل کرده و بپذیریم که اقوال در مسئله، در حد مساوی است و شهرت با هیچ کدام از طرفین قضیه نیست، - همان طور که مرحوم سیّد بحر العلوم (رحمه الله) در کتاب «بلغة الفقیه» به آن قائل شده و فرمودند:

«و بالجملة الانصاف، أن القولین [فی المسالة] متکافئان فی المعروفیة»(1)

و کلاً انصاف این است که هر دو قول در معروفیت و شهرت هم تراز یکدیگرند.

- در این صورت، در جبران ضعف سند، به وسیله ی «عمل مشهور»، اشکال بوجود می آید؛ زیرا دیگرهیچ کدام از طرفین قضیه نمی توانند برای جبران

ص:271


1- (1) . ر. ک. به: بلغة الفقیه، بحرالعلوم (رحمه الله)، ج 3، ص: 97.

ضعف سند، به شهرت تمسک نمایند.

بنابراین با عنایت به نکات مذکور به نظر می رسد که، حق با مرحوم محقق سبزواری (رحمه الله) و مرحوم صاحب جواهر (رحمه الله) است؛ لذا اصرار مرحوم شهید ثانی (رحمه الله) در کتاب «مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام» مبنی بر اینکه: «نظر مشهور بین قدما تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد است»،(1) مردود و غیر قابل پذیرش است.

«مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام» (2)

ب: بررسی اقوال در مبنای دوم یا قائلین به روایت بودن مقطوعه

عده ای از فقهاء نیز که عمدتاً از متأخّرین و معاصرین هستند، در مقابل مبنای اوّل قائل شده اند که: می توان از قرائن مذکور، یقین و اطمینان حاصل کرد، که مقطوعه ابن اذینه، کلام امام معصوم (علیه السلام) است و به عنوان خبر واحد قابل استناد است؛ از این رو، ایشان با استفاده از این مقطوعه و روایات گذشته نتیجه گرفتند که: «بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرق وجود دارد».

از میان این عده می توان به «سه» شخصیّت بزرگوار زیر، اشاره نمود:

1. مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله) در کتاب «مفتاح الکرامة فی شرح مشکلات قواعد العلامة»؛

ایشان با ذکر چند قرینه به این نتیجه می رسند که: «مقطوعه ابن اذینه کلام امام (علیه السلام) بوده و فتوای وی نیست».

حاصل کلام ایشان چنین است:

اگرچه اجماع داریم بر اینکه حدیث مقطوع حجیّت ندارد، امّا این مقطوعه مکرراً در جوامع عظام حدیثی یعنی «من لایحضره الفقیه»، «الاستبصار» و «التهذیب» آمده است؛ جوامعی که فقط برای روایت از معصوم (علیه السلام) بنا گذاشته شده است [کنایه از اینکه جوامع ثلاث، کتب فتوایی نیستند].

مضاف بر اینکه:

راوی این روایت جناب «ابن ابی عمیر» است که از نظر تحفظ و

ص:272


1- (1) . ر. ک. به: مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 13، ص: 192
2- (2) . ر. ک. به: مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، شهید ثانی (رحمه الله)، ج 13، ص: 192.

محافظت بر نقل روایات ائمه معصومین (علیه السلام) اوصافش را همه می دانند... او شخصیّتی نبوده که بخواهد فتوای «عمر ابن اذینه» را نقل نماید و همچنین «یعقوب بن یزید» و «محمد بن احمد» و «شیخ طوسی (رحمه الله)» و «شیخ صدوق (رحمه الله)» از جمله کسانی نبوده اند که بخواهند فتوای ابن اذینه را نقل کنند، بلکهآن ها فقط آنچه که بین خود و خدا حجت بوده است را نقل می کردند.

اصل عبارت ایشان چنین است:

«و مقطوع ابن أذینة المعتضد بهذه الشهرات و الاجماعات و إنا و إن أجمعنا علی عدم حجیة المقطوع لعدم حجیة قول غیر المعصوم لکن إذا جبره مثل هذه الجوابر مع تکرره فی الجوامع العظام الثلاثة الفقیه و الاستبصار و التهذیب التی ما سیقت إلا للروایة عن المعصوم؛ مضافا إلی أن راویها ابن أبی عمیر الذی علم حاله فی التحفظ و التحرز؛ فلعلها کانت مسندة إلی معصوم عن ثقة و لما ذهبت کتبه نسی الثقة و المعصوم فوقف بها علی ابن أذینة و إلا فما کان ابن أبی عمیر لیروی مذهب ابن أذینة و مثله یعقوب بن یزید الثقة و کذا محمد بن أحمد الثقة الجلیل بل و لما کان الشیخ و الصدوق الذی لا یروی إلا ما هو عنده حجة بینه و بین ربه عزوجل لیذکراها فی الکتب التی وضعاها لهدایة العالم کانتمما یقوی الاعتماد علیها و یشد بعضدها و مما یعول علیها.

فالقرائن متکثرة و الامارات متوفرة علی أنهم ما رووها لانها فتوی ابن أذینة و لیس کل مقطوع مقرون بمثل هذه القرائن حتی یقال إنه علی هذا یلزم القول بحجیة کل مقطوع»(1) در مورد مقطوعه ی ابن اذینة که بوسیله شهرت ها و اجماعات تأیید شده است و ما اگر چه قائل به اجماع بر عدم حجیت آن هستیم؛ زیرا قول غیر معصوم حجت نیست؛ لکن زمانی که با این گونه جبران کننده ها، جبران می شود، با وجود تکرار آن روایت در جوامع عظام و سه گانه روایی یعنی فقیه، استبصار و تهذیب که سیاق آنها فقط برای نقل روایت از امام معصوم است و اضافه بر آن که راوی آن ابن ابی عمیر است که در تحفظ و تحرز علوم آل محمد زبانزد است معلوم می شود که فرد ثقه ای از امام معصوم نقل نموده است؛ چون کتب ابن ابی عمیر از بین رفت و واسطه ثقه و معصوم نیز فراموش

ص:273


1- (1) . ر. ک. به: مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، حسینی عاملی (رحمه الله)، ج 8، ص: 191.

شد، لذا روایت بر ابن اذینة متوقف گردید و گرنه ابن ابی عمیر همانند یعقوب بن یزید ثقه و محمد بن احمد ثقه جلیل القدر از کسانی نبوده که بخواهد مذهب راوی را نقل کند و از آن جایی که شیخ طوسی و صدوقکه روایت نمی کردند جز آنچه بین خود و خدا حجت بوده است، آن [روایت] را در کتبشان که برای هدایت عالم وضع کرده اند، ذکر می کنند؛ همین موجب تقویت اعتماد و تأیید بر این روایت است.

پس قرائن زیاد و امارات متعدد ثابت می کند که آن بزرگواران فتوای ابن اذینه را روایت نکرده اند [بلکه کلام امام را روایت نموده اند] و هیچ مقطوعه ای مانند مقطوعه ابن اذینة مقرون به قرائن مذکور نیست، تا ملزم به قبول حجیت هرگونه روایت مقطوعه شویم.

2. مرحوم محقق شعرانی (رحمه الله)(1) در کتاب «تصحیح و تعلیقالوافی للفیض الکاشانی»؛(2) ایشان ابتداءغیر منسوب بودن مقطوعه ابن اذینه را به امام معصوم (علیه السلام)

می پذیرند و می فرمایند:

«و هذه روایة مقطوعة غیر منسوبةٍ الی الامام (علیه السلام)...»(3) و این روایت مقطوعه است و منسوب به امام نیست.

اما در ادامه با ذکر قرائن مختلفی - که در پیوست یکم همین فصل به بررسی و مناقشه در آن ها خواهیم پرداخت - به این نتیجه می رسند که مقطوعه ابن اذینه، کلام امام (علیه السلام) است نه فتوای وی.

اینک شایسته است به اصل کلام ایشان توجه فرمایید:

«قوله: «اذا کان لهن ولد اعطین من الرباع» هذه روایة مقطوعة غیر منسوبة الی الامام (علیه السلام) وهی فی حکم المضمرة فی ان کلیهمایحتملان الروایة عن المعصوم وعن غیره. ومثلها

ص:274


1- (1) . علامه میرزا ابوالحسن شعرانی (رحمه الله) فرزند مرحوم شیخ محمد و از نوادگان ملا فتح الله کاشانی (رحمه الله)، صاحب تفسیر منهج الصادقین است (ولادت 1320 ه ق تهران، وفات 1393 ه ق).
2- (2) . محمد بن مرتضی بن محمد، معروف به ملا محسن کاشانی (رحمه الله) و ملقب به فیض کاشانی است. (ولادت: 1007 ق، وفات: 1091 ق کاشان).
3- (3) . ر. ک. به: تصحیح و تعلیق الوافی للفیض الکاشانی (رحمه الله)، شعرانی (رحمه الله)، ج 13، ص 787.

الروایة الضعیفة التی یکون احتمال الکذب فیها معتنی به فانهاتحتمل کونها من معصوم ومن غیره. وقال بعض علمائنا المتاخرین کصاحب الجواهر وقبله صاحب الکفایة ان المقطوعة لا تجبر بالشهرة والمضمرة تجبر ولیس وجه الفرق ظاهرا عندی، بل کلاهما یجبران بالشهرة ان قیل بالانجبار ولا فرق بینهما وسائر الضعاف، لان مناطجبر الشهرة قوة الظن بکون الحدیث او مضمونه صادرامن المعصوم وهذا حاصل فی المقطوعة ایضاً.

والعلم بمضمون هذه الروایة قوی جدا خصوصا مع ان حرمان الزوجة من بعض الترکة خلاف الاصل. وان قلنابحرمانها من العین دون القیمة فالزامها بقبول القیمة ایضاً خلاف الاصل ولا یحل مال احد الا بطیب نفسه.

وبالجملة: فعمر بن اذینة من اضبط الناس علی ما یعرف من تتبع روایاته، وکان له کتاب فی الفرائض، وما فی کتابه منقول کثیرا من جماعة من اصحاب الصادقین (علیه السلام)، ولم یکن یکتفی بالسماع من واحد منهم.

واحتمال کون الحکم استنباطا من رای ابن اذینة بعید فی الغایة ومدفوع بشهرة العمل بها، ولیس ابن اذینة ممن نقل عنه قول اجتهادا، کالفضل ویونس وجعفر وسماعة، ولابد

ان یکون علماؤنا عارفین بقرائن فی کتابه تدل علی کونه منقولا عن الامام (علیه السلام) کما هو المشهور»(1)

این که فرمود: «زمانی که زنان دارای فرزند باشند از زمین ارث می برند» این روایت مقطوعه است و به امام نسبت داده نشده است اذا در حکم روایت مضمره است و هر دوی آنها احتمال می رود که یا از امام روایت شده باشند و یا از غیر امام. و روایت ضعیفه مثل روایت مضمره است که احتمال کذب در آن قوی استو از دو احتمال برخوردار است (نقل از امام و غیر امام)؛ بعضی از علماء متأخر مانند صاحب جواهر و صاحب کفایة فرموده اند که روایت مقطوعه با شهرت جبران نمی شود ولی روایت مضمره با شهرت جبران می شود و نزد من ظاهرا توجیهی برای این فرق وجود ندارد؛ بلکهاگر جبران را بپذیریم، هر دو با شهرت جبران می شوند و فرقی بین این دو و سائر اخبار ضعاف نیست؛ زیرا ملاک جبران در شهرت تقویت ظن و گمان به صدور خود حدیث یا مضمونش از جانب معصوم است و این مطلب نیز در مقطوعه حاصل است.

ص:275


1- (1) . ر. ک. به: همان.

و علم به مضمون این روایت بسیار قوی است به ویژه اینکه محرومیّت زوجه از بعض ترکه خلاف اصل است و اگر قائل به محرومیّت زوجه از عین ترکه، و نه از قیمت آن شویم؛ پس ملزم کردن زوجه به قبول نمودن قیمت عین بر خلاف اصل است و تصرف و تملک مال کسی جائزنیست مگر با رضایت کامل صاحب آن.

و به طور کلی ابن اذینه از دقیق ترین مردم و راویان در نقل روایات معصومین است او در باب فرائض کتابی داشت و در آن از اصحاب صادقین به صورت دسته جمعی نه انفرادی روایت نقل نموده است و هیچگاه به شنیدن از یک نفر اکتفاء نمی کرد.

و احتمال اینکه حکم [مذکور] فتوای ابن اذینه باشد بی نهایت بعید است و با شهرت عمل به آن، رد می شود؛ چه اینکه ابن اذینه همانند فضل و یونس و جعفر و سماعة از جمله کسانی نبود که از او قولی اجتهادی نقل شود. و هم چنانکه مشهور است باید بپذیریم که علماء ما (صاحبان جوامع ثلاث) به قرائنی در کتاب ابن اذینه رسیده اند که این روایت از امام نقل شده است.

3. حضرت آیت الله شیخ لطف اللهصافی گلپایگانی - دامت برکاته - در کتاب «رسالة فی ارث الزوجة»

حاصل کلام معظم له، که در پاسخ به اشکال عدم حجیّت مقطوعه آورده اند، این است که: «برای فقیه، از شهرت و قرائن دیگر قطع پیدا می شود که این تعبیر یقیناً از امام (علیه السلام) صادر شده است».

به اصل استدلال ایشان توجه فرمایید:

«واستشکل فیه بعدم حجیة المقطوع لعدم حجیة قول غیر المعصوم.

وأجیب عنه بأن ذلک إذا لم یجبر بالشهرة، وعمل المشهور به فإذا کان الخبر معمولا به مشهوراً بین الأصحاب ینجبر ضعفه بالعمل.

لایقال: إن العمل یکون جابراً لضعف السند إذا کان الخبر مرویاً عن الإمام کالمرسل، وأما إذا لم یکن حاکیاً عن قول الإمام أو فعله أو تقریره فلامعنی لجبر ضعف سنده بالعمل مضافاً إلی أنه لاضعف لسند هذه المقطوعة فإنه لاکلام لنا فی صحة السند إلی ابن أذینة.

فإن - ه یقال: لافرق بین المقط - وع والمرسل إذا حص - ل الإطم - ئنان بص - دور المتن أو مضمونه عن المعصوم وعمل المشهور وفتوی الأصحاب وتخریجه فی الکتب المعدة لتخریج

ص:276

أحادیث الأئمة المعصومین (علیه السلام) یوجب الإطمئنان بالصدور.»(1)... به این موضوع به دلیل عدم حجیت مقطوعه به علت اینکه قول غیر معصوم حجت نیست، اشکال شده است.

و از آن پاسخ داده شده است به اینکه زمانی که روایت به شهرت و عمل مشهور جبران نشود پس زمانی که خبر مورد مورد عمل اصحاب قرار گیرد و بین آنها مشهور شود، ضعف آن با عمل مشهور جبران می شود

گفته نشود: که عمل اصحاب ضعف سند را زمانی که خبر از امام (علیه السلام) روایت شده باشد، جبران می کند مانند روایت مرسله و اما زمانی که خبر از قول، نقل یا تقریر امام (علیه السلام)

حکایت نکند، جبران ضعف سند با عمل اصحاب معنی ندارد، اضافه می شود که سند این روایت مقطوعه ضعفی ندارد چون ما ادعایی نسبت به صحت سند تا ابن اذینه نداریم.

زیرا در جواب گفته می شود: فرقی بین روایت مقطوعه و مرسله نیست زمانی که به صدور متن یا مضمون آن از امام معصوم (علیه السلام) و همچنین عمل مشهور و فتوای اصحاب و استخراج آن در کتبی که برای استفاده از احادیث ائمه معصومین (علیه السلام) تنظیم شده است موجب اطمینان به صدور روایت از امام (علیه السلام) می شود.

ص:277


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة، آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته.

پیوست یکم فصل پنجم

بررسی قرائن روایت بودن مقطوعه ابن اذینه
اشاره

از مجموع مباحث مطروحه، به وضوح روشن می گردد که یکی از موضوعات مهم و تأثیر گذار در بحث ارث زوجه، «مقطوعه ی ابن اذینه» است.

اما در مطالب قبل، پاسخ مسئله ی شهرت داده شد ولی لازم است پیرامون «قرائن» دیگر تحقیق شود که آیا قرائن چنین اقتضایی دارند یا خیر؟

به عبارت دیگر:

از قرائن مذکور نمی توان چنین قطعی پیدا کرد؟

ص:278

قرائن منقوله مبنی بر روایت بودن مقطوعه ی ابن اذینه

آن گونه که نقل شد مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله) صاحب کتاب «مفتاح الکرامة» و مرحوم محقق شعرانی (رحمه الله) در کتاب «تصحیح و تعلیقالوافی»»، از جمله قائلین به مبنای دوم یعنی معتقدین به روایت بودن مقطوعه ی ابن اذینه هستند؛ این دو بزرگوار قرائن مختلفی ارائه می دهند مبنی بر اینکه این مقطوعه فتوای ابن اذینه نیست، بلکه کلام معصوم (علیه السلام) است.

بنابراین شایسته است جهت روشن شدن موضوع، به ذکر قرائن منقوله در کلام هر دو بزرگوار بپردازیم تا بتوانیم نسبت به صحت یا عدم صحتشان اظهار نظر نماییم.

الف: قرائن استدلا شده توسط مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله)

اولین قرینه ی محقق عاملی (رحمه الله)، مؤیّد خبریت مقطوعه ابن اذینه

صاحب کتاب «مفتاح الکرامة» می فرماید:

با توجه به اینکه اولین راوی قبل از ابن اذینه، جناب «محمد بن ابی عمیر» است و ایشان از جمله افرادی است که:

* اولاً: تحفظ شدیدی بر روایات داشته است؛

* ثانیاً: مواظب بوده که غیر از افراد ثقه، روایتی را از دیگران نقل ننماید.

بنابراین، به جهت اینکه کتب جناب «ابن ابی عمیر» همگی از بین رفته بود و او مجدداً به جمع آوری آن ها همت گماشته است، از این رو احتمال دارد وی، در این مورد خاص، فراموش کرده راوی و امام (علیه السلام) را ذکر نماید؛ بدین جهت، در ابن اذینه توقف کرده است.

اصل عبارت ایشان چنین است:

بنابراین، به جهت اینکه کتب جناب «ابن ابی عمیر» همگی از بین رفته بود و او مجدداً به جمع آوری آن ها همت گماشته است، از این رو احتمال دارد وی، در این مورد خاص، فراموش کرده راوی و امام (علیه السلام) را ذکر نماید؛ بدین جهت، در ابن اذینه توقف کرده است.

اصل عبارت ایشان چنین است:

«... مضافاً إلی أن راویها ابن أبی عمیر الذی علم حاله فی التحفظ و التحرز؛ فلعلها کانت مسندة إلی معصوم عن ثقة و لما ذهبت کتبه نسی الثقة و المعصوم فوقف بها

ص:279

علی ابن أذینة...»(1) مضاف بر اینکه راوی این روایت، ابن ابی عمیر است که احوالش در تحفظ و تحرز از روایات زبانزد و مشهور است، پس شاید مقطوعه از فرد ثقه ای به معصوم اسناد داده شده و زمانی که کتب ابن ابی عمیر از بین رفته فرد ثقه و معصوم نیز از یاد رفته، لذا روایت به ابن اذینه متوقف شده است.

دومین قرینه ی محقق عاملی (رحمه الله)، مؤیّد خبریت مقطوعه ابن اذینه

در این مقطوعه، قبل از جناب «ابن ابی عمیر» روات جلیل القدری همچون «یعقوب بن یزید» و «محمد بن احمد بن یحیی» وجود دارند، که همگی از جمله کسانی اند که تا مطلبی برایشان مسلم نبوده که روایت است یا خیر، به نقل آن اقدام نمی کردند.

اصل عبارت ایشان چنین است:

«... و إلا فما کان ابن أبی عمیر لیروی مذهب ابن أذینة و مثله یعقوب بن یزید الثقة و کذا محمد بن أحمد الثقة الجلیل...»(2) و گرنه [اگر چنین بود] ابن ابی عمیر از مذهب ابن اذینه هیچ گاه روایت نمی کرد و همچنین ثقه ای مانند یعقوب بن یزید همچون ابن ابی عمیر عمل می کرد و محمد بن احمد ثقه جلیل القدر نیز مانند آن دو...

ب: قرائن استدلال شده توسط مرحوم محقق شعرانی (رحمه الله)

اولین قرینه ی محقق شعرانی (رحمه الله)، مؤیّد خبریت مقطوعه ابن اذینه

حاصل کلام ایشان در تبیین اولین قرینه بر خبر بودن مقطوعه ابن اذینه این است که می فرمایند:

همان طور که در روایات ضعیف، عمل مشهور جابر ضعف سند است، در ما نحن فیه نیز چون مشهور بر طبق این مقطوعه فتوا داده اند، لذا مقطوعه ابن

ص:280


1- (1) . ر. ک. به: مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (طرح قدیم)، حسینی عاملی (رحمه الله)، ج 8، ص: 191
2- (2) . ر. ک. به: همان.

اذینه کلام امام (علیه السلام) است نه فتوای وی.

به اصل کلام ایشان توجه فرمایید:

«و لا فرق بینهما و سائر الضعاف، لان مناطجبر الشهرة قوة الظن بکون الحدیث او مضمونه صادراً من المعصوم و هذا حاصل فی المقطوعة ایضاً».(1)

و هیچ فرقی بین آن دو... و سایر راویات ضعیف وجود ندارد؛ زیرا ملاک جبران شهرت، ظن قوی بر صدور حدیث یا مضمون آن از معصوم (علیه السلام) است و این امر در مقطوعه وجود دارد.

دومین قرینه ی محقق شعرانی (رحمه الله)، مؤیّد خبریت مقطوعه ابن اذینه

محقق شعرانی (رحمه الله) در بیان قرینه ی دوم چنین استدلال می فرمایند:

علم به اینکه این مضمون، کلام امام معصوم (علیه السلام) است، جدّاً قوی است و عمر بن اذینه در میان راویان، از اضبط آن ها بوده؛ وی کتابی در خصوص ارث نیز داشته است و آنچه که در کتابهایش نقل کرده از جماعتی از اصحاب صادقین (علیه السلام) بوده [بگونه ای که] او در شنیدن به یک نفر اکتفا نمی کرده [اشاره است به اینکه تا حد زیادی در مسئله روایت و نقل آن دقت داشته است] و احتمال اینکه این [کلام]، رأی ابن اذینه باشد، جدّاً بسیار بعید است.

و ابن اذینه کسی نیست که به عنوان فتوا، قولی از او نقل شده باشد؛ یعنی مانند «فضل» و «یونس» و «جعفر» و «سماعة» نیست که گاه مطالبی به عنوان فتوا در کلام ایشان ذکر شده است. [یعنی هیچ محدثی نگفته است که ابن اذینه در این موارد فتوا داده باشد].

به اصل کلام ایشان توجه فرمایید:

«و العلم بمضمون هذه الروایة قوی جداً... فعمر بن اذینه من أضبط الناس علی ما یعرف من تتبع عباراته و کان له کتاب فی الفرائض و ما فی کتابه منقول کثیراً من جماعة من اصحاب الصادقین و لم یکن یکتفی بالسماع من واحد منهم و احتمال کون الحکم استنباطاً من رأی إبن اذینة بعید فی الغایة... و لیس ابن اذینة ممّن نقل عنهم

قول إجتهاداً

ص:281


1- (1) . ر. ک. به: تصحیح و تعلیق الوافی للفیض الکاشانی (رحمه الله)، شعرانی (رحمه الله) ج 13، ص 787.

کالفضل و یونس و جعفر و سماعة».(1) و علم به مضمون این روایت بسیار قوی است... چرا که عمرو بن اذینه از ضابطترین مردم [روات] است [و] بر کسی کهاز تتبع و تحقیق پیرامون عباراتش حال او را می شناسد و او کتابی در فرائض (ارث) داشته استو آنچه در کتابش آمده از بسیاری از جماعت اصحاب صادقین نقل شده، وی از کسانی نبوده که به شنیدن از یک نفر اکتفا می کردند و احتمال اینکه این حکم [عدم حرمان زوجه ذات ولد] استنباط از فتوای ابن اذینه باشد بسیار بعید است... و ابن اذینه از کسانی - همچون فضل و یونس و جعفر و سماعه - نبوده که از آنها قول اجتهادی نقل شده باشد.

سومین قرینه ی محقق شعرانی (رحمه الله)، مؤیّد خبریت مقطوعه ابن اذینه

ایشان می فرماید:

آنچه در جوامع عظام روایی، نقل شده، حدیث و روایت است؛ بنابراین نمی توان پذیرفتکه مقطوعه ی ابن اذینه در جوامع عظام روایی یعنی «الاستبصار»، «التهذیب» «من لایحضره الفقیه» نقل شده باشد، در حالیکه حدیث و روایت، نباشد؟

اصل عبارت ایشان چنین است:

«و لابد ان یکون علماؤنا عارفین بقرائن فی کتابه تدل علی کونه منقولا عن الامام (علیه السلام)»(2) و باید بپذیریم که علماء ما (صاحبان جوامع ثلاث) به قرائنی در کتاب ابن اذینه رسیده اند که این روایت از امام نقل شده است.

مناقشه نسبت به قرائن منقوله و رد روایت بودن مقطوعه ی ابن اذینه

الف: بررسی و مناقشه در قرائن مذکور در کلام مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله)

مناقشه بر قرینه ی اول محقق عاملی (رحمه الله)

پس از جستجودر تمام روایاتی که جناب «محمد بن ابی عمیر» از «عمر ابن

ص:282


1- (1) . ر. ک. به: تصحیح و تعلیق الوافی للفیض الکاشانی (رحمه الله)، شعرانی (رحمه الله) ج 13، ص 787
2- (2) . ر. ک. به: همان ج 13، ص 787.

اذینه» نقل کرده، به این نتیجه می رسیم که:

«ابن ابی عمیر» بیش از «پنجاه» مورد روایت از ابن اذینه نقل کرده ودر تمام این موارد ذکر می نماید که: «ابن اذینه از چه کسی، آن احادیث را روایت کرده است و حتی گاهی اشاره می کند که ابن اذینه روایت را از چهار نفر و یا چندین نفر نقل نموده است».

حال سؤال این است که:

چطور می شود «ابن ابی عمیر» در تمام این پنجاه مورد، به یاد داشته است که ابن اذینه روایت را از چه کسی نقل کرده، ولی صرفاً، همین یک مورد را فراموش کرده که او، از چه کسی روایت را نقل نموده است؟!

در اینجا مناسب است به برخی از روایاتی که جناب «ابن ابی عمیر» از جناب «عمر ابن اذینه» نقل کرده و روات بعدی یا امام (علیه السلام) را هم ذکر کرده، به عنوان شاهدی بر رد قرینه اول اشاره نماییم.

شواهدی بر رد قرینه ی اول محقق عاملی (رحمه الله)

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم(1) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ مَیْمُونٍ الْبَان(2) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(3) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ الْأَحْوَل(4) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِی(5) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ

ص:283


1- (1) . ر. ک. به: کافی، شیخ کلینی (رحمه الله)، ج 1، ص 51
2- (2) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 116
3- (3) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 126
4- (4) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 133
5- (5) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 191.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(1) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(2) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ أَوْ بُرَیْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(3) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(4) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَة(5) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ وَ مُعَمَّرِ بْنِ یَحْیَی بْنِ سَامٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام)(6) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّه (علیه السلام)(7) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ وَ مَعْمَرِ بْنِ یَحْیَی وَ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(8) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ ابْنَیْ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(9) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(10) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ وَ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ

ص:284


1- (1) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 263
2- (2) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 263
3- (3) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 391
4- (4) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 392
5- (5) . ر. ک. به: همان ج 2، ص 7
6- (6) . ر. ک. به: همان ج 2، ص 220 و 217
7- (7) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 36
8- (8) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 185
9- (9) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 354
10- (10) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 443.

وَ بُکَیْرٍ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(1) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ فُضَیْلٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(2) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(3) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(4) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(5) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم(6) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا(7) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ وَ فُضَیْلٍ وَ بُرَیْدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(8) عَنْ ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُکَیْرِبنِ أَعْیَن(9) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّام(10) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ الْفُضَیْلِ (11)

ص:285


1- (1) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 443
2- (2) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 457
3- (3) . ر. ک. به: همان ج 5، ص 262
4- (4) . ر. ک. به: همان ج 5، ص 483
5- (5) . ر. ک. به: همان ج 6، ص 68
6- (6) . ر. ک. به: همان ج 6، ص 69
7- (7) . ر. ک. به: همان ج 7، ص 85
8- (8) . ر. ک. به: همان ج 7، ص 128
9- (9) . ر. ک. به: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق (رحمه الله)، ج 4، ص 277
10- (10) . ر. ک. به: تهذیب الاحکام، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 1، ص 17
11- (11) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 86.

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِی(1) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ أَنَّهُمَا سَمِعَا أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام)(2) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ وَ مَعْمَرِ بْنِ یَحْیَی وَ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِی(3) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ وَ الْفُضَیْلِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(4) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عُتْبَةَ الْهَاشِمِی(5) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ حُمْرَان(6) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیر(7) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ بُکَیْر(8) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام)(9) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ عِدَّةٍ أَنَّهُمْ سَمِعُوا أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام)(10)

ص:286


1- (1) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 236
2- (2) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 189
3- (3) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 193
4- (4) . ر. ک. به: همان ج 4، ص 54
5- (5) . ر. ک. به: همان ج 4، ص 103
6- (6) . ر. ک. به: همان ج 5، ص 209
7- (7) . ر. ک. به: همان ج 8، ص 1
8- (8) . ر. ک. به: همان ج 8، ص 63
9- (9) . ر. ک. به: همان ج 9، ص 27
10- (10) . ر. ک. به: الإستبصار، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 1، ص 27.

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(1) عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم(2) عن ابن أبی عمیر عن ابن أذینة عن بریدة عن أبی عبد الله (علیه السلام)(3) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّه(4) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الْحَلَبِیِّ (5) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ وَ مَعْمَرِ بْنِ یَحْیَی بْنِ سَامٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَة(6) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ الْأَحْوَلِ یَعْنِی مُحَمَّدَ بْنَ النُّعْمَان(7) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ عَبْدَ الْمَلِکِ بْنَ أَعْیَن(8) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام) وَ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ ابْنِ بُکَیْر(9) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی بَصِیر(10) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْأَصَم(11)

ص:287


1- (1) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 265
2- (2) . ر. ک. به: همان ج 3، ص 277
3- (3) . ر. ک. به: علل الشرائع، شیخ صدوق (رحمه الله)، ج 2، ص 541
4- (4) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 5، ص 385
5- (5) . ر. ک. به: همان ج 9، ص 225
6- (6) . ر. ک. به: همان ج 16، ص 214
7- (7) . ر. ک. به: همان ج 1، ص 221
8- (8) . ر. ک. به: همان ج 7، ص 438
9- (9) . ر. ک. به: همان ج 14، ص 73
10- (10) . ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی (رحمه الله)، ج 2، ص 200
11- (11) . ر. ک. به: همانج 4، ص 13.

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ (1) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه (علیه السلام)(2) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)(3) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَعِید(4) عَنِ ابْنِ أبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِاُذَیْنَةَ عَنْ الکَلْبی عَنْ أبِی صالِح عَنْ ابْنِ عَبّاس وَ جابِرٍ بنِ عَبدالله(5) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الطَّیَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه (علیه السلام)(6) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُمَرَ(7) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَار(8) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه (علیه السلام)(9) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُکَیْرٍ وَ فُضَیْلٍ وَ بُرَیْدٍ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(10) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)(11) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ جَمَاعَةٍ سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)(12)

ص:288


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 6، ص 40
2- (2) . ر. ک. به: همانج 9، ص 218
3- (3) . ر. ک. به: همان ج 24، ص 222
4- (4) . ر. ک. به: همان ج 26، ص 42
5- (5) . ر. ک. به: همان ج 37، ص 249
6- (6) . ر. ک. به: همانج 53، ص 40
7- (7) . ر. ک. به: همانج 55، ص 228
8- (8) . ر. ک. به: همان ج 67، ص 244
9- (9) . ر. ک. به: همان ج 71، ص 132
10- (10) . ر. ک. به: همان ج 23، ص 216
11- (11) . ر. ک. به: همان ج 24، ص 148
12- (12) . ر. ک. به: همان ج 26، ص 155.

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیم(1) نتیجه ی مناقشه ی اول

با توجه به استدلال یاد شده، به این نتیجه می رسیم که: اولین قرینه ای که مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله) مطرح نمودند، صحیح نبوده و نمی تواند مورد قبول قرار گیرد؛ از این رو، دیگر شأنیتی برایاینکه قرینه واقع شود را ندارد.

مناقشه بر قرینه ی دوم محقق عاملی (رحمه الله)

برای رد این قرینه، تنها به عبارت مرحوم شیخ نجاشی (رحمه الله) در کتاب «رجال النجاشی» درباره ی «محمد بن احمد بن یحیی» بسنده می نماییم که می فرمایند:

«أبو جعفر کان ثقة فی الحدیث إلا أن أصحابنا قالوا: کان یروی عن الضعفاء و یعتمد المراسیل و لا یبالی عمن أخذ».(2) ابو جعفر در حدیث ثقه است مگر اینکه بعضی از اصحاب ما درباره او گفته اند: وی از ضعفا حدیث نقل می کرده و به مراسیل اعتماد می کند و برای او مهم نیست که روایت را از چه کسی اخذ می کند.

پس، اینکه مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله) فرمودند: «روات یاد شدهاز جمله افرادی هستند که تا برای آن ها مسلم نبوده که کلامی روایت است، آن را نقل نمی کردند»، استدلالی است که مواردی بر نقض آن یافت شد.

نتیجه یمناقشه ی دوم

با عبارتی که از مرحوم شیخ نجاشی (رحمه الله) نقل شد، قرینه دوم صاحب کتاب «مفتاح الکرامة» مورد خدشه قرار می گیرد؛ لذا این قرینه نیز از دایره استدلال خارج می گردد.

ص:289


1- (1) . ر. ک. به: همان ج 31، ص 353
2- (2) . ر. ک. به: رجال النجاشی، شیخ نجاشی (رحمه الله)، ج 1، ص 348.
ب: بررسی و مناقشه در قرائن مذکور در کلام محقق شعرانی (رحمه الله)

مناقشه بر قرینه ی اول محقق شعرانی (رحمه الله)

در مباحث گذشته پاسخ مسئله ی شهرت داده شد.

مناقشه بر قرینه ی دوم محقق شعرانی (رحمه الله)

بعد از تتبع حول این قرینه که فرمودند: «ابن اذینه از جمله کسانی نیست که از وی فتوا نقل شده باشد» به مقطوعه ی دیگری برخورد می کنیم که اتّفاقاً از جناب «عمر ابن اذینه» است که در آن فتوای خویش را بیان نموده است؟! و حتی برخی از فقهای ماضی (قدس سرهما) نیز در مقام رد این مقطوعه و ایراد به آن فرموده اند که: «این مقطوعه فتوای ابن اذینه بوده و روایت نیست».

جریان این مقطوعه چنین است که:

اگر زنی مسیحی از یک مرد مسلمان حامله گردد ولی در ایام حمل، خودو فرزند در شکمش هر دو بمیرند، در این صورت چون مادر مسیحی است لذا نمی توان او را در قبرستان مسلمانان دفن نمود؛ امّا فرزند درون شکم این زن به جهت اینکه مسلمان است باید در قبرستان مسلمانان دفن گردد.

حال در این مقطوعه که در کتاب «تهذیب الاحکام» آمده، جناب ابن اذینه فتوای خویش را بیان کرده و می گوید: فرزند بیرون آورده می شود و شکم مادرش دوخته می شود.

به این مقطوعه توجه فرمایید:

«وَ فِی رِوَایَةِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ: یُخْرَجُ الْوَلَدُ وَ یُخَاطُ بَطْنُهَا»(1) و در روایت ابن ابی عمیر از ابن اذینة آمده است: فرزند بیرون آورده می شود و شکم مادرش دوخته می شود.

در این باره مرحوم جمال الدین حلی (رحمه الله) از جمله کسانی است که قائل است

مقطوعهمذکور روایت نیست، بلکه فتوای ابن اذینه است.

ص:290


1- (1) . ر. ک. به: تهذیب الأحکام، طوسی (رحمه الله)، ج 1، ص 344.

ایشان در کتاب «المقتصر فی شرح المختصر» می فرماید:

«و فی روایة و یخاط بطنها؛ أقول: الروایة إشارة الی ما رواه الشیخ (رحمه الله) عن ابن ابی عمیر عن ابن أذینة یخرج الولد و یخاط بطنها و هی مقطوعة...»(1) و در روایت و شکم مادرش دوخته می شود؛ می گویم [این] روایت اشاره دارد به آنچه شیخ آن را روایت کرده از ابن ابی عمیر از ابن اذینه بر اینکه فرزند بیرون آورده می شود و شکم مادرش دوخته می شود در حالی که این روایت مقطوعه است...

نتیجه ی مناقشه ی دوم

این قرینه هم نقض شد، لذا دیگر قابل استناد نیست.

مناقشاتاربعه بر قرینه سوم محقق شعرانی (رحمه الله)

در مقام رد این قرینه که فرمودند: «چگونه می شود یک عبارت در جوامع عظام روایی باشد ولی روایت نباشد؟» چهار مناقشه وجود دارد:

* اولاً: این استدلال محقق شعرانی (رحمه الله) صحیح نیست؛ زیرا، خود مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب «الإستبصار فیما اختلف من الأخبار» فرموده است: «آنچه در این کتاب آورده ام مورد پسندم نبوده است».

«ثم اعَقِّبُ بما یخالِفُها من الاخبار»(2)... و پس از آن، اخبار و روایاتی را که مخالف فتوایم می باشد را تعقیب می کنم

البته قبلاً نیز بیان شد که مرحوم علامه حلی (رحمه الله) در کتاب «مختلف الشیعة» فرموده است که: این عبارت مرحوم شیخ (رحمه الله) در «الاستبصار» اشعار دارد بر اینکه با آن موافق نبوده است.

«و هذا القول من الشیخ (رحمه الله) فی الاستبصار یشعر بأنّه لا یرتضیه»(3) این نظریه از جانب شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب استبصار مشعر به عدم رضایت ایشان

ص:291


1- (1) . ر. ک. به: المقتصر من شرح المختصر، جمال الدین حلی (رحمه الله)، ص: 56
2- (2) . ر. ک. به: الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 1، ص: 3
3- (3) . ر. ک. به: مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، علامه حلی (رحمه الله)، ج 9، ص: 56.

است.

پس همین که کتاب «الاستبصار» از محل بحث خارج شد، به کلیت استدلال قرینه سوم نیز، خدشه وارد می شود.

* ثانیاً: صرف اینکه نزد مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) و مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) یک عبارت بطور مسلم به عنوان روایت بوده، دلیل نمی شود که این اعتقاد برای ما نیز حجت باشد؛ زیرا چه بسا ممکن است، این بزرگواران اجتهاداً به مطلبی رسیده باشند و حال اینکه اجتهاد ایشان برای ما اعتباری ندارد.

* ثالثاً: اگر واقعاً سه کتاب «تهذیب الاحکام»، «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» و «من لایحضره الفقیه» صرفاً ممحض در نقل حدیث بودند، قرینه سوم تا حدی قابل قبول بود، امّا اگر در همین سه کتاب تتبع و جستجو نماییم، مواردی را می توان یافت که فتاوای روات در آن ها آمده است؛ از جمله موارد نقض قرینه سوم که دراین مناقشه وجود دارد، سه مورد زیر است:

- نقض اول بر قرینه سوم (در ضمن دو مورد)، از کتاب «التنقیح فی شرح العروة الوثقی»

مرحوم آیت الله سیّد ابو القاسم خویی (رحمه الله) در کتاب مذکور «دو» مورد نقض را ذکر می نمایند:

* مورد اول نقض: در مسئله «نجاست غساله»، ایشان پس از نقل روایتی از «عبدالله بن سنان» می فرماید: «فالروایة مقطوعة لا یعتمد علیها فی شیء»(1) این روایت مقطوعه است و در هیچ چیزی بر آن اعتمادی نیست.

* مورد دوم نقض: در مسئله «استثناء دماء ثلاثة از دم معفو عنه»، ایشان پس از نقل روایتی از «ابو بصیر» می فرماید: «أن الروایة مقطوعة و غیر مسندة إلی الامام (علیه السلام) و إنما هو کلام من أبی بصیر»(2)

ص:292


1- (1) . ر. ک. به: التنقیح فی شرح العروة الوثقی، آیت الله ابوالقاسم خویی (رحمه الله)، ج 2، ص 357
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 3، ص 438.

این روایت مقطوعه است و به امام (علیه السلام) اسناد داده نشده و غیر از این نیست که این خبر کلام و فتوای ابابصیر است.

نقض دوم بر قرینه سوم، از کتاب «موسوعة الامام الخویی (رحمه الله)»

این نقض نیز از محقق خویی (رحمه الله) در کتاب مذکورنقل شده کهمهمتر از نقض اول است.

* موردنقض: ایشان در بحث احرام حج، پیرامون کفاره یروغن مالی مُحرِم در حالت احرام، پس از نقل روایت مقطوعه ای می فرماید: این مقطوعه فتوا و اجتهاد «معاویة بن عمار»(1) است. به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«مسألة 25 (علیه السلام):... و لکن الّذی یهوّن الخطب أن مدلول الروایة لم یکن منقولًا عن الامام (علیه السلام) بل الظاهر أن ذلک فتوی لمعاویة بن عمار و لم ینسبه إلی الامام (علیه السلام) فتکون الروایة مقطوعة لا مضمرة. و دعوی الجزم بأن معاویة بن عمار لا یفتی إلّا بما سمعه عن الامام (علیه السلام) و لا یخبر إلّا عنه، عهدتها علی مدعیها، لاحتمال اجتهاده أو أنّه سمع ممن ینقل عن الامام (علیه السلام)»(2) و لکن آنچه مشکل را آسان می کند اینکه مدلول روایت از امام (علیه السلام) نقل نشده است و ظاهراً فتوای معاویة بن عمار است که وی آن را به امام (علیه السلام) نسبت نداده است پس این روایت مقطوعه است نه مضمرة و ادعای اینکه معاویة بن عمار فتوایی نمی دادهاست مگر اینکه آن را از امام (علیه السلام) شنیده باشد و هیچ خبری را جز از امام (علیه السلام) نقل نمی کند؛ به گردن گوینداین ادعاست؛ زیرا احتمال دارد یا خود اجتهاد کرده باشد یا اینکه از کسی شنیده است که او فقط از امام (علیه السلام) نقل می نماید.

نقض سوم بر قرینه سوم، از «کتاب الطهارة امام خمینی (قدرس سرهما)»

حضرت امام خمینی (قدرس سرهما) در کتاب مذکور، مقطوعه ای را از «رفاعة بن

ص:293


1- (1) . لازم به ذکر است بسیاری از روایات بحث حج، از «معاویة بن عمار» است.
2- (2) . ر. ک. به: موسوعة الإمام الخوئی (رحمه الله)، ج 28، ص 461.

مغیرة» نقل می کنند و سپس می فرمایند:

«مع أنّها مقطوعة غیر منسوبة إلی المعصوم و لعلّه فتواه».(1) این کلام، مقطوعه و غیر منسوب به معصوم (علیه السلام) است و چه بسا فتوای رفاعة باشد.

* رابعاً: با ملاحظه کتب فقهی و روایی، به روایات مقطوعه ی فراوانی برخورد می کنیم که فقهاءتقریباً در اکثریت موارد - یعنی بیش از نود درصد -، به آن ها عمل نکرده اند؛ لذا چنانچه بخواهیم بنا را بر پذیرش مقطوعه ی ابن اذینه در ما نحن فیه بگذاریم، پس باید حجیّت سایر مقطوعه ها را نیز پذیرا باشیم و بگوییم: بالاخره هر راوی یا خودش مصاحب امام (علیه السلام) بوده و یا از کسی شنیده که او مصاحب با امام (علیه السلام) بوده است؛ بنابراین با این رویکرد، دیگر چه فرقی میان مقطوعه ابن اذینه و سایر مقطوعه ها وجود دارد؟

ذیلاً چهار مورد از روایات مقطوعه ای که در کتب روایی نقل شده را متذکر می شویم:

الف: مقطوعه ی «هِشام بن سالم»

این مقطوعه در باب «دیهاعضاء و جوارح» در کتاب «تهذیب الاحکام» آمده و حاصل آن چنین است که بیان می کند: اگر کسی به اعضای دوتایی در بدن انسان همانند چشم و گوش، آسیب برساند، در این صورت در هر دوی آن ها دیه کامل است؛ البته مشهور فقهاء نیز همین قول را اختیار کرده اند.

به این مقطوعه توجه فرمایید:

«الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: کُلُّ مَا کَانَ فِی الْإِنْسَانِ اثْنَانِ فَفِیهِمَا الدِّیَةُ وَ فِی أَحَدِهِمَا نِصْفُ الدِّیَةِ وَ مَا

کَانَ وَاحِداً فَفِیهِ الدِّیَةُ»(2) حسین بن سعید از محمد بن خالد از ابن ابی عمیر از هشام بن سالم، فرمود: هر عضوی

ص:294


1- (1) . ر. ک. به: کتاب الطهارة، امام خمینی (رحمه الله)، ط - حدیثی، ج 2، ص 190
2- (2) . ر. ک. به: تهذیب الأحکام، شیخ الطائفة (رحمه الله)، ج 10، ص 258.

که در انسان دو تایی است پس در هر دوی آنها دیه کامل است و در یکی از آنها نصف دیه است و هر عضوی که واحد باشد پس در آن دیه کامل است.

درباره ی این مقطوعه مرحوم ابن عقیل (رحمه الله) - که از قدمای اصحاب و قریب به عصر معصوم (علیه السلام) بوده است - تصریح می فرمایند:

«... مع أن الاولی مقطوعة و الظن بکونها موصولة إلی الامام غیر کاف فی الاعتماد علیها».(1) این روایت مقطوعه است و ظن به اینکه این [مقطوعه] به امام می رسد کافی در اعتماد به آن نیست.

ب: مقطوعه ی «ابراهیم هَمْدانی»

این مقطوعه در «بَابُ الْمُصَلِّی یُصَلِّی وَ فِی قِبْلَتِهِ نَارٌ» کتاب «الاستبصار» آمده است.

به این مقطوعه توجه فرمایید:

«فَأَمَّا مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِیهِ عَمْرِو بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْهَمْدَانِیِّ رَفَعَ الْحَدِیثَ قَالَ قَالَ: أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) لَا بَأْسَ أَنْ یُصَلِّیَ الرَّجُلُ وَ النَّارُ وَ السِّرَاجُ وَ الصُّورَةُ بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ الَّذِی یُصَلِّی لَهُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ»(2) پس آنچه که محمد بن احمد بن یحیی از حسن از حسین بن عمرو از پدرش [یعنی] عمرو بن ابراهیم همدانی رفع داده حدیث را که امام صادق (علیه السلام) فرمود: اشکالی نیست انسان نماز بگذارد در حالی که آتش و چراغ و عکس در مقابلش باشد؛ چرا که کسی

که برایش نماز می خواند [خدا] نزدیک تر است به او از آنچه که روبروی اوست.

مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار» بعد از نقل این مقطوعه درباره آن می فرمایند:

«فَهَذِهِ رِوَایَةٌ شَاذَّةٌ مَقْطُوعَةُ الْإِسْنَاد...»(3)

ص:295


1- (1) . ر. ک. به: حیاة ابن أبی عقیل و فقهه، ص 541
2- (2) . ر. ک. به: الإستبصار، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج: 1 ص: 39
3- (3) . ر. ک. به: الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، طوسی (رحمه الله)، ج 1، ص 397.

این روایت شاذ ومقطوعة الاسناد است

ج: مقطوعه ی «عمر بن یزید»

این مقطوعه در «بَابُ السَّعْیِ فِی وَادِی مُحَسِّر» کتاب «الکافی» آمده است.

به این مقطوعه توجه فرمایید:

«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّیْمُلِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْأَزْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: الرَّمَلُ فِی وَادِی مُحَسِّرٍ قَدْرُ مِائَةِ ذِرَاعٍ».(1) ریگ و سنگ ریزه [برای رمی جمرات] در وادی محسر به قدر صد ذراع است. [یعنی تا صد ذراع مکان جمع آوری ریگ های رمی جمرات است.]

البته مرحوم شیخ یوسف بحرانی (رحمه الله) صاحبکتاب «الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة» نیز با اینکه سعی داشته این روایات را حفظ نماید، امّا پس از نقل این مقطوعه، به بی اعتمادی به روایات مقطوعه اشاره کرده و می فرماید:

«... إلا أن الروایة مقطوعة کما تری»(2)... مگر اینکه [مشکل] روایت این است که مقطوعه است و همچنان است که می بینید [اشاره به اینکه غیر قابل اعتماد است].

د: مقطوعه ی «عبدالله بن سنان»

این مقطوعه در «بَابُ أَحْکَامِ الطَّلَاقِ» کتاب «تهذیب الاحکام» آمده است.

به این مقطوعه عنایت کنید:

«وَ أَمَّا الَّذِی رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ فَلْیُطَلِّقْ عَلَی طُهْرٍ بِغَیْرِ جِمَاعٍ بِشُهُودٍ فَإِنْ تَزَوَّجَهَا بَعْدَ ذَلِکَ فَهِیَ عِنْدَهُ عَلَی ثَلَاثٍ وَ بَطَلَتِ التَّطْلِیقَةُ الْأُولَی وَ إِنْ طَلَّقَهَا اثْنَتَیْنِ ثُمَّ کَفَّ عَنْهَا حَتَّی تَمْضِیَ الْحَیْضَةُ الثَّالِثَةُ بَانَتْ مِنْهُ بِثِنْتَیْنِ وَ هُوَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ فَإِنْ تَزَوَّجَهَا بَعْدَ ذَلِکَ فَهِیَ عِنْدَهُ عَلَی ثَلَاثِ تَطْلِیقَاتٍ وَ بَطَلَتِ الِاثْنَتَانِ، فَإِنْ طَلَّقَهَا ثَلَاثَ تَطْلِیقَاتٍ عَلَی

ص:296


1- (1) . ر. ک. به: الکافی، شیخ کلینی (رحمه الله)، ج 4، ص 471
2- (2) . ر. ک. به: الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، شیخ یوسف بحرانی (رحمه الله)، ج 17، ص 5.

الْعِدَّةِ لَمْ تَحِلَّ لَهُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ».(1) سیف بن عمیره از عبدالله بن سنان روایت کرده که فرمود: اگر مرد خواست همسرش را طلاق دهد؛ پس بایداین طلاق، در پاکی بدون نزدیکی [و] در حضور شهود، انجام شود؛ پس اگر بعد از آن با وی ازدواج نماید، پس آن زن، نزد آن مرد بر سه طلاق باقی می ماند و طلاق اول باطل می باشد و اگر دو بار او را طلاق داد سپس از [نزدیکی با] او خودداری کندتا اینکه حیض سومش بگذرد، آن زن از او جدا می شود [طلاق بائن می شود] در حالی که او پس از این می تواند یکی از خواستگاران او باشد؛ چنانچهبعد از آنبا او ازدواج کرد پس آن زن تا طلاق سوم می تواند نزد او بماند و دو طلاق باطل است و اگر او را بار سوم طلاق دهد زن در حال عده می ماند و برای او حلال نمی شود مگر اینکه زوج دیگری غیر از شوهرش، او را به ازدواج خود درآورد.

مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) بعد از نقل این مقطوعه، با اشاره به غیر قابل اعتماد بودن این مقطوعه و احتمال فتوا بودن آن، می فرماید:

«فَأَوَّلُ مَا فِی هَذِهِ الرِّوَایَةِ أَنَّهَا مَوْقُوفَةٌ غَیْرُ مُسْنَدَةٍ لِأَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سِنَانٍ لَمْ یُسْنِدْهَا إِلَی أَحَدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ (علیه السلام) وَ إِذَا کَانَ الْأَمْرُ عَلَی ذَلِکَ جَازَ أَنْ یَکُونَ قَدْ قَالَ ذَلِکَ بِرَأْیِهِ کَمَا قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُکَیْرٍ أَوْ یَکُونَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ قَدْ أَخَذَهُ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ وَ أَفْتَی بِهِ کَمَا سَمِعَهُ وَ إِذَا احْتَمَلَ ذَلِکَ لَمْ یُعْتَرَضْ بِهَا عَلَی مَا تَقَدَّمَ مِنَ الرِّوَایَاتِ غَیْرَ أَنَّ هَذَا الْخَبَرَ رَوَاهُ»(2) اولین نکته و اشکالی که در این روایت وجود دارد این است که این روایت موقوفه بوده و نسبت داده نشده است؛ چرا که عبدالله بن سنان آن را به یکی از ائمه اسناد نداده است و زمانی که وضع بر این منوال باشد جائز است که بگوییم [اولاً:] این رای و فتوای راوی است هم چنانکه عبدالله بن بکیر گفته است یا [ثانیاً] اینکه [بگوییم] عبد الله بن سنان آن را از عبدالله بن بکیر نقل کرده و همان طور که شنیده به آن فتوا داده است و زمانی که چنین احتمال داده می شود و بنابر آنچه که از روایات گذشت اعتراضی به او وارد نیست

ص:297


1- (1) . ر. ک. به: تهذیب الأحکام، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 8، ص 30
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 8، ص 30 و 31.

غیر از اینکه این خبر را [به عنوان یک خبر] روایت کرده.

البته مرحوم شیخ یوسف بحرانی (رحمه الله) در «الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة» در مورد این مقطوعه نیز، با اذعان به بی اعتباری آن، می فرماید:

«والاظهر حمله علی ما حملنا علیه أمثاله، علی أن الروایة المذکورة مقطوعة و إنما هی فتوی عبد الله بن سنان فلا تقوم به حجة».(1) اظهر، حمل این مقطوعه بر مواردی است که امثال آن را حمل می کردیم؛ [کنایه از اینکه مانند سایر مقطوعه ها بی اعتبار است] بخاطر اینکه این روایت، مقطوعه بوده و فتوای عبدالله بن سنان است؛ [لذا غیر قابل اعتماد است] و بواسطه ی آن، حجت اقامه نمی شود.

نکته ی قابل توجه اینکه:

روایت مقطوعه «دو» تعریف دارد که یکی اعم از دیگری است:

* نزد علمای درایه: «به روایتی اطلاق می شود که تصریحاً و اشارتاً از امام (علیه السلام) قطع شده باشد».

* نزد علمای فقه: «به روایتی اطلاق می شود که اعم از روایت مضمره و مقطوعه است».

پستعریف دوم، اعم از تعریف اول است؛ یعنی این تعریف، هم شامل روایت مضمره می گردد و هم شامل مقطوعه ی با تفسیر علمای درایه.

نتیجه ی مناقشه ی چهارم

با توجه به مناقشات یاد شده، به این نتیجه می رسیم که در جوامع عظام روایی، مقطوعات فراوانی وجود دارد که علماء و فقهاء در مورد آن ها قائل اند که، روایت نیستند؛ بلکه آن ها را فتاوای روات می دانند؛ پس قرینه ی سوم هم که تأکید بر روایت بودن مقطوعه ابن اذینه داشت، کنار می رود.

ص:298


1- (1) . ر. ک. به: الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، شیخ یوسف بحرانی (رحمه الله)، ج 25، ص 283.

پیوست دوم فصل پنجم

بررسی قرائن فتوا بودن مقطوعه ابن اذینه

در مقابلِ قرائنی که احتمال «روایت بودن مقطوعه ی ابن اذینه» را مطرح می کرد، قرائنی وجود دارد که احتمال «فتوا بودن مقطوعه ی ابن اذینه» را تقویت می نماید؛ در این صورت مقطوعه مذکور به طور کلی از حیز انتفاع، خارج می شود.

ذیلاً «شش» قرینه بر فتوا بودن مقطوعه مورد مناقشه نقل می کنیم:

اولین قرینه، مؤیّد فتوا بودن مقطوعه ی ابن اذینه

* اولاً: مقطوعه ابن اذینه در مرأی و منظر بزرگانی همچون:

- مرحوم شیخ مفید (رحمه الله)؛

- مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله)؛

- مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار»؛

ص:299

- مرحوم ابن ادریس (رحمه الله)؛

- مرحوم محقق حلی (رحمه الله) در «المختصر النافع فی فقه الامامیة»؛

- مرحوم فاضل آبی (رحمه الله) در «کشف الرموز فی شرح مختصر النافع»؛

بوده است؛ ولی این بزرگان، مقطوعه مذکور را به عنوان کلام معصوم (علیه السلام) نپذیرفته و به آن استناد نکرده اند.

* ثانیاً: با وجودی که سند مقطوعه، تا قبل از ابن اذینه صحیح است؛ حال اگر واقعاً این مقطوعه، کلام امام معصوم (علیه السلام) به شمار می رفت، می بایستبزرگان یاد شده به آن عمل می کردند؟!

به عبارت دیگر:

نفساینکه بزرگان فوق الاشاره (قدس سرهم) بر طبق مفاد این مقطوعه، هیچ اقدامی انجام نداده اند، قرینه است بر اینکهمشارالیهم (قدس سرهم) قویاً احتمال می داده اند که: مقطوعه مذکور فتوای ابن اذینه بوده است، نه قول معصوم (علیه السلام).

دومین قرینه، مؤیّد فتوا بودن مقطوعه ی ابن اذینه

* اولاً: در هفده روایتی که قبلاً بیان آن گذشت - یعنی طائفه اول -، امام (علیه السلام) در مقام بیان تمام جزئیات بودندبه دلیل اینکه، سائل از امام (علیه السلام) می پرسد «مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ؟»(1) حال در اینجا اگر واقعا بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد فرق وجود داشت، می بایست حضرت (علیه السلام) آن فرق را بیان می فرمودند، لکن امام (علیه السلام) در پاسخ به سؤال فوق هیچ تفصیلی بین ذات ولد و غیر ذات ولد نداده اند؟!.

* ثانیاً: همان طور که قبلاً توضیح داده شد در طائفه اول روایات، بحث اطلاق و تقییدفاقد جایگاه است؛ زیرا این بحث، در صورتی کاربرد دارد

ص:300


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 207، روایت سوم.

که کلام از یک جهت، اطلاق داشته باشد؛ امّا در روایات هفده گانه، مسئله بالاتر از اطلاق است، یعنی در حد تصریح به عدم فرق بین ذات ولد و غیر ذات ولد است.

* ثالثاً: نفس روایات هفده گانه قرینه اند بر اینکه مقطوعه ابن اذینه فتوای راویست؛ بدین جهت کهچگونه می توان پذیرفتامام (علیه السلام) در روایات هفده گانه:

- راجع به «خشب»، «قصب»، «طوب»، «بناء»، «نخل» و «شجر» مطلب را کاملاً بیان می فرمایند؟!

اما:

- راجع به «ذات ولد» بودن زوجهو «غیر ذات ولد» بودن او، هیچ مطلبی را بیان نمی فرمایند؟!

به عبارت دیگر:

از عدم تعرض و عدم بیان امام (علیه السلام) نسبت به زوجه ی ذات ولد و غیر ذات ولد معلوم می شود که بین این دو فرقی نبوده است که امام (علیه السلام) در مورد آن بیانی نفرموده اند؛ بنابراین نفس روایات هفده گانه، خود قرینه ای است روشن، بر اینکه مقطوعه ی ابن اذینه کلام معصوم (علیه السلام) نیست.

سومین قرینه، مؤیّد فتوا بودن مقطوعه ی ابن اذینه

در میان روایات هفده گانه، «یک» روایت وجود دارد که تقریباً از آن «عدم فرق» بین ذات ولد و غیر ذات ولد استفاده می شود و مهم تر از همه اینکه راوی آن نیز جناب «عمر ابن اذینه» است! که اتّفاقاً جناب «ابن ابی عمیر» از او، روایت را نقل کرده است!، یعنی همان روایت پنجم که به روایت فضلای خمسه معروف است؛ حال شایسته است در این بحث، دوباره به سند این روایت عنایت نماییدتا سپسپیرامون تناقض متن آن با مقطوعه مورد مناقشه بحث نماییم.

«وَ عَنْهُ [محمد بن یعقوب] عَنْ أَبِیهِ [علی بن ابراهیم] عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ

أُذَیْنَةَ

ص:301

عَنْ زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ وَ فُضَیْلٍ وَ بُرَیْدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَر (علیه السلام) وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) (مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام)».

از محمد بن یعقوب [کلینی] از پدر علی بن ابراهیم از ابن ابی عمیر از عمر بن اذینة از زرارة و بکیر و فضیل و برید و محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) (بعضی از روات خمسه این روایت را از امام باقر (علیه السلام) و بعضی از امام صادق (علیه السلام) و بعضی از هر دو امام (علیه السلام) نقل کردند.

«زُرَارَة»، «بُکَیْر»، «فُضَیْل»، «بُرَیْد» و «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم بدرستی که زوجه از زمین خانه یا زمین ما ترک، زوج ارث نمی برد مگر اینکه باید آجر و چوب آن را قیمت کنند و به او یک چهارم و یا یک هشتم بدهند». اکنون به متن روایت پنجم یا روایت فضلای خمسه توجه نمایید:

«أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِکَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الطُّوبُ وَ الْخَشَبُ قِیمَةً فَتُعْطَی رُبُعَهَا أَوْ ثُمُنَهَا»(1) بدرستی که زوجه از خاک و زمین خانه یا زمین شوهرش ارث نمی برد، مگر اینکه باید آجر و چوب آن را قیمت گذاری کنند و به اندازه ربع یا ثمن به او بدهند.

بررسی تناقض متن پنجمین روایت از طائفه اولی با مقطوعه طائفه سوم

این تناقض در ضمن دو نکته و یک سؤال بررسی خواهد شد.

* نکته اول: میان تفصیل «قرآن کریم» و تفصیل متأخّرین - بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد داده اند - فرق وجود دارد؛ زیرا:

- در تفصیل قرآن: فرق بین ذات ولد و غیر ذات ولد دائر مدار این است که آیا میّت فرزند دارد یا خیر؟

-

ص:302


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 208.

اما:

- در تفصیل متأخّرین: فرق بین ذات ولد و غیر ذات ولد دائر مدار این است که آیا این زوجه از میّت فرزند دارد یا خیر؟ چه اینکه بنابر قاعدهفرزند یا فرزندان مردی که از دنیا می رود:

یا غالباً از همان زوجه ای هستند که با میّت زندگی می کرده است. و:

یا نادراً از زوجه ایهستند که میّت او را طلاق داده و مجدداًزوجه دیگری اختیار کرده ولی از زوجه دوم صاحب فرزند نشده است.

* نکته دوم: بین دو نقلیکه از ابن اذینه یاد شد تناقض وجود دارد؛ زیرا:

- وی در روایت مقطوعه به «تفصیل» می گوید:

«فِی النِّسَاءِ إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ أُعْطِینَ مِنَ الرِّبَاعِ»(1) زناناگر داری فرزند باشند یک چهارم و اگر فرزند نداشته باشند، یک هشتم ارث می برند.

- همودر روایت فضلای خمسه «بدون تفصیل» می گوید:

«أَنَّ الْمَرْأَةَ لَاتَرِثُ مِنْ تَرِکَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ».

زن از ما ترک شوهرش از زمین خانه و [سایر] زمین ها ارث نمی برد.

اینک، با توجه به دو نکته ی فوق، باید از جناب ابن اذینه سؤال کرد که:

شما که این روایت را از فضلای خمسه نقل کرده اید، چرا در نقطه مقابل، این مقطوعه را نقل نموده اید؟! این دو نقل متناقض، چه معنایی دارد!

خلاصه اینکه:

نقل روایت فضلای خمسه توسط جناب ابن اذینه، خود قرینه ای بسیار روشن است بر اینکه مقطوعه ی مورد نزاع، روایت نبوده، بلکه فتوای آن جناب است.

چهارمین قرینه، مؤیّد فتوا بودن مقطوعه ی ابن اذینه

ص:303


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 208.

این سؤالات نشان می دهد مسئله ی عدم فرق بین ذات ولد و غیر ذات ولد نزد ایشانواضح بوده؛ زیرامسیر سؤالاتشان بگونه ی دیگری بوده است؛ حال به دو سؤال که یکی در طائفه اول روایات و دیگری در طائفه دوم، آمده توجه فرمایید:

- سؤال موجود در روایت سوم از روایات هفده گانه باب ششم

در این روایت، جناب «مُیَسِّر بَیّاع زُطِّی» از امام صادق (علیه السلام) سؤال می نماید که: زنان (همسران) چه چیزی از میراث را به ارث می برند؟ «عَنِ النِّسَاءِ مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ؟»(1) در حالیکه اگر بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد فرقی وجود داشت، بایسته بودسائل آن را از امام (علیه السلام) می پرسید؛ بنابراین، از عدم سؤال سائل مشخص می گردد که: اساساً فرقی بین ذات ولد و غیر ذات ولد وجود نداشته است.

- سؤال موجود در روایت اول از باب هفتم (موثقه ابن ابی یعفور)

در این روایت، سائل از امام (علیه السلام) می پرسد: «یا اینکه مرد نیز، بمنزله زن است و از میراث چیزی ارث نمی برد؟ «اَوْ یَکُونُ (فِی) ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْمَرْأَةِ فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً؟»(2) آن طور که از نحوه سؤال سائل بر می آید این مسئله، یعنی اینکه «زوجه از زمین ارث نمی برد»، نزد وی، مانند روز روشن بوده که این گونه زوج را به زوجه تشبیه نموده است؛ حال اگر منظور سائل، زوجه غیرِ ذات ولد بود، می بایست آنچه را که در ذهنش می گذشت رااز امام (علیه السلام) می پرسید، نه اینکه سؤالش را بر محور مسئله ی دیگری مطرح بنماید.

به هر حال، از متن سؤالات مطروحه در این دو روایت و برخی دیگر از آن ها، مشخص می شود که: «زوجه مطلقا یعنی چه ذات ولد و چه غیر ذات ولد - از زمین

ص:304


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 207
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 213.

همسرش ارث نمی برد».

پنجمین قرینه، مؤیّد فتوا بودن مقطوعه ابن اذینه

پس از تفحص پیرامون روایاتمنقوله ی ابن اذینه از ائمه (علیه السلام)، در می یابیم که وی در اکثر روایایتش - یعنی بیش از نود و پنج درصد - به صورت «مع الواسطه» از معصوم (علیه السلام) روایت نقل کرده است، برخی از این واسطه ها عبارتند از:

مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم»، «أحْوَل»، «بُرَیْد الْعِجْلی»، «زُرَارَة»، «فُضَیْلِ بْنِ یَسَار»، «أَبِی أُسَامَة»، «عُمَرَ بْنِ یَزِید»، «زَیْد الشَّحَّام»، «وَهَبْ»، «عبدالکریم بن العتبة الهاشمی»، «مُحَمَّد بْنِ حَکِیم»، «مَیْمُون الْبَان»، «عَبْدِاللَّهِ بْنِ سُلَیْمَان»، «حُمْرَان بْنِ أَعْیَن»، «إِسْمَاعِیل الْجُعْفِی»، «مُعَمَّرِ بْنِ یَحْیَی بْنِ سَامٍ»، «بُکَیْر ابْن أَعْیَن»، «فَضْل بْنِ عَبْدِ الْمَلِک»، «بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَة»، «أَبِی بَصِیر»، «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِاللَّه»، «عُبَیْدِ اللَّهِ الْحَلَبِی»، «مُحَمَّد بْنَ النُّعْمَان»، «عَبْدَ الْمَلِکِ بْن أَعْیَن»، «أَبِی جَعْفَر الْأَصَم»، «أَبِی عُبَیْدَة»، «رِفَاعَة»، «أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاش»، «سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِی»، «عَلِیِّ بْنِ سَعِید»، «کَلْبی»، «أبِی صالِح»، «مُحَمَّد بْنِ الطَّیَّار»، «سُفْیَانَ بْنِ عُمَر»، «إِسْمَاعِیل بْنِ یَسَار» و «مِسْمَع» و..

به هر روی، از شیوه ی اکثر نقل های ابن اذینه، «ظن قوی» بوجود می آید که اگر این مقطوعه، روایت و کلام معصوم (علیه السلام) بود به احتمال بسیار قوی، باید آن را بوسیله واسطه ای نقل کرده باشد که ظاهراً نکرده است؛ ولی چنانچه او این مقطوعه را با واسطه نقل کرده است، در حال حاضر این واسطه برای ما مجهول است؛ به هر حال این واسطه از دو حال خارج نیست یا این واسطه ثقه بوده و یا ثقه نبوده است؟

اگر این واسطه ثقه بوده، ممکن استصرفاً نزد ابن اذینه ثقه بوده و نزد ما ثقه نباشد و چون ابن اذینه هم از جمله کسانی نیست که درباره اش گفته باشند که.

«لایروی و لایرسل الا عن ثقة» لذا عدم ذکر واسطه در این مقطوعه، خود قرینه ای است بر اینکه مقطوعه ی مورد نزاع، فتوای راوی

ص:305

است نه کلام معصوم (علیه السلام)

ششمین قرینه، مؤیّد فتوا بودن مقطوعه ابن اذینه

بر فرض اینکه ما بپذیریم این مقطوعه، روایت و کلام امام معصوم (علیه السلام) است و هیچ اشکال سندی و دلالتی ندارد - که دارد، البته در مبحث آتی دلالت آن نیز بررسی خواهد شد - امّا سؤال این است که:

آیا این مقطوعه، تاب مقاومت در مقابل روایات هفده گانه باب ششم - یعنی طائفه اول - را دارد یا تاب چنین مقاومتیرا ندارد؟

به هر روی، پاسخ این اشکال توسط شیخ اعظم انصاری (رحمه الله)، خود قرینه ای است بر اینکه این مقطوعه، فتوای راویست نه قول امام (علیه السلام).

جواب این اشکال در کتاب «رسالة فی المواریث» محق انصاری (رحمه الله) آمده است، ایشانمی فرمایند

«و المقطوعة لا تصلح لتخصیص عمومات کثیرة»(1) این مقطوعه صلاحیّت تخصیص عمومات کثیره را ندارد.

مضاف بر اینکه:

بعضاً در کلمات ائمه ی قبل از صادقین (علیه السلام) «مطلقاتی» وجود دارد که ائمه ی بعد از ایشان، «قید» آن ها را بیان می فرمودند؛ به طور مثال امیرالمومنین (علیه السلام) بنابر مصلحت، مطلبی را به صورت «مطلق» بیان فرمودند و در زمان های بعد، امام صادق (علیه السلام) «قید» آن را تبیین می فرمودند؛ البته این سیره، نزد ائمه یمعصومین (علیه السلام) متعارف نیز بوده است.

اما اینکه مدّعی ادّعا نماید، صادقین (علیه السلام) در زمان واحد، هفده روایت را به صورت مطلق بیان فرمودند ولی قیدشان را «بعداً» و به صورت «یکجا» - یعنی با یک مقطوعه بیان کرده باشند؟!؛ سخن غیر صحیح و ناصوابی است.

ص:306


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی المواریث، شیخ انصاری (رحمه الله)، ص 192.

به عبارت دیگر:

نفس چنین صدوری، از معصوم (علیه السلام) بسیار بعید، بلکه ابعد است وصد البته از

فصاحت، بلاغت و صناعت محاوره نیز به دور است؛ نتیجه این می شود که، مقطوعهمورد اشاره، صلاحیّت تخصیص و تقیید عمومات کثیره را ندارد؛ یعنی دقیقاً همان نظر محقق انصاری (رحمه الله).

ص:307

پیوست سوم فصل پنجم

بررسی دلالی مقطوعه ی ابن اذینه

اولاً: مقطوعه ابن اذینه روایت است نه فتوا؛

* ثانیا: با این مقطوعه، می توان، روایات مانعه یا طائفه اولروایات را تقیید زد.

و نهایتاً نتیجه می گیرند که: «روایات مانعه که دالِّ بر حرمان اند، مربوط به موردی است که، زوجه از زوج فرزندی ندارد».

حال سؤال این است که:

آیا دلالت مقطوعه - بر فرض پذیرش آن به عنوان گفتار معصوم (علیه السلام) -، تام است

ص:308

یا دلالت آن، تام نیست؟

جواب این است که در این زمینه، دو مبنا وجود دارد:

* مبنای اول: فرض تمامیّت دلالت مقطوعه؛

قائلین به این فرض معتقدند که دلالت مقطوعه تام است؛ در این صورت بر عمل فقهایی که بوسیله این مقطوعه، روایات مانعه را تقیید زده اند اشکالی وارد نیست؛ زیرا طبق مبنای خود عمل کرده اند و عملشان نیز مطابق مبنای مختارشان، صحیح است.

* مبنای دوم: فرض عدم تمامیّت دلالت مقطوعه؛

قائلین به این فرض معتقدند که دلالت مقطوعهتام نیست؛ در این صورت بر عمل فقهایی که بوسیله یاین مقطوعه، روایات مانعه را تقیید زده اند، اشکال وارد است؛ زیرا خلاف فرض عمل کرده اند و عملشان نیز صحیح نیست.

بنابراین، پاسخ به سؤال یاد شده، در نتیجه بحث، تأثیر مهم و فراوانی می گذارد؛ از این رو، در بحث حاضر، باید بر طبق هر دو مبنا موضوع را پیگیری نماییم.

اما بنابر مبنای مختار، اگر روایت بودن مقطوعه ابن اذینه را بپذیریم، حداقل دلالت آن را تام نمی دانیم و اشکالاتی را نیز به آن وارد می دانیم که از این جهت هرگز قابل پذیرش نیست.

با مراجعه به کلمات فقهاء تقریباًبه «چهار اشکال دلالی» به این مقطوعه بر می خوریم که برخی از آن ها وارد و بعضی دیگر غیر وارد بوده و قابل جواب است. ذیلاً به سه اشکال از چهار اشکال دلالی مذکور، اشاره نموده و آن ها را مورد واکاوی قرار می دهیم.

سه اشکال دلالی مقطوعه ی ابن اذینه

اولین اشکال دلالی مقطوعه یابن اذینه

قبل ازطرح این اشکال، لازم است در ابتداءمقدمه ای ذکر شود.

مقدمه ی اشکال اول دلالی

روایاتی که قرار است توسط مقطوعه ابن اذینه «تقیید» بخورند، دو طائفه اند:

ص:309

- طائفه ی اول یاروایات مانعه و نافیه: روایاتی که دلالت بر حرمان زوجه می کنند

- و به عبارت دیگر، بر ارث نبردن زوجه، از ما ترک زوج، دلالت می نمایند.

- طائفه یدوم یاروایات مورثه: روایاتی که دلالت بر عدم حرمان زوجه می کنند و به عبارت دیگر، بر ارث بردن زوجه از جمیع ما ترک زوج، دلالت می کنند.

روایات مانعه، بر موردی حمل می شوند که: «زوجه از زوج، فرزند ندارد».

و نیز:

- روایات مورثه، بر موردی حمل می شوند که: «زوجه از زوج، فرزند دارد».

بیاناشکال اول دلالی مقطوعه ی ابن اذینه

اشکال فرض فوق این است که:

اساساً چنین جمعی، «قبیح» و «مستهجن» است؛ زیرا موجب «اخراجِ مورد» می شود؛ به این بیان که، در میان روایات مورثه:

* اولین روایت را می توان بر موردی حمل کرد که زوجه از زوج فرزند دارد؛ یعنی، موثقه ی «ابن ابی یعفور» که می گوید: «یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ (مِنْ) کُلِّ شَیْ ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ» «همان طور که زوج از همه ما ترک زوجه ارث می برد، زوجه نیز از جمیع ما ترک زوج ارث می برد».

اما:

* دومین روایت رانمی توان بر موردی حمل کرد که زوجه از زوج فرزند دارد؛ زیرا مورد آن جایی است که زوجه مدخولهنبوده و از زوج فرزند نداشته باشد؟! یعنی، معتبره ی «عبید بن زرارة» و «عبد الملک بقباق» را - که در آن، از امام (علیه السلام) سؤال می شود: تکلیف مردی که در مرضِ موت، زوجه ای اختیار

*

ص:310

می کند، چیست؟ و امام (علیه السلام) در جواب سائل می فرماید: «لَهَا نِصْفُ الصَّدَاقِ وَ تَرِثُهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» - نمی توان بر موردی حمل کرد که زوجه از زوج فرزند

* دارد، بلکه مورد آن جایی است که دخول صورت نگرفته و زن از مرد فرزند نداشته باشد.

نتیجه یاشکال اول دلالی مقطوعه ی ابن اذینه اشکال اول دلالی وارد بودهو قابل جواب نیست؛ زیرا نمی توان روایتی را که موردش «عدم وجود فرزند» است را بر موردی حمل کرد که زوجه از زوج، فرزند دارد!

دومین اشکال دلالی مقطوعه یابن اذینه مستشکل(1) با طرح این اشکال می فرماید:

(2) اگر مقطوعه ابن اذینه را قرینه قرار دهیم بر اینکه روایات مانعه بر موردی حمل شوند که: «زوجه از زوج، فرزند ندارد»؛ این اشکال بوجود می آید که چنین حملی، از موارد «حمل بر فرد نادر» است؛ به این بیان که:

حمل تعداد زیادی از روایات مانعه بر فرد نادری همچون «زوجه بدون ولد» صحیح نیست؛ زیرا بطور معمول، مردیکه می میرد، از همسرش، فرزند یا فرزندانی دارد، البته چه بسا ممکن است موارد نادری وجود داشته باشد که زوجه از همسر میّتش، فرزند نداشته باشد؛ ولی نمی توان این مورد نادر را محور حمل این تعداد روایت قرار داد.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«ان تخصیص عمومات الحرمان بصحیحة ابن اذینة یوجب حمل تلک العمومات او الاطلاقات علی النادر، اذ قلما یتفق عدم کون المراة ذات ولد»(3)

ص:311


1- (1) . ظاهراً منظور حضرت آیت الله سید محسن خرازی دامت برکاته است
2- (2) . ظاهراً منظور حضرت آیت الله سید محسن خرازی دامت برکاته است
3- (3) . ر. ک. به: ارث الزوجة، آیت الله سید محسن خرازی، ص 115، به نقل از مجله فقه اهل بیت شماره 46 ص 28.

بدرستی که تخصیص زدن عمومات (روایات حرمان) بوسیله صحیحه ی ابن اذینة موجب حمل آن عمومات یا اطلاقات بر فرد نادر می شود؛ چرا که کمتر اتفاق می افتد که زن فرزند دار نباشد.

پنج جواب از دومین اشکال دلالی مقطوعه ی ابن اذینه

برخی از فضلای معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)» چهار جواب و یک خاتمه به این اشکال داده اند که پس از بررسی و مناقشه پیرامون صحت آن ها، بوسیله جواب پنجمی که نظریه مختار است، به دفع این اشکال، خواهیم پرداخت.

اولین جواب از فقیه معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)»

اینکه روایات مانعه بر موردی حمل شوند که: «زوجه، از زوج فرزندی ندارد»، از موارد حمل بر فرد نادر نیست.

به عبارت دیگر:

اینکه زوجه از همسر متوفایش فرزند نداشته باشد فرد نادری نبوده، بلکه اکثراً زنان از شوهر متوفایشان، فرزندی ندارند.

به اصل عبارت مُجیب توجه فرمایید:

« وفیه: انه لیس نادرا، بل اکثر ما لایکون للزوجة ولد من زوجها المتوفی»(1) و در این مطلب اشکالی وجود دارد و آن اینکه: چنین فردی نادر نیست، بلکه در اکثر موارد، زوجه از زوج متوفایش فرزندی ندارد.

مناقشه بر جواب اول مجیب

این جواب در غایت ضعف بوده و باطل است؛ زیرا، چنین نیست کهدر غالب موارد، زوجه از شوهر متوفایشفرزند نداشته باشد؟! بلکه اساساً عکس این قضیه صادق است، یعنی در غالب موارد، زوجه از زوج متوفای خود، دارای فرزند است.

ص:312


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 ص 28.

دومین جواب از فقیه معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)»

این جواب در ضمن دو قسمت آمده است که می فرمایند:

* اولاً: حکم محرومیّت زوجه از ارث زمین، خلاف «قاعده»، «اصل» و «روایاتی» است که دلالت بر توریث دارند.

* ثانیاً: مقتضای تعلیلاتوارده در روایات نافیه - همانند «مزاحمت شوهر جدید با ورثه ی متوفّا» - این است که گفته شود، حکم حرمان مربوط به موردیاست که زوجه از زوجفرزند نداشته باشد.

به عبارت مجیب، عنایت فرمایید:

«علی أنّ هذا الحکم حیث أنّه خلاف القاعدة والاصل والروایات الدالّة علیه بحکم التعلیل الوارد فیها تناسب مع غیر ذات الولد»(1) بنابراین حکم حرمان زوجه، بخاطر اینکه خلاف قاعده و خلاف اصل و خلاف روایات مورثه است بواسطه ی تعلیلات وارده در روایات حرمان، با زوجه غیر ذات ولد سازگار است.

مناقشه بر جواب دوم مجیب

* اولاً: این جوابِ مجیب، اصلاًبه اشکالِ مستشکل ارتباطی ندارد و پاسخبه آن محسوب نمی شود؛ زیرا مستشکل می گوید: «اگر روایات نافیه بر زوجهغیر ذاتولد حمل شود، از جمله موارد حمل بر فرد نادر است».

* ثانیاً: منظور مجیب از اینکه می گویند: «روایات نافیه مخالف با قاعده و اصل است»، مشخص نیست که کدام قاعده و اصل منظور نظر است؟!. چنانچه منظورشان مخالفت با آن طائفه از روایاتی است که می گوید: «زوجهاز جمیع ما ترک زوج ارث می برد»، که در جواب ایشان باید گفت: خواه ناخواه بین روایات مورثه و روایات نافیه تعارض می شود؛ به هر روی اینمسئله، هیچ ارتباطی با اشکال مستشکل ندارد.

*

ص:313


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 ص 28.

ثالثاً: استدلال بر اینکه: «تعلیلاتوارده در روایات نافیه، مناسب با فرزندنداشتن زوجه از زوج است»، استدلال صحیحی نیست و طرح آن از جانب ایشان، بسیار عجیب است؛ زیرااتّفاقاً عکس این قضیه صادق است، یعنی تعلیلات موجود دراین طائفه از روایات، بیشتر مناسب با فرزند داشتن زوجه است! واگر چنین نبود، پس، شوهرِ جدیدِ بیوه ای که از متوفا فرزندی ندارد، با کدام

* ورثه مزاحمت خواهد کرد؟!

* رابعاً: تعلیلات وارده در روایات، از حیثمزاحمت، عمومیّت دارند، یعنی:

- هم در مورد زوجه ای می آید که از شوهرش فرزند دارد.

و:

- هم در مورد زوجه ای می آید که از شوهرش فرزند ندارد.

شاهد این مطلب، کلام مرحوم حسینی عاملی (رحمه الله) صاحب کتاب «مفتاح الکرامة» است؛ حاصل استدلال ایشان چنین است که می فرمایند: «نسبت تعلیلات، با زوجه ی ذات ولد و غیر ذات ولد یکی است»؛ هر چندایشان در ادامه می فرماید: «بله، نسبت این تعلیل به غیر ذات ولد، قوی تر است».

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«(و اما التعلیل) الوارد فی الاخبار فی بیان الحکمة من أنها ربما تزوجت من کان بینه و بین زوجها حسد و منافسة فیشق ذلک علی أهل المیّت إذا دخل دارهم فعدل بها إلی أعدل الوجوه فإنه و إن کان شاملا للزوجتین لکنه فی الخالیة من الولد أقوی بل ذات الولد ربما مات ولدها فأخذت سهمه فکان المنع متوجها إلی غیرها بل ربما یدعی أن الغالب فی الخالیة التزویج کما أن الغالب فی غیرها عدمه»(1) (و اما تعلیلات) وارده در روایات [حرمان] در بیان حکمت این است که چه بسا زوجه ممکن است با کسی ازدواج کند که قبلاً با شوهرش حسادت یا رقابت داشته است و حضور او در بین وراث موجب مشقت اهل میّت شود؛ زیرا زمانی که زوج جدید وارد شد با حمایت زوجه اش با نافذترین افراد میّت همراه شده و مزاحمت آغاز خواهد شد؛ گر چه تعلیل وارده شامل دو زوجه ای می شود در غیر ذات ولد قوی تر است و چه بسا

ص:314


1- (1) . ر. ک. به: مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط - القدیمة)، حسینی عاملی، ج 8، ص 192.

در ذات ولد فرزندش فوت کند و سهم او به مادرش برسد و حکم غیر ذات ولد پیدا کند در این وضع منع متوجه ذات ولد می شود بلکه چه بسا

ادعا شده است غالباً غیر ذات ولد ازدواج می کند همان گونه که در ذات ولد نیز غالباً ازدواج نکردن است.

البته همان گونه که قبلاًمطرح نمودیم، از مجموع «پنج» تعلیلی که برای

ارث نبردن زوجه در طائفه اول روایات آمده بود، تنها «سه» عنوان قابل استخراج استکهدر این سه عنوان بینزوجه ی ذات ولد و غیر ذات ولد، فرقی وجود ندارد؛ این سه عنوان عبارت بودند از:

1. مزاحمت برای سایر وراث در استفاده از مواریث: «فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ».

2. وارد شدن زوجه بر خانواده شوهر و عدم نسبت او با همسرش: «لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ».

3. امکان انقطاع علقه ی زوجیت و تغییر و تبدیل زوجه: «وَ الْمَرْأَةُ قَدْ یَجُوزُ أَنْ یَنْقَطِعَ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ مِنَ الْعِصْمَةِ وَ یَجُوزُ تَغْیِیرُهَا وَ تَبْدِیلُهَا ».

«مفتاح الکرامة» خلاصه اینکه:

از مجموع مناقشات مطروحه، به این نتیجه می رسیم که، جواب دوّم مجیب، صحیح نمی باشد.

سومین جواب از فقیه معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)»

ایشان می فرمایند:

در روایاتنافیه (حرمان) بین «قیمت بناء» و «عینزمینی» که بناءدر آن واقع شده، تفصیل داده شده است.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

ص:315

«کما أنّه ورد التفصیل فیها بین قیمة البناء وعین التربة»(1) هم چنانکه در روایات حرمان بین قیمت بنا و عین زمین تفصیل داده شده است.

مناقشه بر جواب سوم مجیب

این جواب نیز همچون جواب دوممجیب، هیچ ارتباطی به اشکال مستشکل ندارد؛ زیرا مستشکل فرمود: «اگر روایات نافیه را بر موردی که زوجه ولد ندارد، حمل کنیم، چنین حملی از موارد حمل بر فرد نادر است». حال ارتباط جواب یادشده با آن اشکال متقدم معلوم نیست.

چهارمین جواب از فقیه معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)»

به اصل کلام ایشان توجه نمایید:

«وعدم مرکوزیّة العمل به فی ذات الولد حتی من قبل أصحاب الائمّة (علیه السلام)»(2) و اینکه عمل به روایات نافیه درباره زوجه دارای فرزند، حتی از جانب اصحاب ائمه (علیه السلام) در ابتدا به ذهن نمی آمده است.

مناقشه بر جواب چهارم مجیب

در این مناقشه شایسته است از مجیببپرسیم که:

* اولاً: شما از کجا، فهماصحاب ائمه (علیه السلام) که در ذات ولد، به این روایات عمل نکرده اند، را کشف کرده اید؟

*

ص:316


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 ص 28
2- (2) . ر. ک. به: همان، شماره 46 ص 28.

ثانیاً: این فهم ابتدایی و ارتکازی که شما از آن سخن به میان آورده اید نادرست است؛ زیرا تمامی این روایات هفده گانهتوسط اصحاب ائمه (علیه السلام) نقل شده، پس شما چگونه ادّعا می کنید که ذهن اصحاب ائمه (علیه السلام) این نبوده که زوجه وقتی ذات ولد باشد، از ارث زمین محروم است؟! در حالیکه روایات می گویند: «زوجهاز زمین ارث نمی برد»

خاتمه ی جواب فقیه معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)»، ذیل جواب های اربعه

فقیه معاصر - دامت برکاته - در خاتمه، پس ازچهار جواب یاد شده، می فرمایند:

- از کدام قسمت روایات حرمان (نافیه) استفاده می شود که، زوجه از عین زمین ارث نمی برد؟

- محرومیّت زوجه از «تمام عقار»، خلاف «اصل»، «قاعده» و «ظواهر «قرآن کریم»» است! (لازم به ذکر است، ایشان این مطلب را دو بار ذکر می کنند.)

- محرومیّت زوجه از «تمام عقار»، خلاف «احادیث» است؟

- محرومیّت زوجه از «تمام عقار»، خلاف «شهرت» است؟

- محرومیّت زوجه از «تمام عقار»، خلاف «عمل متشرّعه» است؟

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«فلا یلزم من اختصاصه بخصوص الزوجة غیر ذات الولد تخصیص عمومات أو مطلقات واضحة عامّة البلوی بموارد نادرة لیکون مستهجناً أو غیر محتمل بل علی العکس من ذلک باعتبار غموض أصل مفاد هذه الروایات وکونه علی خلاف الاصل والقاعدة وظواهر القرآن والاحادیث والشهرة و عمل المتشرّعة...»(1)

اختصاص دادن روایات به مورد زوجه بدون فرزند، باعث تخصیص زدن عمومات و اطلاقات واضح و عام البلوی به موارد نادر نمی شود تا این تخصیص مستهجن و غیر محتمل باشد؛ بلکه بالعکس به خاطر پیچیدگی اصل محتوای این روایات می باشد و اینکه بر خلاف اصل و قاعده و ظواهر قرآن و احادیث و شهرت و عمل متشرعین است.

ص:317


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 ص 28.

مناقشه بر خاتمه ی جواب مُجیب

* اولاً: از جمله دلائلی که باعث شده فقیه معاصر - حفظه الله - جوابهای اربعه ی فوق را بر اشکال دوم دلالی مقطوعه ی ابن اذینه ارائه دهند، غموض و سؤالات مذکوراست که در ذهن ایشان، پیرامون روایات نافیه شکل گرفته؛ لذا در پاسخ به ایشان، مجدداً به مباحث گذشته اشاره می نماییم:

- درباره یظاهر قرآن:

بیان شد تمام اطراف نزاع پذیرفته اندکه مطابق آیه «قرآن»، ظاهراً زوجه از جمیع ماترک زوج ارث می برد، لکن شبهه ایکه در این بین وجود داشت اینبود کهدر آیهشریفه ولهنّ الربع ممّا ترکتم(1) لفظی که دال بر «عموم» باشد وجود ندارد؛ لذا باید به «اطلاق» قائل شویم و در محل خود بیان شد که مستشکل می تواند اشکال کند که آیه در مقام بیان «ماترک» نیست؛ بلکه آیهصرفاً در مقام بیان «مقدار سهام» است.

- درباره یاحادیث:

در مورد احادیث نیزبه تفصیل بیان شد که بین روایات نافیه و مورّثه «تعارض» است.

- درباره یشهرت:

در مباحث قبل اثبات شد که چنین شهرتی در نزاع دوم وجود ندارد؛ نهایت اینکه به نظر مرحوم سیّد محمد بحرالعلوم (رحمه الله) صاحب کتاب «بلغة الفقیه» قائل شویم که می فرمایند:

«و بالجملة الانصاف، أن القولین متکافئان فی المعروفیة»(2)

و کلاً انصاف این است که هر دو قول در معروفیت و شهرتهم تراز یکدیگرند.

و بگوییماقوال در اینکه فقط زوجه غیر ذات ولد محروم است یا مطلق

ص:318


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12
2- (2) . ر. ک. به: بلغة الفقیه، سید محمد بحرالعلوم (رحمه الله)، ج 3، ص: 97.

زوجه، به هم نزدیکو متکافئ هستند؛ لذا نمی توان گفت که شهرت در کدام طرف مسئله است.

- درباره یعمل متشرعه:

در اینکه متشرّعه تابع چه کسانی اند؟ و منشأعملشانچیست؟ و آیا در ما نحن فیه، عمل متشرّعه، خلاف روایات است یا خیر؟

باید گفت که: متشرّعه تابع ائمه معصومین (علیه السلام) هستندو منشأ اعمالشان

دستورات صادره از سوی ایشان است؛ بنابراین عمل متشرعه مطابق روایات است.

پس اینکه فقیه معاصر - دامت تأییداته - فرمودند: «عمل متشرّعه، خلاف روایات حرمان بوده است» استدلال نادرستی است؛ زیرا چنانچهامروزه از متدینین کهنسال درباره ارث زوجه پرسیده شود، بدون شک آن ها می گویند: «زوجه از عین زمین ارث نمی برد ولی از قیمت هواییآن (بناء و ساختمان) ارث می برد».

* ثانیاً: کلام انتهایی مجیبنیز هیچ ارتباطی با اشکال دوم مستشکل ندارد؟!.

به عبارت انتهایی مجیب توجه فرمایید:

«کلّما اختصّ مفادها بموارد خاصّة کان أقلّ مخالفة واوفق بالقبول»(1)

و هر چه مفاد این روایات به موارد خاصی اختصاص یابد کمتر مورد مخالفت واقع شده و با قبول موافق تر است.

پنجمین جواب از منظر مختار

«حمل بر فرد نادر» در جایی قبیح است که تقییدهای متعدّدی زده شود و نهایتاً منجر به این شود که فرد باقیمانده، نادر گردد؛ به عنوان مثال، اگر به مطلقی که در مجموع صد فرد دارد، نود تقیید بزنند، در این صورت، حمل بر افرادِ نادرِ باقیمانده، قبیح و مستهجن است. اما، در جایی که اکثر افراد با یک تقیید خارج

ص:319


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 ص 28.

می شوند، قبح و استهجانیبوجود نمی آید مثلاً: در شهری که فقط ده رقبه ی مؤمن وجود دارد و بقیه همه کافرند، اگر مولا ابتداء امر کند: «أعتق رقبة» و سپس بگوید: «لاتعتق الرقبة الکافرة» در اینجا چون با یک تقیید اکثر رقبه ها خارج می شوند، لذا هیچ اشکال و قبحیبوجود نمی آید.

سومین اشکال دلالی مقطوعه یابن اذینه

مستشکل این اشکال را در ضمن یک قیاس مطرح کرده و می گوید:

* صغرا: مقطوعه ابن اذینه فقط مربوط به «رباع» است؛ زیرا می گوید:

«فی النساء إذا کان لهنّ ولد أعطین من الرباع»

اگر زوجهذات ولد باشد، از رباع ارث می برد.

* کبرا: چنانچه بوسیله ی این مقطوعه، مطلقات تقیید زده شوند، لازمه اش این است که باید روایات نافیه (حرمان) فقط در مورد «رباع» تخصیص بخورند؛ در این صورت، زوجه اگر از زوج فرزند داشته باشد از عین زمین رباع (زمین مسکونی) ارث می برد، امّا محرومیّت زوجه نسبت به سایر اراضی باقی می ماند.

* نتیجه: «و اللازم باطل، فالملزوم مثله»، یعنی هیچ کس قائل نشده به اینکه روایات حرمان را باید فقط در مورد رباع تخصیص زد و بگوییم زوجه اگر فرزند داشته باشد از عین زمین مسکونی ارث می برد امّا حرمان زوجه نسبت به سایر اراضی باقی می ماند.

به اصل عبارت مستشکل توجه فرمایید:

«انه لو سلمنا صحة الاستدلال بها فلا تدل هذه الروایة الا علی التفصیل المذکور فی الزوجة فی ارثهاعن خصوص الرباع و لا وجه للتعدی عن الرباع الی غیرها، فیبقی الباقی تحت العمومات الدالة علی حرمان الزوجة عنه»(1)

البته اگر استدلال به این روایت را صحیح بدانیم، باز این روایت فقط بر تفصیل ذکر شده

ص:320


1- (1) . ر. ک. به: ارث الزوجة، آیت الله سید محسن خرازی، ص 115، به نقل از مجله فقه اهل بیت شماره 46 ص 28.

در مورد زوجه نسبت به ارث وی از خصوص رباع دلالت می کند و دلیلی بر دلالت این روایت بر غیر رباع وجود ندارد؛ لذا باقی موارد، داخل همان عموماتِ دلالت کننده بر محرومیّت زوجه از ارث باقی می مانند.

دو جواب از سومین اشکال دلالی مقطوعه

اولین جواب از فقیه معاصر در «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)

در این مقطوعه «رباع» به عنوان «قدر متیقّن» است؛ لذا هیچ احتمالفقهی و عرفی داده

نمی شود که حرمان در غیر رباع باشد؛ بنابراین اگر گفته شودکه: «زوجه از رباع محروم نیست»، پس باید بطریق اولیاز بقیه ی اراضی محروم نباشد.

به عبارت ایشان عنایتفرمایید:

«الرباع هی القدر المتیقّن من الحکم بحرمان الزوجة من ارث الارض بحیث لا یحتمل فقهیّاًبل ولاعرفیاً»(1) رباع، قدر متیقنِ حکم محرومیّت زوجه از ارث زمین است؛ به طوری که نه از نظر فقهی و حتی نه از نظر عرفی، احتمالی در آن داده نمی شود.

پذیرش جواب اول مجیب

این جواب مجیب، بر اشکال سوم دلالی، جواب بسیار متینی است.

دومین جواب از منظر مختار

اشکال سوم دلالی مقطوعه مورد نزاع دو بخش دارد:

* بخش اول، ایراد به نظر مشهور: این قسمت از اشکال مستشکل - که ایراد، نسبت به قول مشهور است - وارد است؛ زیرا، ایشان بین «رباع» و «سایر اراضی» فرق نگذاشته اند.

*

ص:321


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 ص 28.

بخش دوم، ایراد به نظر شیخ مفید (رحمه الله): این قسمت از اشکال مستشکل - که ایراد نسبت به قول مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) و تابعینایشان است - وارد نیست؛ زیرا، مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) و من تبع ایشان بین «رباع» و «سایر اراضی» فرق گذاشته اند و می گویند: «زوجه فقط از رباع محروم است».

ص:322

پیوست چهارم فصل پنجم

بررسی مسئله ی انقلاب نسبت

انقلاب نسبت (راه دوم تفصیل بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد)؛

در ابتدای مباحث فصل ششم بیان شد کسانی که بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد تفصیل داده اند عمدتاً از دو راه استفاده می نمایند:

* راه اول، تمسّک به مقطوعه ی ابن اذینة؛

یعنی بوسیله این مقطوعه، روایات دالّ بر حرمان را بر جایی که زوجه غیر ذات ولد است، تقیید می زنند؛ اشکال مهمّ این راه این بود که مقطوعه مورد بحث، سنداًو دلالتاً دچار اشکال است، که بررسی آن گذشت.

* راه دوم، تمسک به مسئله ی انقلاب نسبت.

اساس این راه توسط مرحوم آیت الله سیّد محمد بحرالعلوم (رحمه الله) در کتاب «بلغة

الفقیه» پایه ریزی و مطرح شده است؛

ص:323

قبل از پیاده کردن مسئله ی «انقلاب نسبت» در مانحن فیه، ابتداء لازم است به توضیح مثالی پیرامون این مسئله بپردازیم:

همان گونه که در مباحث علم اصول فقه بیان شده است، اگر در یک موضوع دو دلیل در اختیار داشته باشیم، نسبتِ بین آن دو دلیل یکی از نِسَب اربعهاست؛ امّا اگر بجای دو دلیل، دلیل سومی نیز در این بین، وجود داشته باشد، بواسطه ی این دلیل سوم، «نسبت» بین دو دلیل، «انقلاب» پیدا می کند؛ یعنی:

* اگر این سه دلیل را به یک نحو ملاحظه نماییم، بین آن ها یک نسبت از نسب اربعه وجود دارد.

اما:

* اگر این سه دلیل را به نحو دیگری ملاحظه کنیم، آن نسبت اولیه، به نسبت دیگری انقلاب پیدا خواهد کرد.

به عنوان مثال چنانچه مولا:

- ابتداء در دلیل اول بگوید: «أکرم العلماء»؛

- سپس در دلیل دوم بگوید: «لاتکرم العلماء»؛

- آنگاه در دلیل سوّم بگوید: «لاتکرم النحویین».

در این مثال، نسبتِ بین دلیل اوّل و دلیل دوّم «تباین» است؛ امّا اگر دلیل اوّل بوسیله یدلیل سوم تخصیص زده شود، نتیجه یآن وجوب اکرام علمای غیر نحوی خواهد شد یعنی: «أکرم العلماء غیر النحویین» در این صورت بعد از تخصیص، نسبت دلیل اوّل با دلیل دوّم از «تباین» به «عموم و خصوص مطلق» انقلاب پیدا می کند.

آیت الله بحرالعلوم (رحمه الله) در کتاب «بُلغة الفقیه» می فرماید: بعضی از معاصرین ما این «توهم» را داشته و از این راه وارد شده اند؛ حال مناسب است به اصل کلام ایشان که در مقام «بیان توهم» و «دفع» آن مطرح شده توجه فرمایید:

«نعم ربما یتوهم فی المقام، بل قد توهمه بعض المعاصرین، تخصیص المطلقات بغیر ذات الولد مع قطع النظر عن مقطوعة ابن أذینة بدعوی اقتضاء الترتیب فی علاج

الاخبار المتعارضة و ذلک، بتقریب أن الاخبار الامرة بإرثها مطلقا من کل شیء، مخصصة - أولا -

ص:324

بالاجماع علی حرمان غیر ذات الولد، الخارجة به عن عمومها و بعده تنقلب النسبة و تکون بینها و بین المطلقات النافیة للارث نسبة العام و الخاص المطلق، فتخصص تلک المطلقات بها، المنتج للتفصیل بعد الحمل علیه، کما لو ورد عن المولی الامر بإکرام العلماء و ورد عنه النهی عن إکرامهم، و ورد عنه: لا تکرم النحویین، فالتعارض بین أکرم العلماء، و لا تکرم العلماء من تعارض المتباینین، الا أنه بعد تخصیص عموم (أکرم العلماء) بخصوص النهی عن إکرام النحویین، لکونه أخص منه مطلقا، انقلبت النسبة بین عموم (أکرم العلماء) بعد إخراج من خرج منهم بالخاص، و بین عموم (لاتکرم العلماء) الی العموم و الخصوص المطلق، فیحمل العام منهما علی الخاص، المنتج بعد الحمل علیه لوجوب إکرام غیر النحویین من العلماء و حرمة إکرام النحویین منهم و فیما نحن فیه کذلک.

الا أنه توهم فاسد»(1)

بله؛ گاهی در این مقام توهمی به ذهن می آید که بعضی از معاصرین نیز به آن پرداخته اند: مبنی بر اینکه تخصیص مطلقات روایات به زوجه ی بدون فرزند (با قطع نظر از مقطوعه ی ابن اذینة) به ادعای اینکه در علاج اخبار متعارض ترتیب مؤثر است به این بیان که: اخباری که مطلقا امر به ارث بردن زوجه از تمام ما ترک دارد اولاً به اجماع مبنی بر حرمان عیر ذات ولد تخصیص خورده است و با این تخصیص، از عموم روایت خارج شده و پس از آن، انقلاب نسبت به وجود می آید و [ثانیاً] بین آن روایت و مطلقات نافی ارث، نسبت عموم و خصوص مطلق جاری می شود؛ سپس مطلقات با آن نسبت تخصیص خورده و در نتیجه تفصیل به وجود می آید؛ به عنوان مثال اگر از مولا امر به اکرام علماء صادر شود و پس از آن نهی از اکرام آنان صادر شود و بعد از اندکی نهی دوم صادر شود، یعنی نهی از اکرام علمای نحوی؛ در این مثال تعارض بین امر به اکرام علماء و نهی از اکرام آنان از قسم متباینین است که نسبت تباین بعد از تخصیص عموم اکرم العلماء بوسیله ی خصوص نهی از اکرام نحویین - چون اخص مطلق

از آن است - به عموم و خصوص مطلق تبدیل شده و انقلاب نسبت به وجود می آید؛ به

ص:325


1- (1) . بلغة الفقیه، بحرالعلوم (رحمه الله)، ج 3 ص 99 و 100.

این ترتیب پس از حمل، وجوب اکرام علمای غیر نحوی مشخص می شود همچنین حرمت اکرام علمای نحوی؛ لکن این توهم فاسد است.

مقدمه بررسی مسئله ی انقلاب نسبت در علم اصول

بحثی که در علم اصول واقع شده این است که:

* آیا باید هر یک از دلیل دوم و سوم را با قطع نظر از یکدیگر، با دلیل اوّل ملاحظه نماییم؟ یعنی:

* آیا باید یکبار نسبتِبینِ «أکرم العلماء» با «لاتکرم العلماء » را، با قطع نظر از «لاتکرم النحویین» بسنجیم؟ و یا:

* آیا باید یکبار نسبتِ بینِ «أکرم العلماء» با «لاتکرم النحویین » را، با قطع نظر از «لاتکرم العلماء » بسنجیم؟ یا اینکه:

* آیا باید هر یک از دلیل دوم و سوم را با نظر به یکدیگر، با دلیل اول ملاحظه نماییم؟ یعنی:

* آیا باید یکبار نسبتِ بینِ «أکرم العلماء» با «لاتکرم العلماء » را، با نظربه «لاتکرم النحویین » بسنجیم؟ و یا:

* آیا باید یکبار نسبتِ بینِ «أکرم العلماء» با «لاتکرم النحویین » را، با نظربه «لاتکرم العلماء » بسنجیم؟ علماءاز این مسئله در علم اصول به عنوان مسئله ی «انقلاب نسبت» یاد می کنند؛ یعنی دو دلیل با قطع نظر از دلیل سوّم یک نسبتی دارند، امّا با ملاحظه ی دلیل سوّم، نسبت بینشان تغییر می کند و «عام و خاص مطلق» می شود.

جریان مسئله ی انقلاب نسبت در تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد

در بحث حاضر، بعضی از فقهاء از راه مسئله ی انقلاب نسبت وارد شده و می فرمایند:

ص:326

در موضوع ارث زوجه ابتداءدو طائفه روایت و دلیل وجود دارد که طائفه اول آن ها نافی ارث زوجه اند و طائفه دوم مُثبِت ارث زوجه اند؛

به عبارت دیگر:

* طائفه یاول: همان روایات هفده گانه ای هستند که دلالت بر نفی ارث زوجه از عقار می کنند؛ که از آن، به روایات نافیه، مانعه یا حرماننیز تعبیر می کنند؛

* طائفه ی دوّم: همان دو روایتی هستند که دلالت بر اثبات ارث بردن زوجه از جمیع ما ترک زوج می کنند؛ که از آن، به روایات مثبته یا مورثه نیز تعبیر می کنند.

بنابراین نسبت بین این دو طائفه، «تباین» و یا حداقل، «عام و خاص من وجه» است؛ به هر حال چه در صورت تباین و چه در صورت عموم و خصوص من وجه، هر دو طائفه روایت، با یکدیگر در تعارض اند؛ زیرا:

* روایات نافیه می گویند: «زوجه، چه ذات ولد باشد و چه نباشدارث نمی برد؛

و:

* روایات مورثه می گویند: «زوجه از هر چیزی از ما ترک (عقار و غیر آن) ارث می برد.

اما در اینجا دلیل سوّمی نیز به نام «اجماع» وجود دارد؛ چون اجماع، بر این قائم است که: «مسلماً زوجه غیر ذات ولداز ارث محروم است».

لذا بعضی از فقهاءمی گویند: باید بوسیله این اجماع، روایات نافیه را تخصیص زد و چنین نتیجه می گیرندکه: «حرمان زوجه از عقار در صورتی است که ذات ولد نباشد».

در این صورت، نسبت بین روایات نافیه، - بعد از تخصیص بوسیله ی اجماع - و روایات مثبته، انقلاب پیدا می کند؛ یعنی:

* روایات نافیه ای که بوسیله دلیل سوم یا «اجماع» تخصیص خوردند، خاص گردیده و می گویند «زوجه غیر ذات ولد، از عقار ارث نمی برد».

و:

* روایات مثبته، عام گردیده و می گویند: «زوجه مطلقا ارث می برد».

ص:327

*

بنابراین، بوسیله روایات نافیه ی مُخَصَّص، روایات مورثه، تخصیص و تقیید می خورند.

در نهایت، نتیجه چنین می شود که:

خلاصه اینکه:

به واسطه تفصیل فوق، که مشهور متأخّرین به آن قائل اند، نسبت بین دلیل اول یا روایات نافیه و دلیل دوم یا روایات مثبته، انقلاب پیدا کرده و به نسبت دیگری تبدیل می شود؛ لذا دیگر احتیاجی به مقطوعه ی ابن اذینه با آن همه اشکال دلالی و سندی نیست.

هشت اشکال بر جریان مسئله یانقلاب نسبت

اشکال های مختلفی به جریان مسئله ی انقلاب نسبت از سوی فقهاء وارد شده است که ذیلاً به هشتمورد از آن ها اشاره می نماییم.

اولین اشکال بر جریان مسئله ی انقلاب نسبت

* اولاً: از همان ابتداءو قبل از تخصیص، نسبتِ بین دو طائفهاز روایات، «عام و خاص مطلق» بوده است؛ لذا اساساً در ما نحن فیه، اصلاً انقلاب نسبتی بوجود نمی آید؛ زیرا:

* روایات مورثه که می گویند: «زوجه از جمیع ماترکزوج ارث می برد» عام مطلق اند. و:

* روایات نافیه که می گویند: «زوجه از عقار ارث نمی برد» خاص مطلق اند. از این رو دیگر بین این دو دسته از روایات نسبت «تباین» برقرار نخواهد بود، تا نوبت به طرح مسئله ی انقلاب نسبت برسد؛ البته بسیاری از بزرگانی که در مسئله ی ارث زوجه وارد شده اند از توجه به این نکته، غفلت ورزیده اند.

* ثانیاً: در مباحث گذشته بیان شد که مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب

* «الاستبصار» می فرماید:

*

ص:328

«... أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَی التَّقِیَّةِ... وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ... فَنَخُصُّ الْخَبَرَ بِالْأَخْبَارِ الْمُتَقَدِّمَةِ»(1) اینکه بر تقیّه حمل نماییم... وجه دیگر [اینکه] خبر را به اخبار پیش گفته تخصیص بزنیم.

یعنی یا باید روایت ابن ابی یعفور (روایات مورثه) را بر تقیّه حمل نماییم و یا بگوییم موثقه ی ابن ابی یعفور با روایات هفده گانه تخصیص می خورد؛ بدین معنا که مضمون موثقه ی ابن ابی یعفور که می گوید: «المراة ترث من کل شیء» و مضمون روایات هفده گانه که می گویند: «إلاّ العقار و إلاّ الاراضی» نتیجه این می شود که: «المراة ترث من کل شیء إلاّ العقار و إلاّ الاراضی»

بنابراین، از همان ابتداء، نسبتِ بین روایات، «عام و خاصِ مطلق» بوده است، پس، دیگر مجالی برای طرح مسئله انقلاب نسبت بوجود نمی آید.

* ثالثاً: اگر مولا اولبگوید: «أکرم العلماء» و سپسبگوید: «لاتکرم النحویین» ودر ادامه بگوید: «لاتکرم الفلاسفة»، در اینجا هیچ کس قائل نشده که مسئله انقلاب نسبت جاری می شود؛ بلکه همه معتقدند که در اینجا دو خاص وجود دارد که نسبت هر کدام از آن ها با عام، نسبتِ عام و خاص مطلق است؛ لذا فرقی نمی کند که کدامیکاز خاص ها، ابتداء، مخصّص قرار بگیرند.

در ما نحن فیه نیز مطلب همین گونه است، یعنی روایات مثبته، عام مطلق اند و روایات نافیه، خاص مطلق اند؛ اگر هم اجماعی در بین باشد که بگوید: «زوجه ذات ولد محروم است»، این هم مخصّص دوّم می شود؛ لذا دیگر مجالی برای طرح مسئله انقلاب نسبت باقی نمی ماند.

* رابعاً: از مرحوم سیّد بحرالعلوم (رحمه الله) در کتاب «بلغة الفقیه» و مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) در «رسالة فی ارث الزوجة من الزوج» و مرحوم شیخ محمّدتقی

بروجردی (رحمه الله) در رساله «نخبة الافکار فی حرمان الزوجة من الاراضی و العقار»، بسیار تعجّب است که چرا به این اشکال اشاره ای نفرموده اند!

ص:329


1- (1) . ر. ک. به: الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی (رحمه الله)، ج 4، ص: 155.

دومین اشکال بر جریان مسئله انقلاب نسبت

عده ی کثیری از فقهاء در رد مسئله ی انقلاب نسبت فرموده اند: «کبرایمسئله ی انقلاب نسبت مخدوش است».

«کفایة الاصول» می فرماید:

«أن النسبة إنما هی بملاحظة الظهورات»(1) تحقیقاً نسبت به ملاحظه ظهورات منحصر است.

یعنی هنگامی که می خواهند بگویند، یک دلیل با دلیل دیگر چه نسبتی دارد، می گویند این دلیل در فلان معنا ظاهر است و دلیل دوم، در معنایی دیگر ظاهر است.

حال سؤال این است که: دلیل بطلان انقلاب نسبت چیست؟

جواب این است که: اگر عامی تخصیص بخورد، آیا بعد از تخصیص، «ظهورِ عام در عموم» یا «حجیّتِ عام در عموم»، از بین می رود؟

در اینجا همه ی علماء قائل اند که، مخصّص منفصل، «حجیّت عام در عموم»، را از بین می برد؛ امّا بعد از تخصیص، «ظهور عام در عموم»، به قوّت خود باقی است؛ به شهادت اینکه اگر در مخصّص دیگری شکّ شود، به «أصالة العموم» تمسّک می گردد.

سومین اشکال بر جریان مسئله ی انقلاب نسبت

برخی از علماء همانند مرحوم سیّد بحر العلوم (رحمه الله) در کتاب «بلغة الفقیه» کبرای مسئله ی انقلاب نسبت را قبول دارنداما قائل اند در این مقام جاری نمی شود؛ حاصل کلام ایشان این است که می گویند:

جریان انقلاب نسبت، در مخصّص متصل قابل قبول است، زیرا تمامی کلمات ائمّه (علیه السلام) به منزله کلام واحد و در حکم مخصّص متصل است؛ امّا اشکالی که در ما

نحن فیه وجود دارد این است که: مخصّص متصلی وجود ندارد تا انقلاب نسبت را در آن جاری بدانیمو اجماع نیز که دلیل منفصل است نه متصل.

ص:330


1- (1) . ر. ک. به: کفایة الأصول، محقق خراسانی (رحمه الله)، صفحه 453.

به اصل عبارت ایشانتوجه فرمایید:

«و ان کانت الکلیة مسلمة فی التخصیص بالمتصل و ما یجری مجراه من کلام الائمة (علیه السلام) المنزل منزلة کلام واحد من متکلم واحد، الا أنها لا تجری فی المقام»(1) گر چه مسئله ی انقلاب نسبت، در مخصص متّصلو آنچه در جای آن - از کلام ائمه که به منزله ی کلام واحد از متکلم واحد است - جاری می شود، مسلّم است اما در این مقام جاری نمی شود.

چهارمین اشکال بر جریان مسئله ی انقلاب نسبت

مرحوم سیّد بحرالعلوم (رحمه الله) در کتاب «بلغة الفقیه» و مرحوم شیخ محمّد تقی بروجردی (رحمه الله) در کتاب «نخبة الأفکار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار» با طرح این اشکال می فرمایند

شما دلیل سوّم یا «اجماع» را چگونه کشف کرده و از کجا آوردید؟ چنین ادّعایی از سوی شما مبنی بر اینکه می گویید اجماع داریم بر اینکه: «زوجه ی غیر ذات ولد از ارث محروم است» قابل قبول نبوده و نیست؛ پس مسئله یانقلاب نسبت، جاری نمی شود؛ زیرا اساساً دلیل سومی وجود ندارد.

بله، وجود چنین اجماعی به عنوان «قدر متیقّن» جائز است، امّا بین قدر متیقّن و اجماع تفاوت است؛ چون معنای اجماع، کاشفیت از قول معصوم (علیه السلام) استو شما چگونه این کاشفیت را کشف کردید و از کجا می گویید که معصوم (علیه السلام) فرموده: «فقط زوجه غیر ذات ولد از عقار محروم است؟» شاید معصوم (علیه السلام) به صورت عام فرموده باشد: «تمام زوجات چه ذات ولد و چه غیر ذات ولد از عقار محروم اند».

به عبارت مرحوم شیخ محمد تقی بروجردی (رحمه الله) توجه فرمایید

«(و مجرد) کونه هو القدر المتیقن من الإجماع علی حرمان الزوجة لا یجدی فی أخذ

النتیجة المزبورة لعدم اقتضاء هذا المقدار للکشف عن کونه بالخصوص رأی المعصوم (علیه السلام) (لان) من المحتمل کون رأیه (علیه السلام) علی حرمان مطلق الزوجة ذات الولد و غیرها (و مع)

ص:331


1- (1) . ر. ک. به: بلغة الفقیه، بحرالعلوم (رحمه الله)، ج 3، ص 101.

هذا الاحتمال أین یبقی المجال لدعوی کون مفاد الإجماع المستکشف منه رأی الامام أخص مطلقا من تلک الاخبار لا مبائنا معها»(1)

(و صرف) اینکه این موارد قدر متیقن از اجماع بر محرومیّت زوجه است در گرفتن نتیجه ی ذکر شده تاثیری نمی گذارد؛ زیرا این مقدار بدست آمده موجب این نمی شود که بگوییم رای معصوم (علیه السلام) نیز همین است چون احتمال دارد رای معصوم (علیه السلام)، محرومیّت مطلق زوجه باشد چه زوجه ی دارای فرزند و چه بدون فرزند و با فرض این احتمال دیگر مجالی برای این ادعا باقی نمی ماند که مفاد اجماع که از آن رای معصوم (علیه السلام) بدست آمده است اخص مطلق نسبت به آن روایات است و نه مباین با آنها.

و نیز به عبارت مرحوم بحرالعلوم (رحمه الله) توجه فرمایید:

«لعدم قیام الاجماع علیه بعنوانه المخصوص و الاخذ بالقدر المتیقن لا یکشف عن رأی المعصوم (علیه السلام) علیه»(2) اجماعی در این مسئله با این عنوان خاصش وجود ندارد و پذیرفتن قدر متیقن، کاشف از رأی معصوم (علیه السلام) در این مسئله نیست.

مناقشه بر اشکال چهارم

به نظر ما این اشکالصحیح نیست؛ زیرا فرض بحثدر مسئله انقلاب نسبت این است که دلیل ثالثی، خواه «اجماع» و خواه «قدر متیقّن»، به عنوان مخصص مطرح گردد؛ از این رو شاید مراد مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) از اینکه بعد از اشکال می فرمایند: «جواب مرحوم سیّد (رحمه الله) در «بلغة الفقیة» قابل قبول نیست»، نیز ناظر به همین مطلب باشد.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«فان ما اجاب به السید فی بلغته غیر خال عن الاشکال»(3)

ص:332


1- (1) . ر. ک. به: نخبة الأفکار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار، شیخ محمد تقی بروجردی (رحمه الله)، ص 16
2- (2) . ر. ک. به: بلغة الفقیه، بحرالعلوم (رحمه الله)، ج 3، ص 101
3- (3) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله)، نقل شده از مجله فقه اهل بیت، شماره 43.

لذا آنچه که سید در کتاب بلغه اش در جواب فرموده خالی از اشکال نیست.

پنجمین اشکال بر جریان مسئله انقلاب نسبت

این اشکال از مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) مطرح شده کهمی فرمایند:

این اجماع یا دلیل سوم، مدرکی است و «اجماع مدرکی»(1) نیز فاقد حجیّت بوده و مفید نیست؛ لذا مسئله ی انقلاب نسبت، غیر قابل جریان است.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وفیه:... فلو سلم حجیة الاجماع فی غیر المقام فحجیته فی المقام اول الکلام، للعلم بمستند المجمعین وهو الاخبارالتی بین ایدینا وحینئذ فالاستناد الیه لا وجه له، بل اللازم ملاحظة مستنده، وملاحظة النسبة بینه وبین المورثة، لاکما صنع المستدل و هی اخص مفادا من المورثة»(2)

و از اشکالات آن این است که... پس چنانچه حجیت اجماع را در غیر این مقام بپذیریم، حجیت آن در این مقام اول بحث است؛ چرا که مدرک اجماع کنندگان معلوم است و آن روایاتی است که در پیش روی ماست و این گونه استناد به چنین اجماعی دلیل ندارد؛ بلکه باید سراغ آن مدرک رفت و آن را ملاحظه کرد و دید که چه نسبتی میان اجماع و روایات مثبته ارث وجود دارد نه اینکه مانند مستدل عمل شود در حالی که مفاد آن اخص از روایات مثبته ارث است.

مناقشه بر اشکال پنجم

اولاً: طرح این ایراد، توسط مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله)، تعجب آور بوده و اشکالی غیر علمی و غیر فنّی است؛ به جهت اینکه مجدداً بر روی مسئله ی

ص:333


1- (1) . به اجماعی که منشأ آن ممکن است، مدرک و دلیلی باشد که موجود باشد، «اجماع مدرکی» یا «اجماع مستند» گویند؛ به عبارت دیگر، با توجه به نقش کاشفیت اجماع، اگر فقیهی در مورد اجماع، به دلیل لفظی برخورد کند و اجماع را مستند به آن ببیند چنین اجماعیمستند یا مدرکی نامیده می شود؛ زیرا در این صورت به مدرک و مستند مجمعین مراجعه کرده کهیا آن را قبول دارد و طبق آن عمل می کند و یا آن را قبول ندارد، لذا طبق آن عمل نمی کند.
2- (2) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله)، نقل شده از مجله فقه اهل بیت، شماره 43.

«قدر متیقّن» تکیه کرده و اعتماد می کند!

* ثانیاً: در علم اصول - مبحث اجماع - به این نتیجه رسیدیم که، «اجماع مدرکی» حجّت است و حجیّت آن، به خلاف قول کثیری از بزرگان، قابلقبول است.

ششمین اشکال بر جریان مسئله ی انقلاب نسبت

این اشکال در حقیقت به اصل مبنای انقلاب نسبت است که می گوید: در مواردی که عام، دارای مخصصاتی بیش از یک مخصّص است، دو راه وجود دارد:

* راه اول:

* اگر این مخصّصات، موجب استغراق جمیع افراد عام نشوند؛ یعنی این چند مخصّص به گونه اینباشند که همه افراد عام را خارج کنند. و یا:

* اگر این مخصصات، موجب تخصیص اکثر - که قبیح و مستهجن است -، نشوند؛ در اینجا قاعده اقتضا می کند:

هر کدام از مخصّصات، به صورت جداگانه، مخصّص عام، قرار گیرند؛ به عنوان مثال: اگر مولا ابتداء بگوید: «أکرم العلماء» و بعد بوسیله مخصصِ «لاتکرم الفساق» ، فسّاق را خارج نمایدو در ادامه، بوسیله مخصّصِ دوّمِ «لاتکرم النحویین»، علمای نحوی و سپس در مخصّصِ سوّمِ «لا تکرم الفلاسفة»، فلاسفه را خارج کند؛ در اینجا عام یعنی «أکرم العلماء» با هریک از این مخصّصات «جداگانه» تخصیص می خورد.

* راه دوم:

* اگر این مخصصات موجباستغراق جمیع افراد عام شوند. و یا:

* اگر این مخصصات موجب تخصیص اکثر - که قبیح و مستجن است -،

* شوند؛ در اینجا قاعده اقتضا می کند:

ص:334

که مسئله ی انقلاب نسبت را جاری ندانیم؛ چون، بین عام و مخصّصات تعارض به وجود می آید؛ حال یا در این تعارض، عام را بر مخصّصات ترجیح می دهیم و یا مخصّصات را بر عام ترجیح می دهیم؛ لذا دیگر نوبت به اینکه ابتداء عامرا با یکی از این مخصّصات و سپس با مخصص دوم و سوم، تخصیص بزنیم نمی رسد؛ بلکه همان طور که مخصّص اوّل، به عنوان مخصّص عام قرار می گیرد، مخصص دوم و سوم نیز همین گونه اند؛ پس صحیح نیست که مسئله ی انقلاب نسبت را جاری بدانیم؛ یعنی صحیح نیست که ابتداء عام را با یک خاصّ تخصیص بزنیم و سپس نسبت آن با خاص دوم و خاص سوم را بسنجیم؛ بلکه باید، نسبت عام را با هریک از این مخصّصات به صورت مستقل ملاحظه نماییم.

در مانحن فیه، نیز با دو طائفه روایت (نافیه و مثبته) و یک اجماع مواجه ایم؛ روایات مثبته که عام اند، دو مخصّص دارند؛

- اولین مخصّص، اخبار نافیه است که می گویند: «زوجه از عقار ارث نمی برد»

و:

- دومین مخصّص، اجماعی است که شما ادّعا می کنید مبنی بر اینکه: «اگر زوجه ذات ولد نباشد، از عقار محروم است».

نتیجه این می شود که:

عام در ما نحن فیه دو مخصّص دارد؛ لذا دیگر صحیح نیست که بگویید: باید ابتداءاین عام رابوسیله «اجماع» تخصیص زد و سپس، نسبتِ آن را با اخبار نافیه سنجید تا در نهایت پس از انقلاب نسبت، بین این دو، نسبت عموم و خصوص مطلقبرقرار شود.

هفتمین اشکال بر جریان مسئله ی انقلاب نسبت

مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) با طرح این اشکال می فرمایند:

بر فرض انقلاب نسبت را بپذیریم؛ اما:

مدّعی ادّعا می کند که: بعد از جریان مسئله ی انقلاب نسبت، نسبت، از «تباین»، به «عموم و خصوص مطلق»، منقلب می شود.

ص:335

ولی:

* ما این ادّعا را نمی پذیریم و می گوییم: بعد از جریان مسئله ی انقلاب نسبت، نسبت، از «تباین»، به «عموم و خصوص من وجه» منقلب می شود؛ زیرا، اخبار مثبته که می گویند: «زوجه از همه چیز ارث می برد»:

- عمومیّتشان از آن جهت است که: «بین زمین و غیر زمین فرقی نگذاشته اند».

و:

- خصوصیّتشان نیز از آن جهت است که: «با اجماع تخصیص خورده اند».

نتیجه این می شود که: فقط زوجه ذاتولد از همه ما ترکزوج ارثمی برد و زوجه غیر ذات ولد از ما ترکزوج ارث نمی برد؛ پس:

* اخبار مثبته بعد از تخصیص به وسیله «اجماع»:

- از یک جهت عام اند، چون: «فرقی بین زمین و غیر آن نمی گذارند»؛

و:

- از یک جهت خاص اند، چون: «بین ذات ولد و غیر ذات ولد فرق می گذارند».

* و اخبار نافیه نیز:

- از یک جهت عام اند، چون: «فرقی بین ذات ولد و غیر ذات ولد نمی گذارند»

و:

- از یک جهت خاص اند، چون: «بین فرع (غیر زمین) و اصل (زمین) تفصیل داده و فرق گذاشته اند» یعنی می گویند: «ترث من الفرع ولاترث من الأصل»

حال، این دو دسته اخبار (مثبته و نافیه) هر کدام یک ماده ی افتراقی دارند و یک ماده ی اجتماع؛ که درآنبا هم تعارض می کنند؛ لذا نسبتِ بینشان عموم و خصوص من وجه است. در حالیکه مدعیفرمود: «بعد از تخصیصِ اخبارِ مثبته، بوسیله ی اجماع، نسبت بین اخبار نافیه و مثبته، عام و خاص مطلق می شود» [؟!].

به اصل عبارت ایشان عنایت فرمایید:

ص:336

«و فیه... فانقلاب النسبة بعد التخصیص بالاجماع الی کون المورثة مطلقا اخص مطلقا من النافیة ممنوع، بل الانقلاب الی العموم من وجه، وذلک لان المورثة و ان کان موضوعها خصوص ذات الوالد، فتکون اخص من النافیة، لان موضوع النافیة الزوجة او النساء او نحو ذلک الا انها اعم من وجه آخر، للحکم فیها بالتوریث من کل شیءمطلقا و التفصیل فی تلک الاخبار بین الفرع فترثه والاصل فلا ترثه یدل علی ذلک انه لو کان الحکم فیهما کلیها علی ذات الولد مع الاختلاف المذکور بین الحکمین کان اللازم تقدیم المفصلة، فانها اخص، بل من اهم افراد الاخص کما لایخفی، واذ کان بینهما العموم من وجه فالتقدیم لو قلنا به یکون للنافیة، لکونها اظهر واکثر واشهر»(1)

و نیز از اشکالات آن... انقلاب نسبت به اینکه روایات مورثه همگی اخص از روایات نافیه بشوند آنهم بعد از تخصیص آن روایات با اجماع نادرست، ممنوع است؛ بلکه این نسبت به عموم من وجه تبدیل می شود. چرا که روایات مورثه اگر چه موضوعشان فقط زوجه دارای اولاد است و این گونه از روایات نافیه اخص می شوند بخاطر موضوع روایات نافیه که زن یا زن ها [ی مرد] و مثل این است؛ لکن اخبار مورثه از جهتی دیگر عمومیّت دارند [و آن اینکه] حکم در این روایات به ارث بردن از هر چیز است بدون قید؛ تفصیلی که در این اخبار میان فرع که زن از آن ارث می برد و اصل که ارث نمی برد، بر این مطلب دلالت می کند که اگر حکم در هر دو روایات مربوط به ذات الولد بود؛ با اختلافی که میان دو حکم ذکر شد، لازم می بود که روایات مفصله را مقدم کنند چرا که آنها اخص هستند بلکه از مهمترین افراد اخص اند چنانکه واضح است و چون میان دو دسته روایات، عموم من وجه ثابت شد، روایات نافیه مقدم می شود اگر تقدیم را بپذیریم.

مناقشه بر اشکال هفتم

به خلاف نظر دیگران، حق مطلب این است کهاز همان ابتداء، نسبتِ بینِ اخبارِ مثبته و نافیه، «عام و خاص مطلق» است نه «تباین».

به خلاف نظر دیگران، حق مطلب این است کهاز همان ابتداء، نسبتِ بینِ اخبارِ مثبته و نافیه، «عام و خاص مطلق» است نه «تباین».

بنابراین، از یک طرف، دیگر نه نوبت به طرح مسئله ی انقلاب نسبت می رسد و

ص:337


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 43.

نه نوبت به اینکه بخواهیم بعد از انقلاب نسبت، - مانند مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) - نسبت «عام و خاص من وجه» درست نماییم؟!.

هشتمین اشکال بر جریان مسئله ی انقلاب نسبت

این اشکال نیز از جانب مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) - طرح شده و حاصل آن چنین است که می فرمایند:

اگر از یک طرف مسئله ی «انقلاب نسبت» را بپذیریم و از طرف دیگر بپذیریم که بعد از آمدن دلیل ثالث، نسبت، به عام و خاص مطلق، منقلب می شود؛ امّا نمی توان پذیرفت که این، عام و خاص مطلق، مانند سایر موارد عام و خاص مطلق است؛ چه اینکه، در سایر مواردِعام و خاص مطلق، خاص، بر عام مقدّم است، امّا در ما نحن فیه، خاص نمی تواند بر عام مقدّم گردد، چون با تقدیم خاص بر عام، دیگر موردی برای تمسک به اخبار نافیه باقی نمی ماند، به جهت اینکه، خاص، زوجه ذات ولد را بیان می کند و اجماع نیز زوجه غیر ذات ولد را بیان می کند؛ لذا این تقدیم در جایی صحیح است که موجب طرد و طرح اساسی عام نشود و وجودش لغو نگردد.

خلاصه اینکه:

* اخبار مثبته می گویند: «زوجه ذات ولد ارث می برد»،

* اجماع نیز می گوید: «زوجه غیر ذات ولد ارث نمی برد»؛

پس، دیگر موردی برای تمسّک به اخبار نافیه، باقی نمی ماند.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«و فیه... فلو سلم کون النسبة هی الخصوص المطلق وان القاعدة تقدیمه، فالتقدیم هنا ممنوع، اذ لو قدمنا الخاص لطرحنا العام بالکلیة ولم نعمل به فی مورد اصلا، اذ الاخبار النافیة علی هذا التقریب لم نعمل بها اصلا، اذ العمل فی توریث ذات الولد کان بالمورثة وفی منع غیرها کان بالاجماع و لم نتمسک بهذه الاخبار فی شیء من الاحکام، فتأمل فی المقام فان ما اجاب [به] السید

فی بلغته غیر خال عن الاشکال»(1)

ص:338


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 43.

و اشکال در آن... چنانچه نسبت میان روایات را عموم و خصوص مطلق بپذیریم و اینکه قاعده تقدیم خاص است؛ پس [می گوییم] تقدیم در اینجا ممنوع است، چرا که چنانچه خاص را مقدم کنیم باید عام را کلاً کنار بگذاریم و این رویه در هیچ موردی حاکم نبوده است؛ زیرا اخبار نافیه که این گونه تقریب شده اند را اصلا ملاک عمل قرار نداده ایم دلیل اش هم این است که ارث بردن ذات الولد با روایات مورثه است و منع غیر او بوسیله ی اجماع اتفاق می افتد و ما در هیچ یک از احکام به این روایات تمسک نکرده ایم؛ پس در این مطلب خوب اندیشه کن که آنچه سید در بلغة الفقیه جواب داده بدون اشکال است.

مناقشه بر اشکال هشتم

طرح این اشکال از سوی مرحوم آیت الله حکیم (رحمه الله) بسیار تعجّب برانگیز است و اینکه ایشان فرمودند: «بعد از تقدیم خاص بر عام، دیگر موردی برای تمسک به اخبار نافیه باقی نمی ماند»، استدلال نادرستی است واین اشکال، وارد نیست؛ زیرا مدلول اخبار نافیه در مورد «عقار» است و مدلول اخبار مثبته و اجماع در مورد «ذات ولد و غیر ذات ولد» است که ربطی به عقار و غیر عقار ندارد

به عبارت دیگر:

* اخبار نافیه می گویند: «زوجه از عقار محرومیّت دارد»؛

و:

* اخبار مثبته می گویند: «زوجه از همه چیز ارث می برد».

لذا چنانچه اخبار مثبته را با اجماع تخصیص بزنیم، نتیجه این می شود که: «زوجه غیر ذات ولد ارث نمی برد».

حال جواب این سؤال را که «زوجه غیر ذات ولد از چه چیزی ارث نمی برد؟» اخبار نافیه مشخص می کنند و می گویند: «زوجه از عقار ارث نمی برد»؛

پس کسی نمی تواند بگوید، زوجه غیر ذات ولد، اصلاً از شوهرش ارث نمی برد؛ بلکه

اخبار نافیه می گویند: «زوجهاز عقار ارث نمی برد» و ارث نبردن از عقار مطابق مبنای شما نیز هست.

ص:339

نتیجه ی بحث انقلاب نسبت

* اوّلاً: نسبتِ بینِدو طائفه دلیل - یعنی طائفه اول و دوم روایات - از ابتداء، «عام و خاص مطلق» است؛ نه «عام و خاص من وجه» و یا «تباین».

* ثانیاً: اساساً جریان مسئله و مبنای انقلاب نسبت، مورد قبول و پذیرش ما نیست.

ثالثاً: با قطع نظر از اشکال اوّل، هفتمین اشکال نیز - که از جانبمرحوم آیتالله حکیم (رحمه الله) است - اشکال قابل پذیرشی است، یعنی چنانچه مسئله ی انقلاب نسبت را بپذیریم، انقلاب را، به «عام و خاص من وجه» می پذیریم

ص:340

ص:341

ص:342

6 بررسی اشکالات وارده بر روایات

ص:343

آنچه در این فصل می خوانید:

بیان اشکالات وارده بر روایات باب؛

بررسی مناقشات و ملاحظات، بر اشکالات ایراد شده.

ص:344

فصل ششم: بررسی اشکالات

بررسی اشکالات وارد شده بر روایات باب

بعد از بیانِاقوالِ طرفین در هر دو نزاع و نتیجه گیری از آن ها، اکنون شایسته است به کلام برخی از فقهای معاصر، که نتایج هیچ یک از دو نزاع را نپذیرفتند، بپردازیم؛ فقیه معاصر - دامت برکاته - در مورد فتوای اولِ مشهور در نزاع اوّل و نیز در مورد فتوای دوّمِ مشهور در نزاع دوّم، «چهار ملاحظه و اشکال» در مورد ارث زوجه از عَقار ایراد کرده اند.

ذیلاً به بیان استدلالات و ملاحظات اربعه ی ایشان می پردازیم.

ص:345

اوّلین اشکال ثبوتی از فقیه معاصر در ردّ فتوای مشهور

ایشان در این ملاحظه «استبعاد قوی ای» ابراز می دارند و می خواهند بگویندکه: «مسئله ثبوتاً دارای مشکل است؛ بنابراین، در مقام اثبات، باید روایات را توجیه کرد».

حاصل کلام ایشان این است که می فرمایند:

«ما قبول داریم که ظاهر روایات می گویند، زوجه از عقار ارث نمی برد، امّا بدلیل اینکهظاهر روایات مشکل ثبوتی دارند، لذا باید این ظاهر را بگونه ای توجیه کرد؛ یعنی بگوییم مقصود امام (رحمه الله) در این روایات، ظاهر اوّلیه ی آن ها نبوده است».

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«فالمسالة ثبوتا مشکلة جداً کما ذکر ذلک جملة من الفقهاء بحیث قد یطمئن الانسان بملاحظة مجموعة الجهات ان المراد من هذه الروایات لیس ظاهرها الاولی من حرمان الزوجات من العقار والاراضی عیناً وقیمة»(1)

پس مساله در واقع جداً مشکل است همان طور که این مطلب را عده ای از فقهاء ذکر فرموده اند به گونه ای که با ملاحظه ی مجموعه ای ازجهات، انسان اطمینان پیدا می کند که منظور این روایات، ظاهر اولی شان که همان محرومیّت زوجات از عقار، عیناً و قیمتاً می باشد، نیست.

شش نکته مستخرجه از اولین اشکال ثبوتی بعض الفقهاء

همان گونه که ملاحظه می شود، در بیان ایشانیک روش اجتهادی دیگری وجود دارد که باید بررسی شود، آیا چنین روشی صحیح است یا خیر؟

در پاسخ باید گفت، این اشکال در یک تقسیم بندی، به «شش نکته» قابل تجزیه است، البته این اشکال در کلام ایشان تفکیک نشده و صرفاً به عنوان «اشکال ثبوتی» مطرح شده است، که ما آن را به شش نکته تجزیه نمودیم.

اینک به این شش نکته اشکال ثبوتی که در اولین اشکال ایشان بر روایات وارد شده است، عنایت فرمایید:

ص:346


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

اولین نکته مستخرجه از اولین اشکال ثبوتی بعض الفقهاء

تمام روایات مربوط به حرمان، از امام باقر و صادق (علیه السلام) نقل شده و تنها یک روایت وجود دارد که «محمد بن سنان» آن را از امام هشتم (علیه السلام) نقل کرده است؛ لذا:

اگر قبل از باقرین (علیه السلام) را ملاحظه نماییم، هیچ روایتی درباره حرمان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی یابیم.

و:

- اگر بعد از باقرین (علیه السلام) را نیز ملاحظه کنیم، هیچ روایتی در این زمینه نمی یابیم.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وعلی ایة حال لا عین ولا اثر لهذا الحکم فی الروایات الواردة عن امیر المؤمنین وسائر الائمة الی زمان الصادقین (علیه السلام) ولا منبعدهما باستثناء روایة محمد بن سنان»(1)

به هر حال تا زمان امامین صادقین (علیه السلام) هیچ اثری از این حکم (حرمان) در روایات وارده از امیرالمومنین (علیه السلام) و غیر ایشان وجود ندارد و نیز بعد از زمان صادقین (علیه السلام)، جز روایت محمد بن سنان چیزی وجود ندارد.

دومین نکته مستخرجه از اولین اشکال ثبوتی بعض الفقهاء

بدلیل اینکه مسلمانان صدر اسلام به مسائل ارث «شدت ابتلاء» داشته اند، لذا روایات فراوانیاز امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این رابطه در اختیار داریم؛ علاوه بر آن، «قرآن کریم» یک نظام ارث جدیدی را در برابر نظام ارث جاهلی، تأسیس فرموده است.

نظام جاهلی ارث این گونه بود که: «زوجه به هیچ عنوان ارث نمی بُرد»، حتی «اولوا الأرحام» نیز ارث نمی بردند؛ در این نظام، «عصبه ی مرد»، «اقویا» و «بزرگان قوم و قبیله» ارث می بردند؟!؛ امّا اسلامبا ابطال نظام جاهلی، نظام عادلانه ای را برای

ارث ایجاد کرد؛ اسلام فرمود: ملاک های ارث عبارتند از: «قرابت»، «زوجیّت»، «وَلاء»(2) و

ص:347


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36
2- (2) . به نزدیکی و قرابت فردی به دیگری البته بدون نَسَب و زوجیّت، بر وجهی که بتواند از او ارث ببرد، وَلاء گفته می شود؛ ولاء بر سه قسم است: «عتق»، «ضَمان جَریرة» و «اِمامَت»..

البته برای «والدین» و «اقرباء» نیز نصیب قرار داد؛ همچنین درباره «اولواالأرحام» نیز فرمود:

(1) وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْض(2)

خویشاوندان (در ارث بردن از یکدیگر) بعضی اولی و نزدیکترند به بعضی دیگر.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«رغم ان مسائل المیراث قد صدرت فیها روایات واحکام کثیرة عن امیرالمؤمنین (علیه السلام) لشدة ابتلاء المسلمین بها وتعرض القرآن الکریم، بل تاسیسه لنظام الارث علی نحو خالف فیه ما کان سائدافی الجاهلیة من عدم توریث النساء، بل ولا اولوا الارحام وانما کان للاقویاء من عصبة الرجل، فجاء الاسلام بنظام عادل للارث جمع فیه بین حق القرابة والسبب والولاء، فجعل للوالدین والاقربین نصیبا وجعل اولی الارحام بعضهم اولی ببعض ومنع من التوریث علی اساسالتبنی او العصبة او نحو ذلک»(3)

به رغم اینکه در مسائل میراث روایات و احکام زیادی از امیرالمومنین (علیه السلام) صادر شده به خاطر شدت ابتلاء شدید مردم به این مسائل و توجه قرآن بلکه اصلا قرآن نظام جدیدی برای ارث بنا کرد بنحوی که در این نظام آن چه را فرمان و قانون در جاهلیت بود مخالفت کرد و آن ارث نبردن زن بود حتی اولوا الارحام ارث نمی بردند بلکه اقویا و خاندان مرد ارث می بردند سپس اسلام آمد و نظام عادلانه ای آورد که ارث حق اقربا، سبب و ولاست و میان این ها جمع کرد؛ پس برای پدر و مادر و نزدیکان نیز نصیبی قرار داد و اولوا الارحام را رتبه بندی کرد و فرزند خوانده گی یا عصبه و دیگران را از ارث محروم نمود.

سومین نکته مستخرجه از اولین اشکال ثبوتی

در «میان مسلمانان» از همان ابتداء، «انحرافی در بحث ارث» ایجاد شد، برخی

ص:348


1- (1) . به نزدیکی و قرابت فردی به دیگری البته بدون نَسَب و زوجیّت، بر وجهی که بتواند از او ارث ببرد، وَلاء گفته می شود؛ ولاء بر سه قسم است: «عتق»، «ضَمان جَریرة» و «اِمامَت».
2- (2) . سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 75
3- (3) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

از مسلمانان در باب ارث، مسئله ی «عول»(1) و «تعصیب»(2) را قائل شدند؛ امّا

ص:349


1- (1) . «عول» در لغت به معنی زیاد شدن، سخت شدن کار و معانی دیگری می باشد. (سیّاح، احمد؛ فرهنگ جامع عربی - فارسی، تهران، 1354، چاپ هشتم، جلد 3-4، صفحه 1077) و در اصطلاح فقهی به شیوه ای گویند که اهل سنت زمانی که مجموع سهام وارثان از مجموع ترکه (اموال و دارایی باقیمانده از میّت) بیشتر باشد این کمبود را به تساوی میان همه ی ورثه توزیع می کنند؛ البته عول فقط در زمانی که زن و شوهر جزء ورثه باشند پدید می آید؛ بعنوان مثال، اگر ورثه ی متوفی، پدر و مادر و دو دختر و شوهر وی باشند، سهم هر یک از پدر و مادر، یک ششم ترکه و فرض دخترها، دوسوم ترکه و فرض شوهر، یک چهارم آن می باشد. در محاسبه به طریق ذیل مشخص می شود که مجموع سهام ورثه، به میزان یک چهارم از مقدار مفروض ترکه بیشتر است:1 + 1 + 24 + 3 + 81554312124 3در چنین مواردی اهل سنت، این کمبود را به تساوی میان همه ی ورثه توزیع می کنند ولی از منظر امامیّه، در این موارد از سهم دختر یا خواهر کم می شود و سهم سایرین طبق فریضه بطور کامل پرداخت می شود؛ لازم به ذکر است این بدعت در زمان خلیفه دوم در جریان یک واقعه پایه گذاری شد و امیرالمومنین و شاگردش ابن عباس، به شدت با آن مخالفت کردند.
2- (2) . «تعصیب»، در لغت به معنی محکم کردن می باشد. واژه ی عَصَبه نیز به معنای «خویشان مذکر پدری» می باشد (سیّاح، احمد؛ پیشین، صفحه 1003) و در اصطلاح فقهی، تعصیب به شیوه ای گویند که اهل سنّت آن گاه که مجموع سهام وارثان، از مجموع ترکه کمتر باشد بکار می برند؛ در این صورت آنها پس از خارج نمودن سهم وارثانی که سهم ایشان از ترکه، معین است (صاحبان فرض)، مقداری که از ترکه اضافه بیاید را بدون رعایت طبقه و درجه، متعلق به خویشان ذکور پدری میّت (عصبه) می دانند. بعنوان مثال، اگر ورثه ی میّت شامل، پدر و مادر متوفی و یک دختر او باشد؛ در این صورت سهم هر یک از پدر و مادر، یک ششم ترکهو سهم دختر متوفی یک دوم ترکه می باشد. در محاسبه به شیوه ی ذیل مشخص می شود که مجموع سهام ورثه، پنج ششم ترکه است، نه همه ی آن؛ پس یک ششم ترکه اضافه می آید:1 + 1 + 11 + 1 + 356 6 2 66اهل سنت در چنین مواردی، باقی مانده ی ترکه را بدون رعایت طبقه و درجه، متعلق به خویشان ذکور پدری میّت (عصبه) می دانند. مثلا اگر میّت علاوه بر وراث طبقه ی اول، یک عمو داشته باشد، این مقدار اضافه را به او می دهند؛ این روند، تعصیب نام گرفته است. ولی از منظر امامیّه این مقدار زاید، به نسبت سهام صاحبان فرض، تقسیم می شود و چیزی به عصبه داده نمی شود. به هر حال امامیه بر اساس ادله ای که از اهل بیت طاهرین: صادر شده، هم تعصیب و هم عول را باطل می داند و از جمله قواعد مسلم نزد امامیّه این است که: «لاعَولَ و لاتَعصیبَ»..

امیرالمؤمنین (علیه السلام) و برخی از اصحاب پیامبر (علیه السلام) نظیر ابن عباس، شدیداً با این نظریه مخالفت کرده و در مقابل این انحراف ایستادگی کردند؛ در حالیکه حرمان «عول» و «تعصیب» به مراتب کمتر از حرمانی است که زوجه پیدا می کند، یعنی اگر مردی زمین های فراوانی داشته باشد، حرمان زوجه بسیار زیاد می شود.

حال چگونه است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ابن عباسدر مسئله ی «عول» و «تعصیب» شدیداً ایستادگی کردند؟! امّا در این مسئله، که اهل سنّت می گویند: «زوجهاز عَقار محروم نیست»، هیچ موضع گیری نکرده و سخنی نفرمودند؟! و با «انحرافعدم حرمان» مقابله نکردند؟!

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وقد ظهر منذ البدایة نزعة الانحراف عن هذا النظام لدی بعض المسلمین ومن هنا ظهرت مسالة التعصیب فی الارث عند زیادة الترکة علیالسهام وعدم ردها علی البنات والنساء والذی وقفت بوجهه مدرسة امیرالمؤمنین واهل البیت: واتباعهم وکذلک مسالة العول، فکان اتباع امیرالمومنین (علیه السلام) وتلامذته کابن عباس من المنادین بابطال التعصیب والعول فی الارث واستنکاره بشدة علی القائلین به، کما صدر عن امیرالمؤمنین (علیه السلام) وسائر الائمة: من بعده روایات کثیرة فی ابطال ذلک وفی ان سهم الزوج والزوجة انما هو من السهام المؤکدة التی لا یمکن ان ینقص عما حدد فی القرآن من النصف والربع والثمن وان اللّه قد ادخل الزوج والزوجة علی جمیع اهل المواریث فلم ینقصهما من الربع والثمن وکذلک الوالدان. وکان هذا مبنی بطلان العول الذی لم یلتفت الیه الخلیفة الثانی فحکم بالعول فی الفرائض... اقول: مع هذا الاهتمام البالغ باحکام المواریث والتدقیق فی فهمها من القرآن وعدم مخالفته والابتلاء الشدید بها فی صدر الاسلام والنزوع الی رای الجاهلیة فی تحریم النساء من الارث وتوریث العصبة وتصدی مدرسة علی (علیه السلام) واتباعه لمقابلة هذه النزعة الجاهلیة وشرح النکات الدقیقة فی آیات المیراث من القرآن الکریم واستحقاقات الزوجة والزوج والوالدین والحیلولة دون

ص:350

حرمانهم من حقوقهم بالعول او التعصیب الذی هو اقل بکثیر من حرمان الزوجة من الاراضی، کیف یتصور ان یکون حکم اللّه الواقعی هو عدم ارث الزوجة من الارض شیئا؟»(1)

از همان ابتداء کشمکش انحراف از این نظام میان برخی مسلمین ظاهر شد و از همین جامساله ی تعصیب - وقتی ارث از سهام بیشتر می آید - و نیز نپرداختن این زیادی به دختران و زنان و آنچه که مکتب امیرالمومنین و اهل بیت (علیه السلام) و پیروانشان بر آن ایستادگی کردند و همچنین مساله ی عول مطرح شد؛ سپس یاران امیرالمومنین (علیه السلام) و شاگردان او مانند ابن عباس از منادیان ابطال تعصیب و عول شدندو با شدت سعی در انکار آن در مقابل قائلان به آن شدند همانطور که از امیرالمومنین و سایر ائمه (علیه السلام) روایات بسیاری در ابطال آن ها بعدا وارد شده است و روایات در این که سهم زوج و زوجه از سهام موکده ای است که نمی شود از آنچه در قرآن آمده (نصف، یک چهارم و یک هشتم) کمترش کرد و همانا خداوند زوج و زوجه را با همه ی طبقات ارث همراه کرد؛ پس نمی توان از ربع و ثمن سهمشان را کمتر دادو همچنین اولاد میّت سهم دارند و این خود مبنای بطلان عول است که خلیفه ی دوم التفاتی به آن نکرد و پس از آن در فریضه ها به عول حکم نمود... من می گویم چگونه می توان تصور کرد که حکم واقعی خداوند ارث نبردن زوجه از زمین است در حالی که تلاش کاملی در باب احکام مواریث و دقت در فهم آنها از قرآن می شده و مخالفتی با آن نبوده و در صدر اسلام ابتلاء شدیدی به آن ها بوده حتی کشمکش هایی با نظر جاهلی که زن ها ارث نمی برند و عصبه ارث می برد می شده و مقابله یمکتب امیرالمومنین (علیه السلام) وشرح نکات دقیق آن در قرآن کریم و سهم های زوج و زوجه و پدر و مادر و اینکه بسبب عول و تعصیب که در مقابل حرمان زوجه از اراضی بسیار کم است ایشان در زمره ی سهام بران قرار می گیرند نه اینکه محروم شوند.

چهارمین نکته مستخرجه از اولین اشکال ثبوتی

ممکن است کسی بگوید:

ص:351


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

در صدر اسلام و زمان پیامبر (علیه السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) احکام اسلام تازه بیان شده بود و امکان نداشت که همه احکام ذکر شود؛ به همین جهت، موضوع حرمان ذکر نشده بود؛ همانند مسئله ی «ارباح مکاسب» که در بحث «خمس»، روایتی از پیامبر (علیه السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) وجود ندارد.(1) اما مقایسه ی مسئله «ارث» با مسئله «خمس» و «امثالهم»، مقایسه ی صحیحی نیست؛ چه اینکه: مسئله «خمس»، عنوان «حقّ الله» را دارد:

وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍفَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه (2) اگر زوجهرا محروم بدانیم، ولی در واقع محروم نباشد، چه میزان به او ضرر وارد می شود؟

و در نقطه مقابل:

* اگر زوجهرا محرومندانیم، ولی در واقع محروم باشد، چه میزان به سایر ورثه ضرر وارد می شود؟

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وبالتالی صیرورة فرضه من الربع او الثمن محدودا فی المنقولات من الثیاب والمتاع

دون القری والدور والعقارات ومع ذلک لا یذکر ذلک فی کلمات النبی (صلی الله علیه و آله) وعصره المدید ولافی عصر امیرالمومنین (علیه السلام) وقضایاه؟! کما انه لاینعکس شی من ذلک علیمثل ابنعباس من تلامذته مع ملاحظة ان هذه المسالة لیست من حقوق اللّه او الامام، کما فیالخمس فی ارباح المکاسب، لیقال بانه لعله اخر بیانه ارفاقا من قبل اولی الامر بالامة، بلهو حق من حقوق الناس والورثة الاخرین، فان الزوجة اذا کانت لاترث من الاراضی

ص:352


1- (1) . البته به خلاف نظر فقیه معاصر - دامت برکاته - استاد محمد جواد فاضل لنکرانی - دامت افاضاته - در کتاب «بحوث فی آیات الاحکام» ذیل بحث روایات، چند روایت از پیامبرو امیرالمؤمنین بیان نمودند؛ لذا این نظر فقیه معاصر که فرمودند: «در مسئله ی خمس، روایتی از پیامبرو امیرالمؤمنین وجود ندارد» به نظر می رسد صحیح نباشد. برای تحقیق بیشتر ر. ک. به: بحوث فی آیات الاحکام، آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته، ص 111 تا 121
2- (2) . سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 41.

شیئا کانت للاخرین من الورثة لا محالة، فکیف یفرط بحقوقهم طیلة تلک المدة»(1)

و در نتیجه محدود شدن فرض زوجه از ربع و ثمن در منقولات از لباس و متاع است نه قریه ها و خانه ها و زمین ها؛ با این وجوداین مطلب نه در کلمات پیامبر و عصر طولانی او و نه در عصر امیر المومنین و اتفاقات زمان او ذکر نمی شود؟ همان طور که بر کسانی مثل دانش آموزان ابن عباسخلاف این مطلب ثابت نمی شود بخصوص با توجه به این که مساله یارث زوجه از حقوق خدا یا امام نیست؛ برخلافخمس درآمدها [که از حقوق خدا یا امام است] تا اینکه گفته شود شاید بیان، ارفاقا از قِبَل صاحب الامر تاخیر افتاده استبلکه این حقی است از حقوق مردم و دیگر وراث؛ چرا که زوجه هنگامی که از اراضی چیزی به ارث نبردبه ناچار آن مقدار برای دیگر ورثه می ماند؛ پس چطور امام با [عدم بیان] حقوق آنها را در تمام این مدت مورد تضییع قرار بدهد؟

پنجمین نکته مستخرجه از اولین اشکال ثبوتی

* اولاً: نه تنها در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه ی قبل (علیه السلام) مسئله ی حرمان زوجه مطرح نبوده، بلکه در زمانِ امامین صادقین (علیه السلام) نیز وضع تغییر نکرده بود؛

* ثانیاً: این مسئله، یک مسئله ی سیاسی نبوده که بتوان ادّعا کرد «تقیّه» نیز در آن مطرح بوده است.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وفی حکومة النبی (صلی الله علیه و آله) وامیرالمومنین (علیه السلام) العادلة، فلایبین حکم اللّه وتعطی حقوقسائر الورثة للزوجة الی عهد الصادقین (علیه السلام)، بل وفی عهدالصادقین (علیه السلام) ایضا لم یعلم ان الوضع الخارجی تغیر عما کان علیه قبل ذلک من توریث الزوجة حصتها من العقار ایضا، کما انه لم تکن مسالة سیاسیة ونحوها لیکون فیها موجب للتقیة»(2)

ص:353


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36
2- (2) . ر. ک. به: همان، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

و در زمان حکومت پیامبر و امیرالمومنین عادل، حکم خدا تبیین نمی شود و حقوق سائر ورثه به زوجه داده می شود تا زمان امام صادقین (علیه السلام) و حتی در زمان ایشان هم معلوم نبود که وضع خارجی تغییر کرده از آنچه قبلاً بوده یعنیزوجه از سهم خود از عقار ارث می برده؛ همانطور که مساله سیاسی یا مثل آن هم نبوده تا موجب تقیّه شود.

ششمین نکته مستخرجه از اولین اشکال ثبوتی

«تعابیری» که در السنه ی روایات حرمان بیان شده و نیز «تعلیل هایی» که در آن ها آمده است، اصلاً قابل اخذ نیست؛ چه اینکه:

* اولاً: در بعضی از این روایات آمده:

«إِنَّمَا صَارَ هَذَا کَذَا لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَیَجِیءَ زَوْجُهَا أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِینَ فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ»(1) «إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیُفْسِدْنَ عَلَی أَهْلِ الْمَوَارِیثِ مَوَارِیثَهُمْ»(2) «لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی أَهْلَ الْمَوَارِیثِ مَنْ یُفْسِدُ مَوَارِیثَهُمْ»(3) زوجه بعد از فوت شوهر، شوهر می کند و او را وارد این خانه می کند و موجب فساد حق ورثه می شودکه این تعلیل قابل نقض است، به اینکه: «زوجه بیوه شده، ممکن است شوهر ننماید».

* ثانیاً: سایر «تعلیل ها» نیز اصلاً قابل اعتناء نیستند؛ مثلاً تعلیلی که

می گوید: «زوجه را می توان تغییر داد، پس آنچه که می آید و می رود میراثش هم در آن چیزی است که ثبات ندارد» - «ما یجوز تغییره وتبدیله یجوز ارثه مما یمکن تغییره وتبدیله» - اساساً قابل اعتناء نیست؛

«وَ الْمَرْأَةُ قَدْ... یَجُوزُ تَغْیِیرُهَا وَ تَبْدِیلُهَا... وَ الْمَرْأَةُ یُمْکِنُ الِاسْتِبْدَالُ بِهَا فَمَا یَجُوزُ أَنْ یَجِیءَ وَ یَذْهَبَ کَانَ مِیرَاثُهُ فِیمَا یَجُوزُ تَبْدِیلُهُ وَ تَغْیِیرُهُ...»(4)

ص:354


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206 و 207، روایت سوم
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 208، روایت هفتم
3- (3) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 209، روایت نهم
4- (4) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 210 و 211، روایت چهاردهم.

و زن گاهی تغییر و تبدیلش جائز است... و زن را می توان جایگزین نمود پس آن چه جائز است که بیاید و برود میراث او نیز در همان چیزی است که تغییر و تبدیلش جائز است.

* ثالثاً: آن تعلیلی که می گوید: «زوجه نَسبی با زوج ندارد که بواسطه ی آن ارث ببرد» - «لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ» - در مورد زوج نیز، همین استدلال جاری است.

«فَقَالَ لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ فَتَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ وَ لَا تَرِثُ مِنَ الْأَصْلِ وَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ دَاخِلٌ بِسَبَبِهَا»(1) پس فرمود برای زن از او نسبی وجود ندارد تا بواسطه ی آن ارث ببرد و همانا آن زن بر آنها وارد شده پس از فرع ارث می بردنه از اصل؛ و هیچ کس به سبب زوجیت [با این زن بیوه]، داخل در ورثه نمی شود.

«کما ان التعبیر الواقع فی السنة هذه الروایات والتعلیل فیها بان ذلک من اجل ان لاتدخل المراة احدا علی الورثة فیفسدعلیهم مواریثهم، مع انه قد لایکون معها وارث آخر اصلا، فضلاعن التعابیر الاخری من قبیل کونها غیر ثابتة فلا یکون لها الا ما لایکون ثابتا، او ما ورد فی بعضها من منعها عن ارث السلاح والدواب ایضاً»(2)

همانگونه که تعبیراتی که در السنه ی این روایات و تعلیل در آنها واقع شده به اینکه:

بخاطر آن است که زن کسی را بر ورثه داخل نکند تا مواریث ایشان را از بین نبرد با وجود اینکه گاهی اصلاً وارث دیگری با زن وجود ندارد چه رسد به تعابیر دیگری مثل: زن ثابت نیست پس هیچ چیز جز آنچه ثابت نیست برای او نمی باشد یا آنچه در بعضی روایات آمده که زن از سلاح و مرکب هم ارث نبرد.

نتیجه گیری فقیه معاصر از نکات شش گانه

معاصر محترم - دامت برکاته - پس از ذکر این شش نکته، نتیجه می گیرند و

ص:355


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 206
2- (2) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

می فرمایند: «قویاً بسیار بعید می دانیم که مقصود ائمّه ی معصومین (علیه السلام) از روایات هفده گانه، همان معنای ظاهری یشان باشد و آن ها اراده شده باشند؛ بنابراین، هنگامی که در روایات مشکل ثبوتی وجود داشته باشد، باید در مقام اثبات آن ها را توجیه نماییم».

به عبارت دیگر:

ایشان با ذکر این شش نکته، مشکلیبرای این روایات در «مقام ثبوت» فرض کردند، لذا می خواهند بواسطه ی این مشکل ثبوتی، «مقام اثبات» را توجیه نمایند؛ فلذا ایشان بعد از اثبات این نکات شش گانه می فرمایند:

- یا باید از ظاهر روایات دست برداریم؛

- یا باید روایات را بر آنچه که مرحوم سیّد مرتضی (رحمه الله) قائل شده حمل نماییم؛

- یا باید بگوییم نظر ائمه (علیه السلام) در این روایات، بهحکمی است که امام زمان (عج) بعد از زمان ظهور پیاده خواهند کرد؛ یعنی قائل شویم به اینکه ائمه (علیه السلام) در مقام بیان این نبودند که حکم محرومیّت، در زمان خودشان پیاده شود.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«الی غیر ذلک من النکات والخصوصیات یوجب الاستبعاد القوی فی ان یکون المقصود من هذه الروایات ما هوظاهرها الاولی من حرمان الزوجة من ارث العقار والارضین والدور والقری والضیاع والبساتین کلیة الا قیمة الانقاض والخشب والشجر فیهابل اما ان یکون المقصود من هذه الالسنة ما ذکره السید المرتضی (رحمه الله) و قواه من حرمان الزوجة من عین الرباع دون قیمتها ومالیتهااو یکون النظر فیها الی حکم خاص سیطبقه الامام المعصوم (علیه السلام) بعد ظهوره»(1)

تا غیر از این نکات و خصوصیات باعث می شود که با قوّت بعید بدانیم که مراد از روایات، ظاهر اوّلی آن هاست یعنی محرمیّت زوجه از عقار و زمین های خانه ها و قریه ها و مزارعو باغ ها همگی مگر [بقدر] قیمت تیرها و چوب و درخت در آن ها؛ بلکه یا مقصود از این لسان در روایات آن چیزی است که سید مرتضی (رحمه الله) فرموده و آن

ص:356


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

را قوی دانسته یعنی محرومیّت از عین رباع نه قیمت آن ها و مالیتشان؛ یا نظر در روایات به حکم خاصی است که امام زمان (عج) بعد ظهور آن را تطبیق می کنند.

سپس ایشانبرای استدلال خویش شاهدی بیان کرده و می فرمایند:

اینکه در بعضی از این روایات (هشتم و یازدهم)، هنگامی که سائل از امام (علیه السلام) سؤال کرده که مردم - یعنی اهل سنّتیا نوع مردم -، حکم حرمان زوجه از عقار را نمی پذیرند، و اینکه امام (علیه السلام) در جواب می فرمایند:

«قَالَإِذَا وُلِّینَا فَلَمْ یَرْضَوْا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَقِیمُوا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ»(1) اگر ما حکومت را بدست بگیریم [و مردم نپذیرند] با تازیانه آن ها را وادار به پذیرش می کنیم و اگر با تازیانه به راه راست هدایت نشدند با شمشیر آن ها را خواهیم زد. [تا از حکم خدا تخطی نکنند].

«فَقَالَ إِذَا وُلِّینَاهُمْ ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ فَإِنِ انْتَهَوْا وَ إِلَّا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّیْفِ عَلَیْهِ»(2) خود، از جمله شواهد و قرائنی هستند برای حکومت امام زمان (عج)؛ یعنی، روایات حرمان، حکمِ مربوط به زمان حکومت معصوم (علیه السلام) را بیان می کنند. یاشاید این نکته که در برخی از روایات آمده، زمانی که حضرت بقیة الله (عج) ظهور می نمایند احکام دیگری را پیاده می کنند، ناظر به همین مطلب باشد؛ همچون:

: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ، دَعَا النَّاسَ إِلَی أَمْرٍ جَدِید»(3) همانا قائم ما وقتی قیام کند مردم را به سوی امر جدیدی دعوت می کند

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«و قد یشعر به ما وردفی بعض الروایات من انهاذا ولینا ضربناهم بالسوط، فان

ص:357


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 208
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 210
3- (3) . ر. ک. به: غیبة نعمانی، محمد بن ابراهیم نعمانی (رحمه الله)، ص 320 و بحارالأنوار، علامه مجلسی (رحمه الله)، ج 52، ص 366، باب 27.

اخذوا به والاضربناهم بالسیف»(1)

و به همین مطلب اشعار داردآنچه در بعضی از روایات وارد شده که چنانچه ما حکومت را بدست بگیریم آنها را با شلاق می زنیم پس اگر فهمیدند که چه بهتر و اگر نفهمیدند ایشان را با شمشیر خواهیم زد.

از این رو ایشان در ادامه نتیجه گیری کرده و می فرمایند:

پس مسئله از لحاظ «مقام ثبوت» جدّاً دارای مشکل است؛ لذا باید ظاهر روایات را در «مقام اثبات» توجیه نماییم.

مجدداً به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«فالمسألة ثبوتاً مشکلة جدّاً کما ذکر ذلک جملة من الفقهاءبحیث قد یطمئنّ الانسان بملاحظة مجموع الجهات أنّ المراد من هذه الروایات لیس ظاهرها الاوّلی»(2)

پس مساله در واقع جداً مشکل است همان طور که این مطلب را عده ای از فقهاء ذکر فرموده اند به گونه ای که با ملاحظه ی مجموعه ای از جهات، انسان اطمینان پیدا می کند که منظور این روایات، ظاهر اولی شان نیست.

همان طور که ملاحظه می شود، ایشان می فرمایند:

اصل اینکه مسئله ثبوتاًدارای مشکل است، قبلاً توسط برخی از فقهای ماضی (قدس رهما) مانند مرحوم محقق اردبیلی (رحمه الله) در کتاب «مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان» مورد توجه واقع شده است. البته لازم به ذکر است، مرحوم مقدس اردبیلی (رحمه الله) به هیچ یک از نکات فقیه معاصر - دامت برکاته - اشاره ای نکردند و صرفاً می فرمایند:

«مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان»

«هذه مسألة مشکلة، لانهاخلاف ظاهر القرآن»(3) این مسئلهاز مسائل مشکل است؛ زیرابا ظاهر «قرآن» سازگاری ندارد.

ص:358


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36
2- (2) . ر. ک. به: همان، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36
3- (3) . ر. ک. به: مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، مقدس اردبیلی (رحمه الله)، ج 11، ص: 443.

شش مناقشه وارده براشکال اولفقیه معاصر

بر اشکال اول فقیه معاصر - دامت برکاته - شش مناقشه وارد است؛ امّا قبل از آن باید مقدمه ای را در ضمن دو نکته مطرح کنیم. آن دو مقدمه عبارتند از:

* اولاً: ظاهراً این اشکال مهم ترین ملاحظه و اشکالی است که فقیه معاصر - دامت تأییداته - ایراد می کنند.

* ثانیاً: روش ایشان، یک روش استنباطی خوب و جدیدی است، لذا باید از ایشان و اصل روشی که پیاده فرمودندو زحمتی که کشیده اند، تقدیر شود؛ چون شایسته و بایسته فقیه نیست تابه مجرّد اینکهروایتی در معنایی ظهور داشته باشد، بلافاصله تسلیم ظاهر آنشود؛ یعنی شأن فقیه و انتظار از او همین است که تدقیق و تحقیقنماید که، آیا قرائن دیگری، خلاف ظاهر آن روایت وجود دارد یا خیر؟

اما با وجود این دو نکته، بر اولین اشکال و ملاحظه ایشان، «شش» مناقشه وارد است.

اولین مناقشه بر اشکال اول بعض الفقهاء

* اولاً: درباره استبعادی که ایشان از نکات مزبور، استخراج کردند، باید گفت: «مجرّد استبعاد» موجب رفع ید از ظاهر روایات نمی گردد؛ یعنیبه صرف آنکه ظاهر روایتی، ظهور در معنای مستبعدی نزد ما داشته باشد، دلیل رفع ید از ظاهر آن روایت نمی شود.

* ثانیاً: پر واضح است که ما از «واقع» خبر و اطلاعی نداریم و جهات و نکات اصلی در باب تشریع را نمی دانیم؛ پس تا زمانی که «استحاله ثبوتی» نداشته باشیم، نمی توانیم از مقام اثبات «رفع ید» نماییم؛ به عنوان مثال: در «قرآن

* کریم»، کلمه «ید» در آیه ی شریفه ی یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم(1) ظهور در دست معمولیدارد؛ امّا چون در محل خود ثابت شده که جسمیّت خداوند متعال (تعالی) محال است؛ بنابراین با توجه به این دلیل، در ظاهر آیه ی شریفه، تصرّف

ص:359


1- (1) . سوره مبارکه فتح، آیه شریفه 10.

می نماییم.

به هر روی، فقیه معاصر - دامت برکاته - در این مسئله، صرفاً نکاتی را ذکر فرموده اند که مقداری «استبعاد» دارد و روشن است که «صرف استبعاد» نمی تواند برای فقیه دلیل باشد، یعنی فقیه نمی تواند به «صرف استبعاد خود» اعتماد نماید.

دومین مناقشه بر اشکال اول بعض الفقهاء

در کلمات فقیه معاصر - دام عزه - «تهافت» وجود دارد؛ زیرا ایشان:

* ابتداء می فرمایند: «این نکات در روایات وجود دارد و با وجود این نکات باید از ظاهر آن ها رفع ید نماییم».

اما:

* در انتهاءاز رفع ید، استدراک نموده و می گویند: «نزد طائفه ی امامیّه یک مطلب مسلم است و آن اینکه اگر زوجه ذات ولد نباشد، از عین زمین خانه محروم است»؟! رحمه الله)

مجدداً به «کلام اولیه» و «استدراک» ایشان توجه فرمایید:

«فالمسالة ثبوتا مشکلة جدا... بحیث قد یطمئن الانسان بملاحظة مجموعة الجهات، ان المراد من هذه الروایات لیس ظاهرها الاولی...»(1) «نعم، حرمانها من عین العقار والبناء فی الجملة وفی أرض الدار فحسب بنحو یحفظ فیه حقّ سائر الورثة کی لا یفسد علیهم إرثهم وفی خصوص ما إذا لم

تکن ذات ولد لعلّه أمر مسلّم من قبل الطائفة»(2) پس مساله در واقع جداً مشکل است... به گونه ای که با ملاحظه ی مجموعه ای از جهات، انسان اطمینان پیدا می کند که منظور این روایات، ظاهر اولی شان که همان محرومیّت زوجات از عقار، عیناً و قیمتاً می باشد، نیست.

بله محرومیّت زوجه از عین عقار و ساختمان در بعضی موارد و فی الجمله است و در

ص:360


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36
2- (2) . ر. ک. به: همان.

زمین خانه به حسب آن استبه طوری که در آن حق سائر ورثه حفظ می شودتا ارث شان فاسد نشده و از بین نرود و در خصوص زوجه ایکه دارای اولاد نیست شاید این مطلب از جانب طائفه امر مسلمی است.

بنابراین، شایسته است در پاسخ به ایشان بگوییم:

* اولاً: مگر شما نکاتی را که به عنوان اشکال ثبوتی مطرح فرمودید، فراموش کردید؟

* ثانیاً: شما که فرمودید: «چطور مسئله ی به این مهمی، در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح نبوده؟»؛ حال اگر شما، همین مقدار از کلام خودتان را بپذیرید و به قول خود ملتزم باشید، بازاین اشکال باقی است که بالاخره، چرا پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در زمان حیات مبارکشان با اینکه مسئله ی «ارث» مورد ابتلایمردم بوده، نفرمودند که: «زوجه ی غیر ذات ولد از عین عَقار محروم است»؟! لذا نکات شش گانه ای که در ابتدای بحث مطرح کردید، - به خصوص اولین نکته - بااین استدراکی که بعداً آن را بیان کردید، سازگار نیست.

* ثالثاًً: در جواب ایشان - که در ادامه عبارتشان می گویند: «کما انه لاینافی النکات التی اشرنا الیها»(1) - می گوییم: مگر می شود استدراکی کهاز کلام خویش نمودید، با آن نکات شش گانه منافات نداشته باشد؟!

سومین مناقشه بر اشکال اول بعض الفقهاء

ایشان با قرینه قرار دادن این استدلال که: «اکثر روایات دال بر حرمان زوجه از عقار، از امام باقر و صادق (علیه السلام) صادر شده است»؛ نتیجه گرفتند که: ائمه ی قبل از صادقین (علیه السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله) به این مسئله اشاره ای نفرموده اند؟!

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وعلی ای حال لا عین ولا اثر لهذا الحکم فی الروایات الواردة عن امیر المؤمنین (علیه السلام) و

ص:361


1- (1) . ر. ک. به: همان.

سائر الائمة (علیه السلام) الی زمان الصادقین (علیه السلام) ولا من بعدهما»(1) «وفی حکومة النبی (صلی الله علیه و آله) وامیرالمومنین العادلة (علیه السلام)، فلایبین حکم اللّه وتعطی حقوق سائر الورثة للزوجة الی عهد الصادقین (علیه السلام)...»(2) به هر حال تا زمان امامین صادقین (علیه السلام) هیچ اثری از این حکم (حرمان) در روایات وارده از امیرالمومنین (علیه السلام) و غیر ایشان وجود ندارد و نیز بعد از زمان صادقین (علیه السلام)، چیزی وجود ندارد.

و در زمان حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین عادل (علیه السلام)، حکم خدا تبیین نمی شود و حقوق سائر ورثه به زوجه داده می شود تا زمان امام صادقین (علیه السلام).

هر چند که قبلاً فرموده بودند: «روایات و احکام زیادی درباره ی میراث، از امیرالمومنین (علیه السلام) صادر شده است»؟!

«رغم أنّ مسائل المیراث قد صدرت فیها روایات وأحکام کثیرة عن أمیرالمؤمنین (علیه السلام)»(3) به رغم اینکه در مسائل میراث روایات و احکام زیادی از امیرالمومنین (علیه السلام) صادر شده.

به رغم اینکه در مسائل میراث روایات و احکام زیادی از امیرالمومنین (علیه السلام) صادر شده.

البته قبل از ایشان، مرحوم آیت الله بروجردی (رحمه الله) نیز به این نکته اشاره کرده بودند؛ به هر حال مفهوم کلام فقیه معاصر - دامت تأییداته - این است که می فرمایند: «علی رغم اینکه ما در مسائل میراث، روایات فراوانی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اختیار داریم؛ چرا آن حضرت به این مسئله هیچ اشاره ای نفرموده اند [؟!]»

همان طور که روشن است، دو اشکال در این مطلب که فقیه معاصر - دامت برکاته - اعتماد زیادی به آن دارند، وجود دارد:

ص:362


1- (1) . ر. ک. به: همان
2- (2) . ر. ک. به: همان
3- (3) . ر. ک. به: همان.

اولین اشکال در سومین مناقشه بر اشکال اول بعضالفقهاء

در خصوص مسائل ارث اگر از ابتداء تا انتهای روایاتآن را، مورد بررسی قرار دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که:

* اولاً: مسائل مسلم فراوانی در باب ارث وجود دارد که مورد قبول همه فقهاست.

* ثانیاً: عمده روایاتی که در باب ارث، به دست ما رسیده از «صادقین (علیه السلام)» است؛ بدین معنا که تعداد روایاتصادقین (علیه السلام) بیشتر از روایاتی است که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دست ما رسیده است؛ به عنوان مثال:

1. مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله) در «کتاب الارث» کتاب «وسائل الشیعة»، باب اوّل از موانع ارث یعنی: «بَابُ أَنَّ الْکَافِرَ لَا یَرِثُ الْمُسْلِمَ وَ لَوْ ذِمِّیّاً وَ الْمُسْلِمَ یَرِثُ الْمُسْلِمَ وَ الْکَافِر»(1) مجموعاً «بیست و چهار»، روایت نقل کرده است که از میان آن ها:

- «نوزده» روایت از صادقین (علیه السلام) است؛

- «دو» روایت - که یکی از آن ها مرسله است -، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است؛

- «یک» روایت نیز، از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که البته این روایت قضاوتی از قضاوت های امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که توسط امام

صادق (علیه السلام) نقل شده است.

قابل توجه اینکه: «کفر» به عنوان یکی از موانع ارث، در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین (علیه السلام) بسیار زیاد مطرح بوده است؛ زیرا، چه بسا، پدری مسلمان می شدهولی فرزندانش در حالت کفر باقی می ماندند و یا بالعکس؛ پس در چنین مسئله ی مهمی

آیا می توان ادّعا نمود کهچرا از پیامبر (صلی الله علیه و آله) تنها «دو» روایت

ص:363


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 11.

وجود دارد؟!

و یا:

- آیا می توان ادّعا نمود که چرا از امیرالمؤمنین (علیه السلام) تنها «یک» روایت وجود دارد؟ که البته آن را هم امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است؟!

و یا از این بالاتر:

- آیا می توان ادّعا نمود که چرا «اکثر» روایات، از صادقین (علیه السلام) است؟!

2. در کتاب «مسند امام علی (علیه السلام)» - که در این اواخربه چاپ رسیده است، در چهار جلد از آن، یعنی مجلدات «بیست»، «بیست و یک»، «بیست و دو» و «بیست و پنجم» - روایات ارث از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شده است، که در:

- جلد بیستم، تعداد «صد و بیست و یک» روایت؛

- جلد بیست و یکم، تعداد «سی و پنج» روایت؛

- جلد بیست و دوم، تعداد «بیست و پنج» روایت؛

- جلد بیست و پنجم تعداد «صد و چهل و چهار» روایت؛

و در مجموع به «سیصد و بیست» حدیث می رسد و قاعدتاً باید بسیاری از آن ها مکرّر باشد؛ لکندر جلد «بیست و ششم» کتاب «وسائل الشیعة»، دوازده باب وجود دارد که احادیث آن مجموعاً، به بیش از «هفتصد» حدیث می رسد که در میان آن ها بیشتر از «پنجاه» حدیث، از غیر صادقین (علیه السلام) نیست.

بنابراین، اگر مدّعی ادّعا کند که: در کتاب الارث کتاب «وسائل الشیعة»، اکثر روایات ارث، از امیرالمؤمنین (علیه السلام) صادر شده است.

پاسخ این است که: این ادّعای مدّعی، باطل است؛ زیرا فقط «بخش قلیلی» از روایات ارث از امیرالمؤمنین (علیه السلام) صادر شده و «بخش کثیری»

ص:364

از روایات، از امام باقر و صادق (علیه السلام) صادر شده و به دست ما رسیده است.

بله؛ اگر ایشان در نکته مطروحهمی فرمودند: چگونه امیرالمؤمنین (علیه السلام) که «نود درصد» مسائل و مطالب ارث را بیان فرموده اند، چرا مسئله ی «محرومیّت از عَقار» را بیان نفرموده اند؟

ما در جواب ایشان می گفتیم: این نکته وجهی برای «استبعاد» دارد؛ امّا برای این نکته ای که مطرح فرمودید، مجالی برای استبعاد وجود ندارد؛ زیرا، همان طور که روشن شد اکثر روایات در این باره از سوی صادقین (علیه السلام) صادر شده است.

دومین اشکال در سومین مناقشه بر اشکال اول بعضالفقهاء

* اولاً: اگر استدلالایشان را که فرمودند: «چرا ائمه ی قبل از صادقین (علیه السلام) یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به این مطالب اشاره ای ننموده اند؟!»، به عنوان دلیل بپذیریم، در بسیاری از مسائل و فروعات دیگر نیز دچار مشکل خواهیمشد؛ مثلاً:

- در خصوصیات «حجّ»، اکثر روایات از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) است و حتی در یک روایتی که راوی آن «زرارة بن اعین» است، وی به امام صادق (علیه السلام) عرض می کند، ای سرور و آقای من، چهلسال است که من خدمت شما هستم و از شما مسائل حج را سؤال می کنم، امّا هنوز این مسائل تمام نشده است؛ ولی آن حضرت (علیه السلام) پاسخ لطیفی به وی داده و فرموده اند: خانه ای که دو هزار سال قبل

- از خلقت آدم (علیه السلام) محلّ طواف ملائکه بوده، چگونه توقّع داری احکام آن را با چهل سال بفهمی؟

اصل روایت چنین است:

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَخِیهِ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ أَسْأَلُکَ فِی الْحَجِّ مُنْذُ أَرْبَعِینَ

ص:365

عَاماً فَتُفْتِینِی، فَقَالَ یَا زُرَارَةُ بَیْتٌ حُجَّ إِلَیْهِ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ تُرِیدُ أَنْ تَفْنَی مَسَائِلُهُ فِی أَرْبَعِینَ عَاماً [؟]»(1) محمد بن علی بن حسین بن بابویه به اسناد خویش از بکیر بن اعین از برادرش زرارة نقل می کند که او به امام صادق عرض کرد: خدا مرا فدای شما قرار دهد درباره ی مسائل حج چهل سال استکه از شما می پرسم و شما جوابم را می دهید [کنایه از اینکه تمام نشده است]؛ امام (علیه السلام) فرمود: ای زرارة، خانه ای که قبل از خلقت آدم (علیه السلام) دو هزار سال در آن حج گزارده شده؛ آیا می خواهی مسائلش را در چهل سال برای تو بازگو کنم؟!

پس، بنابر استدلال فقیه معاصر - حفظه الله تعالی - در این مورد نیز، باید اشکال ایشانجاری باشد؟! ولی آنجناب، در اینجا این اشکال را جاری نمی دانند؟!

- در باب «خمس»، پیرامون «ارباح مکاسب»، قبل از صادقین (علیه السلام) روایاتبسیار کمیدر اختیار داریم؛ پس، ایشان در اینجا هم باید اشکال را وارد بدانند؟! که وارد نمی دانند؟!

- در مورد «مطاف»، که حدّ آن بین «بیت» و «مقام» است، روایاتش راصادقین (علیه السلام) نقل کرده اند؛ پس، به صرف ادّعای اینکه چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین (علیه السلام) مسئله ی به این مهمیرا بیان نفرموده اند؛ آیا می توان روایاتش را کنار گذاشت؟

ثانیاً: فقیه معاصر - دامت برکاته - نه تنها به این نکات، اکتفا نکردند، بلکهآن ها را قرینه قرار دادندبر اینکه: «روایاتی که از صادقین (علیه السلام) رسیده، باطل است»؟! و یا اینکه فرمودند: «باید آن ها را توجیه کرد»؟!

از این رو، به ایشان عرض می نماییم که: این چه ملاحظه و فرمایشی است که مطرح می کنید؟! چه اینکه، کثیری از روایات فقه اهل بیت (علیه السلام) همین گونه است؛ بنابراین استدلال فقیه معاصر - دام بقائه -، از اساس، غیر منطقی و غیر

ص:366


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 11، ص 12.

قابل قبول است.

چهارمین مناقشه بر اشکال اول بعض الفقهاء

* اولاً: ذکر برخی از این نکات، از ایشانبسیار عجیب و تعجب آمیز است؛ چوندر بعضی از کلمات اهل سنّت نیز همین ایراد وجود دارد؟! چه اینکه آن ها در اعتراض بهامامیّه می گویند: شمابا این نظر، «رُبع» و «ثُمنی» که خداوند متعال (جل جلاله) برای زوجه قرار داده، را تغییر می دهید؟!

ثانیاً: در کلمات ایشان، استدلالی نهفته است که در ضمن یک سؤال و جواب به آن خواهیم پرداخت:

- سؤال: ایشان می فرمایند: چنانچهقائل شویم، زوجه از زمین خانه مسکونی یا مطلق اراضی محروم است، سهامی که خداوند (جل جلاله) معیّن کرده، بهم می خورد؛ زیرا پروردگارمتعال (جل جلاله) فرموده است: وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ (1)

بنابراین:

* اگر «مِمَّا تَرَکْتُمْ» را جمیع ماترک در نظر بگیریم، «ربع» یک اندازه ی خاصی می شود.

* اگر «مِمَّا تَرَکْتُمْ» را بدون عقار در نظر بگیریم، «ربع» کمتر می شود!

* اگر بخواهیم فتوای مشهور را حفظ کرده و بگوییم زوجه

* از «ربع» یا «ثمن» در سیاق منقولات ارث می برد، سهم زوجه کم می شود! به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وفی ان سهم الزوج والزوجة انما هو من السهام المؤکدة التی لا یمکن ان ینقص عما حدد فی القرآن من النصف والربع والثمن وان اللّه قد ادخل الزوج والزوجة علی جمیع

ص:367


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12.

اهل المواریث فلم ینقصهما من الربع والثمن»(1)

و روایات در این که سهم زوج و زوجه از سهام موکده ای است که نمی شود از آنچه در قرآن آمده (نصف، یک چهارم و یک هشتم) کمترش کرد و همانا خداوند زوج و زوجه را با همه ی طبقات ارث همراه کرد.

- جواب: پاسخ این نکته هم این است که، از ایشان می پرسیم اگر نزاع بدین گونه مطرح نباشد در امثال مثالهای زیر چه می فرمایید؟ مثلاً:

* زوجه ای که جمیع ماترک شوهرش ده میلیون تومان است؛ با زوجه ایکه جمیع ماترک شوهرش یک میلیون تومان است و نیز زوجه ای هم که جمیع ماترک شوهرشصد هزار تومان باشد؛ آیا صحیح است که بگوییم: «سهم هر یک از زوجه ها کم می شود»!؟

* اگر مردی نسبت به ثلث اموالش وصیّت کند، آیا صحیح است که بگوییم در اینجا «ربع» زوجه اش کم می شود؟! لذا این چه استدلالی است که می گویند: «سهم زوجه کم می شود»؟! خیر این گونه نمی شود و این استدلال ایشاناز اساس دارای اشکال است؛ زیرا شارع مقدّس برای ارث زوجه، عنوان «مشاع» را قرار داده است. پس مِمَّا تَرَکْتُمْ بدین معناست که «هر چه» که هست، چه ربع باشد و چه ثمن؛ لذاعنوان «مشاع» مطابق با شرایط، «قابل تغییر» است.

پنجمین مناقشه بر اشکال اول بعض الفقهاء

در این مناقشه به فقیه معاصر - دامت توفیقاته - می گوییم:

* اولاً: در مجموع این روش استنباطی و اجتهادی، - هر چند برای آن، بسیار زحمت کشیده اید - از قبیل «اجتهاد در مقابل نصّ» است؟!؛ چون در اینجا

ص:368


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

* نصوصی وجود دارد که نمی توان از آن ها رفع ید نموده و دست کشید.

* ثانیاً: پر واضح استبه صرف ادّعای اینکه: «ذهن ما و جامعه نمی تواند بپذیرد»، نمی توان اشکال های این چنینی را به روایات وارد نمود و یقیناً مدعیات شما صحیح نیست.

* ثالثاً: مسلم است که ذهن ما، شما و جامعه، توان مقابله با این نصوص را نداشته و ندارد.

ششمین مناقشه بر اشکال اول بعض الفقهاء

در اینکه:

* منظور امام (علیه السلام) از جمله ی «إِذَا وُلِّینَا فَلَمْ یَرْضَوْا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ»(1) و یا جمله «إِذَا وُلِّینَاهُمْ ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِ»(2) چه بوده است؟

و یا:

* منظور سائل از «مردم»، در جمله ای که به امام (علیه السلام) می گوید: «إِنَّ النَّاسَ لَا یَرْضَوْنَ بِذَا»(3) و یا از جمله ی «إِنَّ النَّاسَ لَا یَأْخُذُونَ بِهَذَا»(4) چه کسانی بوده؟ آیا منظور ویاز مردم، «مردم زمان صدور» بوده یا «مردم زمان ظهور»؟

* پاسخ روشن است؛ چه اینکه، مسلّماً مراد سائل از مردم، «مردم زمانصدور» بوده، نه «مردم زمان ظهور» ومنظور امام (علیه السلام) از اینکه می فرمایند: «ضَرَبْنَاهُمْ» نیز بدین معناست که ائمه (علیه السلام) این حکم خدا را پیاده می کنند، چون تعدّی از حدود خدا مشکل آفرین است و ائمه (علیه السلام) پای بیان و اجرای آن ایستاده اند.

بنابراین به ایشان می گوییم: کدام فراز از این روایات، با «زمان ظهور» ارتباط و سازگاری دارد که آن را مطرح فرموده اید؟!

ص:369


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 208 روایت هشتم
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 210 روایت یازدهم
3- (3) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 208 روایت هشتم
4- (4) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 210 روایت یازدهم.

البته نکات مطروحه ایشان، اشکالات دیگری هم دارد، که شایسته است محققین محترم، پیرامون آنتحقیق و تدبر نمایند «وَ اللَّهُ وَلِیُّ التَّوْفِیقِ وَ الْهَادِی إِلَی الصَّوَاب».

دومین اشکال از فقیه معاصر در رد فتوای مشهور

از دومین اشکال ایشان نیز، چهار نکته قابل استخراج است که خلاصه ی آن ها با اندکی تغییر چنین است:

اولین نکته مستخرجه از دومین اشکال فقیه معاصر

* اولاً: نسبتِ بین آیه شریفه وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ (1) و روایات نافیه «تخصیص» و «تقیید» نیست؛ بلکه از قبیل «تعارض ظاهر و اظهر» یا «تعارض ظاهر و صریح» است؛ بدین معنا که وقتی گفته می شود: زوجه هیچ چیز از عَقار را، ارث نمی برد - «لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً»(2) - پس سهم او از «ربع» و «ثمن» ترکه نیز کمتر می شود و «تقیید» سهم او به «ربع» و «ثمن» از «هر آنچه» از ترکه ارث می بردو نه از «همه ترکه»، - اگر چه عنوان رُبع و ثُمن حفظ می شود - خلاف «مقام تحدید» است.

* ثانیاً: تعیین سهام زوجه، با نسبت و فروض به معنی اختلال میزان در فرائض و سهام اوست و این ادّعا به کلامی لغو شبیه تر است و ربطی به باب تخصیص و تقیید ندارد... و بنابر قول به ارث زوجه از قیمت زمین - که مختار سیّد مرتضی (رحمه الله) است - اختلال سهام و فرائض، بوجود نمی آید، ولی مخالف ظاهر

* خطاب است که سهم الارث زوجه را در عین، مشاع می داند... و به عبارت دیگر می توانگفت:

- از یک طرف روایات نافیه ی زوجه از عقار:

* در ارث نبردن زوجه از «عین زمین» تصریح دارند؛

ص:370


1- (1) . سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 12
2- (2) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 210 و 211.

اما:

* در ارث نبردن او از «قیمت زمین»، ظهور دارند. و:

- از طرف دیگر آیه ی شریفه:

* در ارث بردن زوجه از «قیمت زمین» صراحت دارد؛ اما:

* در ارث بردن او از «عین زمین» ظهور دارد؛ بنابراین، در این حال، از هر یک از «ظهور» دلالات آیه و روایات به نفع «صراحت» هر کدام از آن ها، دست می کشیم.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وهذه المخالفة لیست بمستوی التخصیص والتقیید لیقال بانه لا محذور فیه، اذ یمکن تقیید او تخصیص عمومات الکتاب الکریم بالخبر الصحیح، کیف ومجموع هذه الاخبار قد یبلغ حد الاستفاضة، بل بمستوی المخالفة لظهور قوی کالصریح، لان الزوجة اذا کانت لا ترث من العقار شیئا فلا محالة سوف یقل سهمها عن الربع والثمن للترکة وتقیید ذلک بالربع والثمن مما ترث منه من الترکة لا کل الترکة وان کان یحفظ عنوان الربع والثمن الا ان هذا عندئذ یکون خلاف مقام التحدید وتعیین السهام بالنسب والفروض، ای یوجب اختلال المیزان للفرائض والسهام ویکون اشبه بالالغاز والتعمیة حینئذ ولیس بابه باب التقیید والتخصیصفکم فرق بین ان یقول احد: اکرم العالم ثم یبین فی دلیل منفصل ان مقصوده غیر الفاسق من العلماء، وبین ان یقول: اجعلوا اموالی نصفین مثلا نصفها لزید ونصفها لعمرو، ثم یقول فی دلیل منفصل: مقصودی من نصفها لزید نصف مالی المنقول فقط لا کل اموالی، فان هذا یوجب الغاء التحدید بالتنصیف المبین اولا عرفا، لا التقیید والتخصیص.

نعم، علی القول بارثها من قیمة الارض الذی هو مختار السید المرتضی لا یلزم اختلال السهام والفرائض وانما مخالفة ظهور الخطاب فی کون السهم بنحو الاشاعة من العین، فهو علی حدالتقیید ولعله من هنا صعب علی السید المرتضی القبول بمخالفة القرآن الکریم بالمستوی الاول رغم اقراره بصدور الروایات، بل واجماع الطائفة علی ثبوت حرمان الزوجة من العقار اجمالاً، فجمع بین الروایات واجماع الطائفة وظاهر الروایات بما ذکره واعتبره عملابهما معا وجمعابین الدلیلین القطعیین سندا. وان شئت قلت: ان روایات

ص:371

حرمان المراة من العقار صریحة فی عدم ارثها من عین الارض، اما عدم ارثها من قیمتهاایضا فهی ظاهرة فی ذلک ولیست صریحة فیه. والتعبیر بقوله: «لاترث من الارض شیئا» ایضا قابل للحمل علی عدم ارث شی من اعیان الارض وتربتها، فلا ینافیارثها من قیمتها اذا کان هناک ظهور اقوی یقتضی ذلک وهو صراحة الربع والثمن مما ترکتم فی الایة الشریفة، فیرفع الید عن ظهور کل من دلالتی الایة والروایات بصراحة الاخر»(1)

این مخالفت به مستوی تخصیص نیست تا گفته شود که محذوری در آن نیست؛ چرا که می شود تقیید یا تخصیص عمومات کتاب با خبر صحیح باشد؛ چرا نه در حالی که مجموع این روایات به حد استفاضه می رسند بلکه به مستوی مخالفت به خاطر ظهور قوی مانند صریح است؛ چرا که زوجه اگر از عقار چیزی نبرد به ناچار سهم او از ربع یا ثمن ترکه کاسته می شود؛ مقید کردن به ربع و ثمن آنچه از آنها ارث می برد نه کل ترکه، اگر چه عنوان ربع و ثمن را دارد لکن خلافمقام تحدید و تعیین سهام با نسبت ها و فرض های شرعی است؛ یعنی موجب اختلال در میزان فرض ها و سهم هاست و بیشتر شبیه کلامی لغو در این مورد است و باب آن باب تقیید و تخصیص نیست؛ پس چه فرقی است بین اینکه کسی بگوید: عالم را اکرام کن، بعد در دلیل منفصلی معلوم شود که مقصودش غیر فاسق از علماستو بین اینکه بگویداموالم را نصف کنید و نصف را به زید و نصف را به عمرو بدهید، بعد در دلیل مفصلی بگوید مقصود من از اینکه نصفش مال زید است، نصف مال منقول است نه همه اموالم!. این معنایش آن است که عرفاً آن

نصف کردن اول، لغو باشد نه اینکهتخصیص بزند یا تقیید کرده باشد.

بله، بنابر قول به ارث بردن زن از قیمت زمین که مختار سید مرتضی بود این کار تقیید محسوب می شود؛ شاید همین باعث شده که بر سید مرتضی مخالفت قرآن با بیان اول (ارث نبردن) سخت باشد به خاطر اقرار سید به صدور این روایات، بلکه اجماع طائفه به محرومیّت زن از عقار؛ البته سید اجمالاً این گونه میان روایات، اجماع و ظاهر آیات جمع کرده با سخنی که فرمود و آن را عمل به هر دو و جمع میان دو دلیل قطعی السند دانسته است و اگر خواستی خواهی گفت: روایات محرومیّت زن از عقار

ص:372


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

صریح اند در اینکه او از عین زمین ارث نمی برداما اینکه از قیمت هم ارث نمی برد، روایات در این باره فقط ظهور دارند نه صراحت؛ و تعبیر اینکه از زمین هیچ چیز نمی بردنیز قابل حمل است بر اینکه: زوجه چیزی از اعیان و نفس زمین ها ارث نمی برد و این گونه هیچ منافاتی ندارد که زن از قیمت ارث ببرد؛ و وقتی ظهوری قوی تر در بین است که اقتضای ارث بردن از قیمت را دارد و آن ظهور صراحت ربع و ثمن از ترکه در آیه شریفه است پس رفع ید می شود از ظهور هر کدام از آیه و روایت به نفع صراحت دیگری.

دومین نکته مستخرجه از دومین اشکال فقیه معاصر

در باب اموال و حقوق، تفکیک بین «عین» و «قیمت یا مالیت» امری عرفی و معمول است؛ شاهد بر این مدعا، روایات داله بر محرومیّت زوجه از «بناء»، «آجر» و «چوب» است و همان طور که روشن است، در این روایات، بین «عین» و «قیمت» در ارث زوجه، «تفصیل» صورت پذیرفته است.(1)(2) به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«ودعوی: ان التفکیک بین العین والمالیة فی تخصیص او تقیید الکتاب وادلة التوریث باخراج العین وابقاء المالیة تحتهاامر غیر عرفی؛ مدفوعة: بانه عرفی فی باب الاموال والحقوق ویشهد له نفس روایات الحرمان فی البناء والطوب

والخشب حیث فصلت بین العین والمالیة فی ارث الزوجة منها»(3)

و ادعای اینکه: تفکیک میان عین و قیمت، تخصیص یا تقیید کتاب و ادله توریث است به اینکه، عین را خارج می کند و قیمت را باقی می گذارد، امری غیر عرفی است؛ [این ادعا] دفع شده به اینکه این قضیه در باب اموال و حقوق عرفی است و شاهد آن هم خود روایات محرومیّت در ساختمان و آجر و و چوب است که میان عین و مالیت در ارث زوجه از آنها فرق گذاشته اند.

ص:373


1- (1) . ر. ک. به: همان
2- (2) . ر. ک. به: همان
3- (3) . ر. ک. به: همان، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

سومین نکته مستخرجه از دومین اشکال فقیه معاصر

اینکه در روایات بیان شده که باید «قیمت بناء» را به زوجه پرداخت کرد، این کار در مقابل پرداخت نکردن «قیمت زمین»، به او نیست؛ بلکه این اعطا در قبال به ارث نرسیدن «عین زمین یا اصول عَقار» به اوست؛ پس می توان از «قیمت زمین» به وی اعطاء نمود و بر این اساس، در روایات، اعطاء قیمت به عنوان «استثنا از عدم اعطاءاصول عقار» عنوان شده است.

بنابراین روایاتِ تفصیل دهنده بین عین و قیمت، صراحت و تصریحی در عدم اعطاء قیمت عقار و زمین به زوجه ندارند.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«ودعوی: ان تصریح روایات الحرمان باعطائها من قیمة البناء وعدم اعطائها من الارض یجعلها کالصریح فی حرمانهامن قیمة الارض ایضا والا لکان یذکرها مع قیمة البناء.

یدفعها: ان ذکر اعطائها من قیمة البناء فی الروایات لیس فی قبال عدم اعطائها من قیمة الارض، بل فی قبال عدم اعطائها من اعیان اصول العقار والدور، فیمکن اعطاؤها من قیمتها ولهذا جاء ذلک بلسان الاستثناء عن عدم اعطائهامن العقار، فلیست روایات التفصیل صریحة فی عدم اعطائها قیمة العقار؛ فلیست روایات التفصیل صریحة فی عدم اعطائها قیمة العقار لکی یقال بعدم صحة هذا الجمع، بل سوف یاتی ان الروایات

التفصیل صریحة فی عدم اعطائها قیمة العقار؛ فلیست روایات التفصیل صریحة فی عدم اعطائها قیمة العقار لکی یقال بعدم صحة هذا الجمع، بل سوف یاتی ان الروایات

المفصلة فیها قرائن تدل علی عدم حرمانها من قیمة العقار»(1)

و ادعای اینکه: روایات محرومیّت تصریح دارند به اینکه از قیمت ساختمان به زوجه داده می شود و از زمین داده نمی شود آن را صراحت می بخشد که از قیمت زمین هم ارث نمی برد و الا می بایست با قیمت ساختمان آن را مطرح کرد؛ دفع می شود که ذکر نکردن اینکه زوجه از قیمت ساختمان ارث می برددر مقابل ارث نبردن او از قیمت زمین نیست؛ بلکه در مقابل ارث نبردن او از اصول اعیان زمین ها و خانه هاست پس می شودبه او از قیمت زمین ارث داد و برای همین است که با لسان استثناء آورده است

ص:374


1- (1) . ر. ک. به: همان.

که از عقار ارث نمی برد [الا...] پس روایات تفصیل بین قیمت و عین صریحه نیستند در اینکه از قیمت عقار ارث نبرد تا گفته شود این جمع درست نیست؛ بلکه در ادامه خواهد آمد که روایات تفصیل دهنده قرائنی دارند که بر محروم نبودن زن از قیمت عقار تاکید می کند.

چهارمین نکته مستخرجه از دومین اشکال فقیه معاصر

تخصیص یا تقیید آیه بوسیله روایات نافیه، مستلزم «اختلال» در عنوان «ربع» و «ثمن» می شود و برای جلوگیری از این مخالفت شدید عرفی، صراحت آیه را قرینه بر تصرف در ظاهر روایات قرار می دهیم؛ البته این تصرف مانند سایر موارد جمع عرفی، از باب تصرف در ظاهر و حمل ظاهر بر نصاست.

به هر روی نتیجه ی جمع عرفی این می شود که: روایات مانعه، بر ممنوعیت زوجه از ارث بردن از «خصوص عین زمین» حمل می شود، بنابراین از «قیمت زمین» به وی اعطاء می گردد.

شاهد چنین جمع نیز، «تعلیل وارده در مقام» است، مبنی بر اینکه، حکم محرومیّت زوجه برای این است که زوجه، کسی را که موجب فساد در میراث می شود را بر ورثه وارد نکند؛ زیرا، ظاهر تعلیل مزبور این است که مواریث و منسوبین همان تعداد باشند، نه اینکه کسی بر آن ها اضافه شود و میراث از ترکه کمتر گردد و گرنه سزاوار بود که امام بگوید: «زوجه حقی در میراث ندارد و میراث نیز برای سایر وراث

است نه برای زوجه»

و خلاصه این تعلیل، صرفاً با محرومیّت زوجه از «عین زمین» و بهره مندی او از «قیمت بناء» و «قیمت زمین»، مناسب است. به هر روی چنین جمعی که از ابتکارات سیّد مرتضی (رحمه الله) است بسیار متین و با تعلیلات وارده در اکثر این روایات، مناسبت دارد.

و در انتهاء فقیه معاصر - دام عزه - می فرمایند: پس فتوای سیّد مرتضی (رحمه الله) مبنی بر اینکه: زوجهفقط از «عین زمین و عقار» محروم است، بدون اینکه از «قیمت زمین» محروم باشد، ثابت می شود؛ چه نظر سیّد (رحمه الله) شامل مطلق زوجاتبشود و چه بر اساس

ص:375

صحیحه ی ابن اذینه صرفاً در خصوص زوجه غیر ذات ولد باشد.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«وهذا اسلوب من اسالیب الجمع العرفی وهو حمل الظاهر علی الصریح او الاظهر عند التعارض ولا ینافی هذا الجمع کون الروایات اخص موضوعا لکونها واردة فی خصوص الارض والعقار من الترکة، فیکون مقتضی الصناعة التخصیص لاالتصرف فی ظهور حکم الخاص، فان هذا انما یصح اذا لم یلزم من تقدیم الخاص سوی التقیید والتخصیص للعام لاالغاء عنوان الربع والثمن والخلل فیه والذی تکون مخالفته شدیدة جدا عرفاً والا کان العکس هو الاوفق بقواعد الجمع العرفی ومما قد یشهد علی صحة هذا الجمع ما ورد فی الروایات المانعة من التعلیل بان ذلک لئلا تدخل الزوجة علیالورثة من یفسد علیهم مواریثهم، فان ظاهر هذا التعلیل ان مواریثهم نفس المواریث والنسب، لا انه تزداد مواریثهم ویقل میراثها من الترکة والا کان ینبغی ان یقول: لیس لها الحق فیها وانها میراثهم لا میراثها. فالمقصود حفظ نفس مواریثهم المفروضة لهم من استئثار الزوج الجدید بها سواء فی ذلک البناء او الارض وهذایناسب حرمانها من العین فقط وارثها من القیمة فی البناء والارض معا، فهذا النحو من الجمع الذی صنعه السیدالمرتضی (رحمه الله) متین ومناسب مع التعلیل الوارد فی اکثر هذه الروایات. فیثبت مذهب السید المرتضی (رحمه الله) من حرمان الزوجة من عین العقار دون القیمة اما مطلقا او فی خصوص

غیرذات الولد بناء علی العمل بصحیح ابن اذینة القادم بحثه، کما هو المشهور»(1)

و این شیوه ای از شیوه های جمع عرفی است و آن حمل ظاهر بر صریح یا اظهر استموقعی که تعارض می شود و این منافاتی ندارد که روایات اخص موضوعی باشند؛ چرا که روایاتدر خصوص زمین و عقار از ترکه وارد شده اند؛ پس مقتضای صناعت، تخصیص است نه تصرف در ظهور و حکم خاص؛ زیرا این فقط زمانی صحیح است که از تقدیم خاص جز تقیید و تخصیص برای عام نه الغا عنوان ربع و ثمن و اخلال در آن لازم نیاید؛ و نیز آنچه که عرفاً مخالفت با آن شدید باشد و گرنه عکس آن موافق تر

ص:376


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 45 از صفحه ی 32 تا 36.

است با قواعد جمع عرفی و از آن چه که شاهد بر صحت این جمع [است] آن چیزی است که در روایات مانعه آمده است که تعلیل شده: این جمع برای آن است که زوجه بر ورثه کسی را که ارث آنها را از بین می بردداخل نکند؛ ظاهر این تعلیل است که مواریث ایشان همان نفس مواریث و نِسب است نه اینکه مواریث را زیاد کند و میراث ایشان را از ترکه کم کند و الا شایسته بود که بگوید حقی برای او در زمین نیست و زمین میراث آن هاست نه میراث او؛ پس مقصود حفظ خود مواریث ایشان است که برای ایشان فرض شده است، از دست یافتن زوج جدید به آنها؛ و این مطلب در ساختمان یا زمینفرقی نمی کند و مناسب است با محرومیّت زوجه از عین فقط و نیز مناسب است با ارث او از قیمت ساختمان و زمین با هم؛ پس این شکل از جمع عرفی که سید مرتضی بیان کرده است هم متین است و هم مناسب با تعلیلی است که در اکثر این روایات آمده؛ پس رای سید مرتضی ثابت می شودیعنی محرومیّت زوجه از عین عقار و نه قیمت آن؛ حال یا به طور مطلق یا در خصوص زنی که اولاد ندارد البته بنابر اینکه به صحیحه ابن اذینه که بحثش گذشت عمل شود، هم چنانکه مشهور است.

مناقشات وارده بر اشکال دوم فقیه معاصر

بر اشکالاتایشان چند ملاحظه و مناقشه وارد است.

اولین مناقشه بر اشکال دوم بعض الفقهاء

* اولاً: چگونه آیه شریفه بر ارث زوجه از «جمیع ما ترک» زوج «صراحت» دارد؟ این از کجای آیه فهمیده می شود؟ آیا چنین ادّعایی، بزرگنمایی نیست؟!

* ثانیاً: در مباحث پیشین پیرامون اطلاق آیه و رد آن بحث کردیم؛ امّااگر اطلاق آیه را بپذیریم صرفاً در ارث بردن زوجه از جمیع ما ترک میّت «ظهور» دارد و «تصریحی» به آن ندارد.

* ثالثاً: نظر منصفانه در «آیه» این است که:

- اولاً: آیه «ظهور در عین و قیمت» دارد.

- ثانیاً: آیه «ظهور در جمیع ما ترک میّت» دارد.

ص:377

به عبارت دیگر، آیه «صراحتی» نسبت به هیچ یک از دو امر فوق ندارد، یعنی:

- همان طور که در آیه، نسبت به «عین و قیمت»، «صراحتی» وجود ندارد.

- همان طور نیز در آیه، نسبت به «جمیع ما ترک زوج»، «صراحتی» وجود ندارد.

* رابعاً: نظر منصفانه در «روایات» این است که:

- اولاً: شکی نیست که روایات در «محرومیّت زوجه از عَقار»، «صراحت» دارد و از این جهت، «اطلاقِ» آیه را «تقیید» می زند؛ امّا نسبت به «عین» یا «قیمت» اگر به دلالت قوی تر روایات از آیه قائل نشویم، لااقل قائل به تساوی با آن هستیم و هر دو، در مرتبه ظهور می باشند.

لکن با توجه به اینکه، اطلاق در روایات - در مورد عین و قیمت - «مقامی» و اطلاق در آیه «لفظی» است، لذا اطلاق مقامی بر اطلاق لفظی مقدم است؛ خصوصاً که، در روایات از تعبیر «شیئاً»(1) استفاده شده است؛ زیرا، این کلمه در امور مالی ظهور قوی تری در «نفی مطلق» دارد، بگونه ای که استثنا نمودن قیمت از عین، با فصاحت و

بلاغت منافات دارد، مثلا اگر کسی بگوید: هیچ چیزی حق نداری بگیری - «انک لاتاخذ شیئاً» - و سپس بگوید: قیمت این مال را بگیر - «تأخذ قیمة هذا المال» - قطعاً چنین استعمالی رکیک و ناخوشایند است.

- ثانیاً: بطور کلی:

* چراو چگونه فاضل محترم، بین «عین» و «قیمت» در «روایات» فرق قائل شدند و محرومیّت زوجه از ارث را نسبت به عین، صریح و نسبت به قیمت، ظاهر دانستند؟!

ص:378


1- (1) . تعبیر «شئیاً» در روایات: اول، دوم، چهارم، ششم، هفتم، یازدهم، دوازدهم، سیزدهم، چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم آمده است؛ البته در روایت دهم و هفدهم نیز تعبیر «شیءٌ» آمده بود..

و نیز:

* چرا و چگونه ایشان، بین «عین» و «قیمت» در «آیه» فرق قائل شدند و ارث را نسبت به قیمت، صریح و نسبت به عین، ظاهر دانستند؟! به هر روی، انصاف مطلب این است که، وجه و توجیه قاعده مندی برای این فرق وجود ندارد؛ پس باید تدبیر کرد.

دومین مناقشه بر اشکال دوم بعض الفقهاء

مستدل بین دو امر خلط نموده است:

* امر اول: اینکه آیه شریفه، در مقام «تحدید» و «تعیین سهام» است و محرومیّت زوجه از عقار، عیناً و قیمةً در روایات، موجب «تقلیل سهام» وی از رُبع یا ثُمن می شود.

* ام - ر دوم: ملاحظه ی «ظهور» و «صراحت»، در هر کدام یک از «آیه» و «روایات».

توضیح خلط

* در امر دوم: که بحث از «ظهور» و «صراحت» مطرح شده است، هیچ گونه وجهی برای تقلیل و عدم آن وجود ندارد!

همان گونه که:

* در امر اول: که بحث از «تعیین» و «تحدید» مطرح شده است، هیچ گونه

* وجهی برای ظهور و صراحت وجود ندارد!

جواب امر اول

* اولاً: «تقلیل» منافاتی با مقام «تحدید» ندارد؛ زیرا سهم زوجه همان «ربع» یا «ثمن» است، ولی به نسبت آنچه که، عنوان ما ترک زوج بر آن صدق می کند؛ امّا اینکه مقدار آن چقدر است؟ و در چه دایره ای قرار دارد؟ پاسخ این است که، در آیه، دلالتی در این زمینه وجود ندارد؛ زیرا نسبت به افراد و اموال، «متغیر» است، همچنانکه در مورد وصیّت کردن به ثلث و عدم آن، چنین

*

ص:379

تغییری بوجود می آید.

بنابراین معلوم می شود که «تقیید به غیر از عقار»، هیچ منافاتی با «مقام تحدید» ندارد، بخاطر اینکه در «مقام تحدید» است.

* ثانیاً: اگر بپذیریم «تقیید به غیر از عقار» منافات با مقام «تحدید» دارد، شکی وجود ندارد که حتی بنابر مذهب شریف مرتضی (رحمه الله) نیز، نتیجه همان خواهد شد و دیگر بین مذهب سیّد مرتضی (رحمه الله) و مشهور فرقی وجود ندارد؛ حالشما چگونه می گویید که بنابر نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) اختلالی بوجود نمی آید؟! و الله العالم.

سومین مناقشه بر اشکال دوم بعض الفقهاء

* اولاً: کلام فقیه معاصر - دامت برکاته - که فرمودند: «التفکیک بین العین والمالیة... عرفی» یعنی تفکیک بین عین و قیمت «امری عرفی» است، بسیارنظر غیر معروفی است؛ چه اینکه تفصیل بین «عین» و «قیمت» در «بناء» و «آجر» «امری تعبدی» و «مستفاد از نص» است و اگر این روایات نبودند کسی تفصیلی بین «عین» و «قیمت» قائل نمی شد.

* ثانیاً: همچنان که نظر آن بزرگوار - دام عزه العالی - در مورد اینکه: «اعطاء قیمت بناء» به زوجه، در قبال «عدم اعطاءقیمت زمین» به وی نیست، بلکه در مقابل، «عدم اعطاءاصول زمین»، به زوجهمی باشد، نظریه ی ناقصی است؛ زیرا، نفس «تفصیل» بین «عین آجر، بناء و چوب» و بین «قیمت آجر، بناء و چوب» خود

* قرینه ی واضحی بر «عدم تفصیل» بین «عین زمین» و «قیمت زمین» است و این امر جدّاً واضح است.

چهارمین مناقشه بر اشکال دوم بعض الفقهاء

جمع بین آیه و روایات بدین گونه که: «روایات را بر خصوص محرومیت زوجه از عین زمین و عدممحرومیّت از قیمت آن حمل کنیم»، جمع عرفی نیست؛ زیرا در مباحث پیشین بیان شد که عرف، تفکیکی بین عین و قیمتدر باب ارث نمی گذارد و به نظر می رسد که ظاهراً جمع عرفی، همان «تقیید آیه به غیر از زمین و

ص:380

عقار» باشدکه این تقیید باعث اختلال در سهام زوجه نمی شود.

پنجمین مناقشه بر اشکال دوم بعض الفقهاء

* اولاً: اینکه ایشان در انتهای کلامشان فرموده اند: «تعلیل وارده در روایات - مبنی بر اینکه زوجه فرد فاسده کننده میراث ها را داخل در ورثه نکند -، ظاهر در این است که میراث زوجه نیز همان میراث ورثه است» و این ظهور را شاهد بر جمع عرفی دانسته اند، از «متفاهم عرفی» بسیار دور است.

* ثانیاً: این ظهور چگونه می تواند شاهد بر جمع عرفی باشد، با اینکه مورد تعلیل عبارت است از: «کم شدن سهم ارث زوجه و محرومیّت وی از خصوص عَقار»!

در حالیکه تعلیل وارده، با محرومیّت زوجه از عین و قیمت عقار تناسب دارد و گرنه اگر تعلیل مختص به خصوص عین بود، لغو می گردید؛ زیرا، اگر ورثه قادر بر اعطا قیمت نباشند، بناچار نتیجه این می شود که، فرد فاسد کننده میراث وارد حلقه ی وراث می گردد!.

سومین اشکال از فقیه معاصر در رد فتوای مشهور

این اشکال در ضمن «هفت قسمت» خلاصه می شود که فقیه معاصر - دامت برکاته - به عنوان اشکال سوم بر رد فتوای مشهور یادآور شده اند، که هر یک به شرح زیر است:

اولین قسمتاز اشکال سوم فقیه معاصر

برخی از روایات، صرفاً در محرومیّت زوجه از «عین زمین» ظهور دارند؛ همچون:

أ. روایت پنجم: یا صحیحه ی فضلای خمسه که امام (علیه السلام) در آنجا فرموده اند:

«أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِکَةِ زَوْجِهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ أَوْ أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الطُّوبُ وَ

ص:381

الْخَشَبُ قِیمَةً فَتُعْطَی رُبُعَهَا أَوْ ثُمُنَهَا»(1) زوجه از نفس زمین خانه ارث نمی برد، مگر از قیمت آجر و چوب آن، به اندازه ربع یا ثمن قیمت آن.

ب. روایت هشتم: یا روایت یزید صائغ که امام (علیه السلام) در آنجا فرموده اند:

«قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ هَلْ یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ یَرِثْنَ قِیمَةَ الْبِنَاءِ» (2) ج. روایت یازدهم: که مجدداً از یزید صائغ است و امام (علیه السلام) در آنجا فرموده اند:

«یَقُولُ إِنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لَکِنْ لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْخَشَبِ» (3) د. روایت پانزدهم: یا روایتموسی بن بکر واسطی که امام (علیه السلام) در آنجا فرموده اند:

«لَا تَرِثُ امْرَأَةٌ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنْ تُرْبَةِ دَارٍ وَ لَا أَرْضٍ إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الْبِنَاءُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْخَشَبُ فَتُعْطَی نَصِیبَهَا مِنْ قِیمَةِ الْبِنَاءِ فَأَمَّا التُّرْبَةُ فَلَا تُعْطَی شَیْئاً مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا تُرْبَةِ دَارٍ»(4) آنچه از ظاهر «اضافه ی منع» به «تربت دار و ارض» استفاده می شود، این است که، امام (علیه السلام) به «عین زمین» و «ذات خاک» نظر داشته است، نه اموالی که بعداً در زمین اضافه شده و بر روی آن بوجود می آید و نه مالیت و قیمتی که نتیجه ی احیاء و ساختن است و به همین خاطرامام (علیه السلام) استدراک خویش را با «استثنا متصل» بیان فرموده اند؛ همچون: «

«إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الطُّوبُ...» و «إِلَّا أَنْ یُقَوَّمَ الْبِنَاءُ...» لذا با وجود اینکه «آجر» و «چوب» از جنس زمین نیستند، پس چگونه از زمین استثناء شده اند؟

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

ص:382


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 207
2- (2) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 208
3- (3) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 210
4- (4) . ر. ک. به: همان، ج 26، ص 211.

«ان جملة من الروایات المتقدمة لیست ظاهرة فی حرمان الزوجة من ارث الارض عینا وقیمة، بل عینا فقط، من قبیل صحیحة الفضلاء المتقدمة حیث قال فیها الامام (علیه السلام): «ان المراة لا ترث من ترکة زوجهامن تربة دار او ارض (وارض) الا ان یقوم الطوب والخشب قیمة فتعطی ربعها او ثمنها».

ومثلها روایة الواسطی: «لا ترث امراة مما ترک زوجهامن تربة دار و لا ارض الا ان یقوم البناء و الجذوع و الخشب فتعطی نصیبها من قیمة البناء، فاما التربة فلاتعطی شیئا من الارض ولا تربة دار». ومثلها روایة الصائغ. فان الظاهر من اضافة المنع الی تربة الدار والارض ان النظر الی عین الارض وترابها ای ذاتها لا ما قد یتولد فیها و علیها من الاموال الاضافیة حتی المالیة و القیمة نتیجة الاحیاء و البناء و لهذا استدرک بلسان الاستثناءفقال: الا ان یقوم البناء والجذوع والخشب او الطوب آوهی الاجر و نحوها»(1)

تعداد زیادی از روایات سابقه در محرومیّت زوجه از ارث زمین عیناً و قیمتاً ظاهر نیستند؛ بلکه فقط در عین ظهور دارند مثل صحیحه فضلاء سابق، آن جا که امام گفته است: «همانا زن ارث از ترکه شوهرش از نفس خانه یا زمین نمی برد مگر اینکه آجر یا چوب آن قیمت گذاری شود پس ربع یا ثمن آن به او داده شود» و مثل آن روایت واسطی: «زنی از ترکه شوهرش ارث نمی برداز نفس خانه و زمین مگر آن که ساختمان و تیرها و چوب های آن قیمت گذاری شود پس نصیب او را از قیمت بناء داده می شود اما خاک، پس چیزی از زمین و خاک به او داده نمی شود» و مثل آن روایت صائغظاهر از اضافه ی منع به خاک خانه و زمین این است که منظور خود زمین و خاک آن یعنی

ذات آن است نه آنچه بر روی زمین بوجود می آید یا بر آن می روید یعنی اموال اضافی حتی مالیت و قیمت نتیجه ی احیا زمین و ساخت بنابر آن است و برای همین با استثناء استدراک فرموده و گفته اند: مگر آنکه ساختمان، تیرها و چوب و آجر و... قیمت گذاری شود.

مناقشه بر قسمت اول اشکال سوم بعضالفقهاء

ملاحظاتی درباره این قسمت از کلام فقیه معاصر - دامت برکاته - وجود دارد و

ص:383


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 صفحه ی 11.

آن اینکه:

* اولاً: اگر نگوییم «جمیع» روایات، حداقل خواهیم گفت، «اکثر» روایات باب ظهور در محرومیّت زوجه هم نسبت به عین و هم نسبت به قیمت، دارند؛ مراجعه و توجه مجدد به تعابیر وارده در باب، بوضوح بر این مطلب دلالت می نمایدو بیانگر آن است.

* ثانیاً: استفاده از استدلال «اضافه یِ منع»، به «ذات دار و ارض» به نفع نظر ما نیز هست؛ زیرا منعِ از ذات دار و ارض، بر «همه» آنچه به ذات متعلق و مربوط است، دلالت می نماید؛ حال از عین و قیمت گرفته تا هر آنچه مانند بناء و زراعتی که بعداً در زمین حادث شود.

* ثالثاً: مطلب دیگری که از ایشان بسیار عجیب است این است که، آن بزرگوار در موضع دیگری از کلامشان تصریح می کنند به اینکه: «ظاهر بعضی از روایاتی که دلالت بر منع دارند «بناء» را نیز شامل می شوند»؟!

محققین ارجمند به «مجله ی فقه اهل بیت (علیه السلام)» مراجعه فرمایند، خواهند دید که ایشان در آنجا فرموده است:

«خصوصاً ما کان ظاهراً فی عدم الارث حتی من البناء کما فی روایة عبد الملک عن احدهما (علیه السلام) قال (علیه السلام) لیس للنساء من الدور و العقار شئٌ»(1)

«خصوصاً آنجا که روایات ظهور در عدم ارث زوجه حتی از بناء دارد مانند روایت عبدالملک [بن اعین] که از یکی از صادقین (علیه السلام) نقل شده که زنان (زوجات) از خانه ها

و زمین ها چیزی به ارث نمی برند»

پس شکی وجود ندارد در اینکه نهی و منع از «شیء»، - که در روایات آمده است - شامل همه آنچه مربوط به آن شیء بودهمی شود؛ از این رو، ظهور در محرومیّت زوجه دارد؛ بنابراین، «استثنا متصل» در آنجا که مستثنی منه «محرومیّت مطلق» باشد - یعنی شامل قیمت چوب و آجر و غیر این دو باشد - صحیح است.

ص:384


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 صفحه ی 15 س 15.

* رابعاً: اینکه ایشان برای «تصحیح استثنا متصل» فرموده اند:

«ان المستثنی منه هو مطلق الاضافات حتی یکون المستثنی هو الاضافات الحاصلة فی القیمة و المالیة الی ذات البناء أو الارض و ما احدث فیها و علیها»(1)

«مستثنی منه همان مطلق اضافات است تا اینکه مستثنی هم همان اضافات حاصله در قیمت و مال است چه نسبت به ذات بناء یا زمین و بناهای جدید»

مورد تأیید نبوده و نمی توان آن را پذیرفت و جدّاً از «متفاهم عرفی» خارج است؛ زیرا متفاهم عرفی همان «محرومیّت مطلق» بوده، که قیمت اعیانی از آن استثنا شده است.

دومین قسمت از اشکال سوم بعض الفقهاء

این قسمت از «سه» بخش تشکیل شده است:

اولین بخش از دومین قسمت اشکال سوم

به احتمال بسیار قوی در آن زمان، قیمت زمین، در خلال قیمت ساختمان و احیاء زمین محاسبه می شده است؛ زیرا، زمین خشک و خالیاز احیاء و بناء، قیمتی نداشته است، بلکه زمین، صرفاً پس از «احیاء» - یعنی با احداث ساختمان و یا انجام زراعت در آن - ملکیت پیدا می کرده است؛ از این رو، مالکیّت مربوط به «احیاء زمین» بوده است نه «ذات» آن؛ البتهاین احیاءبرای مالک نیز «حق اختصاص» به ارمغان می آورده است.

بنابراین، تمام قیمت و مالیت زمین، صرفاً بخاطر مالیت بناء و مستحدثات و

احیاء آن بوده است؛ یعنی اگر ساختمان و زراعت از بین می رفت، زمین نیز بی ارزش می شد؛ لذا روایات، در مقام «تحدید» و «تعیین سهام زوجه» از مالیت زمین، به ذکر قیمت ساختمان و آنچه بر روی زمین احداث می شده و یا هر آنچهاز آثار، احیاء و بناء قرار می گرفته، اکتفا می کرده اند.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

ص:385


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 صفحه ی 15.

«من المظنون قویاً ان قیمة الارض وقتئذ کانت تحسب من خلال قیمة البناء و الاحیاء، و ان ذات الارض المجردة الخالیة من الاحیاء و البناء لم تکن ذات قیمة... و انما یکون له حق الاختصاص بها، فتمام مالیة الارض انما کانت بمالیة البناء علیها و الاحیاء فیها، فاکتفت الروایات فی مقام تحدید سهم الزوجة من مالیة الارض بذکر قیمة البناء و ما علی الارض او فیها من آثار الاحیاء و البناء»(1)

آنچه مورد ظن قوی است اینکه: قیمت زمین در آن موقع، از خلال قیمت ساختمان و احیاء بدست می آمد و آن که ذات زمین بدون احیاء و بنا، دارای قیمت نبوده... و فقط حق اختصاص به آن زمین [برای مالک] وجود داشت پس تمام مالیت زمین فقط بخاطر مالیت ساختمان روی آن و احیای آن بوده است و لذا روایات در مقام بیان حد سهم زوجه از مالیت زمین، به ذکر قیمت ساختمان و آن چه بر زمین یا در زمین از آثار حیات وجود دارد، اکتفا نموده اند.

مناقشه بر اولین بخش از دومین قسمت اشکال سوم

به این بخش از اشکال سوم، ایراداتی وارد است و آن اینکه:

* اولاً: ظاهراً زمین حتی در زمان سابق نیز دارای قیمت بوده؛ هر چندکه قیمت مختصری نسبت به قیمت بناء و ساختمان داشته است.

* ثانیاً: اگر زمین در سابق قیمتی نداشته، پسچه وجهی داشته که امام معصوم (علیه السلام) به آن توجه نموده و به آن اشاره نمایند؟ بلکه شایسته بود از اول بر «بناء»، «چوب» و «آجر» و «امثالهم» اکتفا می کردند و به «زمین» اشاره ای نمی نمودند؛ پس نفس «بیان» امام (علیه السلام) و «توجه» آن حضرت به زمین و اموری

* که در آن حادث می شده، گویاترین دلیل بر وجود قیمت زمین و ارزش قابل اعتناء آن بوده است.

* ثالثاً: ملاک در ارث، ثبوت قیمت و مالیت زمین نیست؛ بلکه ملاک در ارث «تحقق انتفاع عقلایی» یا «تحقق انتفاع شخصی» از چیزی حتی بدون توجه به

*

ص:386


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 صفحه ی 11.

قیمت آن شیء، است.

دومین بخش از دومین قسمت اشکال سوم

«میراث الزوجة من العقار» مالک به واسطه «احیاء»، مالکیّت احیاء را کسب می کند؛ از این رو، «حق اختصاص» به زمین پیدا می نماید، نه اینکه مالک «اصل زمین» شود.

به اصل عبارت ایشان توجه فرمایید:

«بل بناء علی ان الارض تملک بالاحیاء و ان المالک انما یملک حیاتها لا ذات الرقبة و انما یکون له حق الاختصاص بها»(1)

بلکه بنابر اینکه زمین با احیاءبه ملکیتدر می آید و اینکه مالک فقط مالک حیات زمین است نه خود رقبه را؛ و فقط یک حق اختصاص به آن زمین برای او ثابت است.

مناقشه بر دومین بخش از دومین قسمت اشکال سوم

بر این بخش از کلام فقیه معاصر - دام عزه - اشکالاتی وارد است، از جمله اینکه:

* اولاً: این نظر با ظواهر ادله، مخالف است.

* ثانیاً: ملازمه ای بین ثبوت «حق اختصاص» برای مالک و بین اینکه تمام قیمت و مالیت زمین به مالیت بناءو احیاء زمین بستگی داشته باشد، وجود ندارد؛ زیرا چه بسا ممکن است با قطع نظر از مالیت ساختمان، برای زمین مالیتی تصور شود؛ البته این موضوع با حق اختصاص مالک به جهت احیاءمنافاتی ندارد، کما اینکه بین ثبوت ملکیت برای نفس زمین و بین مالیت داشتن زمین با قطع نظر از مالیت بناء، ملازمه ای وجود ندارد.

خلاصه اینکه:

مالیت زمین با مسئله ی «حق اختصاص» مالک به زمین و ملکیت آن، ارتباطی ندارد؛ همان گونه که وجود «حق اختصاص»، دلیلی برای انحصار مالیت زمین در مالیت بناء، نمی باشد و این مسئله بسیار واضح است.

ص:387


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 صفحه ی 11.

* ثالثاً: اگر ما به حق اختصاص برای مالک، قائل شویم، لذا خواهیم گفت که از این جهت، بین زوجه و سایر وُرّاث فرقی وجود ندارد؛ با آنکه روایات با صدای بلند و عالی ترین صوت می گویند: «ورثه از نفس عقار ارث می برند».

سومین بخش از دومین قسمت اشکال سوم

فقیه معاصر - حفظه الله تعالی - در انتهای عبارت دومین قسمت از اشکال سوم ذکر کرده اند که: «روایات در مقام تحدید و تعیین سهام زوجه از مالیت زمین، فقط به ذکر قیمت بناء و آنچه که روی زمین احداث می شود، اکتفا کردند.»

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«فاکتفت الروایات فی مقام تحدید سهم الزوجة من مالیة الارض بذکر قیمة البناءوما علی الارض او فیها من آثار الاحیاء والبناء»(1) و لذا روایات در مقام بیان حد سهم زوجه از مالیت زمین، به ذکر قیمت ساختمان و آن چه بر زمین یا در زمین از آثار حیات وجود دارد، اکتفا نموده اند.

مناقشه بر سومین بخش از دومین قسمت اشکال سوم

بر این بخش از کلام فاضل محترم - دامت توفیقاته - چند مناقشه وجود دارد و آن اینکه:

* اولاً: ادّعایایشان در مورد روایات، جدّاً خلاف ظاهر آنهاست.

* ثانیاً: نظر صحیح این است که، روایات تعرضی نسبت به قیمت زمین نکردند، چه برسد به اینکه قیمت زمین را در ضمن قیمت بناء قرار داده باشند؟!

* ثالثاً: اگر مستشکلی اشکالنماید که: روایات نیازی به تعرضبر این مطلب نداشته اند؛ زیرا، این امور به حسبآن چیزی است که در خارج واقع می شده و می شود.

پاسخ او این است که:

- اولاً: چنین اموری در خارج واقع نشده و واقعیت خارجی نیز ندارد.

ص:388


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 صفحه ی 11.

- ثانیاً: بر فرض اگر این امور در خارج واقع می شدند و واقعیت خارجی داشته اند، بر امام (علیه السلام) لازم بود که در مقام بیان، به آن اشاره می فرمودند.

سومین قسمت از اشکال سوم بعضالفقهاء

این قسمت از اشکال ایشان از دو بخش، تشکیل شده است.

اولین بخش از سومین قسمت اشکال سوم

ممکن است مقصود از تعبیر به: «اعطاء زوجه از قیمت بناء و آجر و چوب و امثالهم»، این باشد که: «در عرف، بین عین و قیمت تفکیک قائل می شوند»؛ پس:

* وقتی گفته می شود: زوجه از «اصل» ارث نمی برد، یعنی از «عین» زمین ارث نمی برد.

و نیز:

* وقتی گفته می شود: زوجه از «فرع» ارث می برد، یعنی از «مالیت زمین» و «قیمت» آن ارث می برد؛

بنابراین مراد از «اصل» و «فرع» در روایات، نیز همین مطلب است.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«فالتعبیر باعطائها من قیمة البناء و الطوب و الخشب و نحو ذلک یمکن ان یکون المقصود منه عرفا التفکیک بین العین و المالیة او الرقبة و المنفعة و ان الزوجة لا ترث من الاصل و لکن ترث من الفرع و یکون المراد بالاصل، العین او الرقبة و المراد بالفرع المالیة او المنفعة للارض و قد طبق عنوان الاصل و الفرع فی بعض هذه الروایات بهذا المعنی»(1)

پس تعبیر به اینکه زن از قیمت ساختمان و آجر و چوب و مثل آن [سهم] داده می شود، شاید منظور آن عرفاً تفکیک میان عین و مالیت یا رقبه و منفعت باشد و اینکه زوجه از

اصل ارث نمی برد ولی از فرع ارث می برد؛ و مراد از اصل، عین و رقبه می باشد و مراد از فرع، مالیت و منفعت زمین می باشد و به تحقیق عنوان اصل و فرع در بعضی روایات به همین معنا آمده است.

ص:389


1- (1) . ر. ک. به: همان، شماره 46 صفحه ی 11.

مناقشه بر اولین بخش از سومین قسمت اشکال سوم

* اولاً: نفس بیان چنین استدلالی، از ایشان بسیار عجیب است؛ زیرا، آنچه از روایات استفاده می شود این است که: مراد از «اصل» همان «زمین» است و مراد از «فرع» همان «بناء» و «آجر» است.

* ثانیاً: تفکیک بین «عین زمین» و «مالیت یا قیمت زمین» امرِ عرفیِ واضحی نیست؛ بلکه «امری تعبدی» است که احتیاج به بیان دارد؛ به خلاف تفکیک بین «اصل» و «فرع» که امری عرفیو واضح است، یعنی «اصل»، همان «زمین» و «فرع»، همان «بناء» و «هر آنچهدر آن احداث» شده است، می باشد.

دومین بخش از سومین قسمت اشکال سوم

فقیه معاصر - دام عزه - در آخرین سطر از بیان خود فرموده اند: «آنچه در روایت «احول» آمده است - یعنی ساختمان خانه «بناءالدور» -، را حمل می کنیم بر اینکه، قیمت خانه و دار، شامل قیمت زمین و مالیت آن هم می شود و استدلال محقق بروجردی (رحمه الله) در «تقریرات ثلاث»(1) تام و تمام نیست؛ چه اینکه ایشان روایت احول را بخاطر نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) از محل بحث خارج می دانند.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«بل مثل روایة الاحول و ما ورد فی ذیلها: - یعنی من البناءالدور - قوی الظهور فی ان المراد اعطاؤها قیمة الدور بمافیها قیمة رقبة ارضها، ای قیمة الدور بما هی دور لا بماهی آجروطوب، فتحمل سائر الروایات علیها؛ فما فی تقریرات السید البروجردی من ان هذه الروایة مبعدة لتخریج السید المرتضی فانه قابل بین عدم الارث من العقار و الارث من قیمة البناء و الشجر و غیر ذلک، فلو کانت ترث من القیمة مطلقا

لما کان للتقابل معنی، مما لایمکن المساعدة علیه، لانها فی ذیلها قد فسر البناء بالدور مما یعنی انها تستحق قیمة الدور بما هی دور و هی تشمل قیمة ارضها ضمنا و ظاهر الروایة ان التفسیر

ص:390


1- (1) . ر. ک. به: تقریرات ثلاث، آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله)، ص 107.

من الراوی»(1)

بلکه مانند روایت احول و آنچه در ذیل آن روایت آمد یعنی ساختمان خانه ها، ظهور دارد در اینکه منظور اعطا کردن قیمت خانه ها به آنچه در خانه از قیمت رقبه ی زمین آن خانه ها به زن است، یعنی قیمت خانه ها به این عنوان که خانه اند نه به عنوان اینکه آجراند؛ سائر روایات بر آن حمل می شود پس آن چه در تقریرات سید بروجردی یعنی اینکه این روایت استفاده و استنباط سید مرتضی را بعید می نماید؛ چرا که ایشان میان ارث نبردن از عقار و ارث بردن از قیمت ساختمان و درخت و... تقابل ایجاد کرد پس چنانچه زن از قیمت به طور مطلق ارث ببرد معنی ای برای تقابل باقی نمی ماند که بتوان بر آن توافق نمود؛ زیرا در ذیل روایت به تحقیق بناء به خانه ها تفسیر شده، یعنی زن مستحق قیمت خانه ها به این عنوان که خانه اند می شود و خانه ها خود شامل قیمت زمین به طور ضمنی هستند و ظاهر روایت این است که تفسیری از خود راوی است [نه امام].

مناقشه بر دومین بخش از سومین قسمت اشکال سوم

* اولاً: این حمل و گرفتن چنین نتیجه ای، از عجیب ترین روشهای اجتهادی است که فقیه معاصر - دامت برکاته - در این بحث بکار برده اند. حتی از بخش اول استدلالشان نیز عجیب تر است.

* ثانیاً: تعجب بیشتر در مطلب دیگری است که ایشان در چند سطر گذشته گفته بودند و آن اینکه: «زمین مجرد و خالی از ساختمان، قیمت ندارد» - یعنی عبارت «وان ذات الارض المجردة الخالیة من الاحیاء والبناء لم تکن ذات قیمة»(2) ولی در این سطر تصریح می کنند که «قیمت زمین داخل درقیمت

* ساختمان است»؟! آنهم با این عبارت که: «قیمة الدور بما فیها قیمة رقبة ارضها».(3)

* ثالثاً: از کدام قسمت از روایت احول چنین استفاده می شود که قیمت زمین

*

ص:391


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رسالة میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 صفحه ی 15
2- (2) . ر. ک. به: همان، شماره 46 صفحه ی 11
3- (3) . ر. ک. به: همان صفحه ی 15.

داخل در قیمت خانه و ساختمان است؟

* رابعاً: استدلال مرحوم آیت الله بروجردی (رحمه الله) - که فرموده اند: روایت احول به خاطر نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) از ما نحن فیه خارج است؛ به جهت اینکه، بین «عدم ارث از زمین» و بین «ارث از قیمت بناء و شجر و سایر متعلقات آن» تقابل است و اگرزوجه از «مطلق قیمت» ارث ببرد، دیگر برای تقابل، محملی وجود ندارد»؛ - بسیار استدلال تام و تمامی است؛ چه اینکه مطابق با «ظهور عرفی» روایت نیز می باشد؛ لذا تعبیر «بناء الدور» دلالت بر اشتمال قیمت زمین نمی نماید.

چهارمین قسمت از اشکال سوم بعضالفقهاء

تعبیر «اعطاء رُبع یا ثُمن ما ترک به زوجه»، دلیل بر این است که امام (علیه السلام) در این روایات در مقام «تقسیم» و «افراز و جداسازی» حقوق ورثه بوده اند و ظهور در این مطلب داردکه حق زوجه، رُبع یا ثُمن از ما ترک بوده کهاز عین زمین و عقار به اوچیزی داده نمی شود، بلکه از سائر ترکهارث می برد؛ نظیر این بیان عرفی و رایج که پدری به پسران خود بگوید: این خانه برای شما، ولی فلان اطاق را به فلان پسرم ندهید؛ یعنی آن پسراز «اصل استحقاق» محروم نیست؛ بلکه فقط از آن «اطاقِ مخصوص»، سهمی ندارد، امّا از سائر اطاق ها دارای سهم است.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«کما ان التعبیر بالاعطاء او اعطاء حقها او ربعها و ثمنها الوارد فی السنة هذه الروایات یجعلها ظاهرة فی النظر الی مقام التقسیم و الافراز لحقوق الورثة و بیان ان حقها من الترکة و هو الربع او الثمن لا یعطی من عین الارض و العقار، بل یعطی لها من سائر الترکة و مثل هذا بیان عرفی، فانه اذا قال الاب لابنائه مثلاً هذا البیت لکم الا ان فلانا لا تعطوه الغرفة الفلانیة فانه لا یعنی حرمانها من اصل الاستحقاق بل یعطی حقها من سائر الغرفاو قال: لا تعطوه من عینها کان معناه انه یعطی حقه من المالیة و القیمة».(1)

ص:392


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رسالة میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 صفحه ی 15.

همان طور که تعبیر به دادنیا دادن حق زن به او، یا ربع یا ثمن، که در لسان این روایات آمده، آنها را در این ظاهر می کند که منظور مقام تقسیم و افراز برای حقوق ورثه است و بیان اینکه حق زن از ترکه یعنی ربع و ثمن از عین زمین و عقار داده نمی شود بلکه از سایر ترکه داده می شود و مانند این بیان عرفی است که وقتی مثلاً پدر به فرزندانش می گوید: «این خانه برای شماست مگر اینکه به فلانی، فلان اتاق را به او ندهید» منظورش محرومیّت او از اصل استحقاق نیست بلکه حق او را باید از بقیه ی اتاق ها داد یا مثلاً بگوید: «از عین اتاق به او ندهید» معنایش این است که حق او، از مالیت و قیمت داده شود.

مناقشه بر قسمت چهارم اشکال سوم بعضالفقهاء

بر این بیان نیز اشکالاتی وارد است از جمله اینکه:

* اولاً: چگونه تعبیر به اعطاء رُبع یا ثُمن ما ترک به زوجه، ظهور در عدم اعطاء از عین زمین دارد؟! و اینکه امام (علیه السلام) در مقام «تقسیم و افراز» بودند، دلیل و قرینه ای بر عدم اعطاء، از زمین نمی باشد.

* ثانیاً: بین ممثل و مثالی که بیان فرمودید فرق است؛ چه اینکه:

- در مثال: پدر، تصریح می کند که، تمام خانه برایپسران است، ولی در مقام اعطاء، یکی از پسرانش را جدا می نماید.

امّا:

- در ممثل یا روایت: تصریحی بر اینکهزوجه با سائر ورثه مساوی است وجود ندارد، تا اینکه ادّعا شود: تعبیر به اعطاء زوجه، قرینه ای استبر اینکه فقط از «عینزمین» نباید به او اعطاء شود؟!

پنجمین قسمت از اشکال سومبعضالفقهاء

ایشان فرموده اند:

تعلیل وارده نسبت به برخی از روایات - مانند صحیحه ی «محمد بن مسلم» که می گوید:

«لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ شَیْئاً وَ لَکِنْ یُقَوَّمُ الْبِنَاءُ وَ الطُّوبُ وَ تُعْطَی ثُمُنَهَا أَوْ رُبُعَهَا

ص:393

قَالَ وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیُفْسِدْنَ عَلَی أَهْلِ الْمَوَارِیثِ مَوَارِیثَهُمْ»(1)

زوجه از زمین خانه ها چیزی ارث نمی برد و لکن ساختمان و آجر را باید قیمت گذاری شود و یک هشتم یا یک چهارم را به او پرداخت نمایند.

اینکه زوجه از عقار خانه ارث نمی برد، بخاطر این است که اگر این زنان بعد از مرگ همسرانشان ازدواج کردند شوهر جدیدشان را به این خانه نیاورند تا موجب افساد مواریث سایر وُراث شود.

- ظاهر در این است که ارث بردن زوجه از عین زمین، «علّت افساد بر سایر ورثه» بشمار می رود، نه اینکه به خاطر ارث بردن وی از مالیت و قیمت زمین باشد.

از این روی، در اکثر روایات نیز، این تعلیل به عنوان دلیل ارث زوجه از قیمت بنا، بیان شده است؛ همان طور که ظاهر تعلیل، بیانگر از بین نرفتن نسبت های ارثی بین زوجه و سایر وراث در مورد اصل سهامشان می باشد، نه اینکه این نسبت تغییر کند.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«کما ان هذا هو المناسب، بل الظاهر من التعلیل الوارد بشان هذا الحکم فی جملة من الروایات کصحیح محمدبن مسلم: «لا ترث النساء من عقار الدور شیئا و لکن یقوم البناء و الطوب و تعطی ثمنها او ربعها. قال: و انما ذلک لئلا یتزوجن فیفسدن علی اهل المواریث مواریثهم».

فان علة الافساد علی سائر الورثة انما تنشا من ارثها من العین دون المالیة و لهذا جعل هذا التعلیل فی اکثر الروایات المعللة تعلیلا لارثها من قیمة البناء ایضا، کما ان ظاهر التعلیل کما ذکرنا سابقا انحفاظ نسبة المواریث لهم و لها بلحاظ اصل السهام لا تغیرها. لاحظ روایة حماد و روایة محمد بن سنان المتقدمتین.

ومن هنا قال المحقق الاردبیلی (رحمه الله) فی المقام: «وانت تعلم ان هذه الحکمة انما تقتضی الحرمان من عین تلک الامور لا قیمتها».(2)

ص:394


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 208
2- (2) . ر. ک. به: مجله ی فقه اهل بیت، رسالة میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 صفحه ی 15.

همان گونه که این همان است که مناسب مقام است بلکه ظاهر از تعلیلی که در شأن این حکم وارد شده در تعداد زیادی از روایات همین است مانند صحیحه محمد بن مسلم: «زنان از زمین خانه ها چیزی به ارث نمی برند لکن ساختمان و آجر، تقویم می شوند و ربع یا ثمن از آن به آنها داده می شود» فرمود: «و همانا این برای آن است که زنان ازدواج نکنند و بعد میراث اهل ارث را فاسد گردانند» چرا کهعلت از بین بردن و افساد بر وارثین همانا از ارث زوجه از عین صورت می گیرد نه از مالیت؛ و برای همین است که این تعلیل در اکثر روایات، علت ارث زن از قیمت ساختمان هم قرار داده شده همانطور که ظاهر تعلیل چنانکه قبلا ذکر کردیم محافظت بر نسبت برای میراث خواران و برای زن به لحاظ اصل سهام است نه اینکه سهام او تغییر دهد؛ بنگر روایت حماد و ابن سنان که در سابق گذشت.

از همین جا محقق اردبیلی (رحمه الله) در این باره می فرماید: و تو می دانی که این حکمت فقط اقتضای محرومیّت زن را از عین آنها دارد نه قیمتشان.

مناقشه بر قسمت پنجم اشکال سوم بعضالفقهاء

«سه» اشکال به بیان ایشان وارد است:

* اشکال اول: این اشکال حاوی سه نکته است و آن اینکه:

- اولاً: از تعلیل وارده در این روایات چنین استفاده نمی شود که «علّت ایجاد فساد»، «تنها» ارث بردن زوجه از «عین زمین» است؛ بلکه تعلیل مذکور، نسبت به «مجموع عین و قیمت» صادق است.

- ثانیاً: همان طور که قبلا ذکر شد، ما این تعلیل را به عنوان «علّت» قبول نداریم؛ بلکه از این تعلیل «حکمت» استفاده می شود.

- ثالثاً: تعلیل دیگری نیز برای محرومیّت زوجه وجود دارد، مانند

- اینکه: «زوجه رابطه نسبیبا زوج ندارد تا از آن طریق، ارث ببرد».

«لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ»(1)

ص:395


1- (1) . ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 206 و 207، روایت دوم و سوم.

اشکال دوم

از ظاهر روایات فهمیدهمی شود که آنچه مورد تعلیل قرار گرفته، صرفاً «محرومیّت زوجه از عقار» است و اگر از ظاهر بعضی از روایات قیمت بناء فهمیده می شد، باید از ظاهر روایات منصرف شده و آن ها را به تصریح در محرومیّت از عقار ارجاع داد؛ به هر حال، تعلیل در روایتدر مورد ارث زوجه از قیمت بناء، معنا ندارد.

* اشکال سوم

در مباحث پیشین فراوان بیان شد، اینکه می گویند: «تعلیل وارده در مقام، ظهور در حفظ نسبت مواریث برای ورثه و زوجه از اصل سهام دارد»؛ نظریه صحیحی نمی باشد و واضح است که تعلیلات واردههیچ ارتباطی با این مورد ندارد.

ششمین قسمت از اشکال سومبعض الفقهاء

ایشان تحت عنوان «حاصل بحث» فرموده اند:

صِرف «عدم تصریح» روایات، به اعطاء زوجه از قیمت زمین، دلیلی بر محرومیّت زوجه از عین و قیمت زمیننمی باشد؛ بلکه به قرائن چهارگانه ی زیر - یعنی:

- قرینه ی اول: «ظهور استثنا» در «متصل بودن»؛

- قرینه ی دوم: «ظهور تأکید» در بعض روایات به «عدم اعطاء از خاک زمین، البته با نظر به عین زمین ونه قیمت آن»؛

- قرینه ی سوم: «ظهور تعبیر اعطاء زوجه از قیمت بناء» در «اعطاء قیمت بناء و خانه ای است که در زمین برپا شده» که البته در آن زمان ها قیمت زمین همان قیمت بناءبوده است؛

قرینه ی چهارم: «ظهور تعلیل، به منع زوجه از ادخال زوج جدید» در «ارادهحفظ عین عقار برای ورثهنه چیز بیشتری» -،

این نتیجه حاصل می شودکه: این قرینه ها اگر موجب ظهور روایات تفصیل

ص:396

دهنده نشود - مبنی بر اینکه مراد روایات، محرومیّت زوجه از اصل حق ارثی وی از قیمت نیست، بلکه مراد حفظ عین خانه هاو زمین برای سایر وراث است - حدّاقل نسبت به این معنا مجمل است و حتی احتمال این معنا قوی است، به طوری که ظهوری در بیشتر از محرومیّت زوجه از عین عقار ندارد و نه بیشتر.

بنابراین، بحث قیمت و مالیت خانه ها و بخش های سکونتی و عقارات از این جهت که این خانه ها و مساکن منفعت خود زمین اند، لذا تحت عنوان اطلاق ادله وراثت، باقی می مانند.

به عبارت ایشان توجه فرمایید:

«فالحاصل: ان مجرد سکوت الروایات عن التصریح باعطائها من قیمة الارض لاینبغی ان یجعل دلیلا علی حرمانها من الارض عیناً وقیمةً.

بل بقرینة ظهور الاستثناء فی الاتصال لا الانقطاع وظهورالتاکید فی بعض الروایات بعدم الاعطاء من تربة الارض فی النظر الی العین دون المالیة وظهور التعبیر باعطائهامن قیمة البناء الوارد فی بعض الروایات فی اعطاء قیمة البناء والدور بما هی دور قائمة وتستحق البقاء علی الارض والتی هی قیمة الارض خصوصا فی تلک الایام وظهور التعلیل بمنع الزوجة من ادخال زوج جدیدیتلاعب برباع وعقار سائر الورثة فی ارادة حفظ عین العقار لهم لا اکثر

اقول: مجموع هذه النکات ان لم توجب ظهور الروایات المفصلة فی ان المراد حفظ عین الدور و العقار لسائر الورثة لا حرمان الزوجة من اصل حقها من المالیة او منفعة الارض... فلا اقل من انها مجملة و محتملة لهذا المعنی قویا بحیث لا یکون فیها ظهور فی اکثر من حرمان الزوجة من عین العقار لا اکثر، فتبقی القیمة و المالیة للدور و المساکن و العقارات بما فیها منفعة نفس الارض باقیة تحت اطلاق ادلة التوریث»(1)

پس در نتیجه: همانا به صرف اینکه روایات از تصریح به اینکه قیمت را به زن باید داد، ساکت هستند؛ شایسته نمی باشد که روایات را دلیل بر محرومیّت او ار عین و قیمت زمین قرار بدهیم؛ بلکه به قرینه ی اینکه استثناء، ظهور در متصله دارد نه منقطعه؛ و

ص:397


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رسالة میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 صفحه ی 15.

اینکه ظهور تأکید بعضی روایات که از نفس زمین به او داده نشود در عین زمین است نه مالیت آن؛ و نیز ظهوری که تعبیر برخی روایات دارد که به زن از قیمت ساختمان داده شود؛ [با همه این قرائن] ظهور در این دارد که به زن قیمت ساختمان ها و خانه هایی که برپا هستند و استحقاق حفظ دارند... داده شود و تعلیل در روایات برای منع زوجه از ازدواج جدید که آن فرد را داخل در ورثه کند و با رباع و عقار آن ها بازی کند [و آزادی ایشان را بگیرد] ظهور در حفظ عین عقار برای ورثه دارد نه بیشتر.

من می گویم: مجموع این نکات اگر موجب نشود که روایات مفصله ظهور در حفظ عین خانه ها و زمین ها (عقار) برای ورثه داشته باشند نه محرومیّت زوجه از اصل حق خوداز مالیت یا منفعت زمین. پس لااقل موجب می شود که حکم کنیم آن روایات مجمل اند و محتمل اند که چنین معنایی را با قوت بیان می کنند به طوری که ظهور در آن بیشتر از محرومیّت زوجه از عین عقار نخواهد بود و لذا قیمت و مالیت خانه ها و آنچه از منفعت زمین در مساکن و عقارها باشد در اطلاق ادله توریث باقی می ماند.

مناقشه بر قسمت ششم اشکال سوم بعضالفقهاء

نسبت به بیان ایشان، در این قسمت از اشکال، ملاحظاتی وجود دارد:

* ملاحظه ی اول: ما «سکوت روایات» از «اعطاء قیمت زمین به زوجه» راقبول نداریم؛ بلکه مدعی «ظهور روایات» در «محرومیّت زوجه از عین و قیمت زمین» هستیم.

* ملاحظه ی دوم: نتیجه ای که فقیه معاصر - حفظه الله تعالی - گرفته اند، در صورتی قابل قبول است که فقط بر زمین خانهمسکونی اکتفا کنیم، کما اینکه

* این مطلب را شیخ مفید (رحمه الله) قبول دارد؛ امّا این نتیجه، بنابر نظر مشهور که فرقی بین خانه ها، باغ ها و مزارع قائل نیستند، قابل قبول نیست؛ زیرا، در زمین خانه مسکونی ممکن است قیمت زمین در قیمت ساختمان ادغام شود، لکن در زمین زراعتی چنین ادغامی امکان ندارد؛ چون، تا زراعت پابرجاست زمین قیمت مخصوصی دارد و پس از درو کردن محصول، قیمت زمین تغییرپیدا می کند و با این همه قیمت زمین زراعی، عرفاً محفوظ است؛ یعنی چه

ص:398

محصول در آن باشد و چه محصول در آن نباشد .

* ملاحظه یسوم: در مباحث گذشته بیان گشت که:

- اولاً: تمامی قرائن چهارگانه به ویژه قرینه اول باطل است؛

- ثانیاً: کلمه ی «الا» در اینجا برای استثنابکار نرفته، بلکه در ما نحن فیه به معنای «غیر» است.

هفتمین قسمت از اشکال سوم بعض الفقهاء

بعد از اینکه فقیه معاصر - دامت برکاته - کلامی را به عنوان «حاصل بحث» مطرح فرمودند، در ادامه از کلام خود «استدراک» نموده و می فرمایند:

بله، روایاتی وجود دارد که تنها به ذکر «عدم ارث زوجه از عقار و زمین» اکتفا نموده و «تفصیل» و «استثنایی برای قیمت بناء» و «مانند آن» در نظر نگرفته اند، مانند صحیحه ی «زرارة بن أعین و محمد بن مسلم»(1) که از ظاهر اطلاق لفظ «شئیاً»، «نفی ارث زوجه از قیمت زمین»، بدست می آید.

نکته قابل توجه اینکه، مطمئناً این روایت، «تقطیعی از روایات مفصله در باب» است و روایت مستقلی نیست؛ زیرا روات آن یکی هستند که از معصوم (علیه السلام) نقل نموده اند و اگر ما از ظاهر روایاتِ تفصیل، بفهمیم که مقصود محرومیّت زوجه از ارث «عین زمین» است نه از «قیمت زمین»؛ خود این مطلب به تنهایی، قرینه ای است بر اراده همان معنای عدم ارث زوجه از زمین؛ خصوصاً آنچه از ظاهر روایت «عبد الملک بن أعین»(2) مبنی بر عدم ارث از خانه و زمین فهمیده می شود، لکن اشکالی در ارث همسران از «قیمت بناء خانه ها» نیست.

بنابراین، مقصود از «عدم ارث زنان»، «عدم ارث آنان از اعیان» است؛ ولی این ظهور، امکان مقاومت با ظاهر «قرآن کریم» را نداردکه در حفظ سهم «ربع» و «ثمن»

ص:399


1- (1) . «النِّسَاءُ لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً» ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 207
2- (2) . «عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ لَیْسَ لِلنِّسَاءِ مِنَ الدُّورِ وَ الْعَقَارِ شَیْ ءٌ» ر. ک. به: وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی (رحمه الله)، ج 26، ص 209.

برای زوجه صراحت دارد، بالاتر از آن اینکه ظهور «قرآن» «قرینه قوی تری» است بر اراده عدم ارث، از چیزی از «عین خاک و زمین».

حال با این بیان، نظر سیّد مرتضی (رحمه الله) ثابت می شود و البته باید از صحیحه ی ابن اذینه صرف نظر نمود و گرنه زوجه ذات ولد نیز، از «عین زمین»، ارث می برند.

به کلام ایشان توجه فرمایید:

«نعم، الروایات التی اقتصرت علی ذکر ان المراة لا ترث من العقار او الارض شیئا من دون تفصیل و استثناء لقیمة البناء و نحوه کما فی صحیح زرارة و محمد بن مسلم المتقدمة ظاهر اطلاق الشی فیها نفی الارث من المالیة ایضا.

الا انه من المطمان به ان هذه الروایة تقطیع لنفس الروایات المفصلة والمنقولة عن زرارة ومحمد بن مسلم ولیس حدیثا مستقلا، لوحدة الرواة فیها عن المعصوم، بل اکثر هذه الاحادیث ترجع الی حدیث واحد اوحدیثین.

بل لو استظهرنا من روایات التفصیل ان المقصود حرمانها من ارث العین دون المالیة کانت بنفسها قرینة علی ارادة نفس المعنی من عدم الارث من الارض شیئا خصوصا ما کان ظاهرا فی عدم الارث حتی من البناء، کما فی روایة عبد الملک عن احدهما (علیه السلام) قال: «لیس للنساءمن الدور والعقار شی»، فانه لا اشکال فی ارثهن من قیمة بناء الدور، فیکون المقصود عدم الارث من اعیانها.

بل تقدم ان هذا الظهور لا یمکن ان یقاوم ظهور الکتاب الکریم فی حفظ نسبة الربع والثمن للزوجة، وکذلک الروایات المؤکدة لذلک وهی کثیرة، بل تحمل بقرینة اقوائیة ذلک الظهور علی ارادة عدم الارث شیئا من عین التربة والعقار، فیثبت بالنتیجة مذهب

السید المرتضی، هذا بقطع النظر عن صحیح ابن اذینة القادمة والا کانت الزوجة ذات الولد ترث من العین ایضا»(1)

بله روایاتی که اکتفاء کرده به این تعبیر: «زن از عقار ارث نمی برد» یا «ازن ز زمین چیزی نمی برد» و تفصیلی ارائه نکرده و قیمت ساختمان را استثناء نکرده اند مانند آنچه

ص:400


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رسالة میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 صفحه ی 15.

که در صحیحه زراره و محمد بن مسلم سابق الذکر آمده؛ ظاهر اطلاق کلمه «شئ» همچنین در نفی ارث زوجه از مالیت آنهاست. لکن از مسلمات این است که این روایات تقطیع روایات مفصله اند و آنچه از زراره و محمد بن مسلم نقل شده حدیث مستقلی نیستند؛ چون راویان [این روایات با روایات مفصله] هر دو یکی است بلکه اکثر این روایات به یک یا دو حدیث بر می گردد بلکه چنانچه استظهار کردیم که مقصود روایات مفصله محرومیّت زن از ارث عین است نه مالیت؛ این خود قرینه ای می شود که آن روایت ها مرادشان از ارث نبردن زوجه از زمین (هیچ چیز) همین است [که در مفصله آمده] به ویژه روایاتی کهظهور در ارث نبردن وی حتی از ساختمان دارند مثل آنچه در روایت عبدالملک از یکی از امام ها نقل شده که فرمودند: «از خانه ها و عقار برای زنان چیزی نیست» زیرا اشکالی ندارد که از قیمت بناء ارث ببرند و مقصود از آن، ارث نبردن از عین خانه ها و عقار می شود؛ از آن بالاتر گذشت که این ظهور (در ارث نبردن از چیزی از زمین) نمی تواند با ظهور قرآن مقابله کند که می فرماید: «ربع یا ثمن او حفظ شود» و نیز نمی تواند مقاومتی در برابر روایات موکد قرآن داشته باشد که این روایات بسیارند؛ بلکه این روایات [نافیه به اطلاق] حمل می شوند بر اینکه اراده در آنها بر ارث نردن از عین خاک و عقار باشد [نه عین و قیمت]؛ پس در نتیجهرای سید مرتضی به اثبات می رسد البته این رای بدون نظر به صحیح ابن اذینه سابق است و گرنه بر طبق آن همسری که از شوهرش فرزند دارداز عین هم ارث می برد.

مناقشه بر قسمت هفتم اشکال سوم بعضالفقهاء

بر این قسمت از اشکال سوم «دو ایراد» وارد است.

* ایراد اول: در این مقام، فرقیبین اینکه این روایت تقطیعیاز روایات تفصیل

دهنده بین عین و قیمت باشدو یا تقطیع نباشد، وجود ندارد؛ زیرا کلمه ی «شیئاً» خود قرینه ی واضحی است بر محرومیّت زوجه از عین و قیمت؛ چه روایت مقطعه باشد و چه مقطعه نباشد.

* ایراد دوم: اگر بپذیریم روایات تفصیل دهنده بین عین و قیمت، ظهور بر محرومیّت زوجه از خصوص عین عقار و زمین دارد، ولی این موضوع

ص:401

قرینه ای برای تصرف در روایت «زرارة و محمد بن مسلم» نمی شود؛ بلکه مسئله، عکس آن است یعنی ظهور کلمه ی «شیئاً» در محرومیّت مطلق زوجهاز عین زمین و قیمت آن - قوی تر از ظهور روایات مفصله است؛ البته در صورتی که قائل شویماین روایات در خصوص محرومیّت زوجه از عین عقار است.

چهارمین اشکال از محقق شعرانی (رحمه الله) در رد فتوای مشهور

بعد از بیان اشکالات فقیه معاصر - دام عزه - مناسب است به کلام محقق شعرانی (رحمه الله) بپردازیم، چه اینکه ایشان، کلام سیّد مرتضی (رحمه الله) را در بعضی از موارد بر نظر دیگران ترجیح داده است؛ حاصل کلام مرحوم شعرانی (رحمه الله) که در ذیل روایات حرمان بیان شده، این است که:

«اکثر اراضی به ویژه اراضی عراق و اراضی مشابه آن ها از اراضی «مفتوحة عنوة»(1) و ملی بودهوملک همه مردم است و آثار حقوقی بر آن ها مترتب است و عدم ارث در آن ها، از نوع عدم ارث از عین است و به دلیل دیگر، با ثبوت قیمت منافاتی ندارد».(2) ایشان در ادامه می فرمایند:

فتوای مشهور در حرمان زوجه از عین و قیمت در اراضی «مفتوحة عنوة» مسلم است؛ امّا در غیر اراضی «مفتوحة عنوة» قول سیّد مرتضی (رحمه الله) ارجح و اولی است؛ زیرا با ظاهر «قرآن کریم» موافق است.

به عبارت دیگر ایشان می فرماید:

مفاد آیه حکایت از عمومیّت ارث زوجه از عین جمیع ترکه زوج دارد که به مقتضای روایات تخصیص می خورد؛ حال اگر در تخصیص شک حاصل شود، در این

ص:402


1- (1) . به زمین آبادی گفته می شود که در صدر اسلام در دست کفار بوده و بواسطه ی جنگ توسط لشگر مسلمانان فتح شده باشد؛ چنین زمینی تا ابد ملک عموممسلمین است.
2- (2) . ر. ک. به: تصحیح و تعلیق الوافی، شعرانی (رحمه الله)، ج 13، ص 779.

صورت آیه بر عمومیّت خود باقی می ماند و روایات نیز دلالتی بر محرومیّت زوجه از قیمت اراضی ندارند، مگر به «سکوت امام (علیه السلام)» از ذکر قیمت زمین، با آنکه امام (علیه السلام) قیمت آلات خانه را ذکر فرموده است!

البته این موضوع در تخصیص، کافی نیست؛ چون امام (علیه السلام) قیمت زمین را ذکر نکرده اند؛ زیرا اکثر زمین ها، مخصوصاً آن هایی که در کوفه و اطراف آن در اختیار شیعه بوده است «مفتوحة عنوة» بوده و به تملک مردم درآمده است؛ البته در این زمینها به سبب تملک آلات، برای مردم حق اختصاص پیدا شده است؛ پس قیمت این اراضی، همان قیمت حق تصرف آن هاست و یا قیمت آن ها در مقابل سندی است که مردم از حاکم وقت در سال های معین یا غیر معین دریافت می کرده اند.

به هر روی، این نوع تصرف و انتفاع از آن (حق تصرف) مانند استفاده مستاجر از منفعت ملک است، یعنی:

به هر روی، این نوع تصرف و انتفاع از آن (حق تصرف) مانند استفاده مستاجر از منفعت ملک است، یعنی:

* همان گونه که اگر مستاجر بمیرد، آن منفعت تا پایان زمان اجاره به ورثه وی - که یکی از آن ها زوجه است - تعلق می گیرد.

* همان گونه نیزحق اختصاص در اراضی «مفتوحة عنوة» همین حکم را دارد و سکوت امام (علیه السلام) از ذکر قیمت نسبت به این حق، دلیلی بر عدم ارث زوجه نمی شود؛ زیرا امام (علیه السلام) آنچه ذکر فرموده اند، در حد «تمثیل» است که باید سایر امور بر طبق آن قیاس گردد.

«قوله: «لایرثن من الارض و لا من العقار شیئا» و العقار کل ما لا ینقل من الاموال سواء کان دارا او رحی او بستانا او معصرة زیت او ارضا معدة للزراعة. و اکثر الاراضی خصوصا فی العراق و ما والاها کانت من المفتوحة عنوة، و کان ملک الناس

ایاها تبعا لملک الاثار و الحقوق و عدم الارث هنا عدم الارث من العین و لاینافی ثبوت القیمة بدلیل آخر. و مذهب السید المرتضی (رحمه الله) ان المراة تحرم من العقار عینا لا قیمة بمعنی ان للورثة ان یعطوها ثمن قیمة العقار او ربعها و یستخلصوا الملک لانفسهم و هذا معنی حرمان الزوجة من العقار لا انها لا تستحق مالیتها عینا و قیمة و المشهور انها تحرم من

ص:403

الارض مطلقا و من آلات البناء و الاشجار و مثلها عینا و ترث قیمة.

وهذا [فتوی المشهور فی الحرمان عن العین و القیمة] مسلم فی الاراضی المفتوحة عنوة و اما غیرها فقول السید ارجح و اولی، لانه موافق لظاهر القرآن، لان مفاد الایة عموم ارث الزوجة من جمیع الترکة عینا، و یخصص بمقتضی الروایات و ما شک فی تخصیصه یبقیعلی العموم، و لاتدل الروایات علی محرومیتها من قیمة الاراضی الا بسکوت الامام (علیه السلام) عن ذکر قیمة الارض مع ذکره (علیه السلام) قیمة الالات.

وهذا غیر کاف فی التخصیص، فلعله لم یذکر قیمة الارض لان اکثر الاراضی خصوصا ما کان بید الشیعة فی الکوفة و نواحیها من المفتوحة عنوة وکان ملکهم لهاحق اختصاص بسبب تملک الالات وقیمة الاراضی کانت قیمة حق التصرف فی الارض لقبالته من السلطان سنین معینة او غیر معینة وکان تصرفهم فی الارض نظیرتصرف المستاجرین لملک المنفعة، فکما انه اذا مات المستاجر وکان لمنعته وتصرفه فی مورد الاجارة قیمة ورثت منها الزوجة کذلک حق الاختصاص فی الاراضی المفتوحة عنوة. و سکوته عن ذکر قیمة هذا الحق لا یدل علی عدم ارثها، لانه ذکر ما ذکر تمثیلا لیقاس علیه الباقی».(1)

اینکه فرمود: «زنان از زمین و عقار هیچ چیز ارث نمی برند» و عقار هر آنچه نقل نمی شود از اموال چه خانه باشد یا آسیاب یا باغ یا کارگاه روغن کشی یا زمین آماده زراعت و اکثر زمین ها خصوصاً در عراق و آنچه از مفتوحات عنوة است و صاحب شدن آن زمین ها تابع مالک شدن آثار و حقوق است و ارث نبردن اینجا یعنی ارث نبردن از عین و این منافاتی با ارث نبردن از قیمت به دلیل دیگر ندارد؛ و رای سید

مرتضی که زن از عقار محروم است عیناً نه قیمتاً، معنایش این است که برای ورثه است که ثمن قیمت عقار یا ربع آن را به زن بدهند و ملک را برای خود آزاد کنند و این معنای محرومیّت زوجه از عقار است نه اینکه او مستحق مالیت زمین نه از عین و نه از قیمت باشد و آنچه مشهور است اینکه او از زمین به طور کلی محروم باشد و از آنچه به ساختمان و درختان و مثل اینها مربوط است از عین آنها نه قیمتشان [محروم باشد].

ص:404


1- (1) . ر. ک. به: مجله فقه اهل بیت، رساله میراث الزوجة من العقار، آیت اللّه سید محمود هاشمی شاهرودی، شماره 46 صفحه ی 15.

و این [فتوای مشهور در محرومیّت از عین و قیمت] در اراضی مفتوحة مسلم است اما در غیر آن قول سید، برتر و بهتر است؛ چون موافق با ظاهر قرآن است؛ چرا که مفاد آیه، عمومیّت ارث زوجه از همه ترکه یعنی از عین آن و به مقتضای روایت تخصیص می خورد و آن چه در تخصیص آن شک می شود بر عموم باقی می ماند. و روایات بر محرومیّت زن از قیمت اراضی دلالت نمی کنند مگر به سکوت امام از ذکر قیمت زمین با ذکر قیمت آلات؛ و این در تخصیص کافی نیست؛ پس شاید قیمت زمین را ذکر نفرموده چون اکثر زمین ها خصوصاً آنچه در درست شیعه در کوفه و اطراف آن مفتوحة عنوة است و مالک شدن این زمین ها بخاطر حق اختصاصی است که به سبب تملک آلات مالک آن شده اند و قیمت زمین ها در حقیقت قیمت حق تصرفی است که از سلطان بخاطر قباله ای در سال های معین یا غیر معین گرفته اند و تصرف ایشان در زمین مانند تصرف مستاجر است درباره منفعت ملک؛ پس همان گونه که وقتی مستاجر می میردو برای منفعت و تصرفش در مورد اجاره قیمتی است که زوجه از آن ارث می برد مثل آن است حق اختصاص که در اراضی مفتوحة عنوة ثابت است و سکوت امام از ذکر قیمت این حق، بر ارث نبردن او دلالت نمی کند؛ چرا که آنچه را ذکر فرموده از باب تمثیل است تا باقی بر آن قیاس شود.

مناقشات بر چهارمین اشکال از محقق شعرانی (رحمه الله)

سه ملاحظه و مناقشه بر نظر ایشان وجود دارد.

مناقشه اول بر اشکال چهارم

* اولاً: ظاهر کلام مرحوم شعرانی (رحمه الله) این است که: «امامین صادقین (علیه السلام) نظر به زمینهای عراق و اطراف آن ها در محرومیّت از زمین داشته اند».

* ثانیاً: اگر نظر محقق شعرانی (رحمه الله) درست باشد، در این صورت هیچ فرقی بین زوجه و سایر ورثه وجود نداشت؛ زیرا اراضی «مفتوحة عنوة» قابل تملک نیستند؛ بلکه ملکیت در این زمین ها، در حد حقِ اختصاص یافته از طریق ساختمان سازی و امور دیگری که در آن حادث می شود، تعلق می گیرد؛ لذا

ص:405

فرقی بین زوجه و سایر ورثه نیست و حال آنکه به طور قطع و مسلم، وارث بودن سایر ورثه - غیر از زوجه - از روایات و ادله دیگر استفاده می شود.

مناقشه دوم بر اشکال چهارم

این نظر مرحوم شعرانی (رحمه الله) که فرمودند: «کلام مشهور در اراضی «مفتوحة عنوة» مسلم است و در غیر اراضی «مفتوحة عنوة»، کلام سیّد مرتضی (رحمه الله) ارجحیت دارد» قابل توجیه نیست؛ زیرا مشهور و سیّد مرتضی (رحمه الله) بین زمین مفتوحه و غیر آن فرقی قائل نشدند؛ پس فرق گذاری در این مقام و از این جهت، صحیح نیست.

مناقشه سوم بر اشکال چهارم

* اولاً: دلالت روایات بر محرومیّت از «عین» و «قیمت» به خاطر «سکوت امام (علیه السلام)» نیست؛ بلکه به خاطر وجود، کلمه «شیء» در روایات است که مانند تصریح است.

به عبارت دیگر: استفاده از تعبیر «شیئاً» همانند «صراحت حرمان زوجه از عین زمین و قیمت آن»، است؛ به هر روی بواسطه این اشکال، ناتمام بودن نظریه مرحوم شعرانی (رحمه الله) نیز روشن می گردد.

* ثانیاً: تعابیر کلی و عامی که در روایات وجود دارند مانند تعابیر: «تُرْبَةِ دَار أَوْ أَرْض »(1) یا تعبیر جامع «الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ »(2) و همچنین تعبیر «قُرَی»(3) و

«ضیاع»(4) همه، دلالت بر این مطلب دارند که مقصود ائمه (علیه السلام) زمین «مفتوحة عنوة» نبوده است؛ بلکه کلام آن ذوات مقدسه (علیه السلام)، بر محور «قضیه ی

ص:406


1- (1) . این تعبیر در روایات پنجم و پانزدهم آمده است.
2- (2) . این تعبیر در روایات سوم و چهارم آمده است.
3- (3) . این تعبیر در روایات اول و دوازدهم آمده است.
4- (4) . این تعبیر در روایت سیزدهم آمده است..

حقیقیه»(1) نسبت به تمام اراضی و عقارات بوده است. «و الله العالم»

ص:407


1- (1) . قضیه در اصطلاح منطق عبارت است از جمله ی تامّ خبری که ذاتاً متصّف به صدق و کذب بشود. البته قضیه، تقسیمات مختلفی دارد که هر کدام به اعتبار و جهات مختلفی صورت می گیرد، مانند تقسیم قضیه به: «حملیه و شرطیه»، «موجبة و سالبة»، «شخصیة، طبیعیة، مهملة و محصورة»، «متصلة و منفصلة» و «محصلة و معدولة»؛ به هر حال «قضیه حملی موجبه»، به اعتبار ظرف تحقّق موضوع آن، به سه قسم «ذهنیه، خارجیة و حقیقیة» تقسیم می شود. امّا قضیه حقیقیة، قضیه ای است که موضوع آن، شامل همه افراد محقّق الوجود و مقدَّر الوجود (یعنی همه افراد فعلی، فرضی و تقدیری) می شود. بدیهی است منظور حضرت استاد - دام عزه - از تعبیر یاد شده این است که مقصود ائمه: از طائفه اول روایات، محرومیّت ارث بردن زوجه از طبیعت اراضی و عقارات بوده است، یعنی بر محور قضیه حقیقیة، هر فردی که برای «ارض» فرض شود - چه بالفعل موجود باشد و چه نباشد - در حکم حرمان، داخل می شود؛ نه اینکه مقصود ائمه: بر محور قضیه خارجیه بوده است تا فقط فردی از «افراد فعلی ارض» همچون مفتوحه عنوة و... منظور باشد. و الله العالم.

ص:408

7 خاتمه ی بحث

ص:409

آنچه در این فصل می خوانید:

نتیجه ی نزاع اول و دوم؛

نظر مختار در هر دو نزاع و نتیجه گیری نهایی؛

تنبیهات بحث؛

فهرست منابع، اعلام، کتب، آیات، روایات و کتاب.

ص:410

فصل هفتم: نتیجه ی نهایی بحث

نتیجه ی نهایی بحث

از مجموع مطالب طرح شده در فصول کتاب، به این نتیجه می رسیم که نظریه ی مشهور پیرامون محرومیّت مطلق زوجات - چه ذات ولد و چه غیر ذات ولد - مطابق با تحقیق و موافق با ادله ی معتبر و روایات موجود است. به هر روی در انتهایاین بحث، مناسب است برای تأیید نظریه یمشهور، یک قضیه یِ مُسلّمِ تاریخیرا نقل نماییم.

«بحارالانوار» اولین روایت، جریانیاست که ابن عباس آن را نقل کرده و می گوید: در زمانی که امام حسن (علیه السلام) در بستر بیماری قرار گرفتند، آن حضرت به برادرشان امام حسین (علیه السلام) در بستر بیماری قرار گرفتند، آن حضرت به برادرشان امام

ص:411

حسین (علیه السلام) وصیّت فرمودند تا پس از شهادت، ایشان را در کنار جدّبزرگوارشان پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) به خاک بسپارند؛ امام مجتبی (علیه السلام) در این وصیّتمی فرمایند: من به پیامبر و به خانه [و میراث] اش، از سایر کسانی که بدون اجازه او داخل خانه اش شده اندسزوارترم، چه اینکه خداوند متعال (جل جلاله) فرموده:

« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُم»(1)

ای کسانی که ایمان آوردید به خانه های پیغمبر داخل نشوید مگر آنکه به شما اجازه دهند»؛ به خدا قسم، خداوندبه آن ها برای داخل شدن به منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله) اجازه نداد و بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم برای آن ها اجازه ای صادر نشد، در حالی که ما به عنوان ورثه از طرف خدای متعال (جل جلاله) مأذون در تصرف - نسبت به هر آنچه آن حضرت برای ما به ارث گذاشتهو باقی مانده، - هستیم.

اما مَروانیان و سُفیانیان مانع تحقق این وصیّت شدند و در آن هنگام که آن حضرت شهید شده بود، امام حسین (علیه السلام) جمعیتمانعین را خطاب قرار داده و دوباره به این حق الهی تأکید کرده و می فرمایند: به خدا قسم، فرزندان علی و فاطمه (علیه السلام) بیشتر از سائرین نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و نسبت به کسانی که بدون اجازه به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد شده اند حق دارند؛ آریبه خدا قسم ما بیشتر حق داریمو سزاوارتریم تا دیگران.

اصل قسمتی از این وصیّت پندآموزکه مرحوم علامه مجلسی (رحمه الله) آن را از کتاب «امالی شیخ طوسی (رحمه الله)» نقل می کنند، چنین است:

«.. عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ دَخَلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) عَلی أَخِیهِ الْحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ... یَا أَخِی هَذَامَا أَوْصَی بِهِ الْحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ إِلَی أَخِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام)... وَإِنْ تَدْفِنِّی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَبِبَیْتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیْتَهُ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَلَا کِتَابَ جَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ اللَّهُ فِیمَا أَنْزَلَهُ عَلَی نَبِیِّهِ ص فِی کِتَابِهِ یاأَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ فَوَ اللَّهِ مَاأَذِنَ لَهُمْ فِی الدُّخُولِ عَلَیْهِ فِی حَیَاتِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَلَا جَاءَهُمُ الْإِذْنُ فِی ذَلکَ مِنْ بَعْدِ وَفَاتِهِ وَنَحْنُ مَأْذُونٌ لَنَا فِی التَّصَرُّفِ

ص:412


1- (1) . سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 53.

فِیمَا وَرِثْنَاهُ مِنْ بَعْدِهِ.... فَقَالَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) أَمَا وَاللَّهِ الَّذِی حَرَّمَ مَکَّةَ لَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَابْنُ فَاطِمَةَ أَحَقُّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَبِبَیْتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیْتَهُ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَهُوَ وَاللَّهِ أَحَقُّبِهِ...»(1) از ابن عباس نقل است که گفت: امام حسین (علیه السلام) در حال بیماری امام حسن (علیه السلام) که به شهادت ایشان انجامید خدمتشان رسیدند؛ [امام حسن (علیه السلام) فرمودند:] برادرم این وصیت حسن بن علی (علیه السلام) است به برادرش حسین بن علی (علیه السلام)... و اینکه مرا کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن نمایی؛ که من به او و خانه اش سزاوارترم از کسانی که بدون اذن او وارد خانه اش شدند و نوشته ای بعد از آن برای ایشان نبود [که به آنها اجازه دهد] خدا در آنچه که در کتاب خود بر نبی اش نازل فرمود آورده است: «ای کسانی که ایمان آوردیدخانه های نبی را داخل نشوید مگر آنکه به شما اذن داده شود» بخدا قسم که پیامبر در زمان حیاتش به آن ها اذن نداد که بدون اجازه ی او بر او وارد شوند و اذنی هم بعد از وفات ایشان به آنها نرسید؛ در حالی که ما اذن داریم در آنچه بعد از پیامبر ارث بردیم، تصرف کنیم... بعد امام حسین (علیه السلام) فرمودند: به خدایی کهمکه را حرام فرمود قسم که حسن بن علی (علیه السلام) و فاطمه (علیه السلام) شایسته تر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خانه ی اویند از کسانی که بدون اذن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد خانه اش شدند و او بخدا شایسته تر است به رسول خدا (صلی الله علیه و آله).

دومین روایت را سلیمان بن خالد از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده و می گوید: آن حضرت فرمود: زمانی که امام حسین (علیه السلام) می خواست امام حسن (علیه السلام) را طبق وصیّتش در کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) - دفن نماید، اگرسفارش امام حسن (علیه السلام) - مبنی بر اینکه در صورت منع مانعین از دفن مندر کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مبادا خونی از کسی به زمین ریخته شود - وجود نداشت، بی تردید امام حسین (علیه السلام) از این حق الهیو شخصی استفاده می کرد و امام مجتبی (علیه السلام) را در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک می سپرد.

«علل

ص:413


1- (1) . ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی (رحمه الله)، ج 44 ص 151.

الشرایع»

«ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (علیه السلام) أَرَادَ أَنْ یَدْفَنَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ (علیه السلام) مَعَ رَسُولِ اللَّه (صلی الله علیه و آله) وَ جَمَعَ جَمْعاً فَقَالَ رَجُلٌ سَمِعَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ (علیه السلام) یَقُولُ قُولُوا لِلْحُسَیْنِ أَنْ لَا یُهْرِقَ فِیَّ دَماً لَوْ لَا ذَلِکَ مَا انْتَهَی الْحُسَیْنُ (علیه السلام) حَتَّییَدْفِنَهُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)»(1)

ابن ولید از ابن ابان از... سعید بن نضر از هشام بن سالم از سلیمان بن خالد از امام صادق (علیه السلام) که ایشان فرمود: امام حسین (علیه السلام) [زمانی که] می خواست حسن بن علی (علیه السلام) را کنار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دفن کند، مردم را جمع کرد پس کسی [در میان جمعیت] گفت از حسن بن علی (علیه السلام) شنیده است به [امام] حسین بگویید: «بخاطر من خونی ریخته نشود»؛ اگر این سفارش امام حسن (علیه السلام) نبود امام حسین (علیه السلام) راضی نمی شد حتی اینکه امام حسن (علیه السلام) را کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن نماید.

بنابراین از این دو روایت استفاده می شود و یا به تعبیر بهتر، این دو روایت دلالت می کنند بر اینکه: زوجه از عقار و زمین ارث نمی برد و لذا عایشه از خانه مسکونی پیامبر (صلی الله علیه و آله) هیچ گونه حقی نداشته است. چه اینکه اگر چنین حقی برای او ثابت بوداساساًمجالی برای طرح این وصیّت آن هم از سوی امام حسن (علیه السلام) نبود؛ مضاف بر اینکه اگر چنین حقی برای عایشه ثابت بود، لزومی نداشت که وی سوار بر مَرکب شده و به مسجد بیاید تا از دفن نوه ی گرامی رسول خدا (علیه السلام) جلوگیری کند! بلکه «صرف اعلان به عدم رضایت برای دفن آن حضرت (علیه السلام)»، کفایتمی کرد بر اینکه نزدیکان آن حضرت (علیه السلام) قصد دفنفرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در کنار جدش ننمایند.

به هر حال، با روشن بودن بطلان حدیث مجعولی که عامه در این زمینه از

ص:414


1- (1) . ر. ک. به: همان، ج 44 ص 155.

پیامبر نقل می کنند،(1) اصل این وصیّت خود دلیلی گویاست بر عدم ارث همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) از ایشان و اینکه در زمان حیات مبارک آن حضرت (صلی الله علیه و آله) خانه های ایشان ملک هیچ کدام از همسرانش نبوده و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز هیچ یک از آنان را مالک سُکنای(2) آن ها نکرده است، بلکه هر یک از ایشانرا - به حسب جایگاهشان - صرفاً در آن خانه ها ساکن کرده بود.

از این رو، کلامی که عایشه در زمان حضور برپیکر مطهر امام حسن (علیه السلام) - گفت، از جمله اینکه: «... کسی را که دوست ندارمبه خانه ی من داخل نکنید [؟!]»(3) ، سخنیغیرمقبول و ادّعایی غیر مشروعاست؛ چه اینکه اساساًبنابر شواهد تاریخی و تصریح مورخین، مدفن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خانه ی عایشه نبوده تا او در آن حقی داشته باشد! بلکه آنجا خانه ی یگانه دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یعنی حضرتصدیقه طاهره (علیه السلام) - بشمار می رفته است.

به هر حال، همان طور که ذکر شد استدلال به این قضیه ی مسلّم تاریخی، صرفاً به عنوان مؤیّدی برای استدلالاتگذشته بود و ادله حرمان زوجه از عَقار، همان بود که مفصلاًاز نظر گذشت.

در پایان لازم است نتیجه ی هر دو نزاع را - که در خلال مباحث اثبات شد - مجدداً یادآوری نماییم.

نتیجه ی نزاع اول؛ محرومیّت زوجه از مطلق عقار

بنابراین در مورد نزاع اوّلچنین نتیجه گرفتیم که: از مجموع روایات استفاده می کنیم،

ص:415


1- (1) . در فصل اول پیرامون این حدیث، مباحثی از مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) مطرح شد.
2- (2) . سُکنی نوعی عقد و از اقسام عَطیّة است که طی آن حق بهره مند شدن از مَسکنی، به دیگری واگذار می شود و در اصطلاح فقهی به آن «حق سُکنی» می گویند. حال اگر سُکنی بر مدت معلومی موقت شود، «رُقبی» نامیده می شود و اگر سُکنی بر مدت عمر سکنی دهنده یا سکنی شونده موقت شود، «عُمری» نامیده می شود. لازم به ذکر است عُمری و رُقبی عقد لازم بوده و سُکنی چنانچه موقت نشود از عقود جائز به شمار می رود از این رو، در صورت اطلاق، اگر هر یک از سکنی دهنده یا سکنی شونده از دنیا بروند، عقد باطل می شود.
3- (3) . بحارالأنوار ج: 44 ص: 154 «... وَ هِیَ تَقُولُ مَا لِی وَ لَکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ...».

زوجه از «مطلق عَقار» یعنی چه «عقار خانه» و چه «عقار ارض» و چه «عقار بستان» ارث نمی برد؛ موثقه ی ابن ابی یعفور را نیز: یا باید بر تقیّه حمل نمود؛ یا روایات نافیه مخصّص آن استو یا اینکه قائل شویم به اینکه موثقه ابن ابی یعفور تاب مقابله و مقاومت در مقابل روایاتی که در حدّ تواتر است، ندارد.

نتیجه ی نزاع دوم؛ عدم دلیل بر تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد

در این نزاع به این نتیجه رسیدیم: کسانی که بین زوجه ذات ولد و غیر ذات ولد فرق می گذارند، دو راه بیان نمودند:

* راه اول: از طریق تمسک به مقطوعه ابن اذینه؛

* راه دوم: از طریق تمسک به مسئله ی انقلاب نسبت؛

که راه اول اشکال های سندی و دلالی متعددی داشت و راه دوم نیز، هشت اشکال بر آن وارد نمودیم؛ لذا در مجموع به هر دو راه خدشه وارد شد و هیچ کدام مورد پذیرش قرار نگرفت.

بنابراین دلیلی برای تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولدنیافتیم.

نظریه ی مختار در نزاع اول و دوم

نظر اختیارشده در نزاع اول و دوم، نیز همان فتوایی استکه مشهور قدما داده اند؛ یعنی:

* در نزاع اول قائل شدیم که: «زوجه مطلقا، از عقار ارث نمی برد»

و:

* در نزاع دوم قائل شدیم که: «فرقی بین زوجه یذات ولد و غیر ذات ولد وجود ندارد».

البته:

* در نزاع اول بلا اشکال مشهور این فتوا را دارند که: «زوجه از هیچ زمینی ارث نمی برد.»

و:

* در نزاع دوم می گوییم: در میان قدما، هفت نفر، فرقی بین ذات ولد و غیر ذات ولد قائل نیستند و شش نفر نیز قائل به فرق هستند؛ بنابراین:

ص:416

- یا می توانیم ادّعا کنیم این اقوال متکافئان هستند.

و:

- یا اینکه حداقل می توانیم مدعی شویم: قول به عدم تفصیل طرفدار بیشتری دارد.

نظریه ی نهایی در مسئله

بعد از بیان اقوال در هر دو نزاع و بررسی سندی و دلالی سه طائفه از روایات و طرح مباحث مختلف پیرامون مسئله مورد بحث، بحمد الله اصل نظریه اثبات شد و در پایان به این نتیجه رسیدیم که هم در نزاع اوّل و هم در نزاع دوّم، حق با «مشهور» است یعنی: «زوجه از جمیع عقار محروم است و فرقی بین ذات ولد و غیر ذات ولد نیز وجود ندارد». « وَ اللَّهُ الْعَالِم»

ص:417

پیوست یکم فصل هفتم

تنبیهات بحث

این بحث تنبیهاتی نیز دارد که برخی از فقهاء از جمله مرحوم سیّد محمّد آل بحرالعلوم (رحمه الله) و مرحوم آیت الله سیّد محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله) به آن پرداخته اند که در ذیل اشاره ای کوتاه به عناوین این تنبیهات می نماییم.

الف: تنبیهات کتاب «بلغة الفقیه»

مرحوم سیّد محمّد آل بحرالعلوم (رحمه الله) در کتاب «بلغة الفقیه» دوازده تنبیه برای این بحث مطرح کرده اند، که متأسفانه در این مجال توفیقی برای بررسی آن ها نداریم، لذا شایسته است پژوهشگران محترم برای تکمیل مباحث به منابع مربوطه مراجعه فرمایند؛ لکن سزاوار است ذیلاً به رئوس تنبیهات فوق، اشاره نماییم.

مرحوم بحرالعلوم (رحمه الله) در کتاب مزبور در انتهای مباحث، می فرمایند:

«بقی هنا أمور ینبغی التنبیه علیها:

بعضی از اموری که آگاهی از آنها ضروری است:

ص:418

الاول: خص الحرمان بالرباع...؛

[امر] اول: محرومیّت زوجه فقط به رباع اختصاص دارد نه غیر آن...؛

الثانی: الالات التی تحرم من عینها و ترث من قیمتها...؛

[امر] دوم: ابزارآلاتی که زوجه از عین آنها سهمی ندارد، لکن از قیمت آنها سهم دارد...؛

الثالث: فی کیفیة التقویم...؛

[امر] سوم: در چگونگی ارزش گذاری است...؛

الرابع: لو لم یکن مع الزوجة وارث غیر الامام...؛

[امر] چهارم: اگر غیر از امام وارث دیگری غیر از امام در کنار زوجه نباشد...؛

الخامس: هل یتعین علی الوارث دفع حصة الزوجة من القیمة...؛

[امر] پنجم: آیا پرداخت سهم زوجه از قیمت، بر وراث معین شده است...؛

السادس: هل یجوز للوارث قبل إعطاء الزوجة حقها من القیمة التصرف فی تلک الاعیان...؛

[امر] ششم: آیا قبل از پرداخت حق زوجه از قیمت ارثیه، جایز است سایر وراث در ارث تصرف کنند...؟

السابع: التفصیل بین ذات الولد و غیرها...؛

[امر] هفتم: چگونگی تفصیل بین زوجه دارای فرزند و غیر آن...؛

الثامن: توزیع الدین علی ما ترث منه الزوجة...؛

[امر] هشتم: ادای دین میت، شامل ارث زوجه هم می شود...؛

التاسع: حق الزوجة حق مالی یجوز الصلح علیه...؛

[امر] نهم: آیا حق زوجه مالی است و مصالحه با وی جائز است...؛

العاشر: لا فرق فی الولد بین الذکر و الانثی و الخنثی...؛

[امر] دهم: فرقی در فرزند زوجه که پسر باشد یا دختر یا خنثی نیست...؛

الحادی عشر: لو ملکت الزوجة شیئا من رقبة الارض...؛

[امر] یازدهم: اگر زوجه بخشی از زمین را مالک باشد...؛

ص:419

الثانی عشر: إذا کان فی الارض التی لم ترث منها...»(1)

[امر] دوازدهم: اگر در زمینی که زوجه از آن ارث نمی برد...؛

ب: تنبیهات کتاب «رسالة فی ارث الزوجة من الزوج»

مرحوم آیت الله سیّد محسن حکیم (رحمه الله) نیز به تبع مرحوم بحرالعلوم (رحمه الله) تنبیهاتی را ذیل این بحث، بیان کرده اند که به ذکر سرفصل های دوازده گانه آن اکتفاء می نماییم و تحقیق بیشتر را به پژوهشگران ارجمند وا می گذاریم:

«الموضع الثالث: فی امور یحسن التنبیه علیها:

موضع سوم: در اموری است که آگاهی از آن ها ارزشمند است:

[الامر] الاول: یظهر من جماعة بل صریحهم ان المفید (رحمه الله) ومن تبعه اراد من الرباع کل ما صدق علیه اسم البناء...؛

[امر] اول: از طاهر فرمایش جمعی از علماء بلکه تصریح کلامشان برمی آید که منظور شیخ مفید و تابعین ایشان از رباع هر نوع بناء و ساختمان است...؛

[الامر] الثانی: ان اعطاءها قیمة الالات و الابنیة هل هو علی التعیین... او انه رخصة و سعة علی الوارث...؛

[امر] دوم: آیا اعطاء قیمت ابزار آلات و ساختمان ها بر اساس تعیین است یا از باب توسعه در اجازه، بر وارث است...؛

[الامر] الثالث: فی کیفیة التقویم...؛

[امر] سوم: در چگونگی تقویم است...؛

[الامر] الرابع: لو باع الوارث غیر الزوجة ماله دفع القیمة الیها عنه...؛

[امر] چهارم: اگر سایر ورثه غیر از زوجه، مال خودش را بفروشد، سهم زوجه از قیمت پرداخت می شود؟

[الامر] الخامس: لو تلف البناء و الشجر بعد الموت... فهل لها القیمة حینئذ او لیس لها شیء؟...؛

[امر] پنجم: اگر پس از موت مورث، ساختمان و درخت تلف شوند، آیا باز هم قیمت

ص:420


1- (1) . ر. ک. به: بلغة الفقیه، بحرالعلوم (رحمه الله)، ج 3، از ص 102 تا ص 115.

آنها به زوجه می رسد یا نه؟...؛

[الامر] السادس: لو نمت الاشجار و غیرها قبل التقویم فهل النماء للورثة او للزوجة؟...؛

[امر] ششم: اگر درختان و سایر ما ترک، رشد داشته باشند آیا رشد به ورثه و زوجه می رسد؟

[الامر] السابع: اذا کان للمیت زوجتان...؛

[امر] هفتم: اگر میّت دارای دو زوجه باشد...؛

[الامر] الثامن: بناء علی تفاوت ذات الولد عن غیرها فی الحکم لا یفرق فی الولد...؛

[امر] هشتم: بر مبنای تفاوت زوجه دارای فرزند از غیر آن، حکم در فرزند فرقی ندارد...؛

[الامر] التاسع: لو کان علی المیت دین...؛

[امر] نهم: اگر میّت بدهکار باشد...؛

[الامر] العاشر: لو لم یکن مع الزوجة وارث غیر الامام (علیه السلام)...؛

[امر] دهم: اگر با زوجه وارث دیگری غیر از امام نباشد...؛

[الامر] الحادی عشر: لو کان للمیت زرع...؛

[امر] یازدهم: اگر میّت زراعتی داشته باشد...؛

[الامر] الثانی عشر: یظهر من القائلین بالتفصیل بین ذات الولد و غیرها بل صریح محکی جملة من عباراتهم ومرئیها لزوم کون الولد منه»(1)

[امر] دوازدهم: از بیان قائلین به تفصیل بین زوجه دارای فرزند و غیر او و تصریح برخی از عبارات آنان معلوم می شود که فرزند باید از میّت باشد...؛

این تمام کلامی بود که در بحث ارث زوجه از زمین در درس استاد مطرح شد؛ خداوند متعال (جل جلاله) را شاکرم که در ماه مبارک رمضان توفیق پیدا کردم با شرکت در کرسی علمی فرزند برومند مرجع فقید جهان تشیع، «حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی (جل جلاله)» توانستم راجع به مسئله ی مهم و فقهی «ارث زوجه از

ص:421


1- (1) . ر. ک. به: رسالة فی ارث الزوجة من الزوج، آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله)، نقل شده از مجله فقه اهل بیت، شماره 43.

عَقار» به تحقیق، تقریر و تحریر درس استاد فرزانه «حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی دامت توفیقاته» بپردازیم و از ذات باری تعالی (جل جلاله) طول عمر با برکت معظم له - دامت برکاته - و همه ی اساتید حوزه ی مبارکه ی علمیه ی قم و رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی «حضرت آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنه ای متّع اللّه المسلمین بطول حیاته و بقائه» را مسئلت می نمایم و نیز علو درجات برای همه مومنین و مومنات علی الخصوص علمای ماضی (قدس سره) به ویژه «سید الموسسینحضرت آیت الله العظمی امام خمینی (قدس سره)» و شاگرد مبرّز ایشان «شیخ الفقهاءحضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی (رحمه الله)» درخواست می کنم

در انتهاء نگارنده خالی از لطف نمی داند به ذکر دو رؤیای صادقه که یکی از آن ها در اثنا نوشتن متن عربی کتاب و دیگری پس از آن برای حضرت استاد - دامت برکاته - اتّفاق افتاده است و معظم له شخصاً در یکی از جلسات خصوصی دیدار با ایشان، برای حقیر نقل فرمودند بپردازم.

در یکی از شبها، هنگامی که مشغول تألیف متن عربی کتاب «ارث زوجه» بودم تردید بسیار عجیبی - که واقعا تا آن زمان برایم سابقه نداشت - بر من عارض گشت، درحالیکه قبلا مطالب فراوانی در موضوعات مختلف می نوشتم و چاپ هم می شد ولی در آن موارد، چنین تردیدی اصلاً برایم حاصل نشده بود و سابقه نداشت؟!

ایشان در ادامه با بیان تأثیر این تردید فرمودند:

آن شب با خود گفتم: حال که از یک طرف، مقدار زیادی وقت برای این بحث می گذارم و زحمت می کشم و از طرف دیگر باید روز قیامت برای هر سطرش جواب

بدهم، در این وضع، اگر امر دائر بیننوشتن و تمام کردن این کتاب و بین جواب دادن سطر به سطر آن در روز قیامتباشد، من ننوشتن را انتخاب می کنم؛ زیرادلیلی

ص:422

ندارد کههم بنویسمو هم جواب بدهم!

ایشان پس از این تردید، به رؤیایی که بلافاصله همان شب برایشان اتّفاق می افتد، اشاره کردند و فرمودند:

این تردید موجب شد تا آن شب، نوشتن را به کلی کنار بگذارم؛ هنوز درحالت تردید و دو دلی بودم که خواب بر چشمانم مستولی گشت؛ در عالم رؤیا مرحوم والد (رحمه الله) را زیارت کرده و در منزل به حضورشان رسیدم؛ آن هنگام که در حال دیدارشان بودم، ایشانبا اشاره به جزوه «ارث زوجه» به من فرمودند: محمد جواد این جزوه تانرا بیاورید و به من بدهید! به ایشان عرض کردم: آقا اینجزوه هنوز کامل نشده است، ان شاءالله آن را آماده کرده و به شما تقدیم می کنم! امّا ایشان مجدداً برای باردوم، خطاب فرمودند: بهشما گفتم این جزوه را بیاوریدو به من بدهید! دوباره در پاسخ ایشان عرض کردم: آقاجان اینجزوه هنوز کامل نشده، به خواست خداآن را آماده می کنم و به خدمتتان می آورم! لکن ایشان موکداً و برای بار سوم فرمودند: به شما عرض کردم جزوه ارث را بیاوریدو به من بدهید!

استاد معظم - دامت توفیقاته - پس از ذکر این رؤیای صادقه فرمودند:

در این حال، از خواب بیدار شدم و فهمیدم که آن بزرگوار (رحمه الله) به این جزوه نظر دارند و منوظیفه دارم که آن را تمام نمایم؛ لذا این رؤیا باعث شد که تردید را کنار گذاشته و به این نتیجه برسم که باید به خواست خدا این جزوه را تکمیلکنم، که تکمیلهم کردم و بالاخره به نام «نخبة الأنظار فی حرمان الزوجة من الاراضی والعقار» به چاپ رسید.

اما جریان دوم از این قرار است که استاد معظم - دامت برکاته - به «توجّه» حضرت آیت الله العظمی بهجت (رحمه الله) به کتاب «نخبة الأنظار» اشاره فرمودند و در حضور جمعی برای حقیر نقل کردند:

زمانی که یکی از مسئولین دفتر، جناب حجت الاسلام آقای استاد میرزا - دام عزه -، قصد زیارت عتبات عالیات را داشتند، سه نسخه از کتاب «ارث زوجه» را به ایشان دادم تا هنگامی که به نجف اشرف مشرف می شوند، به دیدار سه تن از علمای بزرگوار - حفظهم الله تعالی - رفته و این سه نسخه را به ایشان تقدیم نمایند.

ص:423

حضرت استاد - دامت برکاته - در ادامه با اشاره به رؤیای خویش فرمودند:

به یاد دارم شبِآن روزی که طبق نقل خودشان، این کتابها را به مراجع و علماینجف هدیه کرده بودند - ظاهراًیک روز چهارشنبه در ماه مبارک رمضان بود - و هنوز هم، با من تماس نگرفته بودندتا گزارش حضورشان در بیت حضرت آیت الله العظمی سیّد علی سیستانی - ادام الله عزه - را بدهند. آن شب در خواب دیدم که سه نفر از بزرگان، از نجف به منزل ما آمده اند.

از میان آن سه بزرگوار، یکی از آن هارا می شناختم؛ آری حضرت آیت الله العظمی بهجت (رحمه الله) بود؛ ولی آن دو نفری که همراه آقای بهجت (رحمه الله) بودند، را نمی شناختم.

حضرت استاد - دامت توفیقاته - پس از اشاره به حضور آیت الله بهجت (رحمه الله) در منزلشان فرمودند:

آیت الله بهجت (رحمه الله) با همراهانشان پس از حضور در منزل، خطاب به اینجانب فرمودند: من شنیده ام شما جزوه های فقهیای دارید که میل دارم آن ها را ببینم! در پاسخ به ایشان عرض کردم: آقا متأسفانه این جزوات، اینجا در دسترسم قرار ندارندتاآن ها را به جنابعالی نشان بدهم؛ در این حال از جا برخاستم تا وسائل پذیرایی برای ایشان و سایر میهمانان آماده کنم، از این رو به سراغ کمدی که معمولاًدر آنجا وسائل پذیرایی می گذارندرفتم تا مقداری میوهبرای آن سه شخصیّت بزرگواربیاورم. امّا همین که در کمد را باز گردم بناگاه مشاهده نمودم، سه نسخه از کتاب «نخبة الأنظار» در آنجا وجود دارد! در همان حالِ ایستاده با بهت و حیرت، خطاب بهآیت الله بهجت (رحمه الله) عرض کردم: آقا ببخشید من نمی دانستماین سه نسخه کتاب، در اینجابوده است؛ به هر روی، بنابر درخواست آقای بهجت (رحمه الله) یک نسخهاز آن کتابها رابه محضر ایشان تقدیم کردم و آن دو را نیز به هر یک از آن آقایانمحترم که همراه ایشان بودند پیشکش نمودم.

استاد - دام عزه العالی - در ادامه به عکس العمل مرحوم آیت الله بهجت (رحمه الله) پس از گرفتن کتاب، اشاره کرده و فرمودند:

ص:424

بعد از تقدیم کتابها به آیت الله بهجت (رحمه الله) با فاصله ای اندک در کنار ایشان نشسته و به ایشان نگاه می کردم؛ در آن حال، همین که مرحوم آقای بهجت (رحمه الله) کتاب «نخبة الأنظار» را باز کردند و می خواستند اولین ورق را کنار بزنند، منظره ی عجیبی را مشاهده کردم؛ بله، آن منظره، منقش بودنصفحه اول کتاب ارث زوجه به عکس مرحوم آیت الله بهجت (رحمه الله) بود! با تعجبی که برایم بوجود آمده بود، در عالم رؤیابا خود گفتم: من که تصویر ایشان را در کتاب نیاورده بودم! پس این عکس در اینجا چه می کند؟!

این نجوای درونی، موجب غفلت من از مرحوم آیت الله بهجت (رحمه الله) نشده بود و من هنوز آن بزرگوار را زیر نظر داشتم؛ ایشانرا می دیدم که همین طور کتاب راورق می زدند و دائماً دعا می کردند و همین طور ورق می زدند و دعا می کردند، ورق می زدند و دعا می کردند...

استادبزرگوار در انتهاء فرمودند:

پس از چند مرتبه دعا کردن توسط مرحوم آیت الله بهجت (رحمه الله) از خواب بیدار شدم؛ آن دیدار، لذتی معنوی در کامم ایجاد کرد که هر زمان به یاد آن می افتم امیدوار می شوم که این کتاب ان شاءالله مورد قبول و رضایت اهل بیت (علیه السلام) واقع شده است ان شاءالله همین طور هم باشد و آن ها از ما راضی و خشنود باشند چه اینکه رضایت آن ها رضایت خداوند (جل جلاله) است.

حضرت استاد پس از نقل این دو جریان، خطاب به نگارنده فرمودند:

امیدوارمخداوند متعال (جل جلاله) این جزوه ناچیز را برای ما و شما - که واقعاً با اخلاص تلاش کردید و در حال آماده سازی متن فارسی آن هستید تا به چاپ برسد - در روزی که «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون»(1) است ذخیره ای در قیامت قرار دهد و از ما و شما بپذیرد. ان شاءالله(2)

ص:425


1- (1) . سوره مبارکه شعراء، آیه شریفه 88
2- (2) . این جلسه با حضور حضرت استاد دامت برکاته، مسئول محترم دفتر ایشان و نگارنده تشکیل شده و نوار صوتی آن، موجود است..

در پایان لازم می دانم از همسر محترمم که در تخریج مصادر همیار حقیر بودند و والده مکرمه و به ویژه والد بزرگوارم - دام عزه العالی -، که با راهنمایی ها و راهبری هایشان همواره مشوّق و مؤید حقیر بودند، تشکر و تقدیر نمایم و امیدوارم پروردگار منان (جل جلاله) این مختصر را به عنوان بهترین عمل در نامه ی اعمالمان، ثبت نماید؛ ان شاء الله.

از محققین و خوانندگان معزز موکداً درخواست دعای خیر می کنم و امید آن دارمکه از کم کاری های حقیر، گذشت نموده و با دیده اغماض بگذرند و قرین امتنان نمایند، کاستی ها و اشکال های وارده را به نشانی «رایانامه» در پاورقی(1) و یا مرکز جهانی فقه ائمه اطهار (علیه السلام) به نشانی پشت جلد، ارسال فرمایند.

این کتاب، در تاریخ دهم مهرماه سال هزار سیصد و هشتاد و نه هجری شمسی مطابق با بیست وچهارم شوال المکرم سال هزار چهارصد و سی و یک هجری قمری مصادف با شب شهادت رئیس مذهب جعفری «حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)» به اتمام رسید؛ درود بی پایان الهی بر محمد (صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکروان و پاکدامنش (علیه السلام) باد.

«وَ آخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَوَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین»

ص:426


1- (1) . yeksaatfekrkon@gmail.com .

پیوست دوم فصل هفتم

فهرست منابع و مآخذ

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغه، امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، قم، انتشارات دار الهجرة.

(الف)

3. الإرشاد الأذهان إلی أحکام الإیمان، حلی، ابو منصور حسن بن یوسف مطهر حلی (معروف به علامه حلی (رحمه الله) قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1410 ه - ق.

4. الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (شیخ الطائفة (رحمه الله)، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1390 ه - ق.

5. اختیار الرجال/اختیار معرفة الرجال معروف به رجال الکشی، کشی، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز (رحمه الله)، مشهد، انتشارات دانشگاه، 1348 ه - ش.

6. اضواء علی السنة المحمدیة، ابوریّه، محمود، قم، دار الکتاب الاسلامیة، چاپ دوم، 1428 ه - ق.

7. الانتصار فی انفرادات الإمامیة، سید مرتضی، علی بن حسین موسوی (شریف

ص:427

مرتضی (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، چاپ اول، 1415 ه - ق.

8. إیضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، حلّی، فخر المحققین، محمد بن حسن بن یوسف اسدی (رحمه الله)، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ اول، 1387 ه - ق.

(ب)

9. بحار الأنوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهار (علیه السلام)، مجلسی، محمد باقر (علامه مجلسی)، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403 ه - ق.

10. بررسی فقهی حقوقی تلقیح مصنوعی، فاضل موحدی لنکرانی، محمد جواد، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار (علیه السلام)، چاپ اول، 1387 ه - ش.

11. بُلغة الفقیه، آل بحر العلوم، سید محمد بن محمد تقی (رحمه الله)، تحقیق و تعلیق سیّد حسین بن سیّد محمد تقی آل بحر العلوم، منشورات مکتبة الصادق، چاپ چهارم، 1403 ه - ق.

12. البیع، موسوی خمینی، سیّد روح الله (امام خمینی 1)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1

(پ)

13. پژوهشی در علم رجال، ترابی شهرضایی، اکبر، قم، اسوه، چاپ اول 1387 ه - ش.

(ت)

14. تاج العروس، واسطی زبیدی، محب الدین ابو الفیض سیّد محمد مرتضی حسینی واسطی زبیدی حنفی، بیروت، دارالفکر، 1414 ه - ق.

15. تصحیح و تعلیق الوافی فی جمع أحادیث الکتب الأربعة القدیمیة، فیض کاشانی محمد بن مرتضی متخلص به ملا محسن فیض کاشانی، تعلیقه: شعرانی، ابوالحسن.

16. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374 ه - ش.

17. تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیله کتاب الطلاق و المواریث، فاضل موحدی لنکرانی (رحمه الله)، محمد، قم مرکز فقه ائمه اطهار (علیه السلام)، چاپ اول، 1429 ه - ق.

18. تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، حر عاملی، شیخ محمد بن حسن بن

ص:428

علی (رحمه الله)، قم، مؤسسه آل البیت (علیه السلام) لاحیاء التراث، چاپ اول، 1409 ه - ق.

19. تقریرات ثلاث، طباطبایی بروجردی، سیّد حسین/مقرر حاج شیخ علی پناه اشتهاردی. قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1413 ه - ق.

20. التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبد الله سیوری حلی (رحمه الله)، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله)، چاپ اول، 1404 ه - ق.

21. التنقیح فی شرح العروة الوثقی، موسوی خویی (رحمه الله)، سیّد ابوالقاسم، مقرر: میرزا علی غروی.

22. تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة/التهذیب، طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1365 ه - ش.

(ث)

(ج)

23. الجامع للشرائع، حلی، یحیی بن سعید (یحیی حلی (رحمه الله)، قم، مؤسسه سید الشهداء العلمیة، چاپ اول، 1405 ه - ق.

24. جوابات أهل الموصل فی العدد و الرویة/ الرد علی اصحاب العدد، مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری (رحمه الله)، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ه - ق.

25. جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، نجفی، محمد حسن بن باقر (صاحب جواهر (رحمه الله)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ هفتم.

(چ)

(ح)

26. الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، بحرانی، یوسف بن احمد بن ابراهیم (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1405 ه - ق.

27. حیاة ابن أبی عقیل و فقهه، عمانی، حسن بن علی بن ابی عقیل حذّاء، قم، مرکز المعجم الفقهی، چاپ اول، 1413 ه - ق.

(خ)

ص:429

28. الخلاف، طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (شیخ الطائفه (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول 1407 ه - ق.

(د)

29. دراسات فی علم الدرایة، غفاری، علی اکبر، تلخیص مقباس الهدایة مرحوم مامقانی، چاپ اول 1369 ه - ش.

30. درایة الحدیث، مدیر شانه چی، کاظم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1382 ه - ش.

31. الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة، مکی عاملی (معروف به شهید اول (رحمه الله)، محمد بن جمال الدین مکی عاملی، قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ دوم، 1417 ه - ق.

32. دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام، تمیمی مغربی، ابو حنیفه، نعمان بن محمد بن منصور (قاضی نعمان مصری (رحمه الله)، قم، مؤسسه آل البیت (علیه السلام)، چاپ دوم 1385 ه - ق.

(ذ)

33. الذریعة الی تصانیف الشیعة، تهرانی، آقا بزرگ، قم، اسماعیلیان و تهران کتابخانه اسلامیه، 1408 ه - ق.

(ر)

34. رجال ابن داود، حلّی، شیخ تقی الدین، ابو محمد، حسن بن علی بن داود حلی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 ه - ق.

35. رجال ابن الغضائری/کتاب الضعفاء، غضائری، احمد بن حسین بن عبیدالله، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364 ه - ق.

36. رجالشیخ طوسی، طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن (شیخ الطائفه (رحمه الله)، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1415 ه - ق.

37. رجال نجاشی، نجاشی، ابو الحسن احمد بن علی بن احمد (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1407 ه - ق.

38. رسائل، عاملی، زین الدین بن علی بن احمد (شهید ثانی (رحمه الله)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول.

ص:430

39 رسالة فی الإرث/ رسالتان فی الإرث و نفقة الزوجة، اراکی، محمد علی (رحمه الله)، قم، مؤسسه در راه حق چاپ اول، 1413 ه - ق.

40. رسالة فی ارث الزوجة، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، المطبعه العلمیه، 1385 ه - ق.

41. رسالة فی ارث الزوجة من الزوج/رسالة فی حرمان الزوجة من بعض الارث، طباطبایی حکیم، سیّد محسن طباطبایی حکیم (رحمه الله)، قم، موسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیه السلام)، نقل از مجله فقه اهل بیت (علیه السلام)، شماره 43

42. رسالة فی المواریث، انصاری، مرتضی بن محمد امین (شیخ انصاری (رحمه الله)، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، 1415 ه - ق.

43. ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، طباطبائی، سید علی بن محمد بن ابی معاذ (صاحب ریاض (رحمه الله)، قم، مؤسسه آل البیت (علیه السلام) چاپ اول 1418 ه - ق.

44. رسالة میراث الزوجة من العقار، هاشمی شاهرودی، سید محمود، قم، مجله فقه اهل بیت (علیه السلام)، موسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیه السلام)، شمارهای 45 و 46 و 47 و 48، چاپ اول.

(ز)

(ژ) (س) 45. السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ابن ادریس حلّی (رحمه الله)، محمد بن منصور بن احمد، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1410 ه - ق.

46. سنن ابی داود، سجستانی، أبوداود سلیمان بن الأشعث السجستانی، بیروت، دارالکتاب العربی.

(ش) 47. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، حلی، نجم الدین جعفر بن حسن (محقق حلی (رحمه الله)، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم 1408 ه - ق.

(صلی الله علیه و آله)

ص:431

48. الصحاح فی اللغة/تاج اللغة و صحاح العربیة، جوهری، أبی نصر إسماعیل بن حماد الجوهری، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ سوم، 1404 ه - ق.

49. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، أبوالحسین القشیری النیسابوری، بیروت، دار ابن حزم و موسسة ریان، 1375 ه - ق.

(ض)

(ط)

50. الطهارة، موسوی خمینی، سیّد روح الله مصطفوی، (امام خمینی 1)، تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1.

(ظ)

(علیه السلام)

51. عللالشرائع و الاحکام، قمّی، شیخ صدوق (رحمه الله)، ابوجعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه، قم، کتابفروشی داوری ازروی نسخه مکتبة الحیدریة در نجف اشرف، 1386 ه - ق.

52. العین، فراهیدی، ابی عبدالرحمن خلیل بن احمد فراهیدی، قم، منشورات الهجرة، چاپدوم، 1410 ه - ق.

(غ)

53. غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد، عاملی، محمد بن مکی (شهید اول (رحمه الله)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1414 ه - ق.

54. الغریبین فی القرآن و الحدیث، هروی، احمد بن محمد، بیروت، 1419 ه - ق.

55. غنیة النزوع إلی علمی الأصول و الفروع، حلبی، ابنزهره، حمزة بن علی حسینی (رحمه الله)، قم، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول، 1417 ه - ق.

56. الغیبة، نعمانی، محمد بن ابراهیم، تهران، مکتبة الصدوق، 1397 ه - ق.

(ف)

57. فرهنگ جامع عربی - فارسی، سیّاح، احمد، تهران، چاپ هشتم 1354 ه - ش.

58. فرهنگ فرق اسلامی، مشکور، محمد جواد، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان

ص:432

قدس رضوی 1387 ه - ش.

59. فهرست الطوسی، طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (معروف به شیخ طوسی (رحمه الله)، نجف اشرف، المکتبة المرتضویة.

60. الفوائد الحائریة، وحید بهبهانی (رحمه الله)، محمد باقر بن محمد اکمل، قم، مجمع الفکر الإسلامی، چاپ اول، 1415 ه - ق.

(ق)

61. القاموس المحیط، فیروزآبادی، محیی الدین أبو طاهر، محمد بن یعقوب بن محمد بن عمر الفیروزآبادی الشیرازی الکازرونی الشافعی، بیروت، دار الجیل.

62. قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام، علامه حلی، جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر حلی (رحمه الله)، قم انتشارات رضی، 1404 ه - ق.

(ک)

63. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب (ثقة الاسلام کلینی (قدس سره)، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365 ه - ش.

64. الکافی فی الفقه، ابو الصلاح حلبی (قدس سره) ابو الصلاح تقی الدین بن نجم الدین، اصفهان، چاپ اول، 1403 ه - ق.

65. کشف الرموز فی شرح مختصر النافع، یوسفی، حسن بن ابی طالب (فاضل آبی (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ سوم، 1417 ه - ق

66. کفایة الأحکام/کفایة المقتصد/کفایة المعتقد/مشهور به کفایة الفقه، سبزواری، محمد باقر بنمحمد مومن (رحمه الله)، قم موسسة النشر الإسلامی چاپ اول، 1423 ه - ق.

67. کفایة الأصول، خراسانی، آخوند محمد کاظم بن حسین (معروف به آخوند خراسانی (رحمه الله)، قم، مؤسسه آل البیت (علیه السلام)، چاپ اول، 1409 ه - ق.

(گ)

(ل)

68. لسان العرب، ابن منظور، جمال الدین محمدبن مکرم بن منظورالأفریقی المصری،

ص:433

بیروت، دارصادر، چاپ اول.

(م)

69. المبسوط فی فقه الإمامیة، طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (شیخ الطائفه (رحمه الله)، تهران، المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، چاپ سوم، 1387 ه - ق.

70. المختصر النافع فی فقه الامامیة، حلّی، ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن هذلی معروف به محقق اول یا محقق حلی (رحمه الله)، قم، مؤسسة المطبوعات الدینیة، چاپ ششم، 1418 ه - ق.

71. مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، اسدی، حسن بن یوسف بن مطهر (علامه حلی (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ه - ق.

72. المخصص، از روی نسخه خطی مغربی، ابن سیده، أبو الحسن علی بن إسماعیل نحوی لغوی اندلسی، مصر، المطبعة الأمیریة، چاپ اول، 1901 م

73. مجمع البحرین ومطلع النیرین، طریحی، شیخ فخرالدین طریحی نجفی، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1416 ه ق

74. مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، اردبیلی، احمد بن محمد (مقدس اردبیلی (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپاول، 1403 ه - ق.

75. المسائل الصاغانیة، مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری (شیخ مفید (رحمه الله)، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید (رحمه الله)، 1413 ه - ق.

76. مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، فاضل جواد، جواد بن سعی بن علی اسدی کاظمی (رحمه الله)، انتشارات مرتضوی، 1389 ه - ق.

77. مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، عاملی، زین الدین بن علی بن احمد عاملی (شهید ثانی (رحمه الله)، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1413 ه - ق.

78. مستند الشیعة فی أحکام الشریعة، نراقی، مولی احمد بن محمد مهدی، قم، مؤسسه آل البیت (علیه السلام)، چاپ اول 1415 ه - ق.

ص:434

79. المصباح الاصول، بهسودی، محمد سرور، تقریرات بحث آیت الله ابوالقاسم موسوی خویی (رحمه الله)، قم، کتابخانه داوری، چاپ دوم، 1412 ه - ق.

80. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومی، ابو العباس أحمدبن محمدبن علی المُقری الفَیُّومی، قم، موسسه دارالهجرة، چاپ اول، 1405 ه - ق

81. معجم البلدان، جندی، فرید عبدالعزیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410 ه - ق.

82. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، خویی، ابو القاسم بن سید علی اکبر موسوی خویی (رحمه الله).

83. معجم المنجد فی اللغة، هنانی، علی بن الحسن الهنائی الأزدی، دارالمشرق.

84. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، مصحح صفوان عدنان داودی، بیروت، دار العلم و الدار الشامیة، چاپ اول، 1412 ه - ق.

85. مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلاّمة، حسینی عاملی (رحمه الله)، جواد بن محمد، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1419 ه - ق.

86. المقنعة، مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری (رحمه الله)، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ه - ق.

87. المقتصر من شرح المختصر، حلی، جمال الدین احمد بن محمد اسدی، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیة چاپ اول، 1410 ه - ق.

88. ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، مجلسی دوم، مولی محمد باقر بن مولی محمد تقی، محقق/ مصحح: سید مهدی رجائی، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی (رحمه الله)، چاپ اول، 1406 ه - ق.

89. من لا یحضره الفقیه، قمّی، شیخ صدوق (رحمه الله)، محمّد بن علی بن بابویه، قم، جامعه مدرسین قم، 1413 ه - ق.

90. الموطأ، اصبحی، مالک بن أنس ابن مالک بن عامرالأصبحی المدنی التابعی الموسس لمذهب المالکی، (ابو عبدالله الاصبحی) دمشق، دارالقلم.

91. موسوعة الإمام الخوئی، موسوی خویی، سیّد ابوالقاسم، مؤسّسة إحیاء آثار الإمام الخوئی (رحمه الله)

92. الموسوعة الرجالیة، طباطبائی بروجردی، سیّد محمد حسین.

ص:435

93. موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، جعفر، موسسه امام صادق (علیه السلام)، قم، 1379 ه - ش.

94. المهذب، ابن براج قاضی، عبدالعزیز نحریر طرابلسی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چاپ اول، 1406 ه - ق.

(ن)

95. نخبة الأفکار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار، بروجردی، شیخ محمد تقی نجفی (رحمه الله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ اول.

96. نخبة الأنظار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار، فاضل لنکرانی، شیخ محمد جواد موحدی لنکرانی، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار (علیه السلام)، چاپ اول. 1388 ه - ش. 97. النهایة فی غریب الاثر/ النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ابنأثیر، أبوالسعادات المبارک بن محمد الجزری، بیروت، المکتبة العلمیة، 1399 ه - ق.

98. النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (شیخ الطائفة (رحمه الله)، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1400 ه - ق.

(و)

99. الوسیلة إلی نیل الفضیلة، ابن حمزه، محمد بن علی بن حمزه طوسی (رحمه الله)، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی (رحمه الله)، چاپ اول، 1408 ه - ق.

(ه)

(ی)

ص:436

پیوست سوم فصل هفتم

فهرست اعلام و اشخاص

(الف)

آدم (علیه السلام) 7، 366

ابا الحسن (علیه السلام) (امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب) 129، 162، 172، 173، 192، 193، 269، 364

ابا الحسن (علیه السلام) (موسی بن جعفر امام کاظم) 193

ابا جعفر (علیه السلام) (امام باقر، محمد بن علی) 17، 25، 31، 108، 123، 125، 132، 133، 142، 143، 144، 146، 156، 160، 161، 167، 193، 207، 304، 347، 362، 365 ابا صالح (محمد بن الحسن، امام زمان (صلی الله علیه و آله) 356، 357

اباالقاسم (پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) 23، 25، 27، 29، 47، 58، 135، 162، 192، 193، 207، 258، 264، 269، 365، 366، 412، 413، 414، 415

ابا عبدالله (امام صادق (علیه السلام)، جعفر بن محمد) 17، 25، 46، 73، 77، 114، 118، 119، 120، 125، 131، 132، 133، 135، 138، 142، 158، 164، 166، 193، 210، 211، 226، 229، 297، 304، 306، 308، 354، 362،

ص:437

364، 365، 366، 413، 414

ابامحمد (حسن بن علی امام حسن عسکری (علیه السلام) 192، 193، 411، 413، 414، 415

ابان بن ابی عیاش 289، 307

ابان بن تغلب 224، 225

ابان بن عثمان الاحمر 117، 118، 228، 229

ابراهیم بن هاشم 164

ابن اذینه، عمر 54، 62، 75، 79، 80، 93، 104، 106، 124، 125، 224، 233، 256، 258، 259، 260، 261، 262، 263، 265، 266، 267، 268، 271، 272، 273، 274، 275، 276، 277، 279، 280، 281، 282، 283، 284، 291، 292، 295، 300، 301، 302، 303، 304، 305، 307، 310، 311، 312، 313، 314، 320، 322، 325، 327، 330، 376، 377، 400، 402، 416

ابن ابی یعفور 52، 53، 62، 72، 73، 77، 78، 79، 80، 81، 104، 226، 229، 230، 231، 232، 233، 234، 238، 251، 306، 312، 331، 416

ابن أبی عقیل 70، 71، 296

ابن اثیر 174، 181

ابن براج 39، 40، 41، 42، 62، 63

ابن زهره 59، 86، 87، 92

ابن سیده، ابوالحسن علی بن اسماعیل 258

ابن غضائری 152

ابن مالک 27

ابن محبوب 46، 106، 107، 108، 143، 144، 152، 157، 158، 159، 192، 193، 207

ابن منظور 116، 129، 147، 172، 180

ابو بصیر 294

ابوبکر 27

ابوریّه، محمود 160

ابی اسامه 285، 307

ابی جعفر الاصم 289، 307

ابی داوود 27

ابی صالح 289، 307

ابن عباس 269، 289، 349، 350، 351، 353، 411، 412، 413

ابی عبیدة 288، 306

ابی مخلد السراج 160، 296

احسایی، ابن ابی جمهور 269

احمد بن الحسن 155، 156

احمد بن محمد 106، 107، 108

احمد بن محمد بن خالد برقی 107

احمد بن محمد بن عیسی الاشعری 107، 113

ص:438

احمد بن محمد بن یحیی 261

احمد بن محمد العاصمی 297

احول 46، 157، 158، 191، 192، 193، 207، 208، 284، 288، 307، 390، 391

استاد میرزا 403

اسکافی، ابن جنید 16، 18، 19، 37، 38، 68، 69، 71، 72، 73، 238، 251

اسماعیل بن یسار 306

اسماعیل الجعفی 285، 287، 288، 357

اصفهانی، فتح الله (شیخ الشریعة) 32

اصمعی، ابو سعید 179

اراکی، محمد علی 266

أردبیلی غروی حائری، محمد بن علی 227

ام سلمة 122، 172

انصاری، مرتضی 239، 240، 308، 309

ایوب بن نوح 152، 243

(ب)

بحرانی، یوسف 292، 293

بحرالعلوم، سیّد محمد بن محمد تقی 271، 325، 408

برغانی، محمد صالح 270

بروجردی، سیّد حسین 33، 101، 102، 107، 121، 154، 155، 158، 187، 188، 189، 191، 192، 194، 198، 199، 217، 263، 391، 392

بروجردی، محمد تقی 33، 267، 331، 333، 334

برید العجلی 124، 125، 284، 285

برید بن معاویة العجلی 286، 287، 290، 303، 357

بزنطی 193

بغدادی کاظمی، جواد بن سعد بن جواد، معروف به فاضل جواد 244

بکیر بن اعین 156، 299، 304، 366

بهبهانی، محمد باقر بن محمد اکمل (معروف به وحید بهبهانی) 240

بهجت، محمد تقی 423، 424، 425

(پ)

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) (حضرت محمد مصطفی) به ابالقاسم مرجعه شود

(ت)

ترابی شهرضایی، اکبر 107

تهرانی، آقا بزرگ 34

(ث)

(ج) جعفر بن محم سماعة 139

جعفر بن بشیر 160

جمیل 128، 130، 132

جوهری 115، 116، 129، 173، 178

(ح)

ص:439

حر عاملی (معروف به صاحب وسائل (رحمه الله) 32، 100، 101، 104، 105، 106، 113، 116، 117، 127، 131، 133، 138، 140، 143، 148، 151، 154، 155، 157، 159، 165، 171، 224، 226، 227، 228، 242، 256، 257، 288، 302، 304، 354، 357، 363، 369، 370، 382، 394، 396، 399، 400

حسن بن زین الدین (فرزند شهید ثانی) 239

حسن بن سعید اهوازی 193

حسن بن علی 131، 137

حسن بن فضال 140، 141

حسن بن علی بن فضال 193

حسن بن محبوب به ابن محبوب مراجعه شود.

حسن بن محمد بن سماعة 106، 108، 136، 137، 139، 143، 150، 275، 276، 282، 283،

حسین ابی مخلد 159، 160

حسین بن ابی العلاء 160

حسین بن سعید 77، 224، 227، 295

حسین بن سعید اهوازی 193

حسین بن عمرو 296، 297

حسین بن محمد 136، 137

حسینی عاملی 264، 273، 274، 280، 283، 290، 291، 316، 381

حریز بن عبدالله 193

حکیم، سیّد محسن 32، 40، 43، 44، 45، 51، 55، 56، 266، 331، 334، 335، 336، 338، 340، 341، 342، 418، 420، 421

حلبی، ابوالصلاح التقی 40، 51، 53، 55، 59، 86، 87، 92

حلی، ابن ادریس 46، 50، 51، 60، 74، 75، 76، 80، 81، 82، 83، 85، 86، 88، 89، 92، 93، 94، 184، 195، 200، 301

حلی، یوسف بن مطهر (علامه حلی (رحمه الله) 18، 45، 46، 49، 64، 65، 81، 92، 107، 239، 293

حلی، جمال الدین 269، 292

حلی، (محقق حلی (رحمه الله) 47، 48، 60، 63، 64، 89، 91، 92، 93، 302

حلی، نجیب الدین یحیی 64، 91

حمران بن اعین 122، 285، 287، 307

حمدویه بن نصیر 152، 153

حمید بن زیاد 106، 108، 139

حماد بن عثمان 131، 132، 136، 139، 137، 166

حنفی، ابوالعباس 21، 22، 23، 24، 30، 161، 264

(خ)

ص:440

خادم زاده علی، 57

خامنه ای، سیّد علی 7، 422

خرازی، سیّد محسن 313، 323

خراسانی، محمد کاظم (معروف به آخوند خراسانی) 33، 194، 232، 239، 240

خطاب ابی محمد الهمدانی 143، 298

خمینی، روح الله (امام خمینی (قدس سره) 7، (قدس سره) 94، 242، 295

خویی، ابوالقاسم 241، 242، 261، 267، 268، 271، 293، 294،

(چ)

(د)

دانش، محمد حسن 3، 4، 7، 11

(ذ)

(ر)

راغب اصفهانی، ابوالقاسم، حسینبنمحمد 173، 174، 175، 176، 177

راوندی، سعید بن هبة الله 242، 243، 250

ربعی بن عبدالله 193

رفاعة 288، 294، 306

رفاعة بن مغیرة 294

(ز)

زرارة بن اعین 107، 108، 123، 124، 125، 128، 131، 132، 133، 143، 144، 145، 146، 155، 156، 161، 165، 166، 193، 228، 229، 230، 285، 286، 287، 288، 290، 303، 304، 365، 366، 399، 400، 402

زید الشحام 286، 307

(ژ)

(س)

سبزواری، محمد باقر 14، 16، 38، 265، 268، 269، 271، 272

سفیان بن عمر 288، 306

سلار 32

سلیم بن قیس الهلالی 288، 306

سماعة 106، 108، 137

سنان، عبدالله به عبدالله بن سنان مراجعه شود

سندی بن محمد 113

سهل بن زیاد آدمی 106، 107، 108، 113، 117، 118

سیاح، احمد 349

سیستانی، سیّد علی 424

سیّد بن طاووس 154

سید مرتضی (رحمه الله) 49، 50، 51، 52، 54، 55، 56، 58، 76، 86، 87، 89، 92، 263، 300، 345، 356، 357، 371، 372، 373، 375، 371، 372، 373، 375، 376، 377، 380، 390، 391، 392، 400، 401، 402، 403، 405، 406

سیف بن عمیرة 292

ص:441

سیوطی جلال الدین 268

(ش)

شاهرودی، سیّد محمود 49، 50، 51، 52، 54، 55، 55، 56، 58، 76، 86، 87، 89، 92، 263، 300، 345، 356، 357، 371، 373، 376، 377، 380، 391، 392، 400، 402، 403، 406

شعیب بن اعین (مثنی) 141، 142، 143

(صلی الله علیه و آله)

صافی گلپایگانی، لطف الله 94، 175، 198، 204، 245، 276، 276، 277

صدر، حسن 269، 270

صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (معروف به شیخ صدوق (رحمه الله) 32، 52، 53، 54، 62، 70، 78، 79، 80، 82، 91، 93، 100، 117، 118، 119، 120، 136، 137، 138، 143، 144، 145، 147، 148، 151، 155، 157، 158، 165، 191، 193، 225، 226، 227، 230، 233، 257، 260، 261، 268، 273، 274، 285، 287، 292، 311، 415

صدوق، علی بن حسین بن بابویه قمی (صدوق پدر) 70، 71

صدیقه طاهره (علیه السلام) (حضرت فاطمه زهرا) 2، 27، 29، 161، 162، 413، 414، 416

صفار، محمد بن حسن بن فروخ صاحب بصائر الدرجات الکبری 159

صفوان بن یحیی 190

(ض)

(ط)

طباطبایی سیّد علی (معروف به صاحب ریاض) 86، 87، 88، 90

طباطبایی بروجردی، سیّد حسین به بروجردی مراجعه شود

طربال بن رجاء 143

طریحی 33، 110، 175، 176، 177

طوسی، محمد بن حسن (معروف به شیخ طوسی (رحمه الله) 38، 40، 41، 42، 46، 49، 59، 62، 74، 75، 76، 78، 79، 80، 81، 82، 83، 85، 86، 87، 89، 90، 91، 92، 93، 94، 108، 118، 123، 125، 126، 137، 138، 139، 141، 143، 144، 145، 148، 149، 150، 151، 153، 154، 155، 157، 192، 194، 225، 227، 230، 231، 232، 233، 260، 261، 263، 268، 273، 274، 285، 287، 291، 292، 295، 296، 297، 300، 329

طوسی، ابن حمزه 39، 40، 41، 43، 63، 91، 93

(ظ)

(علیه السلام)

ص:442

عاملی، زین الدین (معروف به شهید اول (رحمه الله) 14، 15، 16، 39، 64، 65

عاملی، معروف به شهید ثانی 32، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 45، 46، 60، 61، 111، 112، 164، 177، 192، 217، 231، 232، 239، 269، 270، 272

عایشة 129، 172، 415، 416

عبدالرحمن بن ابی عبدالله 243، 387، 306

عبدالحمید 161

عبدالله بن افطح 156، 157

عبدالله بن بکیر 298

عبدالله بن جعفر الحمیری 114

عبدالله بن سلیمان 306

عبدالله بن سنان 293، 297، 298

عبدالله بن مغیرة 155، 156

عبدالکریم بن العتبة الهاشمی 286، 306

عبدالملک بن اعین 139، 161، 167، 306

عبدالملک بن اعین شیبانی به عبدالملک بن اعین مراجعه شود.

عبدالملک بقباق 225، 311

عبدالملک بن عتبة الهاشمی 161

عبدالملک بن عمرو 161

عبید الله الحلبی 287، 306

عبید بن زرارة 229، 311

علاء بن رزین 113، 114، 193

علی بن ابراهیم 122، 123، 124، 125، 126، 128، 131، 132، 134، 153، 154، 302

علی بن اسماعیل 228

علی بن الحسن بن رباط 140، 141

علی بن حسن بن فضال 155، 157

علی بن الحسن التیملی 296

علی بن الحکم 119، 193

علی بن رئاب 107، 108، 143، 144

علی بن سعید 288، 306

علی بن عباس 151، 191

علی بن محمد بن علان 107

عمر ابن اذینة به ابن اذینة مراجعه شود

عمر بن یزید 193، 296، 306

عمرو بن ابراهیم 296، 306

عمرو بن عثمان الازدی 296

(غ)

غفاری، علی اکبر 258

(ف)

فاضل لنکرانی (رحمه الله)، محمد 5، 177، 194، 241، 242، 422

فاضل لنکرانی، محمد جواد 3، 4، 5، 9، 219، 270، 352، 422

فاضل مقداد 39، 64

فخر المحققین 40، 64، 112

ص:443

فراهیدی، خلیل بن احمد 77، 115، 178، 224، 225، 228

فضالة 70، 136، 225، 229

فضالة بن ایوب الازدی به فضالة مراجعه شود

فضل بن ابی العباس 229

فضل بن شاذان 152، 153، 193

فضل بن عبدالملک (ابوالعباس بقباق) 53، 72، 73، 77، 160، 224، 225، 226، 230، 284، 306

فضیل به فضیل بن یسار مراجعه شود

فضیل بن یسار 284، 306

فیروزآبادی 44، 110، 181

فیض کاشانی، محسن 274، 281، 282

فیومی 109، 110، 111، 115، 138، 147، 179، 180،

(ق)

قشیری نیشابوری، مسلم 27

(ک)

کاشانی، ملا فتح الله 274

کشی، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز 141، 152

کرمانشاهی، محمد بن عاشور 33

کلبی 306

کلینی، محمد بن یعقوب 86، 87، 100، 102، 107، 108، 113، 114، 118، 119، 120، 123، 125، 126، 128، 131، 134، 136، 137، 138، 139، 140، 141، 144، 145، 159، 165، 283، 296، 303

(گ)

(ل)

(م)

مامقانی، عبد الله 32، 258، 269، 270

مجلسی، محمد باقر (معروف به علامه مجلسی (رحمه الله) 150، 162، 172، 216، 251، 287، 358، 411، 412، 413

محمد بن ابی القاسم ماجیلویه 117، 119

محمد بن ابی عبدالله 140

محمد بن ابی عمیر 54، 193، 242، 257، 261، 273، 274، 279، 280، 282، 283، 290، 291، 295، 302، 303

محمد بن احمد بن یحیی 79، 106، 107، 257، 295

محمد بن جعفر الاسدی الکوفی (ابی عبدالله) 140

محمد بن حسن 140، 141، 145، 224، 225

محمد بن حسن بن فروخ الصفار 159

محمد بن الحسن بن الولید 136، 137، 414، 159

محمد بن الحسین 159

ص:444

محمد بن حمران 122، 123، 145

محمد بن حکیم 283، 306

محمد بن خالد 107، 294، 295

محمد بن زیاد 145

محمد بن سنان 147، 148، 149، 150، 151، 152، 153، 154، 155، 190، 191، 206، 213، 347، 395

محمد بن عذافر 296

محمد بن عقیل الکلینی 107

محمد بن علی اردبیلی 227

محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) به صدوق مراجعه شود 75، 77، 79، 85، 157، 233، 366

محمد بن علی بن نعمان ابی طریفه بجلی 158

محمد بن عیسی 134

محمد بن عیسی بن عبید 117، 119، 122، 123، 134

محمد بن یزید 261

محمد بن یحیی 106، 107، 113، 159، 261

محمد بن یحیی العطاربه محمد بن یحیی مراجعه شود

محمد بن مسلم 112، 113، 114، 123، 124، 125، 128، 130، 131، 131، 132، 133، 145، 146، 166، 193، 283، 284، 285، 286، 287، 302، 303، 306، 394، 395، 399، 400، 401، 402

محمد بن موسی المتوکل 158

محمد بن نعمان 287، 306

محمد بن ولید الکرمانی 137

مدیر شانه چی، سیّد کاظم 160

مسمع 288، 306

مصری، قاضی نعمان 16، 17، 18، 19، 37، 69، 238، 251

مظفر، محمد رضا 240، 241

مفید، محمد بن محمد بن نعمان (معروف به شیخ مفید (رحمه الله) 20، 21، 22، 24، 25، 26، 48، 49، 51، 58، 83، 86، 87، 89، 92، 153، 161، 197، 200، 264، 300، 323، 399، 420، 415

مقدس اردبیلی (محقق اردبیلی) 217، 218، 264، 265، 358، 359، 395

معاویة بن حکیم 140، 141

معاویة بن عمار 293

معلی بن محمد 136، 137

معمر بن یحیی بن سام 284، 286، 287، 306

مکارم شیرازی، ناصر 236، 237

موسی بن بکر الواسطی 155، 156

میرزای قمی 239

میسر بیاع زطی 117، 118، 119

ص:445

میمون البان 283، 306

(ن)

نائینی (معروف به میرزای نائینی) 213، 240

نراقی، احمد بن مهدی (معروف به فاضل نراقی (رحمه الله) 61، 88

نجاشی 152، 159، 190، 225، 261، 289

نجفی، محمدحسن بن باقر (معروف به صاحب جواهر (رحمه الله) 18، 19، 36، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 74، 265، 268، 269، 271، 272، 276

نعمانی، محمد بن ابراهیم 358

نوری، حاجی 32

نوری، محمد تقی 32

(و)

وهب 307

(ه)

هاشمی شاهرودی، سیّد محمود به شاهرودی سیّد محمود مراجعه شود

هشام بن سالم 193، 295، 296، 414

هروی، ابو عبید 177

همدانی، ابراهیم 296، 297

هنانی 115

(ی)

یحیی بن عمران الحلبی 134

یزدی، سیّد محمد کاظم 33

یزید الصائغ 134، 135، 136، 140، 141، 142، 163، 382

یعقوب بن یزید 273، 274، 281

یوسفی معروف به فاضل آبی 48، 302

یونس بن عبدالرحمن 276، 282، 283

ص:446

پیوست چهارم فصل هفتم

فهرست کتب

(الف)

ابانة المختار (ابانة المختار فی ارث الزوجة من ثمن العقار بعد الأخذ بالخیار) 33

اختیار الرجال/اختیار معرفة الرجال (رجال کشی) 141، 152

اصول الفقه 240، 241

اضواء علی السنة المحمدیة 160

الاستبصار (الاستبصار فیما اختلف من الاخبار) 59، 74، 75، 76، 77، 80، 81، 82، 83، 84، 85، 86، 87، 92، 93، 94، 150، 151، 230، 233، 263، 273، 283، 288، 292، 293، 296، 297، 301، 330، 331

ارث الزوجة (صافی) 20، 41، 94، 198، 175، 276، 277، 245

ارث الزوجة (خرازی) 313، 323

الانتصار (الانتصارفی انفرادات الامامیة) 49، 50، 58، 92، 263

ایضاح الفوائد (ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد) 64، 112

(ب)

بحارالأنوار (بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهار (علیه السلام) 162، 172، 216، 251، 289، 358، 411،

ص:447

413، 415

بحوث فی آیات الاحکام 352

بررسی فقهی حقوقی تلقیح مصنوعی 219

بصائر الدرجات الکبری 159، 160

بلغة الفقیه 256، 272، 320، 325، 326، 327، 331، 332، 333، 334، 341، 418

البیع 219

(پ)

پژوهشی در علم رجال 107

(ت)

تاج العروس 118

تدریب الراوی 269

تحریر الاحکام الشریعة علی مذهب الامامیة 39

تصحیح و تعلیق الوافی فی جمع أحادیث الکتب الأربعة القدیمیة 275، 282، 283

تفسیر نمونه 237

تفسیر علی بن ابراهیم قمی 154

تفصیل الشریعة (تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیله کتاب الطلاق و المواریث) 177، 242

تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة (وسائل الشیعة) 32، 113، 116، 117، 122، 131، 138، 140، 143، 148، 155، 157، 159، 171، 354، 357، 363، 369، 370، 382، 394، 396، 399، 400

تقریرات ثلاث 33، 121، 154، 187، 217، 390، 391

التنقیح الرائع لمختصر الشرائع 64

التنقیح فی شرح العروة الوثقی 293، 294

تهذیب الأحکام/التهذیب 83، 260، 261، 274، 288، 292، 294، 297، 299

تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة 16

تهذیب الوصول الی علم الاصول 239

(ث)

(ج)

جامع الرواة و ازاحة الشبهة عن الطرق و الاسناد 227

الجامع للشرائع 64، 91

جوابات أهل الموصل فی العدد و الرویه (رسالة عددیة) 153

جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام 18، 19، 36، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 74، 267، 269، 270، 272، 273

(ح)

الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة 298، 299، 300

حیاة ابن أبی عقیل و فقهه 295

ص:448

(خ)

الخلاف 83، 85، 86، 87، 90

(چ)

(د)

دراسات فی علم الدرایة 259

مقباس الهدایة 259، 270، 271

درایة الحدیث 160

دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام 17، 18، 19

(ذ)

الذریعة الی تصانیف الشیعة 34

(ر)

رجال ابن داوود 262

رجال ابن الغضائری 152

رجالشیخ طوسی 225

رجال کشی 141، 152، 190، 225، 262، 290

رجال نجاشی 32، 38، 39، 40، 42، 60، 61، 111، 164، 177، 217، 231، 232

رسالة ارث الزوجة من العقار او ثمنه 32

رسالة فی الإرث/ رسالتان فی الإرث و نفقة الزوجة 267

رسالة فی ارث الزوجة 177، 198، 204، 244، 245، 277

رسالة فی ارث الزوجة من الزوج/ رسالة فی حرمان الزوجة من بعض الارث 33، 40، 43، 44، 51، 56، 266، 331، 335، 420، 421

رسالة فی ارث الزوجة من قیمة العقار 33

رسالة فی ارث الزوجة و حرمانها من العقار 33

رسالة فی التزاحم و الترتیب 241

رسالة فی المواریث 308

الرعایة 269

ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل 86، 87، 88، 93

رسالة فی میراث الزوجة من العقار 52، 55، 82، 314، 315، 317، 318، 319، 323، 384، 391، 393، 395، 398، 401

(ز)

(ژ)

(س)

السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی 60، 74، 75، 76، 82، 87، 92

سنن ابی داود 27

(ش)

شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام 17، 18، 19

(صلی الله علیه و آله)

الصحاح فی اللغة 115، 116، 129،

ص:449

173، 178

صحیح مسلم 27

صیانة الإبانة عن وصمة الرطانة 33

(ض)

(ط)

الطهارة 241، 295

(ظ)

(علیه السلام)

عللالشرائع و الاحکام 119، 149

العروة الوثقی 33

العین 115، 178

عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 149

(غ)

غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد 15، 39

الغریبین 177

غنیة النزوع إلی علمی الاصول و الفروع 59، 86، 92

غنیمة المعاد فی شرح الارشاد 270

الغیبة نعمانی 358

(ف)

فرائد الاصول 239، 240

فرهنگ جامع عربی - فارسی 349

فرهنگ فرق اسلامی 157

فقه الرضا (علیه السلام) 71

الفهرست للطوسی 153

الفوائد الحائریة 240

(ق)

القاموس المحیط 44، 110، 116

قرب الاسناد 113، 114

قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام 39، 64، 65، 92

قوانین الحکمة 239

(ک)

کاشفة الحال عن امر الاستدلال 269

الکافی 86، 100، 284، 297

الکافی فی الفقه 39، 43، 52، 55، 59، 86، 92،

کامل الزیارات 154

کشف الرموز فی شرح مختصر النافع 48، 302

کفایة الاحکام/کفایة المقتصد/کفایة المعتقد/مشهور به کفایة الفقه 14، 16، 265، 268، 269

کفایة الاصول 239، 240، 332

کفایة المتحفظ (کفایة المتحفظ و نهایة المتلفظ فی اللغة العربیة) 180

(گ)

(ل)

لسان العرب 116، 129، 147، 172، 180

(م)

المبسوط فی فقه الإمامیة 41، 46، 74، 75، 82، 83، 91

ص:450

المحاکمة بین علمین فی فرع عدم ارث الزوجة من الاراضی 32

مجله ی فقه اهل البیت (علیه السلام) 40، 44، 51، 52، 55، 56، 82، 83، 266، 313، 314، 315، 317، 318، 319، 321، 323، 335، 346، 348، 351، 353، 355، 358، 360، 368، 372، 377، 383، 391، 393، 395، 398، 401، 405، 421

المختصر الاحمدی للفقه المحمدی 16

المختصر النافع فی فقه الامامیة 47، 48، 60، 89، 92، 93، 302

مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة (المختلف) 16، 18، 46، 49، 80، 81، 293

المخصص 258

مجمع البحرین ومطلع النیرین 110، 173، 175، 176

مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان 217، 264، 265، 358، 359

المسائل الصاغانیة 20، 21، 22، 25، 29، 264

مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام 244

مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام 40، 272

المستمسک فی شرح العروة الوثقی 33

مستند الشیعة فی أحکام الشریعة 61، 88

مسند امام علی (علیه السلام) 364

مصباح الاصول 241

المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر 109، 110، 111، 115، 138، 147، 179، 180

مصحف امیرالمومنین (علیه السلام) 161، 162، 207

مصحف فاطمة (علیه السلام) 162

المراسم العلویة و الاحکام النبویة 32، 62

معالم الدین و ملاذ المجتهدین 239

معجم البلدان 20

معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة 261

معجم المنجد فی اللغة 115

المفردات فی غریب القرآن 173، 174، 175، 176، 177

مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلاّمة 264، 273، 280، 291، 316، 317

المقنع 32، 69، 70

المقنعة 47، 58، 86، 92

المقتصر من شرح المختصر 292

ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار 151

من لا یحضره الفقیه 52، 159، 260

منهج الصادقین 274

ص:451

میراث الزوجة من العقار به رسالة فی میراث الزوجة من العقار مراجعه شود

موسوعة الإمام الخوئی 294

الموسوعة الرجالیة 192

موسوعة طبقات الفقهاء 16

الموطأ 27

المهذب 39، 42، 62، 63

(ن)

نخبة الأفکار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار 33، 267، 331، 333، 334

نخبة الأنظار فی حرمان الزوجة من الأراضی و العقار 423، 424، 425

نهایة الدرایة 269، 270

النهایة فی غریب الاثر/ النهایة فی غریب الحدیث والأثر 174، 181

النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی 38، 41، 46، 75، 76، 91

نهج البلاغة 173

(و)

الوسیلة إلی نیل الفضیلة 39، 43، 63، 91، 93

الوسیلة السعادة 33

(ه)

الهدایة فی الاصول و الفروع 32، 70

(ی)

ص:452

پیوست پنجم فصل هفتم

فهرست آیات

متن آیه

نام سوره شماره آیه صفحه بسم الله الرحمن الرحیمفاتحه 11 الحمد لله رب العالمین فاتحه 28، 13، 426 کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ... البقرة 183214 لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّاتَرَکَ الْوالِدانِ النساء 726، 28 یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ... النساء 1129، 248 وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ... النساء 12235، 236 وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ... النساء 1221، 22، 28، 72، 235، 237، 243، 367، 370، 249 وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ... الانفال 41352 وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ... الانفال 75348

ص:453

فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا

مریم 528 یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِیَعْقُوبَ مریم 628 فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی... مریم 23109 وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ... مریم 25109 وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی... طه 14216 وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ... طه 71109 لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون الشعراء 88425 إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ... العنکبوت 45214، 216 وَوَرِثَسُلَیْمانُداوُدَ النمل 28 لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ الاحزاب 53412 یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم... فتح 10360

ص:454

پیوست ششم فصل هفتم

فهرست روایات

متن حدیث

مروی عنهراوی اولصفحهإنّا نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ ------------- 27 مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْامام علی (علیه السلام) ابی عبدالرحمن السلمی 173 أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَامام باقر (علیه السلام) زرارة 107، 108، 165، 169 إِنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنْ رِبَاعِامام باقر (علیه السلام) یزید الصائغ 140، 141، 167، 185، 382 إِذَا وُلِّینَاهُمْ ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْطِامام باقر (علیه السلام) یزید الصائغ 140، 141، 167، 357، 369 أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَامام باقر (علیه السلام) زراره و طربال بن رجاء 143، 144، 165، 169 أَنَّ النِّسَاءَ لَا یَرِثْنَ مِنَ الدُّورِامام باقر (علیه السلام) محمد بن مسلم و زراره 145، 146، 166 أَنَّ النِّسَاءَ لَا تَرِثُ امْرَأَةٌ مِمَّاامام باقر (علیه السلام) موسی بن بکر الواسطی 155، 156 فَأَمَّا التُّرْبَةُ فَلَا تُعْطَی شَیْئاًامام باقر (علیه السلام) موسی بن بکر الواسطی 156، 158، 382 أَنَّ النِّسَاءَ لَیْسَ لَهُنَّ مِنْ عَقَارِ امام باقر (علیه السلام) عبدالملک 159، 160، 167، 207

ص:455

هَذَا وَ اللَّهِ خَطُّ عَلِیٍّ (علیه السلام) بِیَدِهِ

امام باقر (علیه السلام) عبدالملک 159، 160، 207 لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِالْأَرْضِامام باقر (علیه السلام) زراره و محمد بن مسلم 128، 166، 169 النِّسَاءُ لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِامام باقر (علیه السلام) محمد بن مسلم 123، 166، 169، 399 لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْبِنَاءِ امام صادق (علیه السلام) میسر بیاع زطی 117، 119، 188 الْبَنَاتُ (الثِّیَابُ) لَهُنَّ نَصِیبُهُنَّامام صادق (علیه السلام) میسر بیاع زطی 119 لِأَنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ امام صادق (علیه السلام) میسر بیاع زطی 117، 119، 122، 210 وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْامام صادق (علیه السلام) میسر بیاع زطی 113، 114، 116، 117، 119، 122، 208، 210، 350 لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَیَجِیءَ امام صادق (علیه السلام) میسر بیاع زطی 117، 119، 122، 210، 354 لَا تَرِثُ النِّسَاءُ مِنْ عَقَارِ الدُّورِ امام صادق (علیه السلام) زراره و محمد بن مسلم 131، 166، 167، 170، 184، 394 وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ امام صادق (علیه السلام) زراره و محمد بن مسلم 131، 134، 167، 210، 394 لَا وَ لَکِنْ یَرِثْنَ قِیمَةَ الْبِنَاءِامام صادق (علیه السلام) یزید الصائغ 32، 134، 135، 167، 357، 369 إِذَا وُلِّینَا فَلَمْ یَرْضَوْا امام صادق (علیه السلام) یزید الصائغ 32، 134، 135، 167، 357، 369 إِنَّمَا جُعِلَ لِلْمَرْأَةِ قِیمَةُ الْخَشَبامام صادق (علیه السلام) حماد بن عثمان 136، 137، 167، 170 لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ فَیَدْخُلَ عَلَیْهِمْامام صادق (علیه السلام) حماد بن عثمان 136، 137، 138، 167، 170، 211، 354 لَا یَرِثْنَ النِّسَاءُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاًامام صادق (علیه السلام) احول 46، 157، 158، 168، 170، 206 تَرِثُ الْمَرْأَةُ الطُّوبَامام صادق (علیه السلام) محمد بن مسلم 113، 114، 184، 199 لَیْسَ لَهَا مِنْهُ نَسَبٌ تَرِثُ بِهِامام صادق (علیه السلام) محمد بن مسلم 113، 114، 116، 208، 210، 212، 317، 355، 396 إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْامام صادق (علیه السلام) محمد بن مسلم 113، 114، 116، 117، 119، 122، 208، 210،

ص:456

355

فَتَرِثُ مِنَ الْفَرْعِ وَ لَا تَرِثُ مِنَ

امام صادق (علیه السلام) محمد بن مسلم 113، 114، 116، 210، 355 وَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِئَلَّا یَتَزَوَّجْنَ امام صادق (علیه السلام) زراره و محمد بن مسلم 131، 134، 167، 210، 394 بَیْتٌ حُجَّ إِلَیْهِ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَیْ امام صادق (علیه السلام) زرارة 366 لَا بَأْسَ أَنْ یُصَلِّیَ الرَّجُلُامام صادق (علیه السلام) ابراهیم همدانی 296 یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ (مِنْ) کُلِّ شَیْ ءٍ امام صادق (علیه السلام) فضل بن عبدالملک و ابن ابی یعفور 104، 225، 226، 312 إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِامام صادق (علیه السلام) عبدالرحمن ابی عبدالله 243 لَهَا نِصْفُ الصَّدَاقِ وَ تَرِثُهُامام صادق (علیه السلام) عبید بن زرارة و فضل ابی العباس 228، 229، 312 أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِنْ تَرِکَةِ صادقین (علیه السلام) زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ وَ فُضَیْلٍ وَ بُرَیْدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ 124، 126، 304، 305، 382 لَیْسَ لِلنِّسَاءِ مِنَ الدُّورِصادقین (علیه السلام) عبدالملک بن اعین 139، 140، 167، 175، 400 عِلَّةُ الْمَرْأَةِ أَنَّهَا لَا تَرِثُ مِنَ امام رضا (علیه السلام) محمد بن سنان 147، 149، 168، 211 وَ الْمَرْأَةُ یُمْکِنُ الِاسْتِبْدَالُ بِهَا امام رضا (علیه السلام) محمد بن سنان 147، 149، 168، 211، 355 إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ فَلْیُطَ لِّقْمقطو عهعبدالله بن سنان 298 الرَّمَلُ فِی وَادِی مُحَسِّرٍمقطوعهعمر بن یزید 297 کُلُّ مَا کَانَ فِی الْإِنْسَانِ اثْنَانِمقطوعههشام بن سالم 296 یُخْرَجُ الْوَلَدُ وَ یُخَاطُ بَطْنُهَامقطوعهعمر بن اذینة 292 فِی النِّسَاءِ إِذَا کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌمقطوعهعمر بن اذینة 54، 62، 104، 257، 258، 305 َسکَّنَ الله عُقَیْراکِ فلاتُصْحِریها ----------- 129، 172 أَرَادَ أَنْ یَدْفَنَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّامام صادق (علیه السلام) سلیمان بن خالد 414 دَخَلَالْحُسَیْنُبْنُعَلِیٍّ (علیه السلام) ابن عباس 412

ص:457

و السلام علی عباد الله الصالحین

May God bless good servants of God

ص:458

In the Name of God, the Most Gracious and the Most Merciful

A Brief Account of the Life of - is Eminence

Shaykh Muhammad Jawad Fazel Lankarani

-

is eminence, Shaykh Muhammad Jawad Fazel Lankarani, son of Grand Ayatullah Fazel Lankarani (may his soul rest in peace) the great marja' (religious authority) of the Shia world was born in the holy city of Qum in the year 1341 A. - ./1962 C.E.

- e completed his primary education in Qum and Yazd. - e continued his scientific studies until the year 1356 A. - ./1977 C.E. when he received his Bachelors of Science. In addition to his high school education he also undertook theological studies in the Islamic Seminary of Qum. Despite the revolution of the Muslim nation of Iran when - owza classes very regularly off he, by virtue of serious endeavors finished the graduate (sutuh) level studies in a relatively short period of time. Afterwards, during the year 1361 A. - ./1982 C.E. he started to take part in kharij (post-doctorate) level courses in jurisprudence and its principles (fiqh and usool). - e attended the lectures of his great father and benefitted very much from him. - e also attended the lectures of Grand Ayatullah Waheed Khurasani for seven years.

Furthermore, he attended the classes of Ayatullah - asanzadah Aamuli and Ayatullah Jawadi Aamuli in the fields of exegesis (tafseer) of the - oly Qur'an and philosophy. - e studied the books "Shifaa" and "Asfaar" with these two outstanding teachers and benifitted greatly from them.

For twenty years now he has been teaching and lecturing to a great number of students. - e taught the books: "Ma'aalim" four times, "Makaasib" three times and "Kifaayatul Osool" four times. - e has also been teaching fiqh (jurisprudence) and Osool (princilpes of jurisprudence) at the kharij level for the past Fifteen years. - is classes are very popular among the seminary students.

This book studies the casesin which wife inherits the land or deprivats. it is also one of the lessens I have written. finally I hope you can benefit form this book.

This respect

Qom Seminary-Muhammad - asan. Danesh

2010/10October/02

ص:459

Studying Most Prominentand Last Opinions

About A Wife Inheriting The Land

Kharij (postgraduate) Lectures Speak Out of Fiqh By - is Eminence

Ayatullah Shaykh Muhammad Jawad Fazel Lankarani

Muhammad - asan.J. Danesh

ص:460

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109